مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله علمی-پژوهشی-کاربردی یادگیری خود تنظیم و راهبردهای یادگیری-مطالعه در حیطه روانشناسی تربیتی شناختی
مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله علمی-پژوهشی-کاربردی یادگیری خود تنظیم و راهبردهای یادگیری-مطالعه در حیطه روانشناسی تربیتی شناختی

نظریه‌ی هوش‌های چندگانه‌ گاردنر

حاوی مطالب متنوع و کاربردی روانشناسی بر اساس منابع معتبر روز و یافته های پژوهشی و تجزیه و تحلیل آنها در حیطه روانشناسی تربیتی شناختی با تمرکز بر یادگیری خود تنظیم و راهبردهای یادگیری-مطالعه


نظریه‌ی هوش‌های چندگانه‌ی گاردنر

 

زمانی که هوارد گاردنر نظریه هوش چندگانه را در اوایل دهه 1980 معرفی کرد، انحراف از دیدگاه مرسوم هوش را پیشنهاد کرد. در نظریه هوش چندگانه، گاردنر هوش را به عنوان "یک پتانسیل زیست روانشناختی برای پردازش اطلاعات که می تواند در یک محیط فرهنگی فعال شود تا مشکلات را حل کند یا محصولاتی را ایجاد کند که در یک فرهنگ ارزشمند هستند" تعریف کرد. در مقابل هوش g، معیاری از هوش عمومی که معمولاً با استفاده از آزمون‌های استاندارد شده هوش یا آزمون‌های پیشرفت ارزیابی می‌شود، نظریه هوش چندگانه حداقل هشت هوش را مشخص کرده است که همه افراد در طول زندگی خود در دسترس دارند و از آنها استفاده می‌کنند. توجه به این نکته ضروری است که اگرچه همه افراد به همه هوش های چندگانه دسترسی دارند، اما اکثر افراد در یک یا دو توانایی خاص دارای نقاط قوت هستند. هشت هوش به شرح زیر است: هوش زبانی، هوش ریاضی-منطقی، هوش بدنی-حرکتی، هوش بین فردی، هوش درون فردی، هوش طبیعت گرایانه، هوش موسیقایی و هوش فضایی.

هوش زبانی و هوش ریاضی-منطقی دو هوش هستند که با استفاده از ارزیابی های استاندارد شده و آزمون های هوش مانند مقیاس هوش وکسلر قابل ارزیابی هستند. گاردنر پیشنهاد کرد که تاکید بر توانایی‌های زبانی و ریاضی-منطقی یکی از سوگیری‌های ایده‌های مرسوم در مورد هوش است. در مقابل، نظریه هوش چندگانه پیشنهاد می کند که برخی از توانایی ها، مانند هوش بین فردی یا هوش طبیعت گرایانه، به آسانی قابل اندازه گیری نیستند، اما همچنان توانایی های مهمی هستند که باید برای تقویت رشد انسانی مورد تایید و پرورش قرار گیرند. در تئوری هوش چندگانه، هشت معیار باید رعایت شود تا قدرت یا توانایی یکی از هوش های چندگانه در نظر گرفته شود: (1) در مغز، مکان یک هوش را می توان با آسیب مغزی جدا کرد. (2) تاریخ تکاملی آن قابل ردیابی است و قابل قبول است. (3) عملیات اصلی آن باید به راحتی قابل شناسایی باشد. (4) یک سیستم نماد مرتبط با توانایی (مانند الفبا در هوش زبانی) وجود دارد. (5) تاریخچه رشد آن قابل ردیابی است و مجموعه ای از عملکردهای بهینه شناسایی شده است. (6) نابغه های کودن، اعجوبه ها و دیگر افراد خارق العاده شناسایی شده اند و هر دو (7) وظایف روانشناختی تجربی و (8) شواهد روان‌سنجی وجود آن را تأیید می‌کنند. بخش‌های زیر هر یک از هشت هوش را که معیارهای ورود به مطالعه را که توسط نظریه هوش چندگانه ارائه شده است، خلاصه می‌کنند. علاوه بر این، نمونه‌هایی از مشاغلی که برای افرادی که در یک هوش معین دارای نقاط قوت هستند، مناسب است، مورد بحث قرار می‌گیرد. فعالیت هایی که می توان برای تقویت هر یک از هوش ها استفاده کرد نیز ارائه شده است.

هوش زبانی

هوش زبانی با حساسیت به زبان ها، از جمله توانایی یادگیری زبان ها و استفاده از زبان ها برای دستیابی به اهداف مشخص می شود. هوش زبانی یکی از هوش‌هایی است که همیشه در حال رشد است، زیرا برای مهارت زبانی نیاز به تجربه طول زندگی دارد. افرادی که در آغاز رشد گفتار و خواندن هستند، اگر تجارب زندگی آنها محدود باشد، ممکن است استعداد زبانی را نشان ندهند. چهار مؤلفه هوش زبانی عبارتند از: واج شناسی، نحو، معناشناسی و کاربرد شناسی. افراد باهوش زبانی از واج شناسی یا صداهای زبان آگاه هستند. در نتیجه، آنها معمولاً دارای یک شوخ طبعی کلامی پیشرفته هستند—آنها اغلب از زبان برای ساختن جناس، تشبیه، تحریف زبانی و شوخی استفاده می کنند. کسانی که توانایی های زبانی قوی دارند می توانند نحو یا ساختار زبان را دستکاری کنند. آن‌ها می‌توانند پاراگراف‌هایی با ساختار استثنایی بنویسند و ممکن است نسبت به ترکیب و گرامر زبان شفاهی و نوشتاری خود و دیگران حساس باشند؛ زبان های خارجی، همانند خواندن و حفظ کردن را به راحتی به عمل در می آورند؛ با استعدادهای زبانی نسبت به معناشناسی حساس هستند و به ظرافت های کلمات و معنای آنها توجه زیادی دارند. آنها در استفاده از زبان عملگرا هستند؛ آنها سرگرم می کنند، متقاعد می کنند، آموزش می دهند، و از طریق کلام نوشتاری و گفتاری هدایت می کنند. ناحیه بروکا ناحیه ای از مغز است که با هوش زبانی مرتبط است. هنگامی که ناحیه بروکا آسیب می بیند، بیماران قادر به درک زبان هستند اما معمولاً قادر به تولید جملات ساده نیستند. در بیشتر فرهنگ‌ها، زبان در معرض رمزگذاری نمادین است (یعنی الفبا و کلمه نوشتاری)، بنابراین یکی از معیارهای هوش چندگانه برای گنجاندن آن مطابقت دارد. مسیرهای شغلی برای افراد با استعداد زبانی شامل نوشتن خلاق و علمی، عملکرد در رسانه ها و روی صحنه، سیاست و حقوق، تدریس در هر سطح آموزشی و ترجمه زبان است. فعالیت هایی که می توان برای آموزش هوش زبانی مورد استفاده قرار داد شامل گوش دادن به ضبط سخنرانان مشهور، خواندن یک کتاب در هفته، اشتراک در یک مجله ادبی و حفظ شعر و نثر است.

