دو شنبه 29 بهمن 1403
مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی
فراشناخت
فراشناخت و فرآیندهای تصمیم گیری
دانش آموزان و دانشجویان در جریان یادگیری مطالب درسی تصمیم های مختلفی را اتخاذ می کنند که بخش مهمی از آن مربوط به فرایندهای فراشناختی است. در عمل، دانش آموزان و دانشجویان بطور پیوسته جریان یادگیری و حافظه خود را بصورت عینی ارزیابی نمی کنند. در بخشی، عدم ارزیابی عینی بخاطر دشواری آن است. در بخش دیگر نوع فرایند اثر گذار است.
دانش آموزان و دانشجویان در جریان پیوسته یادگیری و حافظه از فرایند استنباط و تصمیم گیری ذهنی استفاده می کنند. این فرایندهای استنباطی و تصمیم گیری ذهنی در جریان فراشناخت به یادگیری کمک می کنند. برای مثال، دانش آموزی که برای امتحان آماده می شود باید درک خود از مطالب را بصورت آنلاین ارزیابی کند و باید تصمیم بگیرد که آیا برای امتحان آماده است یا نیاز به ادامه مطالعه دارد. در آماده شدن برای امتحان، دانش آموزان باید انتخاب کنند که از چه استراتژی یادگیری استفاده کنند، چه مقدار زمان به بخش های مختلف مواد اختصاص دهند، کدام بخش از مواد را دوباره مطالعه کنند و چه زمانی به مطالعه پایان دهند. این فرایندها نشان می دهند که فرایندهای تصمیم گیری فراشناختی در لحظه به لحظه جریان یادگیری حضور دارند.
فراشناخت به طور کلی به عنوان دانستن در مورد دانستن یا تفکر در مورد تفکر تعریف می شود. این تعریف متضمن تمایز بین دو سطح از عملیات شناختی است، همانطور که توسط چارچوب مفهومی پیشنهاد شده توسط نلسون و نارنز (1990) ارائه شده است. آنها بین فرآیندهای سطح شی (سطح هدف) و سطح فرا (سطح نظارت و کنترل) تمایز قائل شدند. سطح شی شامل عملیات پردازش اطلاعات اولیه است که درگیر رمزگذاری، یادگیری و به خاطر سپردن است. سطح فرا به نوبه خود شامل فرآیندهای مرتبه بالاتری است که بر فرآیندهای سطح شی نظارت می کنند و عملکرد آنها را در جهت دستیابی به اهداف مختلف تنظیم می کنند. البته این تمایز واضح نیست. بسیاری از فرآیندهایی که در قضاوت و تصمیم گیری دخیل هستند، احتمالاً هر دو نوع فرآیند نظارت و کنترل را درگیر می کنند. با این حال، این تمایز کاملا مفید تلقی می شود. فرآیندهای فراسطحی شامل دو کارکرد کلی - نظارت و کنترل - فرض می شوند (نلسون و نارنز، 1990). کارکرد نظارت شامل فرآیندهای انعکاسی و باز اندیشی درگیر در مشاهده و نظارت بر فرآیندهای شناختی به صورت آنلاین، و در ارزیابی سهولت، پیشرفت و موفقیت آنها است. کارکرد نظارت تولید بازخورد می کند. بازخورد ها بر تصمیم گیری اثر می گذارند. بازخورد ها و تصمیم گیری می تواند به کنترل و تنظیم منجر شود. به عنوان مثال، دانش آموزی که برای امتحان آماده می شود درک خود از مطالب را بصورت آنلاین ارزیابی می کند و تصمیم می گیرد که آیا برای امتحان آماده است یا نیاز به ادامه مطالعه دارد.
کارکرد کنترل به مدیریت استراتژیک بالا به پایین و تنظیم فرآیندهای شناختی با توجه به ملاحظات مختلف اشاره دارد. محققان فراشناخت عموماً فرض میکنند که خروجی نظارت فراشناختی به کنترل فراشناختی کمک میکند (نلسون و نارنز، 1990). به عنوان مثال، در آماده شدن برای امتحان، دانش آموزان انتخاب می کنند که از چه استراتژی یادگیری استفاده کنند، چه مقدار زمان به بخش های مختلف مواد اختصاص دهند، کدام بخش از مواد را دوباره مطالعه کنند و چه زمانی به مطالعه پایان دهند.
