مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله علمی-پژوهشی-کاربردی یادگیری خود تنظیم و راهبردهای یادگیری-مطالعه در حیطه روانشناسی تربیتی شناختی
مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله علمی-پژوهشی-کاربردی یادگیری خود تنظیم و راهبردهای یادگیری-مطالعه در حیطه روانشناسی تربیتی شناختی

مجله اینترنتی روان تنظیم


------------------------------------------------------------
------------------------------------------------------------
------------------------------------------------------------
------------------------------------------------------------
------------------------------------------------------------
------------------------------------------------------------


 

مجله علمی-پژوهشی-کاربردی یادگیری خود تنظیم و راهبردهای یادگیری-مطالعه در حیطه روانشناسی تربیتی شناختی

 یادگیری مادام العمر یکی از ضرورتهای زندگی متمدن امروز ماست. انسان متمدن بدون یادگیری قادر به ادامه زندگی مطلوب نیست. یادگیری در عمق زندگی انسان ریشه گرفته است. با ورود به عصر تکنولوژی (فن آوری) نیاز انسان به یادگیری از محدوده های آموزش و پرورش رسمی فراتر رفته است و ضرورت پذیرفتن مسئولیت یادگیری و رشد فردی برای آحاد جامعه یک امر غیر قابل انکار شده است. اگرچه آموزش و پرورش باید زمینه های رشد فردی و اجتماعی را تدارک ببیند، زندگی مدرن فراتر از توان نظامهای آموزشی و پرورشی توسعه یافته است.

امروزه شاهد تغییر مداوم در نحوه یادگیری کودکان هستیم و می بینیم که چالشهای درگیر کردن کودکان در یادگیری به طور تصاعدی افزایش یافته است. دانشآموزان ما نه تنها با صدها کانال تلویزیونی، رسانههای مستمر، بازیهای رایانهای بسیار پیچیده، و اطلاعات سریع درگیر هستند، بلکه از طریق رسانههای اجتماعی و پیامک نیز در تماس دائمی هستند. این تغییرات در دنیای ما مستلزم تغییراتی در نحوه آموزش ما شده است. ما باید درک کنیم که امروزه مربیان در رقابتی سخت با نیروهای جلب کننده توجه هستند که فرزندان ما هر روز و لحظه به لحظه با آنها روبرو می شوند.

کشورهای سراسر جهان شروع به تمرکز مجدد سیستم های آموزشی خود بر روی مهارت ها و نگرش هایی کرده اند که به موفقیت در دنیای به سرعت در حال تغییر ما کمک می کند. بیشتر مردم در مورد "مهارت های قرن بیست و یکم" صحبت می کنند و سعی می کنند راه هایی برای کمک به دانش آموزان در دنیایی که دائما در حال تغییر است پیدا کنند. وضعیت فعلی ما برای پدربزرگ و مادربزرگ های ما غیرقابل تصور بود. برای مثال، چه کسی میتوانست حتی یک دهه پیش تصور کند که دستگاههایی داشته باشیم که به ما امکان میدهد به اکثریت قریب به اتفاق اطلاعات جهان دسترسی داشته باشیم، خودروهایی که میتوانند برای ما ترمز کنند یا با منابع انرژی جایگزین کار کنند، یا ماشینهایی که به پزشکان و محققان اجازه میدهند مغز ما را اسکن کنند تا ببینند چگونه فکر می کنیم؟ ما اکنون چنین تحولاتی را بدیهی می دانیم، با این حال این پیشرفت ها قبل از وقوع به سختی آشکار بودند. ما در عصری از توسعه و پیشرفت بیسابقه زندگی میکنیم، و خوشبین بودن در مورد اینکه به کجا خواهیم رفت، آسان است. با این حال، آمادهسازی دانشآموزان برای دنیایی در 20 سال آینده منجر به یک مانع بزرگ میشود: پیشبینی اینکه جهان در 10 سال آینده چگونه خواهد بود، تقریباً غیرممکن است، چه برسد به 20 سال یا بیشتر. ما نمیتوانیم مشاغل فردا را پیشبینی کنیم (مثلاً حتی چند دهه پیش، کار در صنعت گوشیهای هوشمند بیمعنی بود)، نمیتوانیم فناوری آینده را پیشبینی کنیم، نمیتوانیم چیز زیادی را پیشبینی کنیم.  برای پیچیده تر شدن اوضاع، انتظار می رود دانشجویان امروزی کمتر صنعت محور باشند و در مورد انواع مشاغلی که به دنبال آن هستند انعطاف پذیرتر باشند. برخی برآوردها نشان می دهد که آنها هر چند سال یک بار - و اغلب چندین بار -  در طول زندگی خود شغل خود را تغییر می دهند. چگونه آنها را برای موفقیت در زندگی و محل کار در دنیایی که تنها چیز ثابت آن تغییر است، آماده کنیم؟

صرف نظر از زمینه ای که دانش آموزان امروزی روزی در آن کار خواهند کرد، تحقیقات نشان می دهد که مهارت های شناختی و خلاقیت به طور فزاینده ای برای موفقیت در محل کار و زندگی ضروری خواهد بود. بخشی مهم از این مهارت ها توانایی تنظیم تفکر و رفتار خود است. دانشآموزانی که مسئولیت یادگیری خود را بر عهده میگیرند، از استراتژیهای مطالعه بر اساس بهترین روش یادگیری استفاده میکنند، خود را به چالش میکشند و به دنبال مشکلاتی برای حل آن هستند، نه تنها احتمالاً یادگیرندههای مادام العمر خواهند بود، بلکه احتمالاً بزرگسالانی سازنده و شاد خواهند بود. به این ترتیب، خودتنظیمی یک مهارت اساسی قرن بیست و یکم است - اگر نه تنها مهارت اساسی برای موفقیت و رفاه آینده.

خود تنظیمی دریچه ای است برای نفوذ به اعماق یادگیری و استفاده از حداکثر زمان موجود و استعدادهای نهفته آدمی. یادگیری سیستماتیک و سنجیده برای رسیدن به اوج حیطه های تخصص با تعیین اهداف بلند مدت و کوتاه مدت و برنامه ریزی پیچیده برای بکار بردن روشها و راهبردهای یادگیری و عملکرد ممکن گردیده است. خود تنظیمی فراتر از یک ابزار یادگیری و عملکرد، با نظام درونی خود انسان در هم تنیده است و نوعی شیوه زندگی را به ارمغان آورده است. توانمندیهای این حیطه جدید به اندازه ای بوده است که متفکرین و دانشمندان به فکر تعریف جدیدی از یادگیری و محیط های نیرومند یادگیری برآمده اند.

نگاه عمیق به این حیطه از روانشناسی تربیتی حدود چهار دهه است که آغاز شده است و به پیشرفتهای چشمگیری دست یافته است. سیاست سازان و برنامه ریزان جوامع مختلف به ارزش نظری و عملی این حیطه آگاه گشته اند و در صدد آن هستند که آن را به عمل در آورند. حیطه راهبردهای یادگیری اگرچه ارتباط نزدیکی با حیطه خود تنظیمی دارد خود یک حیطه مستقل با تاریخچه جداگانه ای است که در زمینه یادگیری انسان و بخصوص یادگیری آموزشگاهی نقش بسزایی داشته است. شایان ذکر است که این حیطه هنوز در کشور ما کاملا شناخته شده نیست و در اوایل رشد خود است. درک مفهومی خود تنظیمی علاوه بر اثر آن در زمینه های پژوهشی، در زمینه های نظریه پردازی، و کاربردهای آموزشی و حرفه ای مهم و اساسی تلقی می شود.


عناوین یادداشت‌ها

معرفی  روان تنظیم  در  LinkedIn 

محمود دلیر عبدی نیا

روانشناس تربیتی

از دانشگاه تهران

مربی راهبردهای یادگیری و مطالعه

آموزش یادگیری خود تنظیم

کارشناس مسائل آموزشی و تربیتی

مشاور خلاقیت

ravantanzim@gmail.com

09016310911


نقش اهداف در فرایند آموزش

حاوی مطالب متنوع و کاربردی روانشناسی بر اساس منابع معتبر روز و یافته های پژوهشی و تجزیه و تحلیل آنها در حیطه روانشناسی تربیتی شناختی با تمرکز بر یادگیری خود تنظیم و راهبردهای یادگیری-مطالعه

 

نقش اهداف در فرایند آموزش

اهداف در انگیزش و خودتنظیمی مهم هستند، زیرا توجه افراد را بر روی امکانات خاص متمرکز می کنند و رفتار آنها را به سمت نتایج مشخص هدایت می کنند. موضوع اهداف برای روانشناسان تربیتی مهم است، زیرا آنها تحقیق می کنند که چگونه انرژی انگیزشی کلی در بافت های آموزشی مرتبط جهت گیری خاصی پیدا می کنند. برای مقاصد آموزشی، ساختار هدف باید به شکل دقیقتری توصیف شده و اهداف پیشرفت تعریف و مفهومسازی شوند.

تشریح مفهوم هدف

اهداف بازنمایی شناختی از موضوعات آینده هستند که فرد متعهد به نزدیک شدن یا اجتناب از آنهاست. با در نظر گرفتن هر یک از جنبه های آن به طور جداگانه می تواند به درک کامل تری از تعریف فوق الذکر از هدف دست یافت.

بازنمایی شناختی: هدف یک بازنمایی شناختی است، به این معنی که اهداف، ساختارهایی استنباط شده هستند، نه قابل مشاهده. اهداف محدود به موجوداتی است که از یک دستگاه ذهنی در فرآیند تنظیم استفاده می کنند؛ اعمال حیات گیاهی به عنوان یک رفتار هدفمند تلقی نمی شود، زیرا ارگانیسم به صورت انعکاسی واکنش نشان می دهد و نه با توجه به یک امکان متصور. به همین ترتیب، عملکردهای فیزیولوژیکی در انسان، مانند هضم یا گردش خون، هدفمند در نظر گرفته نمی شوند، زیرا این عملکردها بدون هیچ تصویرسازی ذهنی از آینده انجام می شوند.

آینده: در رفتار معطوف به هدف، از تصویر آینده به عنوان راهنمای رفتار فعلی استفاده می شود. رفتار فقط یک پاسخ فوری و بدون واسطه به یک محرک فعلی نیست، بلکه شامل پیشبینی احتمالی در آینده است که تأثیر علّی بر رفتار فعلی دارد.

موضوع: موضوع یک هدف نقطه کانونی تنظیم است. اصطلاح موضوع به طور گسترده برای اشاره به موجودیت، رویداد، تجربه یا مشخصه ای که کانون اصلی هدف است استفاده می شود. این موضوع ممکن است اشکال و محتویات مختلفی به خود بگیرد؛ ممکن است عینی یا انتزاعی، فیزیکی یا روانی، قابل مشاهده یا غیر قابل مشاهده باشند. موضوع هدف، تمامیت هدف نیست. یک هدف هم شامل یک موضوع و هم نوعی تعهد در مورد آن موضوع است. به عنوان مثال، در هدف "ارتباط با پدر و مادرم را حفظ می کنم" "ارتباط با پدر و مادرم" هدف است و "حفظ" تعهد است. یک موضوع و یک تعهد هر دو اجزای ضروری ساختار هدف هستند.

تعهد: اهداف زمانی اتخاذ می شوند که یک فرد به نوعی در رابطه با یک موضوع آینده که به صورت شناختی بازنمایی شده است، متعهد شود. تعهد به هدف یک فرآیند همه یا هیچ نیست؛ افراد ممکن است سطوح مختلفی از تعهد را به اهداف داشته باشند و ممکن است اهداف متعددی را با توجه به یک موضوع اتخاذ کنند. تعهد هدف باید با یک قصد آگاهانه شروع شود، اما با گذشت زمان، چنین تعهداتی ممکن است خودکار شوند و رفتار را بدون قصد یا آگاهی هدایت کنند.

رویکرد یا اجتناب: رویکرد یا اجتناب یک تمایز اساسی است که برای هر و همه نوع هدف قابل اعمال است. اهداف یا روی رویکرد یا اجتناب متمرکز هستند. اهداف رویکرد شامل تعقیب یا نگهداری یک شی با ظرفیت مثبت است، در حالی که اهداف اجتنابی شامل فاصله گرفتن یا دور ماندن از یک شی با ظرفیت منفی است. حرکت در هر دو رویکرد و اجتناب ممکن است شامل فعالیت بدنی باشد (مثلاً "هر روز یک وعده سبزیجات بخورید") یا فعالیت روانی (مثلاً "بسیار از سبزیجات متنفر نباشید").

اهداف پیشرفت

اهدافی که بیشترین ارتباط را با روانشناسی آموزشی دارد، اهداف پیشرفتی هستند که بر شایستگی تمرکز دارند. چنین اهدافی ممکن است از نظر دو جنبه اساسی شایستگی متمایز شوند: نحوه تعریف آن و نحوه ارزش گذاری آن. شایستگی توسط استانداردی که برای ارزیابی آن استفاده می شود، تعریف می شود. سه استاندارد ممکن است شناسایی شود: یک استاندارد مطلق یا مبتنی بر وظیفه، یک استاندارد درون فردی مبتنی بر گذشته یا حداکثر دستیابی بالقوه خود، و یک استاندارد بین فردی یا مبتنی بر هنجار. استانداردهای مطلق و درون فردی معمولاً با هم جمع می شوند و اهداف تسلط نامیده می شوند و استانداردهای هنجاری اهداف عملکرد نامیده می شوند. شایستگی از این جهت پرقدرت است که یا بر احتمال مثبتی متمرکز است که فرد میخواهد به آن نزدیک شود (موفقیت) یا بر احتمال منفی که میخواهد از آن اجتناب کند (شکست).