هوش ریاضی-منطقی

هوش ریاضی-منطقی با توانایی حل مسائل به صورت منطقی، تکمیل سریع مسائل ریاضی، تمایز الگوهای منطقی یا عددی و انجام تحقیقات علمی متمایز می شود. برای کسانی که در هوش ریاضی-منطقی استعداد دارند، فرآیند حل مسئله معمولاً سریع و غیرکلامی است. راه‌حل‌ها اغلب خود را «غیرمنتظره» نشان می‌دهند و ممکن است برای حل‌کننده مسئله نامرئی به نظر برسند. همراه با هوش زبانی، توانایی های ریاضی-منطقی در هسته تست هوش قرار دارند. نواحی مغز درگیر با هوش ریاضی-منطقی شامل لوب های فرونتوتمپورال (منطقی) و لوب های پاریتو فرونتال (محاسبه عددی) می باشد. از دیدگاه رشدی، کودکان نابغه و دانشمند وجود دارند که پشتیبانی بیشتری برای گنجاندن هوش ریاضی-منطقی در تئوری هوش چندگانه فراهم می‌کنند. علاوه بر این، کار ژان پیاژه مسیر رشد توانایی های ریاضی-منطقی را مستند کرد. عملیات ریاضی یک مثال کلیدی از هوشمندی است که تابع یک سیستم رمزگذاری است. ریاضیدان جان نش که جایزه نوبل اقتصاد را برای تحلیل نظریه بازی‌ها دریافت کرد و فضانورد کاترین سالیوان، اولین زنی که در فضا قدم گذاشت، نمونه‌هایی از افرادی هستند که استعداد فوق‌العاده‌ای در هوش ریاضی-منطقی دارند. مسیرهای شغلی برای افرادی که در هوش ریاضی-منطقی استعداد دارند شامل ریاضیات و آمار، فلسفه، فیزیک، شیمی، بیوشیمی، مهندسی و برنامه‌نویسی کامپیوتر است. برای کسانی که در هوش ریاضی-منطقی و هوش زبانی قوی هستند، مشاغل در ارتباطات علمی، تحقیق و تدریس در سطح دانشگاه و توسعه دارویی ممکن است مناسب باشد. فعالیت هایی که می توان برای آموزش هوش ریاضی-منطقی مورد استفاده قرار داد شامل بازی های ریاضی و منطقی و بازی های فکری، یادگیری زبان کامپیوتر و آموزش مفاهیم ریاضی و علوم است.

هوش بدنی-حرکتی

هوش بدنی-حرکتی با توانایی کنترل ماهرانه حرکات بدن و توانایی بکارگیری ماهرانه اشیاء متمایز می شود. افرادی که هوش بدنی-حرکتی عالی دارند، می توانند از دست یا بدن خود برای ایجاد اقلام و حل مشکلات استفاده کنند. از منظر تکاملی، تخصصی شدن حرکات بدن به انسان امکان سازگاری را داده است؛ توسعه و استفاده از ابزارها باعث پیشرفت بیشتر تکامل نوع بشر می شود. در مغز، قشر حرکتی مسئول کنترل حرکت بدن است. در افراد راست دست، کنترل حرکتی در نیمکره چپ قرار دارد؛ در افراد چپ دست، کنترل حرکتی در نیمکره راست قرار دارد. آسیب مغزی مانند آپراکسی (از دست دادن توانایی انجام حرکات علیرغم داشتن تمایل و توانایی انجام حرکات)، شواهدی مبنی بر وجود هوش بدنی-حرکتی ارائه می دهد. پیاژه ویژگی های مرتبط با این هوش را بعنوان مرحله حسی-حرکتی رشد شناختی توصیف کرد. در واقع، حرکات بدن کودکان مانند تعادل، هماهنگی، مهارت، انعطاف پذیری، رفلکس ها، قدرت و بیان، بر اساس یک برنامه مشخص رشد می کنند. افرادی که دارای هوش جسمانی-حرکتی استثنایی هستند، توانایی تصور حرکت بدن خود را در فضا و انجام اعمال به شکل فیزیکی دارند. مشاغل مناسب برای افرادی که دارای هوش بدنی-حرکتی هستند شامل بازیگران، بدلکاران، کمدین ها، رقصندگان، مربیان اسب، ورزشکاران، مربیان، اسکیت بازان و صنعتگران است. فعالیت‌های زیر را می‌توان برای آموزش هوش بدنی-حرکتی انجام داد: دروس ورزشی مانند گلف، شنا، ژیمناستیک یا رقص؛ شرکت در کلاس های بازیگری؛ تمرین یوگا؛ انجام بازی های ویدیویی که نیاز به بازتاب سریع دارند؛ و درگیر شدن در تجارب تصویرسازی و تجسم که بر حرکات بدن تأکید دارد.

هوش بین فردی

هوش بین فردی با توانایی ارزیابی دقیق حالات، نیات، افکار، احساسات و انگیزه های افراد دیگر مشخص می شود. از دیدگاه تکاملی، هوش بین فردی بر شیوه‌های تعامل افراد و حفظ جوامع تأثیر می‌گذارد. ویژگی های بین فردی رهبری، آموزش و درمان همگی در یک بافت اجتماعی صورت می گیرد و در بقا و تکامل جوامع نقش دارد. لوب فرونتال به عنوان ناحیه ای از مغز که با هوش بین فردی درگیر است نشان داده می شود. آسیب به این ناحیه از طریق صدمه، لوبوتومی یا بیماری پیک (نوعی زوال عقل) منجر به تغییرات شخصیتی پایدار می شود، اگرچه سایر ظرفیت های حل مسئله دست نخورده باقی می مانند. شواهد مبنی بر مبنای بیولوژیکی هوش بین فردی با دو عامل مرتبط است. در طول دوران کودکی طولانی نخستی‌ها، به نظر می‌رسد دلبستگی به مادر یکی از جنبه‌های مهم رشد عادی بین فردی باشد. در مواردی که مادر حضور نداشته باشد یا با بچه هایش درگیر نباشد، رشد طبیعی نخستی ها به خطر افتاده است. در مرحله بعد، در انسان، تعاملات اجتماعی مانند همکاری، رهبری، انسجام گروهی و سازماندهی نقش برجسته ای در تکمیل وظایف ماهرانه مانند شکار، ردیابی و تشکیل و نگهداری جوامع ایفا کرده است. حالات چهره، حرکات، سایر زبان بدن و نشانه های کلامی سیستم نمادی برای هوش بین فردی را تشکیل می دهند. رهبران برجسته، مانند مارتین لوتر کینگ، فعال حقوق مدنی، و اپرا وینفری، فعال حقوق بشر، از جمله افرادی هستند که وجود هوش بین فردی استثنایی را نشان می دهند. مشاغل مناسب برای افرادی که دارای هوش بین فردی هستند شامل تدریس، رهبری معنوی و سیاسی، فروش و بازیگری است. فعالیت های زیر را می توان برای توسعه هوش بین فردی مورد استفاده قرار داد: ارزیابی حالات و احساسات دیگران، آموزش یا مشاوره به افراد از طریق یک سازمان خدمات داوطلبانه، رفتن به یک مکان عمومی و مشاهده نحوه تعامل افراد، ملاقات با یک فرد جدید هر روز، گذراندن دوره آموزشی که بر ارتباطات بین فردی تمرکز می کند و در طول مکالمه با دیگران تماس چشمی برقرار می کند و در حین تعامل متوجه ارتباط غیرکلامی (زبان بدن) افراد می شود.