چنین عملیات کنترل و تنظیم فراشناختی معمولاً توسط بازخورد آنلاین از عملیات نظارت هدایت می شود اما منحصر به آن نیست. اهداف دانش آموزان و دانشجویان (آریل، دانلوسکی و بیلی، 2009) و همچنین باورهای فراشناختی آنها در مورد یادگیری و حافظه، به طور کلی، و در مورد مهارت های خود، به طور خاص، در این فرایند اثرگذار هستند. همپوشانی زیادی بین فرآیندهای مورد بررسی در زمینه فراشناخت و فرآیندهایی که در قضاوت و تصمیمگیری دانش آموزان و دانشجویان مورد مطالعه قرار گرفتهاند، وجود دارد.
ویژگی متمایز تحقیق فراشناخت، توجه به فرآیندهایی است که عملیات شناختی خود را هدف خود می دانند. زیربنای بسیاری از کارها در مورد فراشناخت، نگاهی به فرد به عنوان ارگانیسمی است که فرآیندهای شناختی خود را برای دستیابی به اهداف مختلف نظارت و به طور فعال تنظیم می کند. چنین دیدگاهی در روانشناسی اجتماعی و تصمیمگیری غالب است، اما نقش کمتری در مدلهای پردازش اطلاعات سنتی داشته است.
محققان فراشناختی این فرض را به اشتراک می گذارند که فرآیندهای خودکنترلی باید به عنوان بخشی جدایی ناپذیر از عملکرد حافظه در نظر گرفته شوند (گلدسمیت و کوریات، 2008). علاوه بر این، فرض بر این است که عملکرد شناختی بهینه به شدت به اثربخشی خود نظارتی و خودتنظیمی بستگی دارد (بیورک، دانلوسکی و کورنل، 2013). تمرکز بر خود نظارتی حاکی از آن است که باورهای ذهنی و احساسات ذهنی به جای اینکه پدیدههای اولیه باشند، نقش علّی در پویایی فرآیندهای شناختی و رفتار دارند (کوریات، 2000).
تأکید بر خودتنظیمی، به نوبه خود، از رویکرد روششناختی سنتی در مطالعه یادگیری و به خاطر سپردن، که در آن تلاش شده است نقش فرآیندهای خودراهبر بر عملکرد به حداقل برسد، فاصله میگیرد (کوریات و گلداسمیت، 1996). برای مثال، آیتمها به گونه ای برای مطالعه ارائه می شوند که به یادگیرندگان اجازه نمی دهند مطالعه خود را با سرعت خود طی کنند. همچنین، در آزمون بازشناسی حافظه، معمولاً از قالب انتخاب اجباری استفاده میشود، نه اینکه به شرکتکنندگان این امکان را بدهند که تصمیم بگیرند که کدام پاسخها را داوطلبانه انجام دهند و کدام را رها کنند (همانطور که معمولاً در مورد شاهدان در دادگاه وجود دارد).
به دلیل علاقه به احساسات ذهنی و خودتنظیمی، مطالعه فراشناخت توجه فیلسوفانی که به موضوعات عاملیت، آگاهی و تجربه ذهنی توجه دارند به خود جلب کرده است (کاروترز، 2011؛ پروست، 2013). علاوه بر این، موضوع فراشناخت، پژوهشگران و نظریهپردازان رشتههای مختلف از جمله یادگیری و حافظه، روانشناسی رشد، ادراک، قضاوت و تصمیمگیری، شناخت حیوانات و علوم اعصاب را زیر یک چتر قرار داده است.
سوالات محوری در فراشناخت
کار تجربی روی فرآیندهای فراشناختی که در طول یادگیری و به خاطر سپردن اتفاق میافتند با موضوعاتی که در زمینه قضاوت و تصمیمگیری مورد بحث قرار میگیرد پیوند محکمتری دارد. کار تجربی در فراشناخت بر پنج موضوع اصلی متمرکز شده است (کوریات، 2007).
اولین مورد به مبانی قضاوت های فراشناختی مربوط می شود: به عنوان مثال، اساس احساس دانستن که افراد گاهی اوقات در عدم بازیابی یک نام تجربه می کنند چیست؟ این احساس ها دانش عینی حاصل سنجش عینی نیستند.
موضوع دوم به دقت قضاوت های فراشناختی مربوط می شود - مطابقت بین شاخص های ذهنی و عینی دانستن، و عواملی که بر آن مطابقت تأثیر می گذارند (مانند دانینگ، هیث و سولز، 2004). از آنجایی که قضاوت ها و تصمیم های گرفته شده از طرف دانش آموزان و دانشجویان عمدتا ذهنی هستند ممکن است از صحت بالایی برخوردار نباشند. تجربه بیشتر صحت آنها را بالا می برد.
