یک شنبه 30 دی 1403
مجله اینترنتی روان تنظیم
خودتنظیمی و شخصیت
قسمت دوم
خلق و خو و پردازش اطلاعات
خودتنظیمی و تجربه موفقیت یا شکست در آن در ویژگی های شخصیتی منعکس می شود. بسیاری از این ویژگی ها ریشه در خلق و خوی دارند که در اوایل زندگی خود را نشان می دهند. با این وجود ادبیات مربوط به خلق و خو و شخصیت، نسبتاً متمایز است. دیدگاه شخصیتی در مورد خودتنظیمی، تأثیرات نوروفیزیولوژیکی زیربنایی را برجسته می کند و خود تنظیمی را در زمینه خلق و خو و شخصیت تفسیر می کند.
سازه های خلق و خو
عناصر اساسی سیستم خود و ظرفیت خودتنظیمی در اوایل زندگی ظاهر می شوند. به عنوان مثال، تنوع در توانایی بازداری رفتار در حدود یک سالگی تثبیت می شود (کاگان، 1997). ایگو - ساختار روانی و فرآیندهایی که از طریق آن افراد با محیط اجتماعی و فیزیکی خود ارتباط برقرار می کنند - با بلوغ کودکان خردسال دستخوش تمایز و تغییر می شود (لووینگر، 1976). از نظر خودتنظیمی، فرد در حال رشد به طور فزاینده ای توانایی بیشتری برای به تعویق انداختن رضایت بدست می آورد و به طور فزاینده ای کمتر مستعد عمل تکانشی یا پاسخ خودکار به فشار خارجی می شود (های و لووینگر، 1996). با ظهور خودآگاهی و استانداردهای درونی شده رفتار، ظرفیت خودتنظیمی به وجود می آید و پیشرفت می کند.
یک ساختار خلقی با مفاهیم روشن برای خودتنظیمی، کنترل تلاشمند است که به عنوان توانایی مهار یک پاسخ غالب برای انجام یک پاسخ فرعی، تشخیص خطاها و مشارکت در برنامه ریزی تعریف می شود (روتبارت و روئدا، 2005). اگرچه سازه ها و برچسبهای خاص در بین مدلهای خلق و خوی متفاوت است، اکثر آنها شامل دو عامل گسترده هستند که تمایل به پاسخ غالب رویکرد یا اجتناب را منعکس می کنند. از طریق کاربرد کنترل تلاشمند، کودکان میتوانند از این پاسخهای غالب در زمانی که با فعالیتی که در آن درگیر هستند در تضاد هستند، جلوگیری کنند. تفاوتهای فردی در کنترل تلاشمند از دو سالگی شروع به ظهور می کنند و در چهار سالگی از نظر زمانی پایدار هستند (کوچانسکا، موری و هارلان، 2000).
کنترل تلاشمند مقدمه ای برای بعد تنگنایی در مدل های شخصیتی بزرگسالان است. یک ساختار خلقی مرتبط، بازداری رفتاری است که بر تنوع در واکنشهای کودکان به محرکهای ناآشنا یا غیرمنتظره تمرکز دارد. در حضور چنین محرک هایی، کودکان یک ساله که از نظر رفتاری بازداری شده اند، استرس و تنگنایی رفتاری از خود نشان می دهند. فیزیولوژی عصبی بازداری رفتاری در نواحی مرتبط با ترس مغز بیشتر فعال می شود (فاکس، هندرسون، مارشال، نیکولز و گرا، 2005). بنابراین کودکان بازداری شده رفتاری با چالش نظارتی مدیریت ترس و اضطراب در مواجهه با موارد غیرمنتظره مواجه می شوند.
از آنجایی که یک محرک برای خودتنظیمی، بازخورد غیرمنتظره از محیط است (دووال و ویکلاند، 1972)، افراد بازداری شده رفتاری که در حال مدیریت ترس و اضطرابی هستند که چنین محرکهایی ایجاد میکنند با چالش مدیریت چنین بازخوردی روبرو هستند.
این سازه ها و سایر سازه های خلقی بر ظهور و توسعه خودتنظیمی تأثیر میگذارند و زیربنای ویژگیهای شخصیتی مرتبط با خودتنظیمی بزرگسالان هستند.
اگرچه تعداد زیادی از ویژگیهای شخصیتی تا حدی با خودتنظیمی بزرگسالان ارتباط دارند، اما آنهایی که به وضوح از خلق و خوی ناشی میشوند و به احتمال زیاد در مدلهای اصلی شخصیت ظاهر میشوند را میتوان تحت عنوانهای کلی وظیفه شناسی و تکانشگری دسته بندی کرد.
