مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی
مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی

سوالات اساسی در مورد خلاقیت - بخش دوم

پنجشنبه 11 بهمن 1403

مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی

سوالات اساسی در مورد خلاقیت

بخش دوم

خلاقیت هنری در مقابل خلاقیت در علم 

مسئله تفاوت‌های فرآیند خلاقیت در علم در مقابل هنر چندان جدید نیست. می‌توان به خلاقیت هنری به‌عنوان یک فرآیند ذاتاً ذهنی نگاه کرد، زیرا هنرمند در حین انجام فرآیند خلاق، آثار را به وجود می‌آورد. از سوی دیگر، خلاقیت علمی فرآیندی عینی است که با اشیایی که «آنجا» مستقل از دانشمند وجود دارند، سروکار دارد. دانشمند اشیاء را از طریق فرایند خلاق به وجود نمی آورد. او اشیایی را کشف می کند که مستقل از دانشمند و فرآیند خلاق وجود دارند. با این حال، این تمایز ذهنی - عینی آنقدر که به نظر می رسد واضح نیست. در واقع چندان مشخص نیست که اگر فرد خلاق کشف خود را انجام نمی داد، دیگران آن را احتمالاً بعدا کشف نمی کردند.

این نکته جالبی است، زیرا نشان می‌دهد که همان «حقایق» را می‌توان به روش‌های مختلفی ارائه کرد که می‌تواند تأثیر یک کشف را تغییر دهد. این فرد را از این تصور ساده دور می‌کند که کشف صرفاً با واقعیت‌های عینی سروکار دارد که منتظرند ما آنها را پیدا کنیم و به دیگران ارائه کنیم.

با ادامه این خط استدلال، اگر با دقت بیشتری به نحوه استفاده از اصطلاحات کشف و ایجاد نگاه کنیم، و در برخی از نتایج حاصل از مطالعات موردی بررسی شده، ممکن است به این نتیجه برسیم که فرآیندهای خلاقانه در هنر و علوم ممکن است بیشتر شبیه باشند تا متفاوت.

دقت در اصطلاح کشف

شاید ساده‌ترین و مستقیم‌ترین استفاده از عبارت کشف این است که بگوییم هر کسی - حتی یک کودک با کشف یک دلار در خیابان - می تواند کشف کند. با این حال، ما همچنین در مورد کشف آمریکا توسط کلمب صحبت می کنیم و به نظر می رسد که این کشف با کشف یک دلار متفاوت است، زیرا هر کسی نمی تواند این کشف را انجام دهد. کشف آمریکا باید در مجموعه پیچیده‌ای از باورها گنجانده می‌شد که در خدمت شروع رشته پیچیده‌ای از اقدامات بود که به کشف منتهی شد. بنابراین، اکتشافات می توانند انواع مختلفی داشته باشند. و کشف کلمب، اگرچه با همان کلمه کشف یک دلار توسط کودک در خیابان مشخص شده است، اما معلوم می شود که پیشایندهای مختلفی دارد و بخشی از مجموعه پیچیده ای از شرایط است. کشف DNA بیشتر شبیه کشف آمریکا توسط کلمب بود تا کشف دلار توسط کودک. 

کشف پرتوهای ایکس به محققان اجازه ‌داد چیزهایی را ببینند که نمی‌دیدند (اولبی، 1994) و به آنها این امکان را داد که بتوانند اطلاعات زیادی را تفسیر کنند و اطلاعات دیگری را که نامربوط بودند نادیده بگیرند. بنابراین، فرآیند کشف ایجاب می کند که محققین از راه شناخت و باور ها، دستاورد های بسیار به ارمغان بیاورند.

به نظر می رسد این وضعیت بیشتر از آن چیزی که ما فکر می کردیم ذهنی باشد، زیرا از مفهوم کشف که شامل یک محقق عینی است که از حقایق عینی برای نتیجه گیری اجتناب ناپذیر استفاده می کند، فاصله گرفته ایم.

اشکال چندگانه خلاقیت

ما از اصطلاح خلاقیت به روش های مختلفی استفاده می کنیم، و اگر چه آنها مشابه هستند، باید آنها را از هم متمایز کرد. همانطور که خلاقیت علمی جنبه ذهنی دارد، خلاقیت در هنر نیز جنبه عینی دارد. در خلاقیت علمی یک محصول مشخص همیشه به یکباره ظهور نمی کند. بیشتر نوابغ تحت تأثیر کارهای دیگران قرار گرفتند و آثارشان را بر اساس آن بنا کردند، به این معنی که کار خلاقانه آنها کمتر از آن چیزی است که تصور می شود. بنابراین، ما نمی بینیم که خالق منفرد چیزی را از خود تولید کند مستقل از کاری که دیگران انجام داده‌اند، زیرا تصور آفرینش هنری ممکن است فرد را به این باور برساند.