ترکیب جنبه های تعریف و ظرفیت شایستگی منجر به چهار نوع اساسی از اهداف پیشرفت می شود. اهداف رویکرد-تسلط نشان دهنده تلاش برای نزدیک شدن به شایستگی مطلق یا درون فردی است، به عنوان مثال، تلاش برای انجام بهتر از قبل. اهداف تسلط-اجتنابی نشان دهنده تلاش برای اجتناب از ناتوانی مطلق یا درون فردی است، به عنوان مثال، تلاش برای اجتناب از انجام کارهای بدتر از قبل. اهداف رویکرد-عملکرد نشان دهنده تلاش برای نزدیک شدن به شایستگی بین فردی است، به عنوان مثال، تلاش برای انجام بهتر از سایر دانش آموزان. اهداف اجتناب-عملکرد نشان دهنده تلاش برای اجتناب از بی کفایتی بین فردی است، به عنوان مثال، تلاش برای جلوگیری از انجام کارهای بدتر از سایر دانش آموزان.

فرض بر این است که این چهار هدف به طور جامع طیفی از تلاشهای مبتنی بر شایستگی را که دانشآموزان در محیطهای آموزشی دنبال میکنند، پوشش میدهند. تصور می شود که این اهداف پیشرفت تأثیر مهمی بر نحوه درک، تجربه و عملکرد دانش آموزان در موقعیت های پیشرفت دارند. به طور کلی، اهداف رویکرد-تسلط و رویکرد-عملکرد به عنوان اهداف انطباقی در نظر گرفته میشوند که منجر به انواع مختلفی از فرآیندها و نتایج مثبت میشوند (به عنوان مثال، اهداف رویکرد-تسلط برای تسهیل خلاقیت و انگیزه درونی تصور میشود؛ اهداف رویکرد-عملکردی برای تسهیل دستیابی به عملکرد تصور میشود.).

از سوی دیگر، تسلط-اجتناب و به ویژه اهداف اجتناب-عملکرد، به عنوان اهداف ناسازگاری در نظر گرفته می شود که منجر به فرآیندها و نتایج منفی می شود، مانند انتخاب کارهای آسان به جای نسبتاً دشوار، ترک در هنگام مواجهه با مشکل، و دستیابی به عملکرد ضعیف.

حجم قابل توجهی از تحقیقات در طول دو دهه گذشته اهمیت اهداف پیشرفت را برای رفتار دانش آموزان در کلاس درس مستند کرده است. اهداف پیشرفت از منابع مختلف، از جمله عوامل درونی، مانند انگیزههای تمایلی و گرایشی، و عوامل بیرونی، مانند ویژگیهای کلاس درس یا مدرسه، پدیدار میشوند. کسانی که اهداف پیشرفت را مطالعه می کنند موافقند که معلمان، مدیران و والدین باید تمام تلاش خود را برای تسهیل پذیرش هدف با رویکرد تسلط دانش آموزان و جلوگیری از پذیرش هدف اجتناب از عملکرد دانش آموزان انجام دهند.

طبقه بندی اهداف آموزشی

تاکسونومی بلوم یک کلاسیک آموزشی است. عنوان رسمی آن طبقه بندی اهداف آموزشی است و در سال 1956 منتشر شده است. طبقه بندی بلوم یک سیستم طبقه بندی برای اهداف آموزشی ارائه کرد که می توانست در ساخت آیتم های امتحانی و در فرمول بندی اهداف آموزشی استفاده شود. شش دسته از اهداف آموزشی ارائه شده است: دانش، درک مطلب، کاربرد، تجزیه و تحلیل، سنتز (ترکیب) و ارزشیابی. بلوم آیتم های نمونه امتحانی را ارائه میکند که اهداف آموزشی مرتبط با هر دسته از اهداف آموزشی را به همراه نمونههای خاصی از اهداف آموزشی مرتبط با هر یک از شش دسته هدفهای شناختی ارزیابی میکند.

از نظر بلوم، دانش به عنوان آن دسته از رفتارها و موقعیتهای امتحانی و آزمایشی تعریف میشود که بر یادآوری ایدهها، مواد یا پدیدهها، چه از طریق بازشناسی یا یادآوری، تأکید میکنند. آیتم های آزمون بازشناسی در مقایسه با آیتم های آزمون یادآوری آسان تر هستند، زیرا آیتم های آزمون بازشناسی تمایل دارند پاسخ های نادرست را با پاسخ های صحیح همراه کنند (مانند موارد تست چند گزینه ای). آیتم های یادآوری به هیچ وجه هیچ پاسخی ارائه نمی کنند، زیرا آزمون شونده پاسخ های صحیح را به موارد ارائه می دهد.

بلوم به وضوح اشکال مختلف دانش را تصدیق کرد که در سطح انتزاعی متفاوت بودند، از واقعیت های عینی گرفته تا نظریه ها و ساختارهای انتزاعی. اول، دانش در مورد جزئیات، از جمله اصطلاحات و حقایق خاص وجود دارد. دوم، آگاهی از راهها و ابزارهای پرداختن به موارد خاص، از جمله قراردادها، گرایشها و توالیها، طبقهبندیها و مقولات، معیارها و روششناسی. سوم، دانش کلیات و انتزاعات در یک حوزه، از جمله (الف) اصول و تعمیم ها و (ب) نظریه ها و ساختارها. نمونه ای از هدف دانش شناخت ایالتی است که شهر نیویورک در آن واقع شده است.

دسته دوم از اهداف آموزشی درک مطلب است که شامل سه نوع رفتار است. نوع اول ترجمه است که به معنای تبدیل یک شکل ارتباط و رسانه (مثلاً عبارتی در یک زبان، مانند انگلیسی) به ارتباط و رسانه قابل مقایسه ای که به شکل دیگری است (مثلاً عبارتی معادل در یک زبان دیگر، مانند اسپانیایی). نمونهای از هدف ترجمه عبارت است از "کشیدن نمودار معادله (x2 + y2 = 9) روی کاغذ گراف". نوع دوم رفتار درک مطلب، تفسیر است که به معنای فرمولبندی مجدد یک ارتباط و رسانه بصورت یک ارتباط و رسانه دیگر است. نمونهای از هدف تفسیری "خلاصهکردن یک داستان کوتاه" است. نوع سوم رفتار درک مطلب، برونیابی است، که به معنای پیشبینی یا استنتاج دلالت یا نتیجهای از در نظر گرفتن برخی اظهارات یا ارتباطات است. یک مثال از یک هدف برون یابی "پیشبینی پیامدهای اجرای سیاست شهریه رایگان دانشگاه برای همه ساکنان قانونی" است.

دسته سوم از اهداف آموزشی کاربرد است. کاربرد به استفاده از یک قانون، یک اصل یا یک مفهوم برای حل یک مشکل اشاره دارد. یک مثال از یک هدف کاربردی "حل یک مسئله در مورد فاصله با استفاده از قضیه فیثاغورث" است.

دسته چهارم اهداف آموزشی، تحلیل است. برای بلوم، تجزیه و تحلیل عبارت است از "تجزیه مواد به اجزای تشکیل دهنده آن و تشخیص روابط اجزا و نحوه سازماندهی آنها". سه نوع رفتار تحلیلی وجود دارد. نوع اول تجزیه و تحلیل عناصر است که به تجزیه یک ارتباط به اجزای سازنده آن و شناسایی عناصر ارتباط اشاره دارد. نوع دوم، تحلیل روابط است که به تعیین روابط بین عناصر یک ارتباط اشاره دارد. نوع سوم، تحلیل عناصر سازمانی است که به استنباط اصول سازمانی زیربنای یک ارتباط (مثلاً هدف، دیدگاه یا نگرش نویسنده) اشاره دارد. نمونهای از هدف تحلیل "استنتاج دیدگاه فنآوری مری شلی در رمان کلاسیک فرانکشتاین" است.

پنجمین دسته از اهداف آموزشی سنتز یا ترکیب است. از نظر بلوم، سنتز عبارت است از "کنار هم قرار دادن عناصر و اجزا به گونه ای که یک کل را تشکیل دهد". سنتز ممکن است به عنوان مکمل و مخالف تجزیه و تحلیل در نظر گرفته شود. محصولات رفتار ترکیبی به سه دسته تقسیم می شوند:  (1) ارتباط منحصر به فرد، مانند شعر یا داستان کوتاه؛ (2) طرح یا مجموعه ای از عملیات پیشنهادی، مانند دستور العمل نحوه استفاده از تکه های فلفل سبز و توت های انار در یک ظرف؛ و (3) مجموعه ای از روابط انتزاعی، مانند مجموعه ای از اصول زندگی که به سلامت، کیفیت زندگی بالا و بودجه محدود مرتبط است. نمونه ای از رفتار ترکیبی "اثبات قضیه فیثاغورث" است.

ششمین و آخرین دسته از اهداف آموزشی، ارزشیابی است. برای بلوم، ارزیابی به عنوان قضاوت در مورد ارزش، برای برخی اهداف، ایده ها، آثار، راه حل ها، روش ها، مواد و غیره تعریف می شود. این شامل استفاده از معیارها و همچنین استانداردهایی برای ارزیابی میزان دقیق، مؤثر، مقرون به صرفه یا رضایت بخش است. قضاوت های مربوط به ارزیابی بر اساس شواهد داخلی یا معیارهای خارجی است. ارزیابی مطالب بر اساس شواهد داخلی به ویژگیهایی مانند دقت منطقی، سازگاری و سایر معیارهای داخلی میپردازد. ارزیابی مطالب بر اساس معیارهای خارجی از معیارهایی استفاده می کند که توسط متخصصان رشته ها یا مدل های برتر در رشته ها تدوین شده است. یک مثال از یک هدف آموزشی ارزشیابی "ارزیابی انتقادی دیدگاه سیاست مهاجرتی پیشنهاد شده در سرمقاله روزنامه" است.

دانش و درک اهداف شناختی سطح پایینتری هستند و کاربرد، تجزیه و تحلیل، ترکیب و ارزیابی شناختی اهداف سطح بالاتری هستند. این اهداف شناختی سلسله مراتبی را تشکیل می دهند که دانش پیش نیاز عینی همه اهداف شناختی دیگر و ارزیابی هدفی است که سایر اهداف شناختی پیش نیاز آن هستند. تاکسونومی بلوم چندین دهه است که در نوشتن مواد آزمون پیشرفت و طراحی برنامه های آموزشی خدمت کرده است. همچنین الهام بخش تفسیرهای بعدی و تجدید نظر شده اندرسون و همکاران بوده است. تاکسونومی بلوم احتمالاً به خدمت رسانی به فعالیت های آموزشی و تحقیق در روانشناسی تربیتی ادامه خواهد داد.

همچنین رجوع کنید به:

بنجامین بلوم: طبقه بندی اهداف آموزشی و یادگیری در حد تسلط 

تاثیر اهداف در تنظیم ذهن و رفتار

 

 

مجله اینترنتی روان تنظیم

حاوی مطالب متنوع و کاربردی روانشناسی بر اساس منابع معتبر روز و یافته های پژوهشی و تجزیه و تحلیل آنها در حیطه روانشناسی تربیتی شناختی با تمرکز بر یادگیری خود تنظیم و راهبردهای یادگیری-مطالعه

 

استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.

نظریه‌ی هوش‌های چندگانه‌ گاردنر

حاوی مطالب متنوع و کاربردی روانشناسی بر اساس منابع معتبر روز و یافته های پژوهشی و تجزیه و تحلیل آنها در حیطه روانشناسی تربیتی شناختی با تمرکز بر یادگیری خود تنظیم و راهبردهای یادگیری-مطالعه


نظریه‌ی هوش‌های چندگانه‌ی گاردنر

 

زمانی که هوارد گاردنر نظریه هوش چندگانه را در اوایل دهه 1980 معرفی کرد، انحراف از دیدگاه مرسوم هوش را پیشنهاد کرد. در نظریه هوش چندگانه، گاردنر هوش را به عنوان "یک پتانسیل زیست روانشناختی برای پردازش اطلاعات که می تواند در یک محیط فرهنگی فعال شود تا مشکلات را حل کند یا محصولاتی را ایجاد کند که در یک فرهنگ ارزشمند هستند" تعریف کرد. در مقابل هوش g، معیاری از هوش عمومی که معمولاً با استفاده از آزمون‌های استاندارد شده هوش یا آزمون‌های پیشرفت ارزیابی می‌شود، نظریه هوش چندگانه حداقل هشت هوش را مشخص کرده است که همه افراد در طول زندگی خود در دسترس دارند و از آنها استفاده می‌کنند. توجه به این نکته ضروری است که اگرچه همه افراد به همه هوش های چندگانه دسترسی دارند، اما اکثر افراد در یک یا دو توانایی خاص دارای نقاط قوت هستند. هشت هوش به شرح زیر است: هوش زبانی، هوش ریاضی-منطقی، هوش بدنی-حرکتی، هوش بین فردی، هوش درون فردی، هوش طبیعت گرایانه، هوش موسیقایی و هوش فضایی.

