مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی

مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی

مبانی شناخت آدمی: یادگیری و تفکر

سه شنبه - 19 فروردین 1404

مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی

آموزش و یادگیری

مبانی شناخت آدمی: یادگیری و تفکر

بخش اول

مقدمه

ماهیت کلی شناخت و یادگیری انسان چندان روشن نیست. احتمالاً آن چیزی که امروز ما فکر می کنیم کامل نیست. انسان ها در توانایی خود برای یادگیری از تجربیات خود دارای دشواری هایی هستند. اگرچه حیوانات ساده می‌توانند با تغییر شرایط محیطی، رفتارهای جدیدی کسب کرده و به خاطر بسپارند، و بسیاری از پستانداران و پرندگان می‌توانند مهارت‌های جدیدی را به سادگی با مشاهده و الگوبرداری از کارهایی که همراهان انسانی یا غیرانسانی خود انجام می‌دهند، بیاموزند با این حال تفاوت یادگیری و تفکر آدمی با حیوانات بیشتر متمایز است تا همسان. ما چندین قابلیت داریم که بسیار فراتر از سایر ساکنان سیاره زمین است. 

عامل کلیدی در میان استعدادهای استثنایی ما، توانایی برقراری ارتباط با یکدیگر با استفاده از یک زبان گرامری پیچیده و بسیار منعطف است. اگرچه زبان با معنا و تفکر تفاوت مشهودی دارد در آدمی به خوبی با هم یکپارجه شده اند و ابزار بسیار پیشرفته ای را ایجاد کرده اند. بعلاوه زبان ما ابزار مهمی است که از طریق آن از تجربیات و راهنمایی های دیگران می آموزیم. کتاب‌ها یا وب‌سایتی‌هایی که نوشته شده‌اند مملو از مطالبی است که می تواند یادگیری و تفکر ما را شکل دهد و ما را در این فرآیند راهنمایی کند. زبان همچنین منبع مهمی برای تفکر در مورد تجربیات ما فراهم می کند.

چیز دیگری که ما را متمایز می کند این واقعیت است که تقریباً همه ما انسان ها در فرهنگ خاصی زندگی می کنیم که نه تنها به ما کمک می کند چیزهای جدید یاد بگیریم، بلکه به عنوان مخزن چیزهایی که به طور جمعی به عنوان یک گروه یاد گرفته ایم نیز عمل می کند. کتاب‌ها، موزه‌ها، دانشگاه‌ها و وب‌سایت‌های اینترنتی بسیار ما را در نظر بگیرید. همه اینها به عنوان "خاطرات" مشترک از آنچه تمدن های مختلف در طول اعصار آموخته اند عمل می کنند.

در نهایت، بسیار بیشتر از هر گونه دیگری که صادق است، ما انسان ها می توانیم درباره چیزهایی که آموخته ایم و به طور کلی درباره افکارمان فکر کنیم. به عنوان مثال، می‌توانیم ایده‌های خود و دیگران را درباره، مثلاً مسائل اجتماعی یا سیاسی، بررسی و ارزیابی کنیم، و می‌توانیم اطلاعاتی را که از منابع مختلف به‌دست آورده‌ایم برای نتیجه‌گیری، گمانه‌زنی در مورد پیامدها و حل مشکلات جدید با هم ترکیب کنیم.

خود بازتابی ذهنی یا به عبارت دیگر خود باز اندیشی ما که به عنوان نوعی فراشناخت شناخته می شود، به طور عمیق بررسی ما را در مورد مبانی شناخت آدمی غنی کرده است. انقلاب فراشناختی که یک انقلاب نرم شناخته می شود بر غنای آموخته های ما افزوده است و پیچیدگی پژوهش و بررسی فرایند های ذهنی آدمی را بیش از پیش افزایش داده است.

در واقع، کل این پیشرفت ها حاصل تلاش‌های بی‌شمار محققین برای تأمل و تلاش برای توضیح ماهیت تفکر و یادگیری انسان است. در این کوتاه­واره، ما فقط می‌توانیم به سطحی بپردازیم که به یک حوزه پیچیده، چندوجهی و به طور تصاعدی در حال افزایش تحقیقات علمی تبدیل شده است. با این وجود، امیدوارم که تا پایان، درک بهتری از نحوه تفکر، یادگیری و یادآوری جنبه‌هایی از تجربیات روزمره خود را بدست آورید.