از این بحث برمی‌آید که خلاقیت هنری و کشف علمی دو مقوله مجزا از فعالیت‌ها نیستند. بلکه به طرق مختلف با هم همپوشانی دارند. خلاقیت هنری و علمی در یک پیوستار، با درجه ای از همپوشانی، قرار می گیرد. خلاقیت هنری و علمی به عنوان جایگاه محوری تری در این پیوستار تلقی می شود که همپوشانی ناشی از نقش پیشینیان و دانش خالق در هر دوی آنها وجود دارد. 

از اصطلاح کشف برای بحث در مورد برخی از دستاوردها استفاده کرده اند. این بحث پشتیبانی از این باور را فراهم می کند که می توان تفکر خلاق را به طور کلی با یک مجموعه از ساختارهای نظری درک کرد.

ما اکنون یک پیش زمینه اساسی برای مطالعه خلاقیت داریم. بررسی مطالعات موردی خلاقیت در بالاترین حد خود نشان داده است که آن نمونه ها قابل تجزیه و تحلیل هستند و فرآیندهایی که از طریق آنها نوآوری به وجود می آید قابل درک است. این پس زمینه بلافاصله مفید واقع می شود، زیرا ما اکنون به بررسی گسترده تری از مطالعات روانشناختی خلاقیت می پردازیم.

سوالات مربوط به تعریف

مطالعه خلاقیت، بررسی سوالات مربوط به تعریف مفاهیم مربوطه و بررسی طیف وسیعی از روش های مورد استفاده روانشناسان برای بررسی جنبه های متعدد آن را معرفی می کند. رابرت دبلیو وایزبرگ پیشنهاد می‌کند تفکر خلاق از فرآیندهای مشابه تفکر معمولی ما استفاده می‌کند، و برای درک چگونگی پیشرفت‌های خلاقانه، نیازی به فرضیه هیچ فرآیند فکری جدیدی نیست. این دیدگاه نظری تنها یکی از چندین دیدگاه متفاوتی است که روانشناسان برای درک خلاقیت ارائه کرده اند.

ابتدا باید پدیده مورد نظر را تعریف کنیم. وقتی می گوییم فلان محصول خلاق است، یا وقتی می گوییم فردی خلاق است، منظورمان چیست؟ با این حال، برای ادامه بحث خود، باید چگونگی تعریف صریح پدیده های مورد علاقه را در نظر بگیریم.

عنصر حیاتی در نامیدن برخی از محصولات خلاق، جدید بودن آن است. اگر کسی چیزی را تولید کند که قبلاً تولید کرده است، پس آن محصول خلاقانه نیست. دو جنبه از تازگی وجود دارد که باید از هم جدا شوند: تازگی برای شخص در مقابل تازگی برای جهان (وایزبرگ، 1986، 1993).

فرآیند خلاق یا تفکر خلاق شامل فرآیندهای فکری است که محصولاتی جدید را برای یک فرد به ارمغان می آورد. یک محصول خلاق – یا یک نوآوری – محصولی است که برای یک فرد بدیع است و فرد خلاق کسی است که چنین محصولاتی را تولید می کند. در واقع خلاقیت از عواملی تشکیل شده است که فرد را قادر می سازد محصولات خلاقانه تولید کند. اما ممکن است به ویژگی های شخصیتی و انگیزه نیز بستگی داشته باشد (آمابیل، 1996؛ سیمونتون، 1999؛ استرنبرگ و لوبارت، 1995).

حوادث خلاقانه

نکته مهمی که در تعریف خلاقیت باید مورد توجه قرار گیرد، احتمال بروز خلاقیت تصادفی است. آیا در تولید نقاشی از رنگ ریخته شده خلاق هستیم؟ خیر؛ از آنجایی که عنصر بدیع، لکه ناشی از رنگ ریخته شده، تصادفی است، پس اعتباری دریافت نمی کنیم. من فقط زمانی خلاق هستم که محصول جدید من عمدا تولید شود.

اگر از فردی که از اسکیزوفرنی رنج می‌برد بخواهید سعی کند مشکلی را در طول یک دوره اسکیزوفرنی حل کند، ممکن است پاسخ جدیدی مانند جریانی از تداعی‌های آزاد ارائه دهد که شما قادر به درک آن نیستید و نمی‌توانید آن را مربوط به مشکل درک کنید.