هوش زبانی و هوش ریاضی-منطقی دو هوش هستند که با استفاده از ارزیابی های استاندارد شده و آزمون های هوش مانند مقیاس هوش وکسلر قابل ارزیابی هستند. گاردنر پیشنهاد کرد که تاکید بر توانایی‌های زبانی و ریاضی-منطقی یکی از سوگیری‌های ایده‌های مرسوم در مورد هوش است. در مقابل، نظریه هوش چندگانه پیشنهاد می کند که برخی از توانایی ها، مانند هوش بین فردی یا هوش طبیعت گرایانه، به آسانی قابل اندازه گیری نیستند، اما همچنان توانایی های مهمی هستند که باید برای تقویت رشد انسانی مورد تایید و پرورش قرار گیرند. در تئوری هوش چندگانه، هشت معیار باید رعایت شود تا قدرت یا توانایی یکی از هوش های چندگانه در نظر گرفته شود: (1) در مغز، مکان یک هوش را می توان با آسیب مغزی جدا کرد. (2) تاریخ تکاملی آن قابل ردیابی است و قابل قبول است. (3) عملیات اصلی آن باید به راحتی قابل شناسایی باشد. (4) یک سیستم نماد مرتبط با توانایی (مانند الفبا در هوش زبانی) وجود دارد. (5) تاریخچه رشد آن قابل ردیابی است و مجموعه ای از عملکردهای بهینه شناسایی شده است. (6) نابغه های کودن، اعجوبه ها و دیگر افراد خارق العاده شناسایی شده اند و هر دو (7) وظایف روانشناختی تجربی و (8) شواهد روان‌سنجی وجود آن را تأیید می‌کنند. بخش‌های زیر هر یک از هشت هوش را که معیارهای ورود به مطالعه را که توسط نظریه هوش چندگانه ارائه شده است، خلاصه می‌کنند. علاوه بر این، نمونه‌هایی از مشاغلی که برای افرادی که در یک هوش معین دارای نقاط قوت هستند، مناسب است، مورد بحث قرار می‌گیرد. فعالیت هایی که می توان برای تقویت هر یک از هوش ها استفاده کرد نیز ارائه شده است.

هوش زبانی

هوش زبانی با حساسیت به زبان ها، از جمله توانایی یادگیری زبان ها و استفاده از زبان ها برای دستیابی به اهداف مشخص می شود. هوش زبانی یکی از هوش‌هایی است که همیشه در حال رشد است، زیرا برای مهارت زبانی نیاز به تجربه طول زندگی دارد. افرادی که در آغاز رشد گفتار و خواندن هستند، اگر تجارب زندگی آنها محدود باشد، ممکن است استعداد زبانی را نشان ندهند. چهار مؤلفه هوش زبانی عبارتند از: واج شناسی، نحو، معناشناسی و کاربرد شناسی. افراد باهوش زبانی از واج شناسی یا صداهای زبان آگاه هستند. در نتیجه، آنها معمولاً دارای یک شوخ طبعی کلامی پیشرفته هستند—آنها اغلب از زبان برای ساختن جناس، تشبیه، تحریف زبانی و شوخی استفاده می کنند. کسانی که توانایی های زبانی قوی دارند می توانند نحو یا ساختار زبان را دستکاری کنند. آن‌ها می‌توانند پاراگراف‌هایی با ساختار استثنایی بنویسند و ممکن است نسبت به ترکیب و گرامر زبان شفاهی و نوشتاری خود و دیگران حساس باشند؛ زبان های خارجی، همانند خواندن و حفظ کردن را به راحتی به عمل در می آورند؛ با استعدادهای زبانی نسبت به معناشناسی حساس هستند و به ظرافت های کلمات و معنای آنها توجه زیادی دارند. آنها در استفاده از زبان عملگرا هستند؛ آنها سرگرم می کنند، متقاعد می کنند، آموزش می دهند، و از طریق کلام نوشتاری و گفتاری هدایت می کنند. ناحیه بروکا ناحیه ای از مغز است که با هوش زبانی مرتبط است. هنگامی که ناحیه بروکا آسیب می بیند، بیماران قادر به درک زبان هستند اما معمولاً قادر به تولید جملات ساده نیستند. در بیشتر فرهنگ‌ها، زبان در معرض رمزگذاری نمادین است (یعنی الفبا و کلمه نوشتاری)، بنابراین یکی از معیارهای هوش چندگانه برای گنجاندن آن مطابقت دارد. مسیرهای شغلی برای افراد با استعداد زبانی شامل نوشتن خلاق و علمی، عملکرد در رسانه ها و روی صحنه، سیاست و حقوق، تدریس در هر سطح آموزشی و ترجمه زبان است. فعالیت هایی که می توان برای آموزش هوش زبانی مورد استفاده قرار داد شامل گوش دادن به ضبط سخنرانان مشهور، خواندن یک کتاب در هفته، اشتراک در یک مجله ادبی و حفظ شعر و نثر است.

هوش ریاضی-منطقی

هوش ریاضی-منطقی با توانایی حل مسائل به صورت منطقی، تکمیل سریع مسائل ریاضی، تمایز الگوهای منطقی یا عددی و انجام تحقیقات علمی متمایز می شود. برای کسانی که در هوش ریاضی-منطقی استعداد دارند، فرآیند حل مسئله معمولاً سریع و غیرکلامی است. راه‌حل‌ها اغلب خود را «غیرمنتظره» نشان می‌دهند و ممکن است برای حل‌کننده مسئله نامرئی به نظر برسند. همراه با هوش زبانی، توانایی های ریاضی-منطقی در هسته تست هوش قرار دارند. نواحی مغز درگیر با هوش ریاضی-منطقی شامل لوب های فرونتوتمپورال (منطقی) و لوب های پاریتو فرونتال (محاسبه عددی) می باشد. از دیدگاه رشدی، کودکان نابغه و دانشمند وجود دارند که پشتیبانی بیشتری برای گنجاندن هوش ریاضی-منطقی در تئوری هوش چندگانه فراهم می‌کنند. علاوه بر این، کار ژان پیاژه مسیر رشد توانایی های ریاضی-منطقی را مستند کرد. عملیات ریاضی یک مثال کلیدی از هوشمندی است که تابع یک سیستم رمزگذاری است. ریاضیدان جان نش که جایزه نوبل اقتصاد را برای تحلیل نظریه بازی‌ها دریافت کرد و فضانورد کاترین سالیوان، اولین زنی که در فضا قدم گذاشت، نمونه‌هایی از افرادی هستند که استعداد فوق‌العاده‌ای در هوش ریاضی-منطقی دارند. مسیرهای شغلی برای افرادی که در هوش ریاضی-منطقی استعداد دارند شامل ریاضیات و آمار، فلسفه، فیزیک، شیمی، بیوشیمی، مهندسی و برنامه‌نویسی کامپیوتر است. برای کسانی که در هوش ریاضی-منطقی و هوش زبانی قوی هستند، مشاغل در ارتباطات علمی، تحقیق و تدریس در سطح دانشگاه و توسعه دارویی ممکن است مناسب باشد. فعالیت هایی که می توان برای آموزش هوش ریاضی-منطقی مورد استفاده قرار داد شامل بازی های ریاضی و منطقی و بازی های فکری، یادگیری زبان کامپیوتر و آموزش مفاهیم ریاضی و علوم است.

هوش بدنی-حرکتی

هوش بدنی-حرکتی با توانایی کنترل ماهرانه حرکات بدن و توانایی بکارگیری ماهرانه اشیاء متمایز می شود. افرادی که هوش بدنی-حرکتی عالی دارند، می توانند از دست یا بدن خود برای ایجاد اقلام و حل مشکلات استفاده کنند. از منظر تکاملی، تخصصی شدن حرکات بدن به انسان امکان سازگاری را داده است؛ توسعه و استفاده از ابزارها باعث پیشرفت بیشتر تکامل نوع بشر می شود. در مغز، قشر حرکتی مسئول کنترل حرکت بدن است. در افراد راست دست، کنترل حرکتی در نیمکره چپ قرار دارد؛ در افراد چپ دست، کنترل حرکتی در نیمکره راست قرار دارد. آسیب مغزی مانند آپراکسی (از دست دادن توانایی انجام حرکات علیرغم داشتن تمایل و توانایی انجام حرکات)، شواهدی مبنی بر وجود هوش بدنی-حرکتی ارائه می دهد. پیاژه ویژگی های مرتبط با این هوش را بعنوان مرحله حسی-حرکتی رشد شناختی توصیف کرد. در واقع، حرکات بدن کودکان مانند تعادل، هماهنگی، مهارت، انعطاف پذیری، رفلکس ها، قدرت و بیان، بر اساس یک برنامه مشخص رشد می کنند. افرادی که دارای هوش جسمانی-حرکتی استثنایی هستند، توانایی تصور حرکت بدن خود را در فضا و انجام اعمال به شکل فیزیکی دارند. مشاغل مناسب برای افرادی که دارای هوش بدنی-حرکتی هستند شامل بازیگران، بدلکاران، کمدین ها، رقصندگان، مربیان اسب، ورزشکاران، مربیان، اسکیت بازان و صنعتگران است. فعالیت‌های زیر را می‌توان برای آموزش هوش بدنی-حرکتی انجام داد: دروس ورزشی مانند گلف، شنا، ژیمناستیک یا رقص؛ شرکت در کلاس های بازیگری؛ تمرین یوگا؛ انجام بازی های ویدیویی که نیاز به بازتاب سریع دارند؛ و درگیر شدن در تجارب تصویرسازی و تجسم که بر حرکات بدن تأکید دارد.

هوش بین فردی

هوش بین فردی با توانایی ارزیابی دقیق حالات، نیات، افکار، احساسات و انگیزه های افراد دیگر مشخص می شود. از دیدگاه تکاملی، هوش بین فردی بر شیوه‌های تعامل افراد و حفظ جوامع تأثیر می‌گذارد. ویژگی های بین فردی رهبری، آموزش و درمان همگی در یک بافت اجتماعی صورت می گیرد و در بقا و تکامل جوامع نقش دارد. لوب فرونتال به عنوان ناحیه ای از مغز که با هوش بین فردی درگیر است نشان داده می شود. آسیب به این ناحیه از طریق صدمه، لوبوتومی یا بیماری پیک (نوعی زوال عقل) منجر به تغییرات شخصیتی پایدار می شود، اگرچه سایر ظرفیت های حل مسئله دست نخورده باقی می مانند. شواهد مبنی بر مبنای بیولوژیکی هوش بین فردی با دو عامل مرتبط است. در طول دوران کودکی طولانی نخستی‌ها، به نظر می‌رسد دلبستگی به مادر یکی از جنبه‌های مهم رشد عادی بین فردی باشد. در مواردی که مادر حضور نداشته باشد یا با بچه هایش درگیر نباشد، رشد طبیعی نخستی ها به خطر افتاده است. در مرحله بعد، در انسان، تعاملات اجتماعی مانند همکاری، رهبری، انسجام گروهی و سازماندهی نقش برجسته ای در تکمیل وظایف ماهرانه مانند شکار، ردیابی و تشکیل و نگهداری جوامع ایفا کرده است. حالات چهره، حرکات، سایر زبان بدن و نشانه های کلامی سیستم نمادی برای هوش بین فردی را تشکیل می دهند. رهبران برجسته، مانند مارتین لوتر کینگ، فعال حقوق مدنی، و اپرا وینفری، فعال حقوق بشر، از جمله افرادی هستند که وجود هوش بین فردی استثنایی را نشان می دهند. مشاغل مناسب برای افرادی که دارای هوش بین فردی هستند شامل تدریس، رهبری معنوی و سیاسی، فروش و بازیگری است. فعالیت های زیر را می توان برای توسعه هوش بین فردی مورد استفاده قرار داد: ارزیابی حالات و احساسات دیگران، آموزش یا مشاوره به افراد از طریق یک سازمان خدمات داوطلبانه، رفتن به یک مکان عمومی و مشاهده نحوه تعامل افراد، ملاقات با یک فرد جدید هر روز، گذراندن دوره آموزشی که بر ارتباطات بین فردی تمرکز می کند و در طول مکالمه با دیگران تماس چشمی برقرار می کند و در حین تعامل متوجه ارتباط غیرکلامی (زبان بدن) افراد می شود.