هوش درون فردی

هوش درون فردی با توانایی دسترسی و درک تجربیات درونی خود، از جمله طیفی از احساسات، و استفاده از تجربیات درونی به عنوان وسیله ای برای تصمیم گیری و هدایت رفتار خود مشخص می شود. افرادی که دارای هوش درون فردی قوی هستند همچنین درک دقیقی از نحوه تناسب خود با سایر افراد دارند و احساس قوی نسبت به خود دارند. آنها توانایی خلاقیت و صمیمی بودن را دارند و توانایی تنهایی را دارند. از آنجایی که این هوش خاص از نظر روانی تجلی می یابد، زبان، موسیقی یا دیگر بیان خلاق اغلب برای توصیف تجربیات یک فرد باهوش درون فردی استفاده می شود. همانند هوش بین فردی، لوب پیشانی با شخصیت درگیر است. آسیب به لوب پیشانی می تواند شخصیت را تغییر دهد اما سایر عملکردهای شناختی را دست نخورده باقی بگذارد. در صورت آسیب به نواحی تحتانی لوب فرونتال، فرد ممکن است تحریک پذیر یا سرخوش باشد؛ یا در صورت بروز آسیب در مناطق بالاتر، بی حال، کند و بی حس شود. به نظر می رسد رشد هوش درون فردی از اوایل کودکی آغاز می شود، زیرا کودکان یاد می گیرند که هویت خود را در زمینه دنیای اطراف خود درک کنند. هنگامی که  کودکان پرورش می یابند و مورد محبت قرار می گیرند خودپنداره مثبت شکل می گیرد. افراد اوتیستیک نمونه ای از افرادی هستند که هوش درون فردی در آنها مختل شده است. اگرچه یک فرد اوتیستیک ممکن است نتواند به خود رجوع کند، اما معمولاً توانایی‌های خارق‌العاده‌ای در هوش ریاضی-منطقی یا هوش موسیقی از خود نشان می‌دهد. گاردنر اذعان دارد که شناسایی شواهد تکاملی هوش درون فردی دشوار است. با این حال، تصور می شود که هوش درون فردی به منظور کمک به افراد برای غلبه بر یا مدیریت غرایز اولیه انسانی خود پس از برآورده شدن نیاز به بقا است. رویاها به عنوان سیستم نمادی که بیشترین نقش را با هوش درون فردی نشان می دهد، نمادهایی را ارائه می دهد که به جنبه هایی از خود مربوط می شود. در نهایت، به نظر می رسد که هوش درون فردی در پیشرفت فرهنگ نقشی ایفا می کند، زیرا این توانایی خاص به افراد کمک می کند تا خود را بهتر درک کنند و شاید انتخاب هایی را انجام دهند که به نفع جامعه باشد. از آنجایی که هوش درون فردی از طریق هوش های دیگر بیان می شود، مسیرهای شغلی افراد با هوش درون فردی به خوبی توسعه یافته متنوع است و شامل رهبری معنوی و سیاسی، روانشناسی، روان درمانی و تدریس می شود. برای آموزش هوش درون فردی، افراد می توانند در مشاوره یا روان درمانی شرکت کنند، مدیتیشن را یاد بگیرند و تمرین کنند، یک دفتر خاطرات رویایی داشته باشند، و کتاب های خودیاری و سایر کتاب های الهام بخش بخوانند.

هوش طبیعت گرایانه

هوش طبیعی با توانایی تشخیص و طبقه بندی گونه های مختلف گیاهی و جانوری در محیط مشخص می شود. از دیدگاه تکاملی، هوش طبیعت گرایانه بقای نوع بشر را تضمین می کرد. شکارچیان و گردآورندگان غذا لزوماً باید مواد مغذی پایدار را از سم متمایز می‌کردند. مشخص نیست که کدام مراکز عصبی در هوش طبیعی دخیل هستند. با این حال، در بیماران آسیب دیده مغزی، توانایی تشخیص و طبقه بندی موجودات زنده وجود ندارد، در حالی که توانایی نامگذاری و تشخیص اشیاء بی جان دست نخورده باقی می ماند. مورد مخالف نیز پیدا شده است. برخی از بیماران آسیب دیده مغزی توانایی نامگذاری و تشخیص اشیاء زنده را حفظ می کنند، در حالی که نمی توانند همین کار را با اشیاء بی جان انجام دهند. این پدیده پشتیبانی اولیه از احتمال اینکه توانایی‌های مرتبط با هوش طبیعت‌گرایانه ممکن است در مغز متمرکز شوند، فراهم می‌کند. شواهد رشدی برای هوش طبیعت گرایانه شامل مشاهده این است که کودکان به طور مکرر به شناسایی و نامگذاری اشیاء در جهان طبیعی علاقه مند و درگیر هستند. برای مثال، کودکان ممکن است به دایناسورها یا حشرات علاقه نشان دهند. ممکن است آنها را در حال حفاری در خاک، جمع آوری سنگ ها و بازی در درختان پیدا کنید. بعدها، هوش طبیعت گرایانه ممکن است به عنوان توانایی های خاص در باغبانی، شکار و ماهیگیری، پیاده روی، و همچنین مشارکت در سازمان های محیطی ظاهر شود. با توجه به تخصص نهایی، چارلز داروین طبیعت شناس نمونه ای از فردی است که در هوش طبیعت گرایانه استعداد دارد. کار او برای شناسایی و طبقه‌بندی گونه‌های فسیلی، گیاهان و جانوران، مبنای تئوری انتخاب طبیعی او شد و در کار اصلی او در مورد منشاء گونه ها به اوج رسید. نخستی شناس جین گودال نمونه دیگری از هوش طبیعت گرایانه در عمل است. تحقیقات گودال تلاش های او را برای محافظت و درک روابط پیچیده شامپانزه ها نشان می دهد. به طور حرفه ای، افراد با هوش طبیعت گرایانه ممکن است در باغبانی، علوم محیطی، گیاه شناسی، حشره شناسی، دامپزشکی، و مدیریت و حفاظت از حیات وحش فعالیت کنند. فعالیت هایی که می توان برای آموزش هوش طبیعت گرایانه به کار برد شامل گذراندن وقت در دنیای طبیعی، مطالعه گونه های پرندگان و سایر حیات وحش، خواندن مجلاتی که بر طبیعت تمرکز دارند، و نگه داشتن یک مجله طبیعت که مشاهدات و سؤالات مربوط به دنیای طبیعی را به تفصیل شرح می دهد.

هوش موسیقایی

هوش موسیقایی با تصویرسازی شنیداری (توانایی شنیدن ذهنی آهنگ های موسیقی) مشخص می شود. از دیدگاه تکاملی، استفاده از موسیقی برای متحد کردن مردم را می توان در جوامع عصر حجر جستجو کرد. به نظر می رسد نیمکره راست مغز با درک و تولید موسیقی مرتبط است. با این حال، توانایی های موسیقی به وضوح در یک منطقه خاص از مغز متمرکز نیست. حضور نوابغ موسیقی نشان می دهد که استعداد بیولوژیکی برای توانایی های شدید موسیقی وجود دارد. نت موسیقی شواهدی را نشان می دهد که موسیقی تابع یک سیستم رمزگذاری است. از دیدگاه رشد، شواهد نشان می دهد که نوزادان می توانند توانایی های موسیقایی را نشان دهند. حتی قبل از اینکه بتوانند آلات موسیقی بنوازند، برخی از کودکان خردسال در ریتم و صدا مهارت دارند، اتفاقی که شواهد رشدی برای هوش موسیقی ارائه می دهد. بعداً، کودکانی که توانایی های موسیقی دارند، به سرعت بر آلات موسیقی تسلط پیدا می کنند و می توانند صدای عالی را از خود نشان دهند. تخصص حالت نهایی در هوش موسیقی در کودکان اعجوبه ای که به سرعت به سطح پیشرفته ای از عملکرد حرکت می کنند، مشهود است. به عنوان مثال، توانایی های موتسارت در 3 سالگی آشکار شد. در سن 4 سالگی، او چندین قطعه را برای پیانو تسلط یافت و اولین قطعات خود را در 5 سالگی ساخت. میدوری یک نمونه معاصر از توانایی های موسیقیایی شدید است. در 3 سالگی جذب موسیقی ویولن شد و 1 سال بعد اولین ویولن خود را به او دادند. اولین اجرای عمومی میدوری به عنوان نوازنده ویولن در 7 سالگی انجام شد. از نظر حرفه ای، افرادی که توانایی های موسیقی دارند ممکن است مشاغلی را به عنوان نوازنده، تنظیم کننده ساز و سازندگان ساز و مربی موسیقی انتخاب کنند. هوش موسیقایی را می توان با حضور در کنسرت ها و اجراهای موسیقی، گذراندن درس های موسیقی، شرکت در گروه کر یا گروه موسیقی و گوش دادن به ژانرهای ناآشنا از موسیقی توسعه داد.