آیا این یک محصول خلاقانه است؟ پاسخ منفی است؛ کسی که در چنگال یک اپیزود اسکیزوفرنی است نمی تواند فرآیندهای فکری خود را به سمت مشکل مورد نظر هدایت کند، بنابراین هیچ خلاقیتی ممکن نخواهد بود.

پیچ و تاب جالبی در مورد اسکیزوفرنی وجود دارد که به خلاقیت مربوط می شود. ساس (2000-2001) مواردی را مورد بحث قرار می‌دهد که در آن افراد مبتلا به اسکیزوفرنی، «ماشین‌های» پیچیده‌ای را طراحی می‌کنند تا بتوانند در دنیای هذیانی خود برخی کارها را انجام دهند - مثلاً برای محافظت از خود در برابر خواندن افکارشان توسط سیا - اگرچه این ماشین‌ها به وضوح نمی‌توانند در انجام وظیفه موفق شوند. آیا یک فرد اسکیزوفرنی در طراحی و ساخت چنین ماشینی خلاقیت از خود نشان می دهد؟ به نظر پاسخ مثبت است. اگر ماشین یک محصول جدید باشد، و زمانی که فرد شرایطی را بپذیرد که فرد مبتلا به اسکیزوفرنی تحت آن کار می‌کند، و ساخت ماشین عمداً از آن مکان‌ها ناشی می‌شود، فرد خلاق است. هیچ تناقضی در گفتن اینکه یک فرد هم روان پریش و هم خلاق است وجود ندارد. تا زمانی که او بتواند فرآیند فکری را در تعقیب یک هدف انجام دهد، و اگر این فرآیند فکری به محصول جدیدی منجر شود، آنگاه فرد خلاق است.

مسئله ارزش در تعریف خلاقیت

تقریباً همه محققانی که خلاقیت را مطالعه می کنند از تعریفی خاص پیروی می کنند،: علاوه بر جدید بودن یک محصول، همچنین پیشنهاد می شود که ارزش یک محصول در تعیین خلاقیت آن مهم است. در این دیدگاه، برای اینکه یک اختراع خلاقانه نامیده شود، باید وظیفه ای را که برای آن طراحی شده است انجام دهد. یک نظریه علمی خلاق باید به ما در درک حوزه مورد نظر کمک کند. یک اثر هنری خلاق باید توسط برخی مخاطبان فراتر از هنرمند قدردانی شود. و یک راه حل خلاقانه برای یک مشکل باید در واقع مشکل را حل کند.

سیکزنتمیهایی (1988، 1996، 1999) تجزیه و تحلیل مفصلی از چگونگی ارتباط هر دو جدید بودن و ارزش با خلاقیت ارائه کرده است و  پیشنهاد کرده است که سه جزء در ایجاد خلاقیت هر محصول نقش دارند.

اولاً، ما فردی داریم که در یک حوزه کار می کند، فرد برخی از اطلاعات ارائه شده توسط فرهنگ را می گیرد و آن را تغییر می دهد و اگر تغییر از نظر جامعه ارزشمند تلقی شود، در حوزه گنجانده می شود و بدین ترتیب نقطه شروع جدیدی برای نسل بعدی افراد فراهم می شود. اقدامات هر سه سیستم برای بروز خلاقیت ضروری است. در برخی مواقع، آن فرد مشارکت جدیدی در حوزه انجام می‌دهد: وقتی فردی چیزی جدید تولید می کند، باید آن را عمومی کند. به عبارت دیگر، فرد باید کشف را به حوزه، یعنی افرادی که در حوزه کار می کنند، ارائه دهد.

در علم، ایده های جدید معمولاً از طریق انتشار در یک مجله حرفه ای در زمینه ارائه می شوند. بهترین اعضای فعلی این حوزه به عنوان ویراستار و داور ژورنال خدمت می کنند و تصمیم می گیرند که آیا یافته جدید به اندازه کافی مهم است - به اندازه کافی ارزشمند - که شایستگی انتشار را داشته باشد. بنابراین، این افراد به عنوان دروازه بان حوزه عمل می کنند. در هر یک از آن حوزه‌ها، اگر اعضای حوزه تصمیم بگیرند که یک نوآوری مورد تایید نیست، تأثیری بر حوزه نخواهد داشت. از سوی دیگر، اگر یک یافته علمی جدید شایسته انتشار تلقی شود، آنگاه بخشی از حوزه می شود، جایی که توسط دانشمندان دیگر مورد مطالعه قرار می گیرد و این چرخه ادامه می یابد.