هوش درون فردی

هوش درون فردی با توانایی دسترسی و درک تجربیات درونی خود، از جمله طیفی از احساسات، و استفاده از تجربیات درونی به عنوان وسیله ای برای تصمیم گیری و هدایت رفتار خود مشخص می شود. افرادی که دارای هوش درون فردی قوی هستند همچنین درک دقیقی از نحوه تناسب خود با سایر افراد دارند و احساس قوی نسبت به خود دارند. آنها توانایی خلاقیت و صمیمی بودن را دارند و توانایی تنهایی را دارند. از آنجایی که این هوش خاص از نظر روانی تجلی می یابد، زبان، موسیقی یا دیگر بیان خلاق اغلب برای توصیف تجربیات یک فرد باهوش درون فردی استفاده می شود. همانند هوش بین فردی، لوب پیشانی با شخصیت درگیر است. آسیب به لوب پیشانی می تواند شخصیت را تغییر دهد اما سایر عملکردهای شناختی را دست نخورده باقی بگذارد. در صورت آسیب به نواحی تحتانی لوب فرونتال، فرد ممکن است تحریک پذیر یا سرخوش باشد؛ یا در صورت بروز آسیب در مناطق بالاتر، بی حال، کند و بی حس شود. به نظر می رسد رشد هوش درون فردی از اوایل کودکی آغاز می شود، زیرا کودکان یاد می گیرند که هویت خود را در زمینه دنیای اطراف خود درک کنند. هنگامی که  کودکان پرورش می یابند و مورد محبت قرار می گیرند خودپنداره مثبت شکل می گیرد. افراد اوتیستیک نمونه ای از افرادی هستند که هوش درون فردی در آنها مختل شده است. اگرچه یک فرد اوتیستیک ممکن است نتواند به خود رجوع کند، اما معمولاً توانایی‌های خارق‌العاده‌ای در هوش ریاضی-منطقی یا هوش موسیقی از خود نشان می‌دهد. گاردنر اذعان دارد که شناسایی شواهد تکاملی هوش درون فردی دشوار است. با این حال، تصور می شود که هوش درون فردی به منظور کمک به افراد برای غلبه بر یا مدیریت غرایز اولیه انسانی خود پس از برآورده شدن نیاز به بقا است. رویاها به عنوان سیستم نمادی که بیشترین نقش را با هوش درون فردی نشان می دهد، نمادهایی را ارائه می دهد که به جنبه هایی از خود مربوط می شود. در نهایت، به نظر می رسد که هوش درون فردی در پیشرفت فرهنگ نقشی ایفا می کند، زیرا این توانایی خاص به افراد کمک می کند تا خود را بهتر درک کنند و شاید انتخاب هایی را انجام دهند که به نفع جامعه باشد. از آنجایی که هوش درون فردی از طریق هوش های دیگر بیان می شود، مسیرهای شغلی افراد با هوش درون فردی به خوبی توسعه یافته متنوع است و شامل رهبری معنوی و سیاسی، روانشناسی، روان درمانی و تدریس می شود. برای آموزش هوش درون فردی، افراد می توانند در مشاوره یا روان درمانی شرکت کنند، مدیتیشن را یاد بگیرند و تمرین کنند، یک دفتر خاطرات رویایی داشته باشند، و کتاب های خودیاری و سایر کتاب های الهام بخش بخوانند.

هوش طبیعت گرایانه

هوش طبیعی با توانایی تشخیص و طبقه بندی گونه های مختلف گیاهی و جانوری در محیط مشخص می شود. از دیدگاه تکاملی، هوش طبیعت گرایانه بقای نوع بشر را تضمین می کرد. شکارچیان و گردآورندگان غذا لزوماً باید مواد مغذی پایدار را از سم متمایز می‌کردند. مشخص نیست که کدام مراکز عصبی در هوش طبیعی دخیل هستند. با این حال، در بیماران آسیب دیده مغزی، توانایی تشخیص و طبقه بندی موجودات زنده وجود ندارد، در حالی که توانایی نامگذاری و تشخیص اشیاء بی جان دست نخورده باقی می ماند. مورد مخالف نیز پیدا شده است. برخی از بیماران آسیب دیده مغزی توانایی نامگذاری و تشخیص اشیاء زنده را حفظ می کنند، در حالی که نمی توانند همین کار را با اشیاء بی جان انجام دهند. این پدیده پشتیبانی اولیه از احتمال اینکه توانایی‌های مرتبط با هوش طبیعت‌گرایانه ممکن است در مغز متمرکز شوند، فراهم می‌کند. شواهد رشدی برای هوش طبیعت گرایانه شامل مشاهده این است که کودکان به طور مکرر به شناسایی و نامگذاری اشیاء در جهان طبیعی علاقه مند و درگیر هستند. برای مثال، کودکان ممکن است به دایناسورها یا حشرات علاقه نشان دهند. ممکن است آنها را در حال حفاری در خاک، جمع آوری سنگ ها و بازی در درختان پیدا کنید. بعدها، هوش طبیعت گرایانه ممکن است به عنوان توانایی های خاص در باغبانی، شکار و ماهیگیری، پیاده روی، و همچنین مشارکت در سازمان های محیطی ظاهر شود. با توجه به تخصص نهایی، چارلز داروین طبیعت شناس نمونه ای از فردی است که در هوش طبیعت گرایانه استعداد دارد. کار او برای شناسایی و طبقه‌بندی گونه‌های فسیلی، گیاهان و جانوران، مبنای تئوری انتخاب طبیعی او شد و در کار اصلی او در مورد منشاء گونه ها به اوج رسید. نخستی شناس جین گودال نمونه دیگری از هوش طبیعت گرایانه در عمل است. تحقیقات گودال تلاش های او را برای محافظت و درک روابط پیچیده شامپانزه ها نشان می دهد. به طور حرفه ای، افراد با هوش طبیعت گرایانه ممکن است در باغبانی، علوم محیطی، گیاه شناسی، حشره شناسی، دامپزشکی، و مدیریت و حفاظت از حیات وحش فعالیت کنند. فعالیت هایی که می توان برای آموزش هوش طبیعت گرایانه به کار برد شامل گذراندن وقت در دنیای طبیعی، مطالعه گونه های پرندگان و سایر حیات وحش، خواندن مجلاتی که بر طبیعت تمرکز دارند، و نگه داشتن یک مجله طبیعت که مشاهدات و سؤالات مربوط به دنیای طبیعی را به تفصیل شرح می دهد.

هوش موسیقایی

هوش موسیقایی با تصویرسازی شنیداری (توانایی شنیدن ذهنی آهنگ های موسیقی) مشخص می شود. از دیدگاه تکاملی، استفاده از موسیقی برای متحد کردن مردم را می توان در جوامع عصر حجر جستجو کرد. به نظر می رسد نیمکره راست مغز با درک و تولید موسیقی مرتبط است. با این حال، توانایی های موسیقی به وضوح در یک منطقه خاص از مغز متمرکز نیست. حضور نوابغ موسیقی نشان می دهد که استعداد بیولوژیکی برای توانایی های شدید موسیقی وجود دارد. نت موسیقی شواهدی را نشان می دهد که موسیقی تابع یک سیستم رمزگذاری است. از دیدگاه رشد، شواهد نشان می دهد که نوزادان می توانند توانایی های موسیقایی را نشان دهند. حتی قبل از اینکه بتوانند آلات موسیقی بنوازند، برخی از کودکان خردسال در ریتم و صدا مهارت دارند، اتفاقی که شواهد رشدی برای هوش موسیقی ارائه می دهد. بعداً، کودکانی که توانایی های موسیقی دارند، به سرعت بر آلات موسیقی تسلط پیدا می کنند و می توانند صدای عالی را از خود نشان دهند. تخصص حالت نهایی در هوش موسیقی در کودکان اعجوبه ای که به سرعت به سطح پیشرفته ای از عملکرد حرکت می کنند، مشهود است. به عنوان مثال، توانایی های موتسارت در 3 سالگی آشکار شد. در سن 4 سالگی، او چندین قطعه را برای پیانو تسلط یافت و اولین قطعات خود را در 5 سالگی ساخت. میدوری یک نمونه معاصر از توانایی های موسیقیایی شدید است. در 3 سالگی جذب موسیقی ویولن شد و 1 سال بعد اولین ویولن خود را به او دادند. اولین اجرای عمومی میدوری به عنوان نوازنده ویولن در 7 سالگی انجام شد. از نظر حرفه ای، افرادی که توانایی های موسیقی دارند ممکن است مشاغلی را به عنوان نوازنده، تنظیم کننده ساز و سازندگان ساز و مربی موسیقی انتخاب کنند. هوش موسیقایی را می توان با حضور در کنسرت ها و اجراهای موسیقی، گذراندن درس های موسیقی، شرکت در گروه کر یا گروه موسیقی و گوش دادن به ژانرهای ناآشنا از موسیقی توسعه داد.

هوش فضایی

هوش فضایی با توانایی تشخیص و دستکاری فضای پیرامونی مشخص می شود. به طور خاص، افرادی که دارای هوش فضایی هستند، ظرفیت درک دقیق جهان را دارند و می توانند ادراک اولیه خود را از طریق چرخش ذهنی تغییر دهند. آن‌ها اغلب چیزهایی را می‌بینند که دیگران از آن غافل می‌شوند و توانایی‌های فضایی خود را در هنرهایی مانند مجسمه‌سازی، اختراع، نقاشی، عکاسی، طراحی داخلی و معماری به کار می‌گیرند. از دیگر کاربردهای هوش فضایی می توان به ناوبری، شناسایی و خلبانی هواپیما اشاره کرد. ناحیه خلفی قشر راست مغز مکانی در مغز است که پردازش فضایی در آن رخ می دهد. افرادی که در این ناحیه دچار آسیب مغزی می شوند در یافتن راه خود در اطراف محیط، تشخیص چهره ها و توجه به جزئیات مشکل دارند. هوش فضایی به تکامل حوزه‌های مختلف، از ناوبری گرفته تا مجسمه‌سازی و سایر هنرهای تجسمی کمک می‌کند. نمونه‌هایی از افرادی که دارای تخصص نهایی در هوش فضایی هستند عبارتند از فرانک لوید رایت، که سبک ارگانیک معماری او بر تعادل بین دنیای طبیعی و نیازهای ساکنان انسان تأکید داشت، و فریدا کالو، نقاش مشهور مکزیکی، که سبک هنری او ترکیبی از سورئالیسم، رئالیسم و ​​نمادگرایی است. مشاغل برای افرادی که هوش فضایی دارند شامل خلبان، ناوبر، مجسمه ساز، مهندس مکانیک، معمار، عکاس، طراح گرافیک کامپیوتری، طراح داخلی و سایر مشاغل در هنرهای تجسمی است. هوش فضایی را می توان با مطالعه هندسه، یادگیری عکاسی، مطالعه توهمات نوری و یادگیری مهارت های ناوبری توسعه داد.

شواهدی برای هوش های اخلاقی معنوی و وجودی

در دهه‌های پس از معرفی نظریه هوش چندگانه، هوش های نامزد برای گنجاندن در نظریه هوش چندگانه مورد توجه قرار گرفته است. سایر توانایی ها، اعم از روحی و وجودی، تحت معیارهای مطرح شده در نظریه هوش چندگانه قرار گرفته اند. ارزیابی گاردنر این است که هیچ یک از این توانایی های انسانی، تمام هشت شرط لازم برای گنجاندن به عنوان یک هوش چندگانه را برآورده نمی کند. با این حال، گاردنر پیشنهاد می‌کند که جنبه‌ای از معنویت، یعنی هوش وجودی، به خوبی از هشت معیار برخوردار است. هوش وجودی به "سوالات بزرگ" در زندگی می پردازد و به وجود خدا و معنای زندگی می پردازد. با این حال فقدان شواهد بیولوژیکی مانع از گنجاندن هوش وجودی می شود.

 

استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.

آموزش، نگهداری و استفاده روزانه از مهارت های شناختی با افزایش سن و زوال عقل

مهارت‌های شناختی، توانایی‌های ذهنی پایه و بالاتری مانند توجه، پردازش اطلاعات، حافظه، عملکرد اجرایی و استدلال هستند که با سیستم‌های حسی و ادراکی برای تعیین موفقیت در انجام فعالیت‌های روزانه تعامل دارند. افراد مسن در معرض خطر زوال شناختی هستند، اما ممکن است از استراتژی هایی برای حفظ مهارت های شناختی و از برنامه های آموزشی برای تقویت مهارت های خاص بهره مند شوند.

مهارت های شناختی و اهمیت آنها برای عملکرد روزانه

توانایی فکر کردن، به خاطر سپردن و استدلال به افراد اجازه می‌دهد تا با دنیایی که در آن زندگی می‌کنند کنار بیایند؛ چه برنامه‌ریزی برای مراحل پخت یک وعده غذایی باشد، یا به یاد نگه داشتن مصرف به موقع داروهای خود، تصمیم برای نحوه خرج پول خود، یا واکنش سریع برای خودداری از برخورد به یک سگ در جاده. توانایی‌های شناختی افراد به آنها انعطاف‌پذیری می‌دهد تا در موقعیت‌های منحصر به فرد و سخت‌گیرانه شرکت کنند. کاهش هر یک از این توانایی ها متعاقباً می تواند توانایی عملکرد در زندگی روزمره را کاهش دهد.

توانایی‌های شناختی که با افزایش سن، با تأثیر بالقوه بر توانایی انجام وظایف روزمره کاهش می‌یابند، شامل توجه، سرعت پردازش، حافظه، عملکرد اجرایی و استدلال است. این توانایی ها برای تعیین عملکرد در زندگی روزمره با سیستم های حسی و ادراکی تعامل دارند.

احساس و ادراک: پردازش اطلاعات باید در وهله اول با کسب اطلاعات آغاز شود. بنابراین، تغییرات مرتبط با سن در توانایی‌های حسی-ادراکی (مثلاً بینایی یا شنوایی ضعیف‌تر) می‌تواند بر توانایی بزرگسالان مسن‌تر برای انجام معیارهای توانایی شناختی و همچنین فعالیت‌های روزمره تأثیر بگذارد. در بیشتر موارد، افراد مسن می توانند کاهش حسی مرتبط با سن را از طریق لنزهای اصلاحی و/یا سمعک جبران کنند. سالمندان همچنین اطلاعات حسی تنزل یافته را از طریق راهبردهای شناختی جبران می کنند که در آن از زمینه یک موقعیت (مثلاً گفتگو، کلمات دیگر در یک جمله، نشانه های موقعیتی) برای درک آنچه ارائه می شود استفاده می کنند.

با این حال، اختلالات در پردازش حسی می‌تواند نه تنها منجر به عملکرد ضعیف‌تر در آزمون‌های شناختی، و شاید تصور نادرست از اختلال شناختی شود، بلکه به محدودیت‌هایی در فعالیت‌های روزمره مانند رانندگی نیز منجر شود. چنین محدودیت هایی ممکن است به نوبه خود منجر به افزایش افسردگی و/یا نیاز به مراقبت رسمی شود.