هوش فضایی

هوش فضایی با توانایی تشخیص و دستکاری فضای پیرامونی مشخص می شود. به طور خاص، افرادی که دارای هوش فضایی هستند، ظرفیت درک دقیق جهان را دارند و می توانند ادراک اولیه خود را از طریق چرخش ذهنی تغییر دهند. آن‌ها اغلب چیزهایی را می‌بینند که دیگران از آن غافل می‌شوند و توانایی‌های فضایی خود را در هنرهایی مانند مجسمه‌سازی، اختراع، نقاشی، عکاسی، طراحی داخلی و معماری به کار می‌گیرند. از دیگر کاربردهای هوش فضایی می توان به ناوبری، شناسایی و خلبانی هواپیما اشاره کرد. ناحیه خلفی قشر راست مغز مکانی در مغز است که پردازش فضایی در آن رخ می دهد. افرادی که در این ناحیه دچار آسیب مغزی می شوند در یافتن راه خود در اطراف محیط، تشخیص چهره ها و توجه به جزئیات مشکل دارند. هوش فضایی به تکامل حوزه‌های مختلف، از ناوبری گرفته تا مجسمه‌سازی و سایر هنرهای تجسمی کمک می‌کند. نمونه‌هایی از افرادی که دارای تخصص نهایی در هوش فضایی هستند عبارتند از فرانک لوید رایت، که سبک ارگانیک معماری او بر تعادل بین دنیای طبیعی و نیازهای ساکنان انسان تأکید داشت، و فریدا کالو، نقاش مشهور مکزیکی، که سبک هنری او ترکیبی از سورئالیسم، رئالیسم و ​​نمادگرایی است. مشاغل برای افرادی که هوش فضایی دارند شامل خلبان، ناوبر، مجسمه ساز، مهندس مکانیک، معمار، عکاس، طراح گرافیک کامپیوتری، طراح داخلی و سایر مشاغل در هنرهای تجسمی است. هوش فضایی را می توان با مطالعه هندسه، یادگیری عکاسی، مطالعه توهمات نوری و یادگیری مهارت های ناوبری توسعه داد.

شواهدی برای هوش های اخلاقی معنوی و وجودی

در دهه‌های پس از معرفی نظریه هوش چندگانه، هوش های نامزد برای گنجاندن در نظریه هوش چندگانه مورد توجه قرار گرفته است. سایر توانایی ها، اعم از روحی و وجودی، تحت معیارهای مطرح شده در نظریه هوش چندگانه قرار گرفته اند. ارزیابی گاردنر این است که هیچ یک از این توانایی های انسانی، تمام هشت شرط لازم برای گنجاندن به عنوان یک هوش چندگانه را برآورده نمی کند. با این حال، گاردنر پیشنهاد می‌کند که جنبه‌ای از معنویت، یعنی هوش وجودی، به خوبی از هشت معیار برخوردار است. هوش وجودی به "سوالات بزرگ" در زندگی می پردازد و به وجود خدا و معنای زندگی می پردازد. با این حال فقدان شواهد بیولوژیکی مانع از گنجاندن هوش وجودی می شود.

 

استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.

آموزش، نگهداری و استفاده روزانه از مهارت های شناختی با افزایش سن و زوال عقل

مهارت‌های شناختی، توانایی‌های ذهنی پایه و بالاتری مانند توجه، پردازش اطلاعات، حافظه، عملکرد اجرایی و استدلال هستند که با سیستم‌های حسی و ادراکی برای تعیین موفقیت در انجام فعالیت‌های روزانه تعامل دارند. افراد مسن در معرض خطر زوال شناختی هستند، اما ممکن است از استراتژی هایی برای حفظ مهارت های شناختی و از برنامه های آموزشی برای تقویت مهارت های خاص بهره مند شوند.

مهارت های شناختی و اهمیت آنها برای عملکرد روزانه

توانایی فکر کردن، به خاطر سپردن و استدلال به افراد اجازه می‌دهد تا با دنیایی که در آن زندگی می‌کنند کنار بیایند؛ چه برنامه‌ریزی برای مراحل پخت یک وعده غذایی باشد، یا به یاد نگه داشتن مصرف به موقع داروهای خود، تصمیم برای نحوه خرج پول خود، یا واکنش سریع برای خودداری از برخورد به یک سگ در جاده. توانایی‌های شناختی افراد به آنها انعطاف‌پذیری می‌دهد تا در موقعیت‌های منحصر به فرد و سخت‌گیرانه شرکت کنند. کاهش هر یک از این توانایی ها متعاقباً می تواند توانایی عملکرد در زندگی روزمره را کاهش دهد.

توانایی‌های شناختی که با افزایش سن، با تأثیر بالقوه بر توانایی انجام وظایف روزمره کاهش می‌یابند، شامل توجه، سرعت پردازش، حافظه، عملکرد اجرایی و استدلال است. این توانایی ها برای تعیین عملکرد در زندگی روزمره با سیستم های حسی و ادراکی تعامل دارند.

احساس و ادراک: پردازش اطلاعات باید در وهله اول با کسب اطلاعات آغاز شود. بنابراین، تغییرات مرتبط با سن در توانایی‌های حسی-ادراکی (مثلاً بینایی یا شنوایی ضعیف‌تر) می‌تواند بر توانایی بزرگسالان مسن‌تر برای انجام معیارهای توانایی شناختی و همچنین فعالیت‌های روزمره تأثیر بگذارد. در بیشتر موارد، افراد مسن می توانند کاهش حسی مرتبط با سن را از طریق لنزهای اصلاحی و/یا سمعک جبران کنند. سالمندان همچنین اطلاعات حسی تنزل یافته را از طریق راهبردهای شناختی جبران می کنند که در آن از زمینه یک موقعیت (مثلاً گفتگو، کلمات دیگر در یک جمله، نشانه های موقعیتی) برای درک آنچه ارائه می شود استفاده می کنند.

با این حال، اختلالات در پردازش حسی می‌تواند نه تنها منجر به عملکرد ضعیف‌تر در آزمون‌های شناختی، و شاید تصور نادرست از اختلال شناختی شود، بلکه به محدودیت‌هایی در فعالیت‌های روزمره مانند رانندگی نیز منجر شود. چنین محدودیت هایی ممکن است به نوبه خود منجر به افزایش افسردگی و/یا نیاز به مراقبت رسمی شود.

