مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی
مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی

شناسایی و بازنمایی مسئله

سه شنبه 16 بهمن 1403

مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی

فرایندهای شناختی پیچیده

روانشناسی حل مسئله

 

شناسایی و بازنمایی مسئله

 

روانشناسی حل مسئله بسیاری از آنچه را که روانشناسان در مورد حل مسئله و عوامل مؤثر در موفقیت یا شکست آن می دانند سازماندهی می کند. روانشناسی حل مسئله به چهار قسمت تقسیم می شود. ماهیت مشکلات و تاریخچه و روش‌های این رشته؛ تفاوت‌های فردی در توانایی‌ها و مهارت‌هایی که انسان‌ها در موقعیت‌های مشکل به ارمغان می‌آورند و تأثیر آن‌ها؛ حالات انگیزشی و عاطفی و راهبردهای شناختی که بر عملکرد حل مسئله تأثیر می‌گذارند؛ و خلاصه و یکپارچه سازی دیدگاه‌های مختلف حل مسئله.

مشکلات بخش مهمی از زندگی انسان را تشکیل می دهند؛ در نتیجه درک ماهیت حل مسئله و منابعی که می توانند آن را دشوار کنند، مهم است. وقتی مردم مشکلاتی دارند، چگونه آنها را شناسایی، تعریف و حل می کنند؟ چه زمانی و چرا در حل مشکل موفق می شوند و چه زمانی و چرا شکست می خورند؟ چگونه می توان عملکرد حل مسئله را بهبود بخشید؟ چه چیزی حل مشکل را دشوار می کند؟ چرا حل مسئله اغلب برای افراد دشوار است؟ چرا مشکلات با موفقیت حل می شوند و چرا حل نمی شوند؟

بطور کلی، عواملی که بر عملکرد حل مسئله تأثیر می گذارند عبارتند از: توانایی‌های فکری، حافظه کاری، انگیزش و انتقال آموزش.

شناسایی ، تعریف و بازنمایی مشکلات

پس از شناسایی وجود یک مشکل، باید دامنه و اهداف آن را مشخص کنیم. برای حل خلاقانه مشکل، ممکن است مفید باشد که آن را دوباره تعریف کنیم. بنابراین، شما مشکل را نه همانطور که در ابتدا مطرح می کنید، بلکه همانطور که بعداً آن را دوباره تصور خواهید کرد، حل می کنید. حل مسئله معمولاً با بیان واضح مسئله آغاز نمی شود. بلکه بیشتر مشکلات باید در محیط شناسایی شوند. سپس آنها باید به صورت ذهنی تعریف و بازنمایی شوند.

چرخه حل مسئله

روانشناسان فرآیند حل مسئله را در قالب یک چرخه توصیف کرده اند. این چرخه شامل مراحل زیر است که در آن حل کننده مسئله باید: مشکل را تشخیص دهد یا شناسایی کند؛ مشکل را به صورت ذهنی تعریف و بازنمایی کند؛ یک استراتژی راه حل توسعه دهد؛ دانش خود را در مورد مشکل سازماندهی کند؛ منابع ذهنی و جسمی برای حل مشکل تخصیص دهد؛ پیشرفت خود به سمت هدف را زیر نظر داشته باشد؛ راه حل را برای درستی و دقت ارزیابی کند.

این چرخه توصیفی است و به این معنی نیست که حل مسئله به صورت متوالی در تمام مراحل به این ترتیب پیش می رود. در عوض، حل کننده های موفق مشکل کسانی هستند که انعطاف پذیر هستند. تشکیل مراحل را یک چرخه می گویند زیرا پس از تکمیل، معمولاً مشکل جدیدی ایجاد می شود و سپس مراحل باید تکرار شوند. در این فرایند، خود حل مسئله نیز متحول می شود.

طبقه بندی مشکلات

دو دسته از مشکلات وجود دارد: مشکلاتی که به خوبی تعریف شده اند و مشکلاتی که به عنوان بد تعریف شده در نظر گرفته می شوند. مسائل به خوبی تعریف شده آن دسته از مسائلی هستند که اهداف، راه حل و موانع راه حل بر اساس اطلاعات داده شده مشخص هستند. در مقابل، مشکلات بد تعریف شده با فقدان یک راه روشن برای حل مشخص می شوند. چنین مشکلاتی اغلب فاقد بیان واضح مسئله هستند، که وظیفه تعریف مسئله و بازنمایی مسئله را بسیار چالش برانگیز می کند. تنها پس از انجام کار قابل توجه برای فرمول بندی مشکل، می توان یک مشکل نامشخص را قابل حل کرد. با این حال، حتی در این مرحله، مسیر حل ممکن است مبهم باقی بماند. ممکن است برای یافتن راهی برای راه حل، تجدید نظرهای متعددی در بازنمایی مسئله ضروری باشد. برخلاف مشکلاتی که به خوبی تعریف شده اند، مشکلات نامشخص می توانند به بیش از یک راه حل «درست» منجر شوند.