موضوع سوم به فرآیندهای زیربنای صحت و نادرستی قضاوت های فراشناختی مربوط می شود (کوریات، 1995). به ویژه، چه فرآیندهایی به توهم دانستن و به تفکیک بین دانستن و احساس دانستن منجر می شود (بنجامین و بیورک، 1996؛ کوریات، 1995)؟ برای مثال پدیده آشنایی با مطالب می تواند بر قضاوت و تصمیم گیری دانش آموزان و دانشجویان اثر بگذارد. یا سهولت پردازش اطلاعات می تواند این قضاوت ها و تصمیم گیری را منحرف کند.
چهارم مربوط به تنظیم استراتژیک یادگیری و به خاطر سپردن است. به طور خاص، چگونه خروجی نظارت بر فرآیندهای کنترل تأثیر می گذارد (متکالف و سان، 2000)؟ تنظیم راهبردی یادگیری و یادآوری فرایند یادگیری و یادآوری را بهبود می بخشد.
سرانجام، چگونه فرآیندهای فراشناختی نظارت و کنترل بر عملکرد واقعی حافظه تأثیر میگذارند (کوریات و گلداسمیت، 1996؛ متکالف و کورنل، 2003)؟ صحت عملکرد واقعی حافظه ملاک نهایی است.
انواع قضاوت و تصمیم گیری در نظارت فراشناختی
قضاوت های مختلفی در سال های اخیر مورد مطالعه قرار گرفته اند که مربوط به فراشناخت هستند. از جمله این موارد میتوان به قضاوتهای آسانی و دشواری یادگیری (لئونسیو و نلسون، 1990)، قضاوتهای درک مطلب (مک گوایر و مکی، 2002)، قضاوتهای به خاطر سپردن/دانستن (گاردینر و ریچاردسون کلاون، 2000)، نظارت بر خروجی (کوریات، بنزیر، و شفر، 1988)، ارزیابیهای فرا ادراکی (لوسورن، گابریل و پروست، 2011)، نظارت بر منبع (جانسون، 1997)، و نظارت بر فراموشی خود (هالامیش، مک گیلیورای و کاستل، 2011).
با این حال، بخش عمده ای از کار تجربی به سه نوع قضاوت مربوط می شود.
اول قضاوت های یادگیری (JOLs) است که پس از مطالعه هر آیتم استخراج می شود. این قضاوت به وجود یا عدم وجود یادگیری و میزان آن مربوط می شود. به عنوان مثال، پس از مطالعه هر یک از زوج متداعی در یک لیست، از شرکت کنندگان خواسته می شود تا احتمال اینکه بتوانند کلمه مورد نظر را در پاسخ به کلمه نشانه در آزمون آینده به خاطر بیاورند، ارزیابی کنند. سپس این قضاوت ها با عملکرد واقعی یادآوری مقایسه می شوند.
دوم، قضاوتهای احساس دانستن (FOK) هستند که پس از یادآوری مسدود شده ایجاد میشوند. هنگامی که شرکت کنندگان موفق به بازیابی نام یا اصطلاحی از حافظه نمی شوند، از آنها خواسته می شود تا در مورد احتمال اینکه بتوانند پاسخ صحیح را از بین چندین عامل مختلف در آزمون انتخاب اجباری بعدی انتخاب کنند، قضاوت FOK را انجام می دهند. سپس اعتبار قضاوت های FOK در برابر عملکرد در آزمون حافظه تشخیص بعدی ارزیابی می شود. از این پدیده به عنوان احساس نوک زبانی نیز یاد می شود.
در نهایت، پس از بازیابی یک پاسخ از حافظه یا پس از حل یک مسئله، اطمینان ذهنی به صحت آن پاسخ ارزیابی می شود؛ گاهی اوقات به صورت یک قضاوت احتمالی که منعکس کننده احتمال ارزیابی شده برای درست بودن پاسخ است. میزان اطمینان فرد به پاسخ نهایی زمینه تصمیم گیری های بعدی برای مطالعه را فراهم می کند. در حالی که قضاوتهای JOL و FOK آیندهنگر هستند و شامل پیشبینی عملکرد حافظه آینده میشوند، قضاوتهای اطمینان گذشته نگر هستند و شامل ارزیابیهایی درباره پاسخی است که تولید شده است.