توجه: توجه طیف نسبتاً گسترده‌ای از توانایی‌ها را در بر می‌گیرد، از جهت‌گیری ساده (مثلاً معطوف کردن توجه به سمت صدای ناگهانی)، تا توجه پایدار یا هوشیاری (مثلاً حفظ تمرکز در یک دوره زمانی طولانی). توجه تقسیم شده معمولاً در زمینه های روزمره استفاده می شود و زمانی رخ می دهد که افراد سعی می کنند دو کار را همزمان انجام دهند. این توانایی ممکن است با افزایش سن کاهش یابد یا نه؛ بسته به فرد و دشواری دو وظیفه که همزمان انجام می شوند. استفاده از تلفن همراه در حین رانندگی نمونه ای از یک کار تقسیم شده توجه است که می تواند نسبتاً دشوار باشد. شواهد زیادی وجود دارد که نشان می دهد خطر تصادف برای رانندگان در هر سنی هنگام استفاده از تلفن همراه افزایش می یابد و این خطر ممکن است با افزایش سن افزایش بیشتری یابد. به طور کلی، تحقیقات نشان می‌دهد که رانندگان مسن‌تر، زمانی که نیازهای بیشتری به توجه مورد نیاز است، چه تلفن‌های همراه یا چندین رویداد که در یک تقاطع شلوغ رخ می‌دهد، نسبت به کاهش عملکرد رانندگی حساس هستند. توجه انتخابی، یا توانایی توجه به اطلاعات مرتبط در حالی که اطلاعات نامربوط را نادیده می گیرد، نیز در این زمینه امری ضروری است. به طور کلی مشخص شده است که تأثیر مخرب اطلاعات نامربوط یا حواس پرتی برای افراد مسن بیشتر است.

سرعت پردازش: سرعت پردازش یا توانایی درک و پردازش سریع اطلاعات یکی از اولین توانایی های شناختی است که با افزایش سن کاهش می یابد. در حدود یک دهه گذشته، بسیاری از مطالعات رابطه بین سرعت پردازش شناختی و عملکرد روزمره را در افراد مسن نشان داده اند. شاخص های مختلف تحرک با اختلالات سرعت پردازش در افراد مسن با و بدون زوال عقل مرتبط است. به عنوان مثال، کاهش فضای زندگی، یا میزان سفر یک فرد در محیط خود در داخل و خارج از خانه، با اختلالاتی در سرعت پردازش همراه بوده است. علاوه بر این، مطالعات متعدد نشان داده‌اند که اختلال در سرعت پردازش یک پیش‌بینی‌کننده عالی برای افزایش درگیری تصادف در رانندگان مسن‌تر است و حتی پیش‌بینی‌کننده قوی‌تری برای تصادف‌های آسیب‌رسان است. کاهش سرعت پردازش همچنین با عملکرد کندتر فعالیت‌های ابزاری زندگی روزمره مانند جستجوی شماره تلفن، یافتن اقلام در قفسه‌های شلوغ و خواندن برچسب‌های دارو مرتبط است.

حافظه: حافظه یکی از بارزترین توانایی های شناختی افراد است. از بین تمام توانایی‌های ذهنی، مردم بیشتر از هر توانایی دیگری شکایت خود را در مورد این توانایی گزارش می‌کنند؛ احتمالاً به این دلیل که برای اکثر کارهای روزمره ضروری است. همچنین، کاهش حافظه زمانی می‌تواند آشکار باشد که فرد سعی می‌کند اطلاعات لازم را به خاطر بیاورد، مانند اینکه به پزشک بگوید چه داروهایی مصرف می‌کند یا سعی می‌کند شماره تلفن را به خاطر بسپارد. اگرچه فعال شدن هر دو ناحیه قشری و زیر قشری مغز برای عملکرد خوب حافظه ضروری است، هیپوکامپ، یک ساختار زیر قشری، مسئولیت اصلی رمزگذاری اطلاعات جدید را بر عهده دارد؛ اولین قدم حیاتی برای یادآوری بعدی اطلاعات. همانطور که در مورد بیماری آلزایمر دیده می شود، هنگامی که هیپوکامپ به شدت آسیب می بیند، از دست دادن عمیق حافظه تجربه می شود. اگرچه برخی کاهش طبیعی مربوط به سن در حافظه با افزایش سن رخ می دهد، چنین تغییراتی به طور کلی عملکرد روزانه را به همان میزانی که در زوال عقلی مانند بیماری آلزایمر مشاهده می شود، تحت تاثیر قرار نمی دهد. صرف نظر از این، کاهش حافظه مرتبط با سن بر فعالیت‌های زندگی روزمره تأثیر می‌گذارد؛ چه فراموشی پایبندی به قرارهای پزشکی باشد یا فراموش نکردن پرداخت صورت‌حساب‌ها. تحقیقات کاهش حافظه را با اختلال گزارش شده توسط خود با خرید روزانه، تهیه یک غذای گرم، نظافت منزل، مدیریت امور مالی و تکمیل فرم ها مرتبط دانسته است.

عملکرد اجرایی: یکی از پیچیده ترین توانایی های شناختی، عملکرد اجرایی است که شامل توانایی افراد برای برنامه ریزی، سازماندهی اطلاعات، مهار پاسخ ها، تفکر انتزاعی و تخصیص مجدد منابع ذهنی است. این توانایی در درجه اول با لوب های فرونتال مغز مرتبط است و با افزایش سن کاهش می یابد. عملکرد اجرایی برای تکمیل وظایفی که نیاز به رفتار پیچیده یا چند مرحله ای دارند ضروری است. به عنوان مثال، عملکرد اجرایی در پرداخت قبوض مفید است زیرا این کار مستلزم برنامه‌ریزی است (مثلاً تعیین مقدار پول برای انتقال از یک حساب پس‌انداز به یک حساب جاری)، محاسبه مقدار پول در حساب جاری پس از پرداخت صورت‌حساب، و (در بسیاری از موارد) تصمیم گیری در مورد کمترین مبلغی که می توان برای اولویت بندی پول برای سایر مصارف پرداخت کرد. بنابراین، همان طور که در بزرگسالان مبتلا به آلزایمر دیده می شود، توانایی مالی در افراد مبتلا به اختلال عملکرد اجرایی مختل می شود. با این حال، اختلال در توانایی‌های اجرایی می‌تواند بر فعالیت‌های شناختی کمتر دشوار تأثیر بگذارد. برای مثال، دانشمندان دریافته‌اند که سطوح پایین‌تر عملکرد اجرایی با اختلال در توانایی انجام سایر فعالیت‌های ابزاری زندگی روزمره مانند مدیریت دارو، حتی در میان بازنشستگان غیرسازمانی مرتبط است.

استدلال: استدلال یکی دیگر از توانایی های شناختی پیچیده ای است که تحت تأثیر افزایش سن قرار می گیرد. این توانایی مشابه عملکرد اجرایی است. در واقع، آسیب به لوب های فرونتال توانایی استدلال را نیز مختل می کند. برخلاف عملکرد اجرایی، استدلال بر استفاده از سازه‌های منطقی، دانش و اصول برای برون‌یابی راه‌حل برای یک مشکل تمرکز دارد. استدلال یک مهارت حل مسئله پیچیده است که هم به حافظه و هم به عملکرد اجرایی نیاز دارد. استدلال در انواع مختلفی از وظایف دنیای واقعی، از تصمیمات پزشکی گرفته تا رفتار رانندگی استفاده می شود. بنابراین، کاهش توانایی استدلال می تواند تصمیم گیری را در انواع سناریوهای دنیای واقعی مختل کند. مانند سایر مهارت های شناختی، توانایی استدلال، عملکرد فعالیت‌های ابزاری زندگی روزمره را پیش بینی می کند. محققان دریافته اند که استدلال استقرایی برای کشف مشکلات مرتبط با کارهای روزمره مانند خرید و مدیریت پول مهم است. در واقع، محققان دریافته‌اند که با تقویت استدلال استقرایی، حل مسائل روزمره نیز بهبود می‌یابد.