وظیفه شناسی و ساختارهای مرتبط
در میان ابعاد درجه بالاتر شخصیت، وظیفه شناسی به وضوح مربوط به خود تنظیمی است. وظیفه شناسی به طور کلی به روشهایی مربوط میشود که افراد به طور مشخص رفتار خود را مدیریت می کنند.
افرادی که وظیفه شناسی بالایی دارند افراد با اعتماد به نفس، منظم، مرتب و برنامه ریزی شده هستند، در حالی که افرادی که وظیفه شناسی پایینی دارند، به توانایی خود در کنترل رفتار خود اطمینان ندارند و رفتار خود به خودی، حواس پرتی و به تعویق انداختن را از خود نشان می دهند (کاستا و مک کری، 1992).
در تحقیقاتی که وظیفه شناسی را به رفتار مرتبط می کند، بر جنبه های متمرکز تری که زیربنای این حوزه هستند تأکید میشود (پانونن و اشتون، 2001). این جنبه ها شامل - شایستگی / خودکارآمدی، مرتب بودن، وظیفه شناسی، تلاش برای موفقیت، نظم و انضباط شخصی، و مشورت/احتیاط - منعکس کننده گرایش های رفتاری متفاوتی است که مشخصه خودتنظیمی موفق است (رابرتز، چرنیشنکو، استارک و گلدبرگ، 2005).
یک بعد مرتبه بالاتر شخصیت، تنگنایی است که به خوبی منعکس کننده ویژگی خلقی بازداری رفتاری است (تلگن، 1982). جنبه های تنگنایی بر تمایل به مهار بیان تکانه و هیجان (کنترل)، رفتار مغایر با عرف اجتماعی (سنت گرایی) و ریسک پذیری (اجتناب از آسیب) تمرکز می کنند. مانند وظیفه شناسی، در تحقیق در مورد خودتنظیمی، تنگنایی و جنبه های آن به بهترین وجه مورد توجه قرار می گیرد.
تکانشگری و ساختارهای مرتبط
به عنوان یک ویژگی، تکانشگری تمایل به عمل بدون فکر یا برنامه ریزی است. در اوایل دوران کودکی مشهود است (کلارک، 1993) و دارای تایید عصبی زیستی قوی است (اسپینلا، 2004). رفتارهای تکانشی معمولاً سریع، اغلب نامناسب و اغلب پرخطر هستند. افرادی که به شدت تکانشی هستند مستعد رفتارهای پرخطری هستند که با خودکنترلی ضعیف مشخص می شود.
اگرچه تکانشگری را میتوان به عنوان یک ویژگی ارزیابی کرد، و اغلب مورد مطالعه قرار گرفته است، اما همچنین به عنوان مؤلفه ای از ویژگیها و حوزه های شخصیتی گسترده تر مانند برونگرایی و روانپریشی در مدل PEN آیزنک (روانپریشی، برونگرایی، و روان نژندی؛ آیزنک، 1990)، وظیفه شناسی در مدل پنج عاملی (کاستا و مک کری، 1992)، جستجوی تکانشی حسی در مدل پنج عاملی جایگزین (زاکرمن، کولمن، جویرمن، تتا، و کرافت، 1993)، و سیستم رویکرد رفتاری در مدل عصبی فیزیولوژیکی (گری، 1994) نیز بکار رفته است.
تکانشگری معمولاً به عنوان یک مسئولیت رفتاری مطرح می شود. با این حال، در شرایطی که اجازه پیش اندیشیدن یا برنامه ریزی را نمی دهد، تکانشگری می تواند یک امتیاز باشد (دیکمن، 190). در هر صورت، رفتار به طور آگاهانه توسط فرد تنظیم نمی شود و بنابراین مدلهای فرآیندی که در زیر توضیح داده میشود معمولاً بکار گرفته نمی شوند.
این ایده که خودکنترلی همیشه سازگار نیست در سازه کنترل ایگو آشکار است (Block & Block, 1980).کنترل ایگو به عنوان بیان یا مهار انگیزه ها و خواسته ها تعریف می شود (لتزرینگا، بلاک و فاندر، 2004). یکی از ویژگی های مهم این مدل مفهومی، این تصور است که افراد را هم می توان بیش از حد کنترل کرد و هم کمتر از حد کنترل کرد. افرادی که کمتر از حد کنترل می شوند، بیان و رفتار را سرکوب نمی کنند، حتی زمانی که این کار معیارهای تناسب فردی یا اجتماعی را نقض می کند. از نظر خودتنظیمی، آنها خود انکاری را انجام نمی دهند، از نظر عاطفی ناپایدار هستند و به راحتی حواسشان پرت می شود. خود انکاری برای توجه به محیط ضروری است.