بسیاری از انواع مختلف این پارادایمهای کلی مورد بررسی قرار گرفتهاند، از جمله گوناگونی در نوع حافظه مورد مطالعه (معنایی، اپیزودیک، زندگینامهای، رویدادهای شاهد عینی، و غیره)، قالب آزمون حافظه (یادآوری آزاد، یادآوری نشانهای، بازشناسی انتخاب اجباری، و غیره)، و قضاوتهای خاص بهدستآمده (آیتم به آیتم، قضاوتهای کلی، توسط احتمال یا مقیاس رتبه بندی و غیره).
مبانی تصمیم های فراشناختی
یک پرسش اصلی در فراشناخت به مبانی احکام فراشناختی مربوط می شود. فرض بر این است که درک مبنای شناختی قضاوت های فراشناختی باید کلیدی برای درک درستی و نادرستی این قضاوت ها باشد. سه رویکرد کلی به مبانی قضاوت های فراشناختی پرداخته اند: رویکرد دسترسی مستقیم، رویکرد مبتنی بر اطلاعات و رویکرد مبتنی بر تجربه (کوریات، 2007).
دیدگاه دسترسی مستقیم به بهترین وجه در فلسفه معرفت فیلسوفان خردگرا که معتقد هستند حقایق پیشینی (مثلاً گزاره های ریاضی) مبتنی بر شهود و استنتاج هستند، و قطعیت آنها بدیهی است، نشان داده می شود. در تحقیقات حافظه، رویکرد دسترسی مستقیم (یا ردیابی دسترسی) فرض میکند که قضاوتهای فراشناختی منعکسکننده دسترسی عالی هستند و به حضور و قدرت ردیابیهای حافظه ذخیرهشده متکی هستند (دانلوسکی و متکالف، 2009). به عنوان مثال، پیشنهاد شده است که JOL ها بر اساس تشخیص قدرت رد حافظه است که پس از یادگیری شکل می گیرد (بکوهن، سندلر، و کگلویچ، 1991). به طور مشابه، گفته شده است که قضاوت های FOK برای نظارت بر حضور واقعی پاسخ گریزان در حافظه صورت می گیرد (هارت، 1965). احساس دانستن یک احساس کلی است که تنها پس از تجربه کافی حاصل می شود و می تواند موجب گمراهی دانش آموزان و دانشجویان گردد. بسیاری از دانش آموزان و دانشجویان پی از مطالعه ناکافی توهم دانستن پیدا می کنند. در حالی که هنوز مطالب را بقدر کافی یاد نگرفته اند. در مورد قضاوت های اطمینان نیز، دیدگاه دسترسی مستقیم به طور کلی زیربنای استفاده از چنین قضاوت هایی در زمینه تئوری های قدرت حافظه است (زنزنت، 2000).
برخلاف دیدگاه دسترسی مستقیم، دیدگاه استفاده از نشانه در تحقیقات فراشناخت محبوبیت پیدا کرده است (کوریات، 1997). بر اساس این دیدگاه، قضاوت های فراشناختی ماهیت استنباطی دارند و بر باورها و اکتشافی های گوناگون تکیه دارند. با این حال، بین قضاوتهای مبتنی بر اطلاعات و قضاوتهای مبتنی بر تجربه تمایز قائل میشوند. قضاوتهای مبتنی بر اطلاعات بر یک استنباط تحلیلی تکیه میکنند که در آن ملاحظات مختلفی برای رسیدن به یک قضاوت آگاهانه مورد بررسی قرار میگیرد. به عنوان مثال، JOLs بر نظریه های فرد در مورد اینکه چگونه ویژگی های مختلف مواد مطالعه، یا شرایط یادگیری، بر عملکرد حافظه تأثیر می گذارد، تکیه می کنند (کوریات، 1997). دانش فرد از تجربه کلی یادگیری می تواند بر این نوع قضاوت ها تاثیر بگذارد. در مقابل، قضاوت های FOK بر استنباط عمدی از باورها و دانش خود فرد استوار است (کوسترمنز، لوریز، و آنسی، 1992). تجربه فردی دانش آموزان و دانشجویان بر این نوع احساس ها تاثیر بسیاری می گذارد.