فرآیند حل مسائل خوب تعریف شده به طور گسترده مورد مطالعه قرار گرفته است؛ اغلب از الگوریتم هایی برای توصیف چگونگی حل هر مرحله از یک مسئله استفاده می شود. یک مشکل به خوبی تعریف شده را می توان به یک سری مشکلات کوچکتر تقسیم کرد. سپس ممکن است مشکل با استفاده از مجموعه ای از عملیات یا الگوریتم های بازگشتی حل شود. در مقابل، الگوریتم‌ها را نمی‌توان دقیقاً برای حل مسائل نامشخص استفاده کرد زیرا مسئله را نمی‌توان به راحتی به عنوان مجموعه‌ای از اجزای کوچک‌تر تعریف کرد. قبل از اینکه راهی برای راه حل پیدا شود، مشکلات نامشخص اغلب به تغییر اساسی در بازنمایی نیاز دارند. در زندگی واقعی، ما اغلب در حل مسائل روزمره خود فرضیات بی مورد و تحلیل نشده ای را در جریان حل مسئله وارد می کنیم. چنین فرضیاتی می تواند در توانایی ما برای کشف راه حلی جدید برای یک مشکل معمولی اختلال ایجاد کند.

شناسایی، تعریف و بازنمایی مسئله، فرآیندهای اجرایی سطح فرا هستند که در نظریه هوش سه گانه استرنبرگ، فرامولفه نامیده می شوند. این نظریه پیشنهاد می کند که فرامولفه ها با برنامه ریزی، نظارت و ارزیابی فرآیند حل مسئله، حل مسئله را هدایت می کنند. فرامولفه ها شامل فرآیندهایی مانند (1) تشخیص وجود مشکل، (2) تعریف ماهیت مشکل، (3) تخصیص منابع ذهنی و جسمی برای حل مشکل، (4) تصمیم گیری در مورد نحوه بازنمایی اطلاعات در مورد مشکل، (5) ایجاد مجموعه ای از مراحل مورد نیاز برای حل مشکل، (6) ترکیب این مراحل در یک استراتژی قابل اجرا برای حل مشکل، (7) نظارت بر فرآیند حل مسئله در حالی که در حال انجام است، و (8) ارزیابی راه حل مسئله پس از تکمیل حل مسئله هستند.

در این زمینه نظری، فرآیندهای تشخیص، تعریف و بازنمایی مسئله با فرامولفه های اول، دوم و چهارم مطابقت دارد که در مرحله برنامه ریزی حل مسئله استفاده می شود. تشخیص مشکل، که به آن مشکل یابی نیز گفته می شود، یکی از مراحل اولیه حل مسئله است. سه نوع مشکل وجود دارد: آنهایی که ارائه می شوند، آنهایی که کشف می شوند و آنهایی که ایجاد می شوند. یک مسئله ارائه شده، مسئله ای است که مستقیماً به حل کننده داده می شود؛ نیازی به تشخیص یا یافتن مشکل نیست؛ به وضوح بیان شده است و در انتظار حل است. با این حال، یک مشکل کشف شده، مشکلی است که باید شناسایی شود. چنین مشکلی در حال حاضر وجود دارد، اما به طور واضح به حل کننده بیان نشده است. در این مورد، حل‌کننده باید تکه‌های پازلی را که در حال حاضر وجود دارد کنار هم بگذارد و به دنبال شکافی در درک فعلی باشد تا «کشف» کند که مشکل چیست. در مقابل مسائل ارائه شده و کشف شده، دسته سوم مشکلاتی را تشکیل می دهند که ایجاد می شوند. مشکلات ایجاد شده آنهایی هستند که در آنها حل کننده مشکلی را ابداع می کند که قبلاً در این زمینه وجود نداشته است. به همین دلیل، می توان استدلال کرد که یک مشکل ایجاد شده، به نوعی، همیشه یک راه حل خلاقانه ایجاد می کند، صرفاً به این دلیل که بیان مسئله آن از طرز تفکر معمول در مورد مسئله منحرف می شود. تشخیص مشکل به مشکلات کشف شده و ایجاد شده اشاره دارد.