از دیدگاه سیکسنتمیهایی (1988)، اصطلاح خلاق فقط باید برای توصیف محصولی استفاده شود که تمام چرخه زیر را طی کند: یک محصول جدید تنها پس از تبدیل شدن به بخشی از حوزه - یعنی فقط پس از آن که از سوی این حوزه به طور مثبت ارزش گذاری شد، خلاق فرض می شود. اگر یک محصول توسط حوزه رد شود، در این دیدگاه، آن محصول خلاق نیست، خواه بدیع باشد یا نباشد. بنابراین، دانشمندان دیگر در ایجاد خلاقیت یک کشف علمی نقش دارند.

اکثر محققان با سیکسنتمیهایی موافق هستند که ارزش یک محصول در این که آیا باید آن را خلاق نامید یا خیر، نقش دارد. باید خلاقیت یک محصول را از ارزش آن جدا کرد. وایزبرگ (1986، 1993) به دو دلیل تمایلی به گنجاندن ارزش در تعریف خلاقیت ندارد.

یکی از مشکلاتی که در استفاده از ارزش یک محصول به عنوان بخشی از تعریف خلاقیت وجود دارد این است که ارزش می تواند در طول زمان تغییر کند. گاهی اوقات برای یک محصول زمانی که تولید می‌شود ارزشی قائل نمی‌شوند، اما در نسل‌های بعدی ارزش‌گذاری می‌شود. از سوی دیگر، گاهی اوقات یک محصول زمانی که تولید می‌شود ارزش زیادی پیدا می‌کند، اما به‌عنوان بی‌ارزش توسط نسل‌های آینده کنار گذاشته می‌شود.

اگر از ارزش به عنوان بخشی از تعریف خلاقیت استفاده کنیم، باید بگوییم که یک فرد می تواند در یک زمان خلاق باشد و بعداً خلاق نباشد. یک فرد می تواند پس از مرگ خلاق شود، به عنوان مثال، اگر رشته آن شخص در آن زمان از آثار او قدردانی کند. حتی در طول زندگی، خلاقیت فرد می تواند تغییر کند، به دلیل تغییراتی که در نحوه نگرش به کارش توسط این حوزه ایجاد می شود.

سیکسنتمیهایی امکان تغییر در خلاقیت یک فرد را مشکل‌ساز نمی‌داند، اما بنظر می رسد زمانی که ارزش آن تغییر می‌کند، برای درک تفکر خلاق دشواری ایجاد می‌کند. یک مشکل مهم این است که هرگز نمی توانیم به طور قطعی بگوییم چه کسی یا چه چیزی خلاق است. از آنجایی که ممکن است ارزش هر محصولی در طول زمان تغییر کند، به این معنی است که هر چیزی می تواند خلاق باشد یا نباشد، و می تواند نوسان کند. هیچ تضمینی وجود ندارد که محصولاتی که امروز ما ارزش قائل هستیم - موسیقی موتسارت، نقاشی های رامبراند، نظریه های علمی انیشتین و داروین - توسط نسل های آینده ارزش گذاری شوند. این بدان معنی است که ممکن است - شاید محتمل نباشد اما همچنان ممکن است - که نسل‌های آینده به طور جهانی آن آثار را خالی از خلاقیت بدانند.

مفیدتر است که خلاقیت یک محصول را از ارزش آن جدا نگه داریم و بگوییم یک محصول تا زمانی که بدیع است خلاق است. اگر و زمانی که نظر حوزه نسبت به یک اثر تغییر کند، می‌توان گفت که اثر (یا شخصی که آن را تولید کرده) کم و بیش ارزش یا قدردانی شده است، اما نمی توان گفت که آن اثر (یا شخص) کم و بیش خلاق شده اند. شما می‌توانید خلاق باشید حتی اگر یک نظریه علمی جدید کاملاً اشتباه تولید کنید. تنها چیزی که مهم است این است که محصول برای شما بدیع و عمدا تولید شده باشد. بنابراین، اگر اجازه دهیم ارزش بخشی از تعریف ما باشد، به نظر می رسد راهی برای دستیابی به پایه ای محکم برای مطالعات خلاقیت وجود ندارد.