افرادی که بیش از حد کنترل می شوند بیش از حد از بیان و رفتار عاطفی جلوگیری می کنند. از نظر خودتنظیمی، آنها به شدت سازماندهی شده اند، احتمالاً در مواقعی که انجام آن ضروری نیست خود انکاری می کنند، و زمانی که دیگر برای انجام این کار مفید نیست، در انجام وظایف پافشاری می کنند. طبق این مدل، اگرچه سبک های خودتنظیمی افراد بیش از حد کنترل شده و افراد کمتر از حد کنترل شده معمولاً ناسازگار هستند، اما تحت شرایط خاصی سودمند هستند. برای مثال، مشخصه انضباط شخصی و پایداری افراد بیش از حد کنترل شده، زمانی مفید خواهد بود که بهره وری تحت فشار مورد نیاز باشد. خودانگیختگی و بروز هیجانی افراد کمتر از حد کنترل شده در بسیاری از محیط های اجتماعی به خوبی عمل می کند. با این حال، به طور متوسط، یک درجه متناسب از کنترل ایگو منجر به سازگارترین خود تنظیمی می شود.
مربوط به تکانشگری و کنترل ایگو، سازه بازداری زدایی است؛ که عبارت است از ناتوانی در کنترل ملزومات توجه، شناخت و رفتاری که با رفتار مطلوب تداخل دارد. به طور خاص، بازداری زدایی شامل ناتوانی در جلوگیری از تداخل محرک های رقابتی، افکار نامربوط یا ملزومات توجه، و رفتارهای بازتابی و خودکار است. از طرف دیگر، بازداری زدایی را میتوان به عنوان یک شکست سیستم بازداری رفتاری در نظر گرفت، که تناسب محرکها را بر حسب آنچه که با توجه به موقعیت مورد انتظار است، ارزیابی میکند، به سیگنالهای بازدارنده مرتبط با محرکهای غیرمنتظره پاسخ میدهد، و رفتاری را با هدف کاهش تأثیر آن محرک های شناخت، انگیزه و رفتار تحریک میکند (گری، 1991). از نظر خودتنظیمی، افرادی که از بازداری زدایی بالایی برخوردارند، احتمالاً در تلاش هستند تا در مسیر پیگیری اهداف یا نتایج مهم باقی بمانند.
این بررسی انتخابی ساختارهای خلقی و شخصیتی مرتبط با خودتنظیمی نشان میدهد که چگونه و تا حدودی چرا، افراد از نظر نحوه خودتنظیمی، میزان دفعات خودتنظیمی و میزان موفقیت یا شکست در خودتنظیمی که به طور معمول تجربه می کنند، متفاوت هستند.
دیدگاه شخصیتی در مورد خودتنظیمی، که با این سازه ها نشان داده میشود، تأثیرات نوروفیزیولوژیکی زیربنایی را نشان میدهد و خود تنظیمی را در زمینه وسیعتر تفاوتها در خلق و خو و شخصیت قرار می دهد. با این حال، به استثنای موارد نادر، دیدگاه شخصیتی بینش کمی در مورد فرآیندهای شناختی، عاطفی و رفتاری که نمونه خاصی از خودتنظیمی را تعریف می کنند، ارائه می دهد. دیدگاه پردازش اطلاعات از خود تنظیمی، بخصوص دیدگاه کارور و شایر بر جنبه های آگاهانه تاکید بیشتری دارند.
دیدگاه پردازش اطلاعات
یک دیدگاه جایگزین در مورد خودتنظیمی بر فرآیندهای خاصی که توسط آنها اطلاعات مربوط به خود پردازش می شود و پیامدهای این پردازش برای انگیزه و رفتار متمرکز است. مدل اصلی از این نوع، که نمونه اولیه مدل هایی است که این دیدگاه را دارند، در نظریه خودآگاهی عینی توصیف شده است (دووال و ویکلاند، 1972). طبق این تئوری، وقتی توجه به خود معطوف میشود، ارزیابی صورت میگیرد که در آن خودبازنمایی فعلی با استانداردهای درونی صحت، که در یک بازنمایی ایده آل از خود منعکس میشود، مقایسه می شود.