اختلال شناختی: در حالی که کاهش های مربوط به سن در شناخت و عملکرد ممکن است در پیری طبیعی نسبتاً ظریف و انتخابی باشد، کاهش هایی که توسط افراد مبتلا به اختلال شناختی خفیف یا زوال عقل تجربه می شود، بارزتر است و در طول زمان فراگیر می شود. اختلال شناختی خفیف اصطلاحی است که برای توصیف افرادی با اختلالات حافظه کانونی استفاده می‌شود، اما شواهدی از اختلال آشکار در سایر حوزه‌های شناختی وجود ندارد و شواهدی از اختلال در عملکرد روزانه وجود ندارد. اختلال شناختی خفیف اغلب به عنوان مرحله پیش بالینی زوال عقل در نظر گرفته می شود. تقریباً 5 تا 15 درصد از بزرگسالان 65 سال یا بیشتر ممکن است تحت تأثیر اختلال شناختی خفیف قرار گیرند. افراد مبتلا به اختلال شناختی خفیف، به دلیل اختلالات حافظه و خطر پیشرفت به زوال عقل، در معرض خطر بالایی برای کاهش توانایی های مورد نیاز برای عملکرد مؤثر و مستقل در جامعه هستند. این افراد احتمالاً از دست دادن تدریجی مهارت‌های عملکردی را در حدی تجربه می‌کنند که بین کاهش‌های ظریف مرتبط با پیری طبیعی و نقص‌های بسیار آشکارتر مرتبط با زوال عقل قرار دارد. برای ارزیابی مستقیم تأثیر تغییرات شناختی در اختلال شناختی خفیف بر عملکرد وظایف روزمره، کار کمی انجام شده است. یک سوال مهم این است که چگونه تغییرات در حافظه و سایر توانایی‌های شناختی بر عملکرد کارهای روزمره در طول مدت زمانی تأثیر می‌گذارد که برای بسیاری از افراد، انتقال از اختلال شناختی خفیف به زوال عقل را نشان می‌دهد. تا به امروز، هیچ‌کس فعالیت‌های روزمره طاقت فرسای شناختی را با توانایی‌های شناختی در اختلال شناختی خفیف ترسیم نکرده است. بنابراین، تعیین اینکه آیا برخی از وظایف زندگی روزمره به توانایی های خاص بستگی دارد یا اینکه چگونه سطوح توانایی بر عملکرد تأثیر می گذارد دشوار است. درک واضح تری از این رابطه در جمعیت اختلال شناختی خفیف مورد نیاز است. زوال عقل شامل دسته ای از بیماری ها مانند بیماری آلزایمر است که با اختلالات شناختی شدیدتر مشخص می شود که توانایی فرد را برای انجام کارهای روزمره مختل می کند. بروز زوال عقل با افزایش سن افزایش می یابد. به عنوان مثال، تنها حدود 5 درصد از بزرگسالان بالای 65 سال به بیماری آلزایمر مبتلا هستند، در حالی که 10 تا 20 درصد از بزرگسالان بالای 80 سال به این بیماری مبتلا هستند و تخمین ها نشان می دهد که 40 درصد از بزرگسالان 85 سال یا بیشتر از این بیماری رنج می برند. تحقیقات در زمینه پیری شناختی نشان داده است که بدتر شدن عملکرد شناختی که با زوال عقل رخ می دهد به کاهش عملکرد فعالیت های روزمره کمک می کند. تحقیقات همچنین ارتباط واضحی را بین کاهش عملکرد روزمره (مثلاً مدیریت امور مالی، خرید مواد غذایی، رانندگی) و بستری شدن در بیمارستان، نیاز به مراقبت و مرگ نشان داده است.

چگونه مهارت های شناختی ممکن است حفظ شود

زوال شناختی در زمینه های متعدد می تواند منجر به مشکل در انجام وظایف مهم برای زندگی روزمره و برای حفظ استقلال در دوران پیری شود. بنابراین، سوال مهمی که باید در نظر گرفته شود این است که "افراد چگونه می توانند توانایی های شناختی خود را حفظ کنند و از زوال شناختی اجتناب کنند؟"

عوامل متعددی با عملکرد شناختی پایدار با افزایش سن مرتبط هستند، از جمله سطح تحصیلات، سطح فعالیت بدنی، سلامت ریوی و احساسات خودکارآمدی. به طور کلی، سبک زندگی سالم و فعال که شامل رژیم غذایی و ورزش مناسب، پیشگیری از بیماری، و اجتناب از ضربه روحی است، همگی برای حفظ ظرفیت شناختی با افزایش سن مهم هستند. سطوح تحصیلات عالی با عملکرد شناختی بهتر در دوران بزرگسالی مرتبط است. سطح تحصیلات به طور مستقیم، از طریق تقویت عملکرد مغز بر عملکرد شناختی تأثیر می گذارد، و به طور غیرمستقیم، از طریق افرادی که تحصیلات بیشتری دارند، احتمال بیشتری برای شرکت در فعالیت های تحریک کننده فکری دارند که به نوبه خود، توانایی های شناختی را حفظ می کنند

 فعالیت بدنی فواید مختلفی برای افراد مسن دارد و به طرق مختلف بر عملکرد شناختی تأثیر می گذارد. به عنوان مثال، نشان داده شده است که فعالیت بدنی افسردگی را کاهش می دهد (که می تواند باعث نقص شناختی، به ویژه برای افراد مسن تر شود) و سلامت جسمی کلی را افزایش می دهد و کیفیت زندگی را بهبود می بخشد. ورزش شدید به طور مستقیم به عملکرد مغز و سیستم عصبی مرکزی که برای حفظ توانایی های شناختی حیاتی هستند، کمک می کند. بر این اساس، افراد فعال در ورزش های هوازی در اندازه گیری حافظه فعال، استدلال و سرعت پردازش عملکرد بهتری نسبت به افرادی دارند که رفتار بی تحرک بیشتری از خود نشان می دهند. علاوه بر ورزش، بسیاری از جنبه های سلامت جسمانی با عملکرد شناختی مرتبط است. به عنوان مثال، یک معیار فیزیولوژیکی خاص، نرخ جریان بازدمی اوج ریوی، پیش‌بینی‌کننده توانایی شناختی پایدار با افزایش سن است. این شاخص فیزیولوژیکی با سلامت قلب و عروق و سطح فعالیت بدنی مرتبط است.

مطالعات به ویژه اشاره کرده اند که حفظ سلامت عروقی و قلبی عروقی برای عملکرد شناختی حیاتی است. به عنوان مثال، کاهش جریان خون مغزی با عملکرد شناختی ضعیف مرتبط است. علاوه بر این، سلامت ضعیف قلبی عروقی با افزایش بروز سکته مغزی، یکی از دلایل اصلی اختلال شناختی، مرتبط است. در مطالعه طولی سیاتل، عدم وجود بیماری قلبی عروقی با توانایی استدلال بهتر و عملکرد سرعت پردازش برای افراد مسن مرتبط بود. تعدادی از بیماری های دیگر مانند دیابت، آمفیزم و بیماری پارکینسون نیز می توانند منجر به نقص شناختی شوند. به طور کلی، هر چه فرد مبتلا به بیماری های مزمن کمتری باشد، شانس او برای حفظ توانایی های شناختی با افزایش سن بیشتر می شود.

