شنبه 13 بهمن 1403
بسته آموزشی عمومی مبتنی بر شواهد
مجموعه فعالیت های کاربردی آموزشی و پرورشی برای مدارس
فصل سوم
آموزش، یادگیری و والدین
بخش سوم
روابط خانواده و مدرسه
از آنجایی که خانواده ها در ارتباط با مدارس متفاوت هستند، مدارس باید از استراتژی های مختلفی برای مشارکت دادن همه خانواده ها در زندگی آموزشی فرزندانشان استفاده کنند. روابط خانواده و مدرسه متناظر با سه مرحله توسعه اقتصادی در نظر گرفته می شود.
در مرحله اول، معمول جوامع کشاورزی، و همچنین برای برخی از خانواده ها در همه جوامع، خانواده در سطح معیشتی زندگی می کند و برای کار به کودکان متکی است (یا حتی برای راحتی عاطفی). در این شرایط، خانواده ممکن است پتانسیل آموزشی کودک را محدود کند و نقش مدرسه گسترش امکانات برای رشد کودک است.
در مرحله دوم، اقتصاد صنعتی، اهداف خانواده و مدرسه با یکدیگر همگرا می شوند و هر دو نهاد به دنبال بهبود وضعیت اقتصادی نهایی کودک هستند.
در مرحله سوم، یعنی ثروت فراصنعتی، والدین خواسته های تربیت فرزند را در رقابت با اهداف زندگی بزرگسالی خود می یابند. آنها انتظار دارند مدرسه خلاء را پر کند.
در جوامع مدرن، هر سه نوع خانواده را می توان یافت. قرار دادن سطحی هر خانواده در یک دسته میتواند ظلم به آن خانواده باشد، اما توصیف موقعیتهای خانوادگی رایج و راهکارهایی برای درگیر کردن آنها میتواند آموزنده باشد.
خانواده های پریشان: برخی خانواده ها، معمولاً آنهایی که در فقر زندگی می کنند، به شدت تحت فشار خواسته های زندگی روزمره هستند. آنها اغلب مهارتهای فرزندپروری محدودی دارند، ارتباطات اجتماعی ندارند و به مدلهای کمی از شیوههای خوب تربیت کودک دسترسی دارند. آنها ممکن است توسط معلمان مرعوب شوند و مدرسه را حامل خبرهای بد بدانند. آنها احتمالاً درک می کنند که هدف تبعیض هستند. برنامههای آموزشی والدین که به آنها نشان میدهد چگونه با فرزندان خود ارتباط برقرار کنند، مفید هستند، اما در ابتدا آنها نیاز به ابراز حسن نیت واقعی و شخصی از طرف پرسنل مدرسه و سایر والدین دارند. آنها باید در یک زمینه اجتماعی غیرتهدیدکننده، مثبت و حمایتی که اغلب توسط والدین دیگر به جای پرسنل مدرسه ارائه می شود، درگیر شوند.
خانواده های کودک محور: خانواده کودک محور ضرورت تحصیل در مدرسه را برای بهبود اقتصادی فرزندانشان درک می کنند. این خانواده ها اغلب می ترسند که مدرسه به اندازه کافی به فرزندانشان توجه نداشته باشد. آنها از بهبود تأثیرات اجتماعی منفی ناامید شده اند و ممکن است به والدین دیگری که آنها را سست و بی توجه می بینند، توهین کنند. از سوی دیگر، این والدین مایلند برای مدرسه فرزندان خود کار کنند، رهبری را در میان والدین ارائه دهند و به عنوان والدین جانشین برای کودکان غفلت شده خدمت کنند. آنها با دادن نقش های سازنده در مدرسه و فرصت هایی برای کار با والدین دیگر به بهترین وجه درگیر می شوند. چالش پیش روی مدرسه هدایت تلاشهای والدین با محوریت کودک به سمت فعالیتهایی است که به نفع رشد تحصیلی و شخصی فرزندان خود و سایر کودکان است. والدین کودک محور رهبران فوق العاده ای برای برنامه های آموزشی والدین هستند.
خانواده های با محوریت والدین: والدین حرفه ای پرمشغله برای تحصیل ارزش قائل هستند، اما گاهی اوقات چنان جذب حرفه و علایق شخصی خود می شوند که از مشارکت نزدیک در زندگی فرزندان خود باز می مانند. برای جبران، آنها فرزندان خود را در بهترین مدارس قرار می دهند و به این ترتیب فرزندان خود را به متخصصانی شایسته و استخدام شده می سپارند. آنها همین کار را در سایر جنبه های زندگی فرزندان خود انجام می دهند و از طریق برنامه ها و خدماتی که به کار می گیرند، برای فرزندان خود تجربیاتی را فراهم می کنند. این والدین با استعداد و دارای ارتباط خوب دارای منابع مالی، تحصیلات، ارتباطات اجتماعی و مهارت های حرفه ای هستند.آنها باید دوباره با فرزندان خود با وسایلی که تقریباً معنوی هستند، تعامل کنند. تعامل آنها از طریق قلب انجام می شود. در صورت هدایت به روابط صمیمانه با فرزندانشان، این رضایت را به آنها یادآوری می شود که با سپردن مسئولیت های فرزندپروری به دیگران، خود را انکار می کنند.