این مقایسه عاطفه به همراه دارد؛ معمولاً عاطفه منفی ناشی از اختلاف نامطلوب بین خودبازنمایی فعلی و ایده آل. عاطفه منفی، رفتار را با هدف کاهش ناسازگاری تحریک می کند؛ یا از طریق رفتاری که برای تغییر خود بازنمایی فعلی به بازنمایی ایده آل عمل می کند یا برای هدایت توجه به دور از خود. ویژگیهای این مفهوم سازی که در سایر مدلهای پردازش اطلاعات خودتنظیمی آشکار است، شامل خودآگاهی، مقایسه خودبازنمایی فعلی با یک استاندارد رفتاری، و مدیریت هرگونه اختلاف نامطلوب بین خودبازنمایی و استاندارد است (مانند کارور و شایر، 1981؛ هیگینز، 1987). در این مدلها، زمانی که بازنمایی خود و معیارهای رفتاری برجسته با هم هماهنگ شوند و توجه از خود به محیط برگردد، خودتنظیمی موفق بوده است.
مدلهای مرتبط جزئیات بیشتری از نظر فرآیند و اجزای آن ارائه می دهند. شاید تاثیرگذارترین این مدل ها، مدل فرآیند کنترل خود باشد (کارور و شایر، 1981). این مدل تاکید کمتری بر خودآگاهی و عاطفه منفی دارد و تاکید بیشتری بر منابع استانداردهای رفتاری، و فرآیندی دارد که توسط آن اختلاف بین آن استانداردها و خودبازنمایی فعلی مدیریت می شود. جزئیات مدل بر آگاهی از میزان کاهش اختلافات و پیامدهای این آگاهی برای عاطفه تمرکز دارد (کارور و شایر، 1990).
تئوری خود تفاوتی به طور خاص بر منابع استانداردهای رفتاری تمرکز میکند و بین خودبازنمایی های ایده آل و بایسته تمایز قائل میشود و جزئیات هیجاناتی را که با تضاد خودبازنمایی فعلی آشکار می شود بیان می کند (هیگینز، 1987).
این مدلها به عنوان یک گروه، گزارشی غنی و مفصل از کارهایی که افراد هنگام تنظیم خود انجام میدهند و احساس میکنند ارائه میدهند.
اساس این مدلها این فرض است که خودتنظیمی آگاهانه و پرتلاش است. فرض آگاهی به ویژه در مدل هایی مشهود است که برای خودآگاهی نقشی محوری در فرآیند قائل هستند (مثلاً دووال و ویکلاند، 1972). فرض تلاش از این جهت مشهود است که همه مدلها حالتی نامطلوب را در نظر می گیرند که معمولاً از طریق راهبردهای شناختی یا رفتاری بر آن غلبه می کنند. این فرض با گردآوری شواهد تا حدی رد شده است. شواهد نشان میدهد خود تنظیمی افراد زمانی که توانایی آنها برای صرف تلاش بر روی خود تنظیمی به خطر افتاده باشد، کمتر مؤثر هستند (موراون و باومایستر، 2000).
میزان بنیادی بودن این مفروضات در واقع با تعداد فزاینده ای از شواهد که نشان میدهد بخشی از رفتار هدفگرایانه افراد ناخودآگاه و خودکار است زیر سؤال رفته است (برگ و ویلیامز، 2006). علاوه بر این، تأثیر اهداف فعال خارج از آگاهی بر رفتار ممکن است با تأثیر اهداف فعال شده به شیوه ای آگاهانه برابر باشد (برگ، گولویتزر، لی-چای، بارندولار، و تروتشل، 2001).
اینکه آیا فرآیند آغاز شده توسط فعال سازی ناخودآگاه شبیه به فرآیند آگاهانه ای است که قبلاً توضیح داده شد، مشخص نیست. علاوه بر این، مشخص نیست که آیا فعال کردن همه استانداردهای رفتاری باعث شروع خود تنظیمی ناخودآگاه می شود یا اینکه آیا اهداف در این زمینه منحصر به فرد هستند. با این وجود، بدیهی است که حداقل در برخی مواقع، تنظیم رفتار نه به آگاهی نیاز دارد و نه به تلاش.
مدلهای خودتنظیمی در سنت پردازش اطلاعات، نگرانیهای مهمی را در رابطه با آنچه که فرآیند خود تنظیمی مستلزم آن است، مطرح می کند. آنها محرک هایی را که باعث آغاز فرآیند می شوند، اجزای فرآیند، نحوه گسترش فرآیند و در نهایت شرایطی که باعث خاتمه فرآیند می شود را توصیف می کنند. اگرچه دیدگاه پردازش اطلاعات شرح مفصلی از فرآیند خودتنظیمی ارائه میکند، اما در توضیح ریشه های رشدی این فرآیند و تنوع در بین افراد از طریق روشهای مشخصه ای که فرآیند آشکار میشود، تبیین کمی ارائه میدهد.
مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی
مدیر مسئول: محمود دلیر عبدی نیا
روانشناس تربیتی با دیدگاه شناختی
دانش آموخته دانشگاه تهران
استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.