بحثهای مربوط به اطمینان ذهنی بر فرآیندهای دانش محور اطلاعات تأکید میکند؛ در مقابل، قضاوت های مبتنی بر تجربه مبتنی بر احساسات ذهنی محض است. در واقع، تأکید فزاینده ای در تحقیقات حافظه و تحقیقات اجتماعی-روانشناختی بر نقش احساسات ذهنی در هدایت قضاوت ها و رفتار شده است (کلی و جاکوبی، 1996؛ شوارتز و کلور، 2007). فرض بر این است که احساسات فراشناختی عمدتاً از روان بودن و سهولت پردازش سرچشمه میگیرند (آلتر و اپنهایمر، 2009؛ آنکلباخ و گریفندر، 2013). نتایج نشان میدهد که JOLهایی که در طول مطالعه ساخته میشوند، بر سهولت رمزگذاری یا بازیابی آیتمهای به خاطر سپردن در حین یادگیری استوار است.
قضاوتهای FOK بر آشنایی با برگه های اشارهگر است که برای بررسی صحت حافظه عمل میکند (ریدر، 1988؛ شوارتز و متکالف، 1992)، یا بر دسترسی به سرنخهای جزئی در طول جستجوی هدف حافظه (کوریات، 1993، 1995). گفته میشود که قضاوتهای اطمینان نیز بر روانی و سهولت انتخاب یا بازیابی پاسخ استوار است (کلی و لیندسی، 1993؛ کوریات و همکاران، 2006؛ رابینسون، جانسون، و هرندون، 1997).
تمایز بین قضاوتهای فراشناختی مبتنی بر اطلاعات و مبتنی بر تجربه با تمایزاتی که در زمینه نظریههای فرآیند دوگانه حافظه انجام میشود همپوشانی دارد. در تمایز بین آنها بر سه ویژگی تأکید شده است (کوریات و همکاران، 2008).
اول، قضاوتهای مبتنی بر اطلاعات از محتوای دانش بیانی باورهای حوزه خاص که از حافظه بلندمدت بازیابی میشوند، استفاده میکنند، در حالی که قضاوتهای مبتنی بر تجربه به نشانههای اشاره گر یادیاری همهمنظوره (مانند روانی و سهولت رمزگذاری یا بازیابی) که فاقد محتوای دانش بیانی هستند، تکیه میکنند. این تمایز با کار گسترده شوارتز و همکارانش با استفاده از پارادایم سهولت بازیابی به خوبی نشان داده شده است. برای مثال، شوارتز و همکاران (1991) از شرکت کنندگان خواستند که شش یا دوازده نمونه از رفتارهای مطمئن را به خاطر بیاورند. پس از یادآوری شش مثال به جای دوازده مثال، خودسنجی قاطعیت بیشتر بود، که نشان میدهد شرکتکنندگان ارزیابی خود را بر اساس تجربه ذهنی سهولت یا دشواری یادآوری به جای محتوای یادآوری شده استوار میکنند. این نتایج و نتایج دیگر نشان میدهد که تأثیرات سهولت بازیابی میتواند تأثیرات محتوای بیانی اطلاعات بازیابی شده را نادیده بگیرد.
دوم، در مورد قضاوتهای مبتنی بر اطلاعات، فرآیند استنتاجی فرآیندی صریح و عمدی است که یک ارزیابی دانش آموخته و مستدل را به همراه دارد. در مقابل، در قضاوتهای مبتنی بر تجربه، فرآیندی که باعث ایجاد یک احساس ذهنی میشود، ضمنی و تا حد زیادی ناخودآگاه است. ژاکوبی و همکارانش پیشنهاد کردند که تجربه ذهنی، به طور کلی، توسط فرآیندی شکل میگیرد که در آن پردازش روان به طور ناخودآگاه به یک منبع خاص نسبت داده میشود (ژاکوبی و دالاس، 1981).
در نهایت، فرآیند زیربنایی قضاوت های مبتنی بر دانش و اطلاعات، یک فرآیند اختصاصی است که به طور موقت با هدف تولید یک قضاوت آغاز و تدوین می شود. در مقابل، قضاوتهای مبتنی بر تجربه مبتنی بر تجربه یادگیری، به خاطر سپردن و تصمیمگیری است: آنها در عملیاتهای شناختی عادی و سطح شی دیده نمی شوند.
Online Journal of Ravantanzim
مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی
مدیر مسئول: محمود دلیر عبدی نیا
روانشناس تربیتی با دیدگاه شناختی
دانش آموخته دانشگاه تهران
استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.