توجه: توجه طیف نسبتاً گسترده‌ای از توانایی‌ها را در بر می‌گیرد، از جهت‌گیری ساده (مثلاً معطوف کردن توجه به سمت صدای ناگهانی)، تا توجه پایدار یا هوشیاری (مثلاً حفظ تمرکز در یک دوره زمانی طولانی). توجه تقسیم شده معمولاً در زمینه های روزمره استفاده می شود و زمانی رخ می دهد که افراد سعی می کنند دو کار را همزمان انجام دهند. این توانایی ممکن است با افزایش سن کاهش یابد یا نه؛ بسته به فرد و دشواری دو وظیفه که همزمان انجام می شوند. استفاده از تلفن همراه در حین رانندگی نمونه ای از یک کار تقسیم شده توجه است که می تواند نسبتاً دشوار باشد. شواهد زیادی وجود دارد که نشان می دهد خطر تصادف برای رانندگان در هر سنی هنگام استفاده از تلفن همراه افزایش می یابد و این خطر ممکن است با افزایش سن افزایش بیشتری یابد. به طور کلی، تحقیقات نشان می‌دهد که رانندگان مسن‌تر، زمانی که نیازهای بیشتری به توجه مورد نیاز است، چه تلفن‌های همراه یا چندین رویداد که در یک تقاطع شلوغ رخ می‌دهد، نسبت به کاهش عملکرد رانندگی حساس هستند. توجه انتخابی، یا توانایی توجه به اطلاعات مرتبط در حالی که اطلاعات نامربوط را نادیده می گیرد، نیز در این زمینه امری ضروری است. به طور کلی مشخص شده است که تأثیر مخرب اطلاعات نامربوط یا حواس پرتی برای افراد مسن بیشتر است.

سرعت پردازش: سرعت پردازش یا توانایی درک و پردازش سریع اطلاعات یکی از اولین توانایی های شناختی است که با افزایش سن کاهش می یابد. در حدود یک دهه گذشته، بسیاری از مطالعات رابطه بین سرعت پردازش شناختی و عملکرد روزمره را در افراد مسن نشان داده اند. شاخص های مختلف تحرک با اختلالات سرعت پردازش در افراد مسن با و بدون زوال عقل مرتبط است. به عنوان مثال، کاهش فضای زندگی، یا میزان سفر یک فرد در محیط خود در داخل و خارج از خانه، با اختلالاتی در سرعت پردازش همراه بوده است. علاوه بر این، مطالعات متعدد نشان داده‌اند که اختلال در سرعت پردازش یک پیش‌بینی‌کننده عالی برای افزایش درگیری تصادف در رانندگان مسن‌تر است و حتی پیش‌بینی‌کننده قوی‌تری برای تصادف‌های آسیب‌رسان است. کاهش سرعت پردازش همچنین با عملکرد کندتر فعالیت‌های ابزاری زندگی روزمره مانند جستجوی شماره تلفن، یافتن اقلام در قفسه‌های شلوغ و خواندن برچسب‌های دارو مرتبط است.

حافظه: حافظه یکی از بارزترین توانایی های شناختی افراد است. از بین تمام توانایی‌های ذهنی، مردم بیشتر از هر توانایی دیگری شکایت خود را در مورد این توانایی گزارش می‌کنند؛ احتمالاً به این دلیل که برای اکثر کارهای روزمره ضروری است. همچنین، کاهش حافظه زمانی می‌تواند آشکار باشد که فرد سعی می‌کند اطلاعات لازم را به خاطر بیاورد، مانند اینکه به پزشک بگوید چه داروهایی مصرف می‌کند یا سعی می‌کند شماره تلفن را به خاطر بسپارد. اگرچه فعال شدن هر دو ناحیه قشری و زیر قشری مغز برای عملکرد خوب حافظه ضروری است، هیپوکامپ، یک ساختار زیر قشری، مسئولیت اصلی رمزگذاری اطلاعات جدید را بر عهده دارد؛ اولین قدم حیاتی برای یادآوری بعدی اطلاعات. همانطور که در مورد بیماری آلزایمر دیده می شود، هنگامی که هیپوکامپ به شدت آسیب می بیند، از دست دادن عمیق حافظه تجربه می شود. اگرچه برخی کاهش طبیعی مربوط به سن در حافظه با افزایش سن رخ می دهد، چنین تغییراتی به طور کلی عملکرد روزانه را به همان میزانی که در زوال عقلی مانند بیماری آلزایمر مشاهده می شود، تحت تاثیر قرار نمی دهد. صرف نظر از این، کاهش حافظه مرتبط با سن بر فعالیت‌های زندگی روزمره تأثیر می‌گذارد؛ چه فراموشی پایبندی به قرارهای پزشکی باشد یا فراموش نکردن پرداخت صورت‌حساب‌ها. تحقیقات کاهش حافظه را با اختلال گزارش شده توسط خود با خرید روزانه، تهیه یک غذای گرم، نظافت منزل، مدیریت امور مالی و تکمیل فرم ها مرتبط دانسته است.

عملکرد اجرایی: یکی از پیچیده ترین توانایی های شناختی، عملکرد اجرایی است که شامل توانایی افراد برای برنامه ریزی، سازماندهی اطلاعات، مهار پاسخ ها، تفکر انتزاعی و تخصیص مجدد منابع ذهنی است. این توانایی در درجه اول با لوب های فرونتال مغز مرتبط است و با افزایش سن کاهش می یابد. عملکرد اجرایی برای تکمیل وظایفی که نیاز به رفتار پیچیده یا چند مرحله ای دارند ضروری است. به عنوان مثال، عملکرد اجرایی در پرداخت قبوض مفید است زیرا این کار مستلزم برنامه‌ریزی است (مثلاً تعیین مقدار پول برای انتقال از یک حساب پس‌انداز به یک حساب جاری)، محاسبه مقدار پول در حساب جاری پس از پرداخت صورت‌حساب، و (در بسیاری از موارد) تصمیم گیری در مورد کمترین مبلغی که می توان برای اولویت بندی پول برای سایر مصارف پرداخت کرد. بنابراین، همان طور که در بزرگسالان مبتلا به آلزایمر دیده می شود، توانایی مالی در افراد مبتلا به اختلال عملکرد اجرایی مختل می شود. با این حال، اختلال در توانایی‌های اجرایی می‌تواند بر فعالیت‌های شناختی کمتر دشوار تأثیر بگذارد. برای مثال، دانشمندان دریافته‌اند که سطوح پایین‌تر عملکرد اجرایی با اختلال در توانایی انجام سایر فعالیت‌های ابزاری زندگی روزمره مانند مدیریت دارو، حتی در میان بازنشستگان غیرسازمانی مرتبط است.

استدلال: استدلال یکی دیگر از توانایی های شناختی پیچیده ای است که تحت تأثیر افزایش سن قرار می گیرد. این توانایی مشابه عملکرد اجرایی است. در واقع، آسیب به لوب های فرونتال توانایی استدلال را نیز مختل می کند. برخلاف عملکرد اجرایی، استدلال بر استفاده از سازه‌های منطقی، دانش و اصول برای برون‌یابی راه‌حل برای یک مشکل تمرکز دارد. استدلال یک مهارت حل مسئله پیچیده است که هم به حافظه و هم به عملکرد اجرایی نیاز دارد. استدلال در انواع مختلفی از وظایف دنیای واقعی، از تصمیمات پزشکی گرفته تا رفتار رانندگی استفاده می شود. بنابراین، کاهش توانایی استدلال می تواند تصمیم گیری را در انواع سناریوهای دنیای واقعی مختل کند. مانند سایر مهارت های شناختی، توانایی استدلال، عملکرد فعالیت‌های ابزاری زندگی روزمره را پیش بینی می کند. محققان دریافته اند که استدلال استقرایی برای کشف مشکلات مرتبط با کارهای روزمره مانند خرید و مدیریت پول مهم است. در واقع، محققان دریافته‌اند که با تقویت استدلال استقرایی، حل مسائل روزمره نیز بهبود می‌یابد.

اختلال شناختی: در حالی که کاهش های مربوط به سن در شناخت و عملکرد ممکن است در پیری طبیعی نسبتاً ظریف و انتخابی باشد، کاهش هایی که توسط افراد مبتلا به اختلال شناختی خفیف یا زوال عقل تجربه می شود، بارزتر است و در طول زمان فراگیر می شود. اختلال شناختی خفیف اصطلاحی است که برای توصیف افرادی با اختلالات حافظه کانونی استفاده می‌شود، اما شواهدی از اختلال آشکار در سایر حوزه‌های شناختی وجود ندارد و شواهدی از اختلال در عملکرد روزانه وجود ندارد. اختلال شناختی خفیف اغلب به عنوان مرحله پیش بالینی زوال عقل در نظر گرفته می شود. تقریباً 5 تا 15 درصد از بزرگسالان 65 سال یا بیشتر ممکن است تحت تأثیر اختلال شناختی خفیف قرار گیرند. افراد مبتلا به اختلال شناختی خفیف، به دلیل اختلالات حافظه و خطر پیشرفت به زوال عقل، در معرض خطر بالایی برای کاهش توانایی های مورد نیاز برای عملکرد مؤثر و مستقل در جامعه هستند. این افراد احتمالاً از دست دادن تدریجی مهارت‌های عملکردی را در حدی تجربه می‌کنند که بین کاهش‌های ظریف مرتبط با پیری طبیعی و نقص‌های بسیار آشکارتر مرتبط با زوال عقل قرار دارد. برای ارزیابی مستقیم تأثیر تغییرات شناختی در اختلال شناختی خفیف بر عملکرد وظایف روزمره، کار کمی انجام شده است. یک سوال مهم این است که چگونه تغییرات در حافظه و سایر توانایی‌های شناختی بر عملکرد کارهای روزمره در طول مدت زمانی تأثیر می‌گذارد که برای بسیاری از افراد، انتقال از اختلال شناختی خفیف به زوال عقل را نشان می‌دهد. تا به امروز، هیچ‌کس فعالیت‌های روزمره طاقت فرسای شناختی را با توانایی‌های شناختی در اختلال شناختی خفیف ترسیم نکرده است. بنابراین، تعیین اینکه آیا برخی از وظایف زندگی روزمره به توانایی های خاص بستگی دارد یا اینکه چگونه سطوح توانایی بر عملکرد تأثیر می گذارد دشوار است. درک واضح تری از این رابطه در جمعیت اختلال شناختی خفیف مورد نیاز است. زوال عقل شامل دسته ای از بیماری ها مانند بیماری آلزایمر است که با اختلالات شناختی شدیدتر مشخص می شود که توانایی فرد را برای انجام کارهای روزمره مختل می کند. بروز زوال عقل با افزایش سن افزایش می یابد. به عنوان مثال، تنها حدود 5 درصد از بزرگسالان بالای 65 سال به بیماری آلزایمر مبتلا هستند، در حالی که 10 تا 20 درصد از بزرگسالان بالای 80 سال به این بیماری مبتلا هستند و تخمین ها نشان می دهد که 40 درصد از بزرگسالان 85 سال یا بیشتر از این بیماری رنج می برند. تحقیقات در زمینه پیری شناختی نشان داده است که بدتر شدن عملکرد شناختی که با زوال عقل رخ می دهد به کاهش عملکرد فعالیت های روزمره کمک می کند. تحقیقات همچنین ارتباط واضحی را بین کاهش عملکرد روزمره (مثلاً مدیریت امور مالی، خرید مواد غذایی، رانندگی) و بستری شدن در بیمارستان، نیاز به مراقبت و مرگ نشان داده است.

چگونه مهارت های شناختی ممکن است حفظ شود

زوال شناختی در زمینه های متعدد می تواند منجر به مشکل در انجام وظایف مهم برای زندگی روزمره و برای حفظ استقلال در دوران پیری شود. بنابراین، سوال مهمی که باید در نظر گرفته شود این است که "افراد چگونه می توانند توانایی های شناختی خود را حفظ کنند و از زوال شناختی اجتناب کنند؟"

عوامل متعددی با عملکرد شناختی پایدار با افزایش سن مرتبط هستند، از جمله سطح تحصیلات، سطح فعالیت بدنی، سلامت ریوی و احساسات خودکارآمدی. به طور کلی، سبک زندگی سالم و فعال که شامل رژیم غذایی و ورزش مناسب، پیشگیری از بیماری، و اجتناب از ضربه روحی است، همگی برای حفظ ظرفیت شناختی با افزایش سن مهم هستند. سطوح تحصیلات عالی با عملکرد شناختی بهتر در دوران بزرگسالی مرتبط است. سطح تحصیلات به طور مستقیم، از طریق تقویت عملکرد مغز بر عملکرد شناختی تأثیر می گذارد، و به طور غیرمستقیم، از طریق افرادی که تحصیلات بیشتری دارند، احتمال بیشتری برای شرکت در فعالیت های تحریک کننده فکری دارند که به نوبه خود، توانایی های شناختی را حفظ می کنند

 فعالیت بدنی فواید مختلفی برای افراد مسن دارد و به طرق مختلف بر عملکرد شناختی تأثیر می گذارد. به عنوان مثال، نشان داده شده است که فعالیت بدنی افسردگی را کاهش می دهد (که می تواند باعث نقص شناختی، به ویژه برای افراد مسن تر شود) و سلامت جسمی کلی را افزایش می دهد و کیفیت زندگی را بهبود می بخشد. ورزش شدید به طور مستقیم به عملکرد مغز و سیستم عصبی مرکزی که برای حفظ توانایی های شناختی حیاتی هستند، کمک می کند. بر این اساس، افراد فعال در ورزش های هوازی در اندازه گیری حافظه فعال، استدلال و سرعت پردازش عملکرد بهتری نسبت به افرادی دارند که رفتار بی تحرک بیشتری از خود نشان می دهند. علاوه بر ورزش، بسیاری از جنبه های سلامت جسمانی با عملکرد شناختی مرتبط است. به عنوان مثال، یک معیار فیزیولوژیکی خاص، نرخ جریان بازدمی اوج ریوی، پیش‌بینی‌کننده توانایی شناختی پایدار با افزایش سن است. این شاخص فیزیولوژیکی با سلامت قلب و عروق و سطح فعالیت بدنی مرتبط است.