به طور کلی، یک سبک زندگی سالم نه تنها برای سلامت جسمی بلکه برای سلامت روان نیز مهم است. چاقی با بروز بیشتر بسیاری از موارد بیماری هایی مزمن مرتبط است که به نوبه خود با زوال شناختی مرتبط هستند. سیگار کشیدن و مصرف بیش از حد الکل هر دو با بروز بیشتر سکته مغزی، یکی از علل اصلی اختلالات شناختی، و همچنین با بسیاری دیگر از پیامدهای بد سلامتی مرتبط هستند، در نتیجه بر شناخت تأثیر منفی می‌گذارند. علاوه بر این، اعتیاد به الکل می تواند مستقیماً برای عملکرد شناختی مضر باشد. بدیهی است که آسیب ضربه ای به سر منجر به اختلال شناختی می شود و با افزایش بروز زوال عقل در آینده مرتبط است. بنابراین، رفتارهای پیشگیرانه ساده مانند استفاده از کمربند ایمنی همراه با کیسه هوا در خودرو و استفاده از کلاه ایمنی در هنگام سواری بر موتور سیکلت، دوچرخه یا اسکوتر توصیه می شود.

علاوه بر سلامت جسمانی و سبک زندگی سالم، سلامت روانی برای حفظ عملکرد شناختی مهم است. نگرش یک فرد می تواند بر عملکرد شناختی او با افزایش سن تأثیر بگذارد. برای مثال، خودکارآمدی، ارزیابی مثبت از قابلیت‌های شناختی خود، با عملکرد شناختی بهتر مرتبط است. مشخص شده است افرادی در مطالعه طولی سیاتل که شخصیت خود را در دوران میانسالی «انعطاف پذیر» ارزیابی می کردند، در معرض کاهش خطر زوال شناختی در زندگی بعدی قرار داشتند. علاوه بر این، افرادی که از دستاوردهای زندگی خود در دوران میانسالی رضایت داشتند، در سنین بعدی زندگی بهتری در معیارهای شناختی نشان دادند. فعالیت اجتماعی پایدار نیز با عملکرد شناختی بهتر مرتبط است. به عنوان مثال، محققان دریافته‌اند که کسانی که به فعالیت‌های اجتماعی، خانگی و اوقات فراغت می‌پردازند، کمتر دچار اختلال شناختی می‌شوند. به طور مشابه، مطالعه طولی سیاتل نشان داد که افراد مسنی که از وضعیت اجتماعی-اقتصادی بالایی برخوردار بودند و از نظر اجتماعی فعال بودند، کمترین کاهش شناختی را در یک دوره 7 تا 14 ساله تجربه کردند. خطر زوال شناختی برای افرادی که زیاد مطالعه می‌کردند، سفر می‌کردند، در رویدادهای فرهنگی شرکت می‌کردند، در باشگاه‌ها و انجمن‌های حرفه‌ای شرکت می‌کردند و فرصت‌های تحصیلی مداوم را دنبال می‌کردند، کاهش می یابد. شبکه‌های اجتماعی گسترده و سیستم‌های حمایتی، از جمله خانواده‌های سالم، نیز با افزایش سن به عملکرد شناختی بهتر مرتبط هستند. برعکس، افسردگی به عنوان یک علت روانی/بیولوژیکی کاهش عملکرد شناختی شناخته شده است. به خصوص برای افراد مسن، افسردگی می تواند خود را به عنوان اختلال شناختی نشان دهد.

چگونه مهارت های شناختی را می توان آموزش داد

آموزش شناختی: با توجه به اینکه توانایی‌های شناختی می‌توانند با افزایش سن کاهش پیدا کنند و اغلب منجر به مشکل در انجام کارهای روزمره می‌شوند، امکان آموزش شناختی برای جلوگیری، کند کردن یا معکوس کردن زوال شناختی مرتبط با سن بررسی شده است. تعداد فزاینده ای از مطالعات در حال حاضر از اثرات محافظتی تحریک فکری بر توانایی های شناختی برای افراد مسن بدون زوال عقل حمایت می کنند. مطالعات اولیه در زمینه آموزش شناختی در پروژه توسعه و غنی سازی بزرگسالان و مطالعه طولی سیاتل انجام شده است. هر دوی این مطالعات 5 ساعت آموزش استراتژی ارائه کردند که قبل و بعد از آن ارزیابی شناختی انجام شد. دستاوردهای آموزشی شناختی قابل توجهی در هر دو مطالعه برای توانایی های خاصی که آموزش داده شده بودند مشاهده شد. یک کارآزمایی بالینی تصادفی شده بزرگ، آموزش شناختی پیشرفته برای سالمندان مستقل و حیاتی، اخیراً تأثیر سه مداخله شناختی امیدوارکننده - آموزش سرعت پردازش، آموزش حافظه و آموزش استدلال - را بر حفظ هر دو توانایی های شناختی و روزانه در افراد مسن که در گروه ها زندگی می کنند ارزیابی کرد. این مطالعه نشان داد که برای هر سه مداخله، بهبودهای قابل توجه و خاصی در توانایی شناختی و همچنین افزایش مزیت آموزش تقویت کننده اضافی وجود داشت. میزان افزایش آموزش برای توانایی های شناختی برابر یا بیشتر از میزان کاهشی بود که در افراد مسن بدون زوال عقل در سنین 4 تا 14 سال در غیاب هیچ آموزشی انتظار می رفت.

ماندگاری آموزش: در مطالعه اکتیو، در میان آن دسته از افرادی که بهبودهای شناختی فوری را تجربه کردند، نتایج آموزشی برای حداقل یک دوره پیگیری 2 ساله برای هر سه مداخله ادامه داشت. مطالعات قبلی آموزش شناختی نیز به ماندگاری تأثیرات تمرین اشاره کرده اند، با آموزش، حفظ استدلال حتی در 7 سال پس از آموزش اولیه نشان داده شده است. مشخص شد آن دسته از افراد مسن در مطالعه طولی سیاتل که آموزش تقویت استدلال را دریافت کرده بودند، 7 سال بعد به طور قابل توجهی از سطح پایه اولیه خود بهتر عمل کردند. اگرچه مطالعات مربوط به تمرین حافظه به طور مداوم نشان داده است که بهبود حافظه را می توان بین 1 هفته تا 6 ماه حفظ کرد، نتایج در مورد دوام تمرین بیش از 6 ماه کمتر ثابت است.

برخی از محققان کاهش قابل توجهی در عملکرد حافظه و کاهش قابل توجهی در استفاده از استراتژی حافظه در یک بازه زمانی 3 ساله در یک گروه تمرین حافظه گزارش کرده اند. برنامه‌های آموزشی چند عاملی حافظه، مانند برنامه‌هایی که شامل آموزش روانی حرکتی در کنار آموزش حافظه می‌شوند، منجر به حفظ بهبود حافظه تا 3 سال و نیم شده‌اند. حفظ سرعت پردازش اثرات آموزشی به طور گسترده فراتر از مطالعه اکتیو، که نگهداری حداقل برای 2 سال را نشان داد، ارزیابی نشده است. در یک مطالعه تمرینی اولیه، اثرات تمرین سرعتی در یک دوره 6 ماهه باقی ماند. علاوه بر این، شرکت کنندگان در گروه سنی بالاتر (بیش از 60 سال) در همان سطحی که گروه سنی میانسالی (40 تا 59 سال) در ابتدا انجام داده بودند، پس از تمرین انجام دادند. در یک مطالعه بعدی در میان بزرگسالان مسن‌تر، مشخص شد که اثرات تمرین در طول 18 ماه باقی می‌ماند و به طور قابل‌توجهی بهتر از سطح پایه باقی می‌ماند. بنابراین، به طور کلی، مطالعات آموزش شناختی از ماندگاری اثرات تمرین حمایت کرده است.