تعریف مسئله جنبه ای از حل مسئله است که در آن دامنه و اهداف مسئله به وضوح بیان می شود. اگر بیان مسئله برای حل کننده آماده شده باشد، ممکن است به راحتی بتوان یک مسئله ارائه شده را تعریف کرد. با این حال، برخی از مشکلات ارائه شده به وضوح بیان نشده اند، که حل کننده را ملزم می کند تا تعریف دقیق مشکل را روشن کند. مشکلات کشف شده معمولاً نیاز به تعریف دارند زیرا حل کننده مشکل را در حوزه خود شناسایی کرده است. با توجه به اینکه حل کننده مشکل در وهله اول در ابداع نیاز به راه حل از میدان فعلی فراتر رفته است، تعریف یک مشکل ایجاد شده احتمالاً یک چالش است.

بازنمایی مشکل به روشی اشاره دارد که در آن اطلاعات شناخته شده در مورد یک مشکل به صورت ذهنی سازماندهی می شود. بازنمایی های ذهنی از چهار بخش تشکیل شده اند: شرح حالت اولیه مسئله، توصیف وضعیت هدف، مجموعه ای از عملگرهای مجاز و مجموعه ای از محدودیت ها. با نگه داشتن این اطلاعات در حافظه به شکل یک بازنمایی ذهنی، حل‌کننده می‌تواند با تقسیم کردن اطلاعات، بیشتر مسئله را به خاطر بیاورد؛ شرایط و قوانین یک مسئله را سازماندهی کند؛ مشخص کند کدام راهبردها مفید هستند؛ و ارزیابی پیشرفت به سمت وضعیت هدف را انجام دهند.

یک مشکل ممکن است به طرق مختلفی بازنمایی شود؛ برای مثال، به صورت شفاهی یا بصری. حتی یک مشکل ارائه شده ممکن است نیاز به تولید یک بازنمایی جدید داشته باشد تا حل شود. توجه به این نکته مهم است که این سه جنبه از حل مسئله، مراحل مجزا و متوالی در فرآیند راه حل نیستند، بلکه تعاملی هستند و اغلب به سختی می توان آنها را در یک موقعیت حل مسئله واقعی از هم جدا کرد. هنگامی که یک مشکل به روشی جدید نشان داده می شود، حل کننده مشکل ممکن است تصمیم بگیرد بر این اساس هدف را دوباره تعریف کند. به طور مشابه، یک تعریف مجدد ممکن است به یک بازنمایی جدید منجر شود.

در نظر گرفتن نقش های شناسایی، تعریف و بازنمایی مشکل در حل مسائل به خوبی تعریف شده در مقابل مشکلات بد تعریف شده مفید است. یک مشکل کاملاً تعریف شده، مشکلی است که راه حل آن ساده است؛ در حالی که یک مشکل بد تعریف شده، مشکلی است که با یک استراتژی راه حل به راحتی حل نمی شود. در بیشتر موارد، تشخیص، تعریف و بازنمایی مسائل کاملاً تعریف شده نسبتاً آسان است.

با این حال، یک مشکل کاملاً تعریف شده ممکن است مستلزم درجاتی از "مشکل یابی" باشد؛ به این معنا که یک مشکل وجود دارد اما ابتدا باید کشف شود. برای مثال، یک دانشمند ممکن است برای شناسایی شکافی در ادبیات علمی موجود در مورد یک موضوع مشکل داشته باشد، اما فرآیند واقعی پر کردن آن شکاف ممکن است به راحتی پس از شناسایی خود مشکل انجام شود. راه‌حل مسئله کشف‌شده ممکن است مسیری مشابه راه حل مشکلات دیگر در این زمینه (به عنوان مثال، روش‌های تجربی) دنبال کند. بدین معنا که تشخیص این مشکل به خوبی تعریف شده تا حدودی دشوار بوده، اما پس از شناسایی، به راحتی با اصطلاحات آشنا تعریف و بازنمایی می شود.

با این حال، بازنمایی مشکلات به خوبی تعریف شده لزوما آسان نیست. سطح دشواری مسئله، دشواری بازنمایی صحیح مسئله را در کل افزایش می دهد. پس از معرفی هم شکلی بین دو مسئله، راه حل صرفاً مربوط به نقشه روابط از یک مسئله به مسئله دیگر است.