مطالعات به ویژه اشاره کرده اند که حفظ سلامت عروقی و قلبی عروقی برای عملکرد شناختی حیاتی است. به عنوان مثال، کاهش جریان خون مغزی با عملکرد شناختی ضعیف مرتبط است. علاوه بر این، سلامت ضعیف قلبی عروقی با افزایش بروز سکته مغزی، یکی از دلایل اصلی اختلال شناختی، مرتبط است. در مطالعه طولی سیاتل، عدم وجود بیماری قلبی عروقی با توانایی استدلال بهتر و عملکرد سرعت پردازش برای افراد مسن مرتبط بود. تعدادی از بیماری های دیگر مانند دیابت، آمفیزم و بیماری پارکینسون نیز می توانند منجر به نقص شناختی شوند. به طور کلی، هر چه فرد مبتلا به بیماری های مزمن کمتری باشد، شانس او برای حفظ توانایی های شناختی با افزایش سن بیشتر می شود.

به طور کلی، یک سبک زندگی سالم نه تنها برای سلامت جسمی بلکه برای سلامت روان نیز مهم است. چاقی با بروز بیشتر بسیاری از موارد بیماری هایی مزمن مرتبط است که به نوبه خود با زوال شناختی مرتبط هستند. سیگار کشیدن و مصرف بیش از حد الکل هر دو با بروز بیشتر سکته مغزی، یکی از علل اصلی اختلالات شناختی، و همچنین با بسیاری دیگر از پیامدهای بد سلامتی مرتبط هستند، در نتیجه بر شناخت تأثیر منفی می‌گذارند. علاوه بر این، اعتیاد به الکل می تواند مستقیماً برای عملکرد شناختی مضر باشد. بدیهی است که آسیب ضربه ای به سر منجر به اختلال شناختی می شود و با افزایش بروز زوال عقل در آینده مرتبط است. بنابراین، رفتارهای پیشگیرانه ساده مانند استفاده از کمربند ایمنی همراه با کیسه هوا در خودرو و استفاده از کلاه ایمنی در هنگام سواری بر موتور سیکلت، دوچرخه یا اسکوتر توصیه می شود.

علاوه بر سلامت جسمانی و سبک زندگی سالم، سلامت روانی برای حفظ عملکرد شناختی مهم است. نگرش یک فرد می تواند بر عملکرد شناختی او با افزایش سن تأثیر بگذارد. برای مثال، خودکارآمدی، ارزیابی مثبت از قابلیت‌های شناختی خود، با عملکرد شناختی بهتر مرتبط است. مشخص شده است افرادی در مطالعه طولی سیاتل که شخصیت خود را در دوران میانسالی «انعطاف پذیر» ارزیابی می کردند، در معرض کاهش خطر زوال شناختی در زندگی بعدی قرار داشتند. علاوه بر این، افرادی که از دستاوردهای زندگی خود در دوران میانسالی رضایت داشتند، در سنین بعدی زندگی بهتری در معیارهای شناختی نشان دادند. فعالیت اجتماعی پایدار نیز با عملکرد شناختی بهتر مرتبط است. به عنوان مثال، محققان دریافته‌اند که کسانی که به فعالیت‌های اجتماعی، خانگی و اوقات فراغت می‌پردازند، کمتر دچار اختلال شناختی می‌شوند. به طور مشابه، مطالعه طولی سیاتل نشان داد که افراد مسنی که از وضعیت اجتماعی-اقتصادی بالایی برخوردار بودند و از نظر اجتماعی فعال بودند، کمترین کاهش شناختی را در یک دوره 7 تا 14 ساله تجربه کردند. خطر زوال شناختی برای افرادی که زیاد مطالعه می‌کردند، سفر می‌کردند، در رویدادهای فرهنگی شرکت می‌کردند، در باشگاه‌ها و انجمن‌های حرفه‌ای شرکت می‌کردند و فرصت‌های تحصیلی مداوم را دنبال می‌کردند، کاهش می یابد. شبکه‌های اجتماعی گسترده و سیستم‌های حمایتی، از جمله خانواده‌های سالم، نیز با افزایش سن به عملکرد شناختی بهتر مرتبط هستند. برعکس، افسردگی به عنوان یک علت روانی/بیولوژیکی کاهش عملکرد شناختی شناخته شده است. به خصوص برای افراد مسن، افسردگی می تواند خود را به عنوان اختلال شناختی نشان دهد.

چگونه مهارت های شناختی را می توان آموزش داد

آموزش شناختی: با توجه به اینکه توانایی‌های شناختی می‌توانند با افزایش سن کاهش پیدا کنند و اغلب منجر به مشکل در انجام کارهای روزمره می‌شوند، امکان آموزش شناختی برای جلوگیری، کند کردن یا معکوس کردن زوال شناختی مرتبط با سن بررسی شده است. تعداد فزاینده ای از مطالعات در حال حاضر از اثرات محافظتی تحریک فکری بر توانایی های شناختی برای افراد مسن بدون زوال عقل حمایت می کنند. مطالعات اولیه در زمینه آموزش شناختی در پروژه توسعه و غنی سازی بزرگسالان و مطالعه طولی سیاتل انجام شده است. هر دوی این مطالعات 5 ساعت آموزش استراتژی ارائه کردند که قبل و بعد از آن ارزیابی شناختی انجام شد. دستاوردهای آموزشی شناختی قابل توجهی در هر دو مطالعه برای توانایی های خاصی که آموزش داده شده بودند مشاهده شد. یک کارآزمایی بالینی تصادفی شده بزرگ، آموزش شناختی پیشرفته برای سالمندان مستقل و حیاتی، اخیراً تأثیر سه مداخله شناختی امیدوارکننده - آموزش سرعت پردازش، آموزش حافظه و آموزش استدلال - را بر حفظ هر دو توانایی های شناختی و روزانه در افراد مسن که در گروه ها زندگی می کنند ارزیابی کرد. این مطالعه نشان داد که برای هر سه مداخله، بهبودهای قابل توجه و خاصی در توانایی شناختی و همچنین افزایش مزیت آموزش تقویت کننده اضافی وجود داشت. میزان افزایش آموزش برای توانایی های شناختی برابر یا بیشتر از میزان کاهشی بود که در افراد مسن بدون زوال عقل در سنین 4 تا 14 سال در غیاب هیچ آموزشی انتظار می رفت.

ماندگاری آموزش: در مطالعه اکتیو، در میان آن دسته از افرادی که بهبودهای شناختی فوری را تجربه کردند، نتایج آموزشی برای حداقل یک دوره پیگیری 2 ساله برای هر سه مداخله ادامه داشت. مطالعات قبلی آموزش شناختی نیز به ماندگاری تأثیرات تمرین اشاره کرده اند، با آموزش، حفظ استدلال حتی در 7 سال پس از آموزش اولیه نشان داده شده است. مشخص شد آن دسته از افراد مسن در مطالعه طولی سیاتل که آموزش تقویت استدلال را دریافت کرده بودند، 7 سال بعد به طور قابل توجهی از سطح پایه اولیه خود بهتر عمل کردند. اگرچه مطالعات مربوط به تمرین حافظه به طور مداوم نشان داده است که بهبود حافظه را می توان بین 1 هفته تا 6 ماه حفظ کرد، نتایج در مورد دوام تمرین بیش از 6 ماه کمتر ثابت است.

برخی از محققان کاهش قابل توجهی در عملکرد حافظه و کاهش قابل توجهی در استفاده از استراتژی حافظه در یک بازه زمانی 3 ساله در یک گروه تمرین حافظه گزارش کرده اند. برنامه‌های آموزشی چند عاملی حافظه، مانند برنامه‌هایی که شامل آموزش روانی حرکتی در کنار آموزش حافظه می‌شوند، منجر به حفظ بهبود حافظه تا 3 سال و نیم شده‌اند. حفظ سرعت پردازش اثرات آموزشی به طور گسترده فراتر از مطالعه اکتیو، که نگهداری حداقل برای 2 سال را نشان داد، ارزیابی نشده است. در یک مطالعه تمرینی اولیه، اثرات تمرین سرعتی در یک دوره 6 ماهه باقی ماند. علاوه بر این، شرکت کنندگان در گروه سنی بالاتر (بیش از 60 سال) در همان سطحی که گروه سنی میانسالی (40 تا 59 سال) در ابتدا انجام داده بودند، پس از تمرین انجام دادند. در یک مطالعه بعدی در میان بزرگسالان مسن‌تر، مشخص شد که اثرات تمرین در طول 18 ماه باقی می‌ماند و به طور قابل‌توجهی بهتر از سطح پایه باقی می‌ماند. بنابراین، به طور کلی، مطالعات آموزش شناختی از ماندگاری اثرات تمرین حمایت کرده است.

انتقال آموزش: با توجه به اینکه آموزش شناختی می‌تواند منجر به بهبود مهارت‌های شناختی هدفمند شود، آیا این پیشرفت‌های شناختی می‌تواند به بهبود عملکرد فعالیت‌های روزمره تبدیل شود؟ سالمندان دائماً با یادگیری چیزهای جدید مانند مهارت‌های استفاده از رایانه، دستگاه‌های پزشکی خانگی، دستگاه‌های باجه خودکار، ضبط‌کننده‌های کاست ویدیویی و مهارت‌های مرتبط با شغل مواجه هستند. علاوه بر این، افراد مسن تر از حفظ توانایی های عملکردی که به احتمال زیاد در سنین پایین تر به دست آمده اند (مانند رانندگی، سایر فعالیت‌های ابزاری زندگی روزمره) بهره مند می شوند. اگرچه شروع زوال برای بسیاری از توانایی های شناختی در دهه 60 زندگی فرد رخ می دهد، شروع کاهش برای توانایی های روزمره معمولاً در دهه 70 یا بعد از آن رخ می دهد. بدیهی است که شایستگی عملکردی چند بعدی است و بر توانایی های شناختی چندگانه تکیه دارد. در نتیجه، ارزیابی شایستگی عملکردی/توانایی‌های روزمره شامل روش‌های متعددی از جمله معیارهای جهانی، معیارهای مبتنی بر عملکرد و معیارهای خود گزارشی است.

نمونه ای از یک وظیفه شناختی سخت زندگی روزمره، آزمون مشکلات روزمره است، که توانایی فرد را در تعامل با 14 موقعیت روزمره (مثلاً دو برابر کردن یک دستور غذا، تفسیر برنامه های حمل و نقل، درک نمودار مزایای مدیکر) ارزیابی می کند. به طور مشابه، ارزیابی وظایف مشاهده شده زندگی روزانه، وظایفی را در سه حوزه ارائه می کند: استفاده از دارو، مدیریت مالی، و استفاده از تلفن. از شرکت کنندگان خواسته می شود تا اقدامات لازم برای حل وظایف روزمره را انجام دهند (به عنوان مثال، جستجوی برچسب دارو برای عوارض جانبی، ایجاد تغییر). عملکرد این معیارها با چندین توانایی شناختی اساسی مرتبط بوده است. بنابراین، ممکن است با آموزش شناختی بهبود یابد.

سایر معیارهای توانایی روزمره بر سرعت پاسخگویی به محرک های دنیای واقعی تاکید دارند. به عنوان مثال، توانایی‌های پردازش کندتر می‌تواند خطری را برای رانندگی ایمن ایجاد کند. پژوهش سرعت پردازش، تفاوت‌های سنی را در تکالیف میدان دید مفید (مجموعه‌ای از وظایف تسریع شده که در کارآزمایی بالینی اکتیو ارزیابی ‌شده اند) و همچنین مزایای سرعت آموزش پردازش برای توانایی‌های شناختی و کارهای روزمره را بررسی کرده است. تحقیقات آموزشی قبلی نشان داد که بهبود سرعت پردازش منجر به بهبود زمان ترمز در شبیه‌ساز رانندگی می‌شود و همچنین تعداد مانورهای خطرناک انجام شده توسط رانندگان را در طول ارزیابی رانندگی در جاده‌های باز کاهش می‌دهد و میزان رانندگی افراد را در طول دوره زمانی 18 ماه حفظ می‌کند. مشخص شده است که مشکل در رانندگی، اجتناب از رانندگی و کاهش میزان رانندگی افراد، با سرعت پردازش کندتر مرتبط است.