خانواده ها و جوامع
وقتی خانوادههای کودکان در مدرسه با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند، سرمایه اجتماعی افزایش مییابد، کودکان توسط تعداد بیشتری از بزرگسالان دلسوز مراقبت میشوند و والدین استانداردها، هنجارها و تجربیات تربیت کودک را به اشتراک میگذارند. در بسیاری از جوامع، پیوندهای اجتماعی دیگر خانواده های کودکانی را که اتفاقاً به همان مدرسه می روند، در بر نمی گیرد. این بدان معناست که والدین لزوماً دور از مدرسه با یکدیگر معاشرت نمی کنند و ارتباط آنها با یکدیگر در ارتباط با مدرسه بسیار محدود است. در نتیجه، کودکان دوران تحصیل خود را با نشستن در کنار کودکان دیگر و تحت تأثیر قرار گرفتن آنها می گذرانند، اما والدین این کودکان یکدیگر را نمی شناسند. بسیاری از کودکان بخش زیادی از ساعات خارج از مدرسه خود را به تنهایی یا با کودکان دیگر و نه زیر نظر بزرگسالان دلسوز می گذرانند.
کودکان زمانی سود می برند که بزرگترهای اطرافشان ارزش های اساسی در مورد تربیت کودک را به اشتراک بگذارند، با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و به کودکان حمایت و راهنمایی مداوم بدهند. سرمایه اجتماعی، دارایی در دسترس کودکان که در روابط بین بزرگسالان در زندگی آنها قرار دارد، به ارتباط چهره به چهره این بزرگسالان بستگی دارد. مدرسهای که خود را بهعنوان جامعهای از اجزای تشکیلدهندهاش (کارکنان مدرسه، دانشآموزان، خانوادههای دانشآموزان)، به جای یک سازمان رسمی میبیند، احتمالاً تعاملات اجتماعی را تشویق میکند که منجر به انباشت سرمایه اجتماعی میشود.
یک مدرسه قادر به تشکیل و پرورش جامعه در میان اجزای تشکیل دهنده خود - پرسنل مدرسه و خانواده های دانش آموزان آن است. چارچوبی برای ایجاد یک جامعه مدرسه شامل راه هایی برای بیان ارزش های رایج در مورد آموزش، جلب والدین با سایر والدین و معلمان، و قادر ساختن مدرسه به عنوان یک قهرمان نهادی برای خواسته های آموزشی خانواده ها برای فرزندانشان است. عناصر یک برنامه برای تقویت جامعه در یک مدرسه عبارتند از:
• نمایندگی: والدین در گروه ها تصمیم گیری در مدرسه مشارکت دارند.
• ارزش های آموزشی: والدین و معلمان با هم ارزش های آموزشی مشترک مدرسه را بیان می کنند و اهداف مدرسه و انتظارات آن از دانش آموزان، معلمان و والدین از این ارزش های مشترک ناشی می شود
• ارتباطات: ارتباط دو طرفه بین خانه و مدرسه از طریق روشهای مختلفی از جمله کنفرانسهای والدین / معلم / دانشآموز، مکالمات تلفنی، یادداشتها و دفترچههای تکالیف امکانپذیر است
• آموزش: برنامه های آموزشی برای معلمان و والدین به منظور بهبود مستمر توانایی همه برای کمک به موفقیت کودکان ارائه می شود.
• تجربه مشترک: همه دانش آموزان، و اغلب والدین و معلمان آنها، درگیر رویدادهای جمعی هستند یا با رشته های مشترک در برنامه آموزشی مرتبط هستند که آنها را متحد می کند و به آنها امکان می دهد تجربیات آموزشی مشترک را به اشتراک بگذارند.
• انجمن: مدرسه فرصت هایی را برای گروه هایی از اعضای جامعه مدرسه ترتیب می دهد تا با یکدیگر ارتباط برقرار کنند، به ویژه به دلایلی که مربوط به اهداف مدرسه است. برای مثال، گروههایی از والدین با دیگر والدین، گروههایی از والدین و معلمان، دانشآموزان جوانتر با دانشآموزان بزرگتر، و راهنمایی بین نسلی بین دانشآموزان و داوطلبان بزرگسال (از جمله «پدربزرگ و مادربزرگ»).
زمانی که مدرسه ای تصمیم می گیرد برای بهره برداری از منابع با جامعه ارتباط برقرار کند، عاقلانه است که ابتدا نیازهای برآورده نشده دانش آموزان خود را مشخص کند، سپس با سازمان های اجتماعی برای مذاکره در مورد ارائه خدماتی که ممکن است این نیازها را برآورده کند، صحبت کند.
نیازهای دانش آموزی که به راحتی توسط منابع خود مدرسه برآورده نمی شود ممکن است شامل موارد زیر باشد: نیازهای اولیه خانواده (پوشاک، غذا، مسکن، مراقبت از کودک). نیازهای بهداشتی (واکسیناسیون، معاینه، مراقبت از دندان)؛ رفتار درمانی؛ تفریح؛ تدریس خصوصی؛ تست روانشناسی؛ مربیگری؛ تجهیزات معلولیت؛ مراقبت اضافی؛ فرصت های مربوط به استعدادها یا علایق خاص (علمی، موسیقی، هنری، ورزشی، ادبی). هنگامی که نیازهای دانشآموز فهرست شد و با فهرستی از منابع جامعه تطبیق داده شد، دانشآموزان و خانوادههایشان میتوانند به طور سیستماتیک با خدمات مناسب مرتبط شوند.
مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی
محمود دلیر عبدی نیا
روانشناس تربیتی با دیدگاه شناختی
دانش آموخته دانشگاه تهران
استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.