من البته امیدوارم که بتوانید دانش جدید خود را هم در فعالیت‌های یادگیری آینده خود و هم در تلاش‌های خود برای کمک به دیگران در یادگیری مؤثر به کار ببرید.

البته بسیاری از مردم تصورات غلط قابل توجهی در مورد آنچه که ذهن ما می تواند برای ما انجام دهد، دارند. بطور مثال باور شایعی وجود دارد که ذهن ما هر اطلاعاتی را که با آن مواجه می‌شویم به صورت ذهنی ثبت می‌کند. بسیاری از مردم به اشتباه بر این باورند که ما به نوعی هر چیزی را که می بینیم و می شنویم جذب کرده و از نظر ذهنی "نگهداری" می کنیم. جنبش تند خوانی یکی از موارد مشخص این نوع طرز تفکر است.

اما همانطور که خواهید دید، ما واقعاً سخت‌افزار و نرم‌افزاری نداریم که بتوانیم هر نکته‌ای را که در مسیر توجه ما قرار دارند ذخیره کنیم. همانطور که ما ممکن است دوست داشته باشیم، ذهن ما دوربین فیلمبرداری یا ضبط کننده صدا نیست. در نهایت، ما احتمالا تنها بخش کوچکی از محرک‌های محیطی را که در هر لحظه بیداری ما را بمباران می‌کنند، جذب می‌کنیم. 

بعلاوه ذهن ما اطلاعات را دقیقاً همانطور که دریافت می کند ثبت نمی کند؛ در واقع ذهن ما نمی تواند اطلاعات را دقیقاً همانطور که دریافت می کند ثبت کند. ذهن ما با دریافت اطلاعات تغییر می‌کند و آن‌ها را به گونه‌ای متراکم می‌کند که ما را قادر می‌سازد آن‌ها را به‌طور مؤثرتری به خاطر بسپاریم.

از همان ابتدا، ما از نظر ذهنی با بسیاری از اطلاعاتی که به دست می‌آوریم، کاری انجام می‌دهیم؛ در واقع آنها را پردازش می کنیم. بنابراین، ما هرگز نباید تصور کنیم که خاطرات ما از اطلاعات و رویدادها دقیق هستند. صرف نظر از اینکه افراد با اطمینان از «حقایق» موضوع را توصیف می کنند نباید فرض کنیم که خاطرات آنها دقیق است.

در بخش مقابل طیف، افراد فراموشی های گاه به گاه خود را اختلال فرض می کنند و تصور می کنند که فراموشی گاه به گاه نشانه آن است که مشکلی در سخت افزار ذهنی ما وجود دارد. بسیاری از فراموشی ها در افراد در هر سنی کاملاً طبیعی است. معمولاً مشکل این نیست که چیزی را به طور کامل فراموش مب کنیم، بلکه مشکل فراموشی آن در زمان نیاز است – برای مثال، فراموش کردن کامل کارهایی که می‌خواهیم انجام دهیم یا قرار ملاقات‌هایی که برای بعداً گذاشته‌ایم.

فراموشی مزمن گاهی اوقات می تواند نشان دهنده نقص یا افول ذهنی قابل توجه باشد. اما به خصوص اگر زندگی‌های پیچیده‌ای با حواس‌پرتی‌های زیاد داشته باشیم، تقریباً همه ما گهگاه چیزی را که واقعاً می‌خواهیم به خاطر بسپاریم فراموش می‌کنیم.

به همین دلایل باید بدانیم که وقتی فکر می کنیم و یاد می گیریم معمولاً چه­کاری انجام می دهیم. در طول تاریخ طولانی تکامل خود، ما به طرز هوشمندانه ای با محدودیت های تجهیزات ذهنی مبتنی بر زیست شناسی خود سازگار شده ایم.