علیرغم این واقعیت که به نظر می رسد افراد دارای نقص عملکرد رانندگی خود را با کاهش مواجهه با موقعیت های چالش برانگیز رانندگی خود تنظیم می کنند، مطالعات نشان داده اند که این تغییرات برای از بین بردن افزایش خطر درگیری تصادف کافی نبوده است. معیار دیگر، آزمون زمان‌بندی شده فعالیت‌های ابزاری زندگی روزمره، شاخصی از زمان لازم برای انجام موفقیت‌آمیز پنج کار (به عنوان مثال، یافتن شماره در دفترچه تلفن، یافتن اقلام خاص غذا در قفسه مواد غذایی) را ارائه می‌دهد. زمان مورد نیاز برای تکمیل وظایف آزمون زمان‌بندی شده فعالیت‌های ابزاری زندگی روزمره به طور مشابه به دنبال آموزش سرعت پردازش در بین افراد مسن با اختلال در سرعت پردازش کاهش می یابد. بنابراین، سرعت پردازش آموزش علاوه بر افزایش توانایی شناختی، به توانایی‌های مهم روزمره تعمیم می‌یابد.

نتیجه

واضح است که جنبه های زیادی از شناخت وجود دارد که به طور بالقوه می تواند به عنوان بخشی از روند پیری کاهش یابد و برخی از این کاهش ها می تواند بر عملکرد کارهای روزمره تأثیر بگذارد. ادبیات رو به رشدی وجود دارد که نشان می دهد می توان از طریق تغییر در سبک زندگی از این زوال ها جلوگیری کرد یا آن را کاهش داد. همچنین پیشرفت‌هایی در زمینه آموزش شناختی حاصل شده است، که نشان می‌دهد زوال شناختی لزوماً در سنین بالاتر غیرقابل برگشت نیست و مداخلات ممکن است امکان حفظ طولانی‌تر عملکرد شناختی را در سنین بالاتر فراهم کند. علاوه بر این، این واقعیت که بسیاری از زوال‌های شناختی متمایل به اثرات تعدیل‌کننده هستند، نشان می‌دهد که استقلال و تحرک افراد می‌تواند به زندگی بعدی نیز گسترش یابد. به طور خلاصه، چشم انداز پیشگیری، به تاخیر انداختن یا معکوس کردن شروع زوال شناختی مرتبط با سن روشن است.

 

 

حاوی مطالب متنوع و کاربردی روانشناسی بر اساس منابع معتبر روز و یافته های پژوهشی و تجزیه وتحلیل آنها در حیطه روانشناسی تربیتی شناختی با تمرکز بر یادگیری خود تنظیم و راهبردهای یادگیری-مطالعه


استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.

تاب آوری (Resilience): توان یابی و عوامل حفاظتی

همه ما افرادی را می شناسیم که با چالش های بزرگی روبرو شده اند. برخی به خوبی با استرس خود کنار می آیند. برخی از نظر روانی دچار لغزش می شوند اما بعد بهبود می یابند. افراد گروه سوم زمین می خورند و هرگز بهبود نمی یابند. چه چیزی دو گروه اول را از گروه سوم جدا می کند؟ تاب آوری. انعطاف پذیری کلید مقاومت در برابر استرس، رهایی از آن و بهترین بودن است.

تاب آوری چیست؟

اکثر مردم از قبل این احساس را دارند که تاب آوری چیست: توانایی بازگشت با مهارت های جدید، قدرت جهت یابی در موقعیت های سخت، سازگاری و عملکرد در سطح بالا، مقاومت در برابر استرس و شوک و حفظ فرم (ظرفیت جذب استرس داشته باشید و خودتان را حفظ کنید)، توانایی فروپاشیدن و ادامه دادن، توانایی مقابله با زمینه های سخت و دشوار؛ و عدم ترس از چرخش عالی، بدون توجه به پیش بینی. صدها تعریف از «تاب آوری» در ادبیات روانشناسی وجود دارد. تعریف کاری می تواند چنین باشد: تاب آوری شامل آن نقاط قوت درونی ذهن و شخصیت - هم ذاتی و هم رشد یافته - است که فرد را قادر میسازد به خوبی به سختی ها واکنش نشان دهد، از جمله ظرفیتهای پیشگیری از شرایط مرتبط با استرس، مانند افسردگی یا اضطراب، یا عود آنها؛ بهبود سریعتر و کاملتر از استرس و شرایط مرتبط با استرس؛ و تناسب ذهنی و عملکرد را در زمینه های مختلف زندگی بهینه کردن.

همانطور که این تعریف نشان می دهد، انعطاف پذیری یک مسئله استاندارد است، به این معنی که همه ما در حال حاضر دارای قدرت ذهن و شخصیت بالقوه هستیم - مانند دانه هایی که می توان رشد کند. اگر کاملاً تاب آوری نداشتید، این مدت طولانی زنده نمی ماندید. و شما این ظرفیت را دارید که انعطاف پذیری خود را تا حد زیادی گسترش دهید. واکنش خوب به ناملایمات نشان می دهد که ما با آرامش و توانایی با شرایط در حال تغییر سازگار می شویم و از نقاط قوت موجود استفاده می کنیم - اعم از ذهنی، معنوی، عاطفی، فیزیکی، مالی یا اجتماعی (مثلاً مربیان، خانواده یا دوستان). تاب آوری یک فرآیند و یک پله است. ممکن است شما در پله چهارم باشید و من ممکن است در پله یک باشم، اما هر دوی ما می توانیم از پله ها بالا برویم و امیدوارم سطح انعطاف پذیری ما از موج فزاینده استرس فراتر رود. شما می توانید با تمرین مهارت های تاب آوری ظرفیت خود را برای تاب آوری افزایش دهید. با ایجاد انعطاف پذیری، سلامت و عملکرد معمولاً بهبود مییابد.

چرا تاب آوری اینقدر مهم است؟

مزایای ایجاد انعطاف پذیری بسیار عالی و حیاتی است. اول، تاب آوری با مشکلات روانی که بسیاری از ما را آزار می دهد مقابله می کند. تقریباً 50 درصد از بزرگسالان شرایط مرتبط با استرس را تجربه خواهند کرد، و نرخ شیوع این شرایط در سطح جهانی در حال افزایش است. بسیاری از این رنج بیهوده است. تاب آوری می تواند تا حد زیادی از ایجاد یا عود این شرایط جلوگیری کند. در صورت بروز این شرایط، تاب آوری می تواند شدت علائم را کاهش داده و بهبودی را تسهیل کند. دوم، تاب آوری با بسیاری از مشکلات پزشکی و عملکردی مقابله می کند. عوارض عاطفی شرایط مرتبط با استرس به اندازه کافی بد است. با این حال، ذهن و بدن به هم مرتبط هستند. بنابراین استرس عاطفی بیش از حد و حل نشده ما را در برابر طیف گسترده ای از بیماری های پزشکی، مرگ زودرس و اختلال در عملکرد در محل کار، خانه و بازی آسیب پذیرتر می کند. سوم، تاب آوری در مورد تسلط و رشد است. تاب آوری چیزی بیشتر از مبارزه با مشکلات انجام می دهد. بهزیستی مطلوب را ترویج می کند. تاب آوری به ما کمک می کند از نظر ذهنی، عاطفی، جسمی، اجتماعی و معنوی رشد کنیم و بهترین عملکرد را به ویژه در زمانهای سخت داشته باشیم. با انعطاف پذیری، تمایل داریم آرام تر و سازنده تر باشیم و از زندگی بیشتر لذت ببریم.

برعکس، کسانی که انعطاف پذیری ندارند، تمایل به میزان بیشتری از غیبت و ترک پیش از موعد حرفه خود دارند. استرس می تواند در بدتر شدن شرایط مرتبط با سلامت روانی نقش داشته باشد و ایجاد انعطاف پذیری می تواند به شما در مقابله با آنها کمک کند. شروع، حفظ و بدتر شدن شرایط روانی مانند اختلال استرس پس از سانحه، افسردگی، اختلالات اضطرابی، اختلالات مصرف مواد، افکار و رفتارهای خودکشی، نگرانی عمومی، عصبانیت بیش از حد یا مزمن (خشونت خانگی، بدبینی)، اختلال خواب، خستگی، اختلالات خوردن، بیش فعالی، و مشکلات در روابط اجتماعی؛ همه می تواند حاصل استرس باشد و همچنین منجر به استرس شوند.

دو نکته مهم در مورد شرایط مرتبط با استرس وجود دارد که قابل توجه است. اول اینکه افراد استرس را به روش های مختلف نشان می دهند. برای مثال، پس از قرار گرفتن در معرض یک رویداد طاقت فرسا یا مجموعه ای از رویدادهای استرس زا، ممکن است یک فرد دچار اختلال استرس پس از سانحه شود. دیگری ممکن است دچار افسردگی یا اضطراب شود یا افکار خودکشی داشته باشد. برخی ممکن است دو یا چند وضعیت مرتبط با استرس را همزمان یا در زمانهای مختلف تجربه کنند. برخی دیگر ممکن است علیرغم اضطراب یا خستگی ناشی از خواب آشفته - حتی در غیاب تشخیص روانشناختی - به عملکرد معقولی ادامه دهند.

دوم، این شرایط در بسیاری از عوامل خطر مشترک، مانند عزت نفس ناسالم، تحولات عاطفی حل نشده، یا سطوح استرس فیزیکی بیش از حد مشترک است. تاب آوری به این عوامل خطر رایج می پردازد، که می تواند از شما در برابر طیف وسیعی از چالش ها از جمله استرس روزمره محافظت کند.

چه کسی از ایجاد انعطاف پذیری سود می برد؟

اگر به سادگی می خواهید احساس رفاه یا عملکرد خود را در خانه، محل کار، روابط یا هر زمینه مهم دیگری از زندگی بهبود بخشید این امکان پذیر است. بسیاری از افراد، که احتمالاً با استرس شدیدی مانند تروریسم، سوء استفاده، جنگ، آسیب های دیگر یا طلاق مواجه شده اند بعد از مدتی در حال بهبودی از شرایط مرتبط با استرس قرار می گیرند. اگرچه ممکن است بیشتر بازماندگان چنین حوادثی دچار اختلالات روانی نشوند، اما برخی از آنها علائم نگران کننده ای را بعد از آن بروز می دهند. هر یک از شما شرایط پزشکی مرتبط با استرس را تجربه کرده اید یا در معرض خطر آن هستید. برخی از اینها عبارتند از بیماری قلبی، فشار خون بالا، سندرم روده تحریک پذیر، درد مزمن، فیبرومیالژیا، آرتریت روماتوئید، بیماری تیروئید، پسوریازیس، چاقی، سندرم متابولیک، شکایات زنان و زایمان، و سرطان. بسیاری از افراد می خواهند فراتر از بهبودی حرکت کنند و پیشرفت کنند. انعطاف پذیری برای این افراد بسیار سودمند است.

حرفه های پر خطر هم می توانند از انعطاف پذیری و تاب آوری بهره ببرند. یک حرفه ای نظامی، افسر پلیس، آتش نشان یا سایر شغل های پر خطر در شرایط اضطراری هستند. افراد در این حرفه های پرخطر، نرخهای بالاتر از میانگین شرایط مرتبط با استرس، همراه با نرخ بالاتر طلاق و ترک پیش از موعد از حرفه انتخابی خود را تجربه می کنند. اگرچه آموزش برای چنین حرفه هایی معمولاً پاسخ دهندگان اورژانس را از نظر تاکتیکی بسیار خوب آماده می کند، بسیاری می گویند که آنها برای عواقب عاطفی پس از تجربیات خود آماده نبودند. در شغل های جاری هم استرس وجود دارد. یک متخصص بهداشت روان، کشیش، مربی، والدین، رهبر یا مربی که میخواهد رفاه شما و دیگران را بهینه کند این شایط را تجربه می کنند. به طور خلاصه، ایجاد انعطاف پذیری می تواند برای همه ما مفید باشد. آیا می توانید کسی را تصور کنید که از افزایش انعطاف پذیری سودی نبرد؟

درباره افراد تاب آور چه می دانیم؟

من میخواستم واقعاً بفهمم چه چیزی باعث انعطاف پذیری افراد واقعی میشود؛ مردم عادی که ناملایمات خارق العاده مانند افسردگی، اقتصادی، سختکوشی، جنگ و گاه آشفتگیهای خانوادگی را تحمل می کنند. بسیاری از افرادی که از جنگ برگشته اند، ازدواج های پایداری ایجاد کردند و زندگی پرباری داشتند. در حالی که بسیاری از ما جنگ را تجربه نکرده ایم، یا در حاشیه آن بوده ایم چیزهای زیادی می توانیم در مورد حفظ سلامت عقل و عملکرد سطح بالا در زندگی روزمره از این افراد یاد بگیریم. واضح است که به نظر می رسد برخی از افراد انعطاف پذیر توانایی عبور از سختی ها را دارند، در حالی که به نظر می رسد برخی دیگر برای مدتی دچار تزلزل می شوند، اما بعداً در زندگی دوباره به سطح بهینه باز می گردند. به نظر می رسد که نقاط قوت درونی و مکانیسم های مقابله ای بهتر از شرایط بیرونی پیش بینی می کنند که چه کسی بر ناملایمات پیروز خواهد شد. این نقاط قوت و مکانیسم های مقابله ای – به اصطلاح عوامل محافظتی - همان چیزی است که کار خواهد کرد: احساس استقلال (جدایی یا استقلال مناسب از ناکارآمدی خانواده، خودکفایی، مصمم بودن برای متفاوت بودن - شاید ترک یک فرد سوءاستفاده کننده، محافظت از خود در خانه؛ داشتن اهدافی برای ساختن زندگی بهتر و کمک کردن به دیگران)، شخصیت عشق و شفقت (صداقت، قدرت اخلاقی)، کنجکاوی (که به تمرکز و درگیری علاقه مند مربوط میشود)، تعادل (درگیر شدن در طیف گسترده ای از فعالیتها، مانند سرگرمی ها، فعالیتهای آموزشی، شغل، سرگرمیهای اجتماعی و فرهنگی)، جامعه پذیری و شایستگی اجتماعی (همدلی، استفاده از مهارت های دوست یابی، تمایل به جستجو و تعهد به روابط، لذت بردن از وابستگی متقابل)، سازگاری (داشتن پشتکار، اعتماد به نفس و انعطاف پذیری)؛ پذیرفتن چیزی که قابل کنترل نیست؛ استفاده از مهارتهای حل مسئله خلاق و راهبردهای مقابله فعال)، ایمان مذهبی درونی، دیدگاهی طولانی از رنج، عادات خوب سلامت (خواب کافی، تغذیه و ورزش، عدم استفاده از الکل یا مواد دیگر، استفاده نکردن از دخانیات، حفظ ظاهر شخصی خوب و بهداشت).