به طور خلاصه، تعریف مسئله معمولاً برای دسته ای از مسائل کاملاً تعریف شده آسان است. با این حال، تشخیص و بازنمایی دقیق مسئله لزوماً ساده نیست، حتی زمانی که دامنه و اهداف مسئله روشن باشد.

در مورد مشکلات بد تعریف شده، اغلب تمام جنبه های فرمول بندی مسئله نسبتاً چالش برانگیز است. شاید ساده ترین مرحله در تلاش برای حل یک مشکل نامشخص، تشخیص مشکل باشد. شناسایی یک مشکل گیج کننده اغلب نسبتاً ساده است. تشخیص مشکل ممکن است آسان باشد. با این حال، تعریف دقیق محتوای معیاری دشوار است. مشکل واقعی در حل یک مشکل بد تعریف شده در روشن کردن ماهیت مشکل است: چقدر گسترده است، هدف چیست و غیره. اگر چه مسائلی که به خوبی تعریف شده اند مسیر روشنی برای حل دارند، استراتژی راه حل برای یک مشکل نامشخص باید توسط حل کننده تعیین شود.

برای توسعه یک استراتژی حل مسئله، ابتدا لازم است اهداف کار مشخص شود. قبل از ایجاد راه حل، هدف باید روشن باشد. ارائه اطلاعات در مورد مشکل نیز در فرمول بندی یک مشکل بد تعریف شده دشوار است. بازنمایی مسئله بر راه حل تأثیر می گذارد. برای حل یک مشکل، اغلب لازم است یا حداقل مطلوب است که چندین بازنمایی از مشکل را امتحان کنیم تا بتوانیم به یکی از آنها برخورد کنیم که به راه حل قابل قبولی منجر می شود.

تحقیقات حل مسئله اطلاعات زیادی در مورد فرآیندهای دخیل در شناسایی مسئله، تعریف مسئله و بازنمایی مسئله نشان نداده است. در واقع، در تحقیقات بیشتر بر حل مسئله تأکید شده است تا مراحل اولیه بازنمایی مسئله. با این حال، این مراحل اولیه برای حل دقیق و کارآمد مسئله، به ویژه در حل مشکلات نامشخص، حیاتی هستند. مطالعه مسائل بد تعریف شده عموماً نسبت به مطالعه مسائل به خوبی تعریف شده ثمربخش نبوده است؛ مشکلات خوب تعریف نشده توسط روانشناسان به خوبی درک نشده است. مسلماً اکثر مشکلات در دنیای واقعی به خوبی تعریف نشده اند. اکثر آنها مسائل گیج کننده هستند، اغلب ترسیم آنها دشوار است و گاهی اوقات نشان دادن آنها به نحوی که آنها را قابل حل کند دشوارتر است.

سیستم آموزشی کنونی ما کودکان را برای پاسخگویی به سوالاتی که به خوبی تعریف شده و در کلاس به آنها ارائه می شود، بهتر از فرمول بندی در وهله اول ماهیت مشکلات، آماده می کند. غالباً مهارت‌های مربوط به حل مسائل به خوبی تعریف شده با مهارت‌هایی که در تشخیص یک مشکل غیر آشکار یا ایجاد یک مشکل دخیل هستند، یکسان نیست. مهارت های مورد نیاز برای بیان یک مشکل و ارائه اطلاعات در مورد آن به گونه ای که اجازه راه حل را می دهد نیز اغلب در کلاس های درس فعلی مورد تاکید قرار نمی گیرد.

چه عواملی بر فرآیندهای فراشناختی درگیر در شناسایی، تعریف و بازنمایی مشکلات تأثیر می‌گذارند؟ تحقیقات در مورد حل مسئله چندین متغیر را شناسایی کرده است که بر عملکرد حل مسئله تأثیر می گذارد. در این میان می‌توان به دانش؛ فرآیندها و راهبردهای شناختی؛ تفاوت‌های فردی در توانایی‌ها و گرایش‌ها؛ و همچنین عوامل بیرونی مانند زمینه اجتماعی اشاره کرد.

 

مجله اینترنتی روان تنظیم

Online Journal of Ravantanzim

مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی

مدیر مسئول: محمود دلیر عبدی نیا

روانشناس تربیتی با دیدگاه شناختی

دانش آموخته دانشگاه تهران

لطفا نظرات و پیشنهادات خود را از طریق بخش نظرات مجله اینترنتی روان تنظیم و یا از طریق ایمیل برای ما ارسال کنید.

استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.