دو اصل کلی استراتژی های کلیدی را مشخص می کند که ما برای استفاده حداکثری از تجربیات خود استفاده می کنیم. ابتدا خلاصه می کنیم و سعی می کنیم اطلاعاتی را که از محیط خود به دست می آوریم سازماندهی کنیم. به نظر می رسد ما مستعد یافتن الگوها و سازگاری در آنچه مشاهده می کنیم هستیم. این تمایل به شناسایی قاعده‌مندی‌ها در دنیای ما در اوایل زندگی ظاهر می‌شود، و بی‌شک دلیل اصلی این است که چرا ما به همان سرعت و آسانی زبان را به دست می‌آوریم.

اصل خلاصه/سازماندهی به ما می گوید که ما معمولا اطلاعات خام دریافت نمی کنیم. اگرچه بی نظمی در محیط بسیار است دنیای ما معنادار و سازمان یافته است. به صفحه حاضر نگاه کنید. من بسیار شک دارم که شما فقط علائم سیاهی را ببینید که به طور تصادفی در اطراف پراکنده شده اند. در عوض، احتمالاً مجموعه علائمی را می بینید که به شکل کلمه، جمله یا پاراگراف سازمان یافته هستند. درک همه این چیزها نشان دهنده تلاش ذهنی شما برای سازماندهی چیزی است که به آن نگاه می کنید.

ما سعی می کنیم به اطلاعاتی که به دست می آوریم معنی بدهیم. به عنوان یک قاعده، به نظر می‌رسد که ما انسان‌ها مصمم هستیم که تجربیات خود را به نوعی درک کنیم. در اصل ما سازنده معنا هستیم. وقتی شی ای از دور به ما نزدیک می شود شروع به پردازش آن می کنیم. این شی چیست؟ هرچه اطلاعات دریافتی کامل تر می شوند معنا حاصل نیز دقیق تر می شود. البته این جسم لزوماً ماهی، زیردریایی، موشک یا جاروبرقی نیست. می تواند کلا چیز دیگری باشد.

گاهی اوقات اکثر ما می توانیم در مورد معانی که به اشیاء یا رویدادهای خاص نسبت می دهیم توافق کنیم. به عنوان مثال، اگر اجسامی با شکل خاصی را ببینیم که به روشی خاص در یک دریاچه یا رودخانه حرکت می کنند، ممکن است همه موافق باشیم که آن اشیاء ماهی هستند. و احتمالاً همه ما موافقیم که اگر جسم صدای تحریک‌کننده‌ای ایجاد می‌کند و اگر شخصی آن را به آرامی و به‌طور منظم روی فرش حرکت می‌دهد، به یک جاروی برقی فکر می‌کنیم.

در موارد دیگر، ممکن است در رسیدن به اجماع در مورد معنای چیزی مشکل داشته باشیم. به عنوان مثال، زبان بدن افراد می تواند بسیار مبهم باشد و تفسیر قطعی آن دشوار است. وقتی شخصی به شما لبخند می زند به چه معناست؟ آیا فرد به سادگی احساس خوشبختی می کند؟ ارائه ژست دوستی؟ در مورد برنده شدن در یک رویداد بسیار رقابتی احساس رضایت می کند؟ سعی می کند به نوعی شما را دستکاری کند؟ همه محتمل هستند.

مغز یا ذهن

همانطور که در صفحات پیش رو در مورد شناخت و یادگیری انسان صحبت می کنیم، اظهارات خود را بر اساس یافته های تحقیقاتی در روانشناسی، علوم اعصاب و زمینه های مرتبط مانند عصب روانشناسی و علوم یادگیری قرار خواهیم داد. این زمینه ها به طور قابل توجهی با هم همپوشانی دارند و نظریه پردازان مختلف اغلب در مورد اینکه یک رشته به کجا ختم می شود و رشته دیگر از کجا شروع می شود اختلاف نظر دارند.

اگرچه می‌توان فرآیندهای خاصی را که در مغز اتفاق می‌افتد با دقت کم و بیش توصیف کرد، در بیشتر موارد بر مطالعات رفتارهای قابل مشاهده و اندازه‌گیری انسانی تکیه می‌کنیم. ماهیت تحقیق روان‌شناختی چنین است: مشاهده کارهایی که مردم انجام می‌دهند و سپس استنباط‌های معقول در مورد نحوه تفکر مردم.