توجه کنید که تاب آوری یک مفهوم انعطاف پذیر و نسبی است. این به صورت همه یا هیچ اتفاق نمی افتد، بلکه در یک پیوستار وجود دارد: از درماندگی و آسیب پذیری کامل تا تاب آوری بهینه؛ هیچ کس در هر شرایطی کاملاً انعطاف پذیر یا انعطاف ناپذیر نیست. انعطاف پذیری به معنای آسیب ناپذیری نیست، زیرا وقتی شرایط به اندازه کافی سخت باشد، هر کسی ممکن است غرق شود. در عوض، انعطاف پذیری به طور کلی به کار کردن، بازی کردن، عشق ورزیدن و انتظار خوب است و عملکرد در بهترین سطح ممکن در هر موقعیتی. موفقیت این است که بهترین کار را انجام دهید. تاب آوری حتی می تواند در درون یک فرد بسته به عوامل درونی و بیرونی زیادی، مانند میزان استراحت و تغذیه، آموزش و تجربه اش، یا ماهیت موقعیت متفاوت باشد. همانطور که تمرین می کنید، هدف شما این است که انعطاف پذیری خود را به سطحی افزایش دهید که بیشتر از چالش هایی باشد که با آن روبرو خواهید شد. تقریباً هر کسی می تواند یاد بگیرد که چگونه در هر سنی انعطاف پذیر باشد. در حالت ایده آل، میتوانیم قبل از وقوع بحران، انعطاف پذیری را توسعه دهیم. گاهی اوقات ناملایمات باعث میشوند تا نقاط قوتی را که نمیدانستیم در اختیار داریم احضار کرده و به کار ببریم. و گاهی اوقات، با نگاهی به گذشته، از تجربیات دشوار درس می گیریم و بعداً در زندگی "آن را جمع آوری می کنیم"، نقاط ضعف را تشخیص می دهیم و آنها را به نقاط قوت تبدیل می کنیم.

تاب آوری و عوامل حفاظتی

ریسک و انعطاف‌پذیری به عنوان قطب‌های متضاد «تفاوت‌های فردی در واکنش افراد به استرس و ناملایمات مفهوم‌سازی شده‌اند که ریسک نشان‌دهنده قطب منفی (تسلیم شدن در برابر ناملایمات) و انعطاف‌پذیری مثبت (غلبه بر ناملایمات) است. در طول پنج دهه گذشته، یک مجموعه گسترده و مداوم از تحقیقات نشان داده است که آینده کودکان به طور قابل توجهی با قرار گرفتن در معرض چندین شرایط نامطلوب زندگی مانند فقر، اختلال در عملکرد خانواده، بیماری یا بی کفایتی والدین، بدرفتاری و سلامت جسمانی ضعیف تیره‌تر می‌شود. پیامدهای منفی این شرایط عبارتند از: افزایش بزهکاری/جرم؛ هوش اندازه گیری شده کمتر؛ افزایش مشکلات آموزشی و یادگیری؛ افزایش احتمال مشکلات جسمی و روانی؛ افزایش احتمال والدین شدن نوجوانان؛ افزایش احتمال بیکاری؛ و کاهش احتمال صلاحیت اجتماعی.

با این حال، بیشتر همین مطالعات، روابط مبادلاتی پیچیده ای را توصیف می کنند که توسط آن کودکان آسیب پذیر در برابر اختلال عملکرد بزرگسالان از طریق تعامل میان ویژگی های زیر محافظت می شوند: کودک (به عنوان مثال، خلق و خوی آسان، پیشرفت گرا)؛ مراقب (به عنوان مثال، تمایل به محافظت از کودک در برابر سختی های سنگین خانوادگی)؛ محیط (به عنوان مثال، سطح بالایی از حمایت خانواده گسترده، دوستان، و سایر بزرگسالان، از جمله افراد در مدارس). در مجموع، نتایج این مطالعات نشان می دهد که درک روش های پویایی که در آن افراد با موفقیت در موقعیت های خطر مذاکره می کنند، نوید بیشتری برای درک انعطاف پذیری ایجاد می کند.

بنابراین، تحقیقات تاب آوری دیگر مشغول توصیف الگوهای ایستا یا مجزای ریسک و تاب آوری نیست. در عوض، توجه به سمت زیر معطوف شده است: (الف) توضیح مکانیسم‌های خاصی که توسط آن مجموعه‌های خطر کودک را به سمت نتایج ضعیف‌تر بزرگسالان سوق می‌دهند، و راه‌هایی که در آن این مکانیسم‌ها توسط عوامل محافظتی قطع می‌شوند؛ و (ب) درک چگونگی سازماندهی این مکانیسم ها در مسیرهای رشدی که شایستگی بزرگسالان را تسهیل یا مانع می شود. این درک به منابع ریسک و انعطاف پذیری در مقاطع مختلف زندگی کودکان بستگی دارد، متغیرهایی که بزرگی و جهت زندگی آنها را تغییر می دهند، و زمان معرفی این متغیرهای تأثیرگذار و همچنین نحوه حفظ آنها. پرداختن به هر دو جنبه خطر مذاکره (به عنوان مثال، مشخص کردن مکانیسم ها و بررسی تأثیر آنها بر مسیرهای رشد) برای موفقیت برنامه های اجتماعی و آموزشی در کمک به محافظت از کودکان آسیب پذیر ضروری است.

عوامل حفاظتی

اگرچه مکانیسم‌های دقیق زیربنای تاب‌آوری به‌تازگی درک شده اند، چندین دهه تحقیق طولی حداقل دانش کاری در مورد عوامل محافظتی که برای بهبود شرایط خطر کلیدی هستند، ارائه می‌دهد. این عوامل محافظتی ممکن است به دو گروه سازماندهی شوند، آنهایی که به ویژگی های فرد مربوط می شوند و آنهایی که به زمینه یا محیط مربوط می شوند. عوامل حفاظتی مشخصه فردی شامل: توانایی ذهنی؛ خلق و خوی مثبت یا منش راحت؛ جهت گیری اجتماعی مثبت، از جمله دوستی نزدیک با همسالان؛ خودکارآمدی بالا، اعتماد به نفس و عزت نفس؛ جهت گیری موفقیت با انتظارات واقع بینانه بالا؛ یک سیستم باور یا ایمان انعطاف پذیر؛ میزان مشارکت بیشتر در فعالیت های تولیدی. عوامل حفاظتی محیطی شامل: یک رابطه نزدیک و محبت آمیز با حداقل یکی از والدین یا مراقبین؛ فرزندپروری مؤثر (که با گرمی، ساختار و انتظارات واقعی بالا مشخص می شود)؛ دسترسی به روابط گرم و راهنمایی سایر اعضای خانواده گسترده؛ دسترسی و روابط با مدل‌های مثبت فراخانوادگی بزرگسال در زمینه‌های مختلف؛ ارتباط با حداقل یک یا چندین سازمان اجتماعی؛ دسترسی به مدارس پاسخگو و با کیفیت بالا. در حالی که این عوامل محافظتی ممکن است در نگاه اول ساده به نظر برسند، باید به خاطر داشت که آنها در فرآیند پیچیده و مستمر توسعه انسانی آشکار می شوند. مکانیسم‌های آسیب‌پذیری و حفاظتی در یک پنجره فرصت - دوره‌ای از انعطاف نسبی - زمانی که پاسخ‌ها به خطر فرموله می‌شوند، عمل می‌کنند. از این رو، عوامل محافظ ممکن است به بهترین وجه به عنوان یک معامله پیچیده بین فرد و زمینه های او درک شوند.

آینده تحقیقات و برنامه های تاب آوری

اکثر محققان موافقند که قدرتمندترین ابزار برای کشف مکانیسم‌های تاب‌آوری در مطالعات پیشگیری طولی و آینده‌نگر یافت می‌شود، جایی که فرآیندهایی که تصور می‌شود تاب‌آوری را ارتقاء می‌دهند و خطر را کاهش می‌دهند عمداً اجرا می‌شوند و تأثیر آن‌ها در طول زمان در رابطه با پیامدهای مهم بزرگسالان ردیابی می‌شوند. چنین مطالعاتی این پتانسیل را دارند که روابط پیچیده بین پیش سازهای اولیه و پیامدهای بعدی را که در دوران کودکی و نوجوانی تا بزرگسالی گسترش می یابد، آشکار کنند. این مطالعات باید از اوایل دوران کودکی شروع شود تا مکانیسم ها و فرآیندهایی که در دوره های حیاتی اولیه رشد عمل می کنند بررسی شود. تحقیقات باید آینده نگر باشد و متغیرها را به طور سیستماتیک دستکاری کند تا پیوندهای بین مکانیسم ها و نتایج بعدی را روشن کند و مسیرهایی را که مسیرهای مستقیم و منحرف از کودکی تا بزرگسالی نامیده می شود را روشن کند. این نوع مطالعات به طرح‌های تحقیقاتی متفاوت، روش‌های جمع‌آوری داده‌ها و تکنیک‌های تجزیه و تحلیل داده ها نیاز دارند که در بیشتر تحقیقات قبلی در مورد ریسک و تاب‌آوری مورد استفاده قرار گرفته‌اند.

علاوه بر این، از آنجا که عوامل محافظتی معمولاً در روابط مراقبتی که معتبر هستند و در طول زمان باقی می‌مانند و حفظ می‌شوند، مطالعات جدیدتر باید در محیط‌های طبیعی به جای محیط‌های آزمایشگاهی انجام شود. این نوع تحقیقات در طول دهه ها گسترش می‌یابد و مستلزم این است که حمایت‌های سیستمی از برنامه‌های مداخله/پیشگیری روانی-اجتماعی را که اکنون وجود دارد، بازنگری کنیم. مطالعات پیشگیری طولی نیازمند بودجه ای است که فراتر از دوره های سه تا پنج ساله اکثر کمک های مالی فعلی علوم اجتماعی است. این مطالعات مستلزم همکاری قابل اعتماد بین ارائه دهندگان خدمات جوانان با دسترسی به خانواده ها و محققان با پیچیدگی روش شناختی برای بررسی روابط ریسک و تاب آوری است.

مدارس با توجه به اینکه روزانه با مشکلات دانش آموزانی که به طور جدی در معرض خطر طیف گسترده ای از پیامدهای آموزشی و روانی اجتماعی ضعیف هستند، می توانند نقشی حیاتی در پیشرفت تحقیقات تاب آوری ایفا کنند. مدارس شامل تعداد زیادی از دانش‌آموزان در معرض خطر هستند که جمع‌آوری آن‌ها در شرایط دیگر برای اهداف بلندمدت پیشگیری و اقدامات مداخله دشوار است. پایگاه تحقیقاتی در مورد تاب‌آوری هنوز در حال توسعه است، و هنوز فقط درک جزئی از مکانیسم‌های دخیل در مذاکره موفقیت‌آمیز در موقعیت‌های ریسک به دست آمده است. کودکانی که در شرایط خطر مزمن زندگی می‌کنند، بعید است از برنامه‌هایی که کوتاه‌مدت هستند، سازمان‌دهی نشده‌اند، یا برنامه‌ای برای ادامه از کلاس به کلاس و از ساختمان مدرسه به ساختمان مدرسه ندارند، سود ببرند.

متأسفانه، به نظر می رسد تعدادی از تلاش های تاب آوری فعلی در مدارس از این قبیل باشد. به نظر می‌رسد که چنین برنامه‌هایی مانند مدهای آموزشی متعددی که پیش از آن بوده‌اند پیش بروند، اما در این روند ممکن است به چشم‌انداز برنامه‌هایی که قابل پشتیبانی هستند نیز آسیب وارد کنند. پیانتا و والش (1998) مجموعه ای از تعمیم ها را برای برنامه های مدرسه محور با هدف تقویت تاب آوری ارائه کرده اند. این شامل موارد زیر است:

به منظور قطع کردن چرخه های ریسک، منابع را زودتر بسیج کنید.

در خدمت ایجاد شایستگی آموزشی و اجتماعی به روابط بزرگسال و کودک و همسالان توجه زیادی داشته باشید.

فقط برنامه‌های جامع و یکپارچه را برای کودکان و نوجوانان ارائه دهید، نه برنامه‌های مجزا مبتنی بر مهارت‌ها یا برنامه‌های کناره‌گیری مجزا، که امید چندانی به تأثیر بلندمدت ندارند.

برنامه‌های مبتنی بر این اصول گسترده ممکن است در قطع چرخه‌های مزمن خطر و ارتقای تاب‌آوری در بسیاری از کودکان و جوانان در سنین مدرسه موفق باشند.






استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.