علاوه بر این، اگر شما به عنوان خلاق معرفی شده باشید - و اگر تازگی و هدفمندی محصول شما به طور دقیق اندازه گیری شده باشد - وضعیت شما به عنوان خلاق برای همیشه با شما باقی می ماند. به طور مشابه، اگر غیرخلاق بمیرید، آنگاه نمی‌توانید تغییر کنید، مگر اینکه، البته، برخی از آثار ناشناخته قبلی پس از مرگ شما آشکار شوند. بنابراین، ما آزادیم که ویژگی‌های افراد خلاق در مقابل افراد غیرخلاق را مطالعه کنیم، و مطمئن باشیم که افرادی که به‌عنوان خلاق معرفی می‌کنیم، خلاق باقی خواهند ماند.

جالب است که اگر چیزی بدیع و با ارزش است، پس به طور واقعی، بدیع است، و بنابراین همه ما آن را خلاق می نامیم. به طور مشابه، اگر چیزی بدیع نباشد، چه ارزشی برای آن قائل شویم یا نه، همه ما موافقیم که خلاقانه نیست.

وقتی مردم زمان و تلاش خود را صرف محصولی می کنند، که خلاق است، اگر محصول را دوست نداشته باشیم، یا اگر متوجه شدیم که آن محصول بی فایده است، می توانیم آن را نادیده بگیریم. اما این قضاوت ها با قضاوت در مورد خلاق بودن محصول متفاوت است.

یک دلیل دیگر برای کنار گذاشتن ارزش از تعریف، این است که فرآیندهای روانشناختی درگیر در تولید یک نوآوری با ارزیابی مثبت به هیچ وجه با فرآیندهای زیربنای یک نوآوری ارزیابی نشده متفاوت نیستند. فرآیندهای توسعه آن دو مدل یکسان هستند. به نظر می رسد موضوع ارزش به فرآیندهای درگیر بی ربط است. به نظر نمی رسد که هیچ تفاوت اساسی در فرآیندهای مربوط به تولید محصولات با ارزش بیشتر و کمتر وجود داشته باشد.

چرا باید پیشینی فرض کنیم که فرآیندهای شناختی متفاوتی در تولید نوآوری های ارزشمند در مقابل بی ارزش دخیل هستند؟ برای مثال، در مورد آثار هنری ارزشمند در مقابل آثار غیرارزش‌ناپذیر، منطقی‌تر به نظر می‌رسد، که فرض کنیم ارزیابی‌ها، چه مثبت و چه منفی، نتیجه آن چیزی است که دیگران از نقاشی‌ها به دست می‌آورند تا آنچه هنرمند در آنها قرار داده است.

علاوه بر این، در بسیاری از موارد نوآوری خلاق در بالاترین سطح، یک محصول اولیه به نوعی غیرقابل قبول بوده است و شخص آن را تا زمانی که قابل قبول باشد تغییر داده است. در چنین شرایطی، محصولات دارای ارزش منفی و ارزش مثبت بخشی از یک فرآیند هستند و تمایز بین آنها اگر نگوییم غیرممکن، دشوار به نظر می رسد.

تفسیر دیگری هم وجود دارد که من در جایی آن را ندیده ام. می توان و باید بین فرایند و محصول خلاق تمایز قائل شد. یعنی هر کدام وجود مستقلی دارند. یعنی می تواند فرایند خلاق وجود داشته باشد اما محصول خلاقی ایجاد نکند. مثلا ما در گفتار خود خلاقیت را به وفور استفاده می کنیم اما چیز چندان جدیدی ایجاد نمی کنیم. یا یک فرد اسکیزوفرن ممکن است فرایند خلاق را بسیار بکار ببرد اما محصول آن ناهنجار است. از طرف دیگر ممکن است محصولی خلاق داشته باشیم که حاصل فرایند های خلاق نباشد. رنگ ریخته شده ممکن است طرح بسیار زیبایی را ایجاد کند که خالقی ندارد. غذاهایی که در اثر تصادف روی هم ریخته شده اند ممکن است طعم و طرح بیادماندنی ایجاد کنند.

در اینجا ارزش خلاقیت در محصول خلاقیت منحصر می شود. فرایندها با ارزش گذاری تغییری نمی کنند. فرایندهایی که محصول خلاق ایجاد می کنند می توانند در نظر اهل آن حیطه ارزشمند باشند یا نباشند. ارزشگذاری محصول خلاق مهم است. محصولی که ارزشمند نباشد قابل استفاده نیست. جامعه هم محصول ارزشمند را ترجیح می دهد و همگانی می شود.

 

مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی

مدیر مسئول: محمود دلیر عبدی نیا

روانشناس تربیتی با دیدگاه شناختی

دانش آموخته دانشگاه تهران

لطفا نظرات و پیشنهادات خود را از طریق بخش نظرات مجله اینترنتی روان تنظیم و یا از طریق ایمیل برای ما ارسال کنید.

استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.