قبل از اینکه جلوتر برویم، باید در مورد معانی برخی از کلمات یکسان باشیم. در زیر چند اصطلاح وجود دارد که در اصل مطلب نقش اساسی دارند. روانشناسان اغلب از اصطلاح شناخت استفاده می کنند تا تمام فرآیندهای ذهنی درونی را که در طول زندگی روزمره در سر ما رخ می دهد، در بر بگیرد. بسیاری از روانشناسان نیز به طور ضمنی بین مغز و ذهن تمایز قائل می شوند.

البته مغز سخت افزار اساسی تفکر ماست. زیربنای عصبی را برای هر کاری که ما از نظر ذهنی انجام می دهیم فراهم می کند. روانشناسان با اصطلاح ذهن اغلب به پدیده های روانشناختی یا علاوه بر یا به جای پدیده های فیزیولوژیکی اشاره می کنند. به عنوان مثال، مفهوم ذهن شامل بسیاری از خاطراتی است که تجربه می کنیم، راهبردهای ذهنی زیادی که برای کمک به یادگیری و به خاطر سپردن چیزها به طور مؤثرتری به کار می بریم، و آگاهی کلی ما از خودمان به عنوان افرادی که فکر می کنند، به یاد می آورند و فراموش می کنند، می شود.

آیا ذهن چیزی بیش از مجموعه ای از فرآیندهای مبتنی بر مغز نیست - یعنی ذهن و مغز یکی هستند - یا ذهن ما نیز شامل فرآیندهایی است که به نوعی فراتر از مغز فیزیکی ما هستند؟ و در مورد آگاهی کلی ما از خودمان به عنوان فردی متفکر – یعنی آگاهی ما چه می شود؟ چنین سؤالات وجودی احتمالاً برای آینده قابل پیش بینی حل نشده باقی می مانند.

دو مفهوم کلیدی یادگیری و حافظه هستند. کلمه یادگیری به تغییر طولانی مدت در بازنمایی ذهنی یا تداعی در نتیجه تجربه اشاره دارد. توجه به سه بخش از این تعریف ضروری است.

اولاً، یادگیری مستلزم یک تغییر بلندمدت است: برای مدتی طولانی تأثیر می گذارد، البته نه لزوماً برای همیشه.

دوم، یادگیری مستلزم تغییر در بازنمایی ذهنی یا تداعی است. به عبارت دیگر، این یک پدیده درونی، ذهنی یا مبتنی بر مغز است. در گذشته نزدیک رفتار معیار فرایندهای ذهنی تلقی می شد. اما این گاهی بسیار ساده انگاری است. گارآگاهی که یک نوشته سه کلمه ای از مظنون را کشف رمز می کند مسلما به رفتار نوشتن سه کلمه چندان توجه ای نمی کند.

سوم اینکه یادگیری نتیجه تجربه است. این تغییر به دلیل، مثلاً، نوسانات خلقی، خستگی، موادی که ذهن را تغییر می‌دهند، یا شروع بیماری روانی نیست.

در ضمن کلمه حافظه به دو صورت قابل استفاده است. در برخی موارد به توانایی کلی برای حفظ اطلاعات یا مهارت ها در یک دوره طولانی اشاره دارد. در موارد دیگر به یک «مکان» خاص اشاره می‌کند که در آن ایده‌ها و مهارت‌ها ذخیره می‌شوند - برای مثال، در «حافظه کاری» یا «حافظه بلندمدت». با این حال، به خاطر داشته باشید که این «موقعیت‌های» فرضی واقعاً بخش‌های مجزایی از مغز ما نیستند. در عوض، آنها برچسب های روانشناسان برای اجزای مختلف سیستم حافظه پیچیده ما هستند.

بطور خلاصه مغز و ذهن ابزار مطالعه آدمی هستند و آینده مشخص خواهد کرد چه رابطه ای با یکدیگر خواهند داشت. مهم آن است که ما از همه ابزارهای موجود نهایت استفاده را ببریم.

 

مجله اینترنتی روان تنظیم

Online Journal of Ravantanzim

مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی

مدیر مسئول: محمود دلیر عبدی نیا

روانشناس تربیتی با دیدگاه شناختی

دانش آموخته دانشگاه تهران

لطفا نظرات و پیشنهادات خود را از طریق بخش نظرات مجله اینترنتی روان تنظیم و یا از طریق ایمیل برای ما ارسال کنید.

استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.