انتقال آموزش: با توجه به اینکه آموزش شناختی می‌تواند منجر به بهبود مهارت‌های شناختی هدفمند شود، آیا این پیشرفت‌های شناختی می‌تواند به بهبود عملکرد فعالیت‌های روزمره تبدیل شود؟ سالمندان دائماً با یادگیری چیزهای جدید مانند مهارت‌های استفاده از رایانه، دستگاه‌های پزشکی خانگی، دستگاه‌های باجه خودکار، ضبط‌کننده‌های کاست ویدیویی و مهارت‌های مرتبط با شغل مواجه هستند. علاوه بر این، افراد مسن تر از حفظ توانایی های عملکردی که به احتمال زیاد در سنین پایین تر به دست آمده اند (مانند رانندگی، سایر فعالیت‌های ابزاری زندگی روزمره) بهره مند می شوند. اگرچه شروع زوال برای بسیاری از توانایی های شناختی در دهه 60 زندگی فرد رخ می دهد، شروع کاهش برای توانایی های روزمره معمولاً در دهه 70 یا بعد از آن رخ می دهد. بدیهی است که شایستگی عملکردی چند بعدی است و بر توانایی های شناختی چندگانه تکیه دارد. در نتیجه، ارزیابی شایستگی عملکردی/توانایی‌های روزمره شامل روش‌های متعددی از جمله معیارهای جهانی، معیارهای مبتنی بر عملکرد و معیارهای خود گزارشی است.

نمونه ای از یک وظیفه شناختی سخت زندگی روزمره، آزمون مشکلات روزمره است، که توانایی فرد را در تعامل با 14 موقعیت روزمره (مثلاً دو برابر کردن یک دستور غذا، تفسیر برنامه های حمل و نقل، درک نمودار مزایای مدیکر) ارزیابی می کند. به طور مشابه، ارزیابی وظایف مشاهده شده زندگی روزانه، وظایفی را در سه حوزه ارائه می کند: استفاده از دارو، مدیریت مالی، و استفاده از تلفن. از شرکت کنندگان خواسته می شود تا اقدامات لازم برای حل وظایف روزمره را انجام دهند (به عنوان مثال، جستجوی برچسب دارو برای عوارض جانبی، ایجاد تغییر). عملکرد این معیارها با چندین توانایی شناختی اساسی مرتبط بوده است. بنابراین، ممکن است با آموزش شناختی بهبود یابد.

سایر معیارهای توانایی روزمره بر سرعت پاسخگویی به محرک های دنیای واقعی تاکید دارند. به عنوان مثال، توانایی‌های پردازش کندتر می‌تواند خطری را برای رانندگی ایمن ایجاد کند. پژوهش سرعت پردازش، تفاوت‌های سنی را در تکالیف میدان دید مفید (مجموعه‌ای از وظایف تسریع شده که در کارآزمایی بالینی اکتیو ارزیابی ‌شده اند) و همچنین مزایای سرعت آموزش پردازش برای توانایی‌های شناختی و کارهای روزمره را بررسی کرده است. تحقیقات آموزشی قبلی نشان داد که بهبود سرعت پردازش منجر به بهبود زمان ترمز در شبیه‌ساز رانندگی می‌شود و همچنین تعداد مانورهای خطرناک انجام شده توسط رانندگان را در طول ارزیابی رانندگی در جاده‌های باز کاهش می‌دهد و میزان رانندگی افراد را در طول دوره زمانی 18 ماه حفظ می‌کند. مشخص شده است که مشکل در رانندگی، اجتناب از رانندگی و کاهش میزان رانندگی افراد، با سرعت پردازش کندتر مرتبط است.

علیرغم این واقعیت که به نظر می رسد افراد دارای نقص عملکرد رانندگی خود را با کاهش مواجهه با موقعیت های چالش برانگیز رانندگی خود تنظیم می کنند، مطالعات نشان داده اند که این تغییرات برای از بین بردن افزایش خطر درگیری تصادف کافی نبوده است. معیار دیگر، آزمون زمان‌بندی شده فعالیت‌های ابزاری زندگی روزمره، شاخصی از زمان لازم برای انجام موفقیت‌آمیز پنج کار (به عنوان مثال، یافتن شماره در دفترچه تلفن، یافتن اقلام خاص غذا در قفسه مواد غذایی) را ارائه می‌دهد. زمان مورد نیاز برای تکمیل وظایف آزمون زمان‌بندی شده فعالیت‌های ابزاری زندگی روزمره به طور مشابه به دنبال آموزش سرعت پردازش در بین افراد مسن با اختلال در سرعت پردازش کاهش می یابد. بنابراین، سرعت پردازش آموزش علاوه بر افزایش توانایی شناختی، به توانایی‌های مهم روزمره تعمیم می‌یابد.

نتیجه

واضح است که جنبه های زیادی از شناخت وجود دارد که به طور بالقوه می تواند به عنوان بخشی از روند پیری کاهش یابد و برخی از این کاهش ها می تواند بر عملکرد کارهای روزمره تأثیر بگذارد. ادبیات رو به رشدی وجود دارد که نشان می دهد می توان از طریق تغییر در سبک زندگی از این زوال ها جلوگیری کرد یا آن را کاهش داد. همچنین پیشرفت‌هایی در زمینه آموزش شناختی حاصل شده است، که نشان می‌دهد زوال شناختی لزوماً در سنین بالاتر غیرقابل برگشت نیست و مداخلات ممکن است امکان حفظ طولانی‌تر عملکرد شناختی را در سنین بالاتر فراهم کند. علاوه بر این، این واقعیت که بسیاری از زوال‌های شناختی متمایل به اثرات تعدیل‌کننده هستند، نشان می‌دهد که استقلال و تحرک افراد می‌تواند به زندگی بعدی نیز گسترش یابد. به طور خلاصه، چشم انداز پیشگیری، به تاخیر انداختن یا معکوس کردن شروع زوال شناختی مرتبط با سن روشن است.

 

 

حاوی مطالب متنوع و کاربردی روانشناسی بر اساس منابع معتبر روز و یافته های پژوهشی و تجزیه وتحلیل آنها در حیطه روانشناسی تربیتی شناختی با تمرکز بر یادگیری خود تنظیم و راهبردهای یادگیری-مطالعه


استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.

تاب آوری (Resilience): توان یابی و عوامل حفاظتی

همه ما افرادی را می شناسیم که با چالش های بزرگی روبرو شده اند. برخی به خوبی با استرس خود کنار می آیند. برخی از نظر روانی دچار لغزش می شوند اما بعد بهبود می یابند. افراد گروه سوم زمین می خورند و هرگز بهبود نمی یابند. چه چیزی دو گروه اول را از گروه سوم جدا می کند؟ تاب آوری. انعطاف پذیری کلید مقاومت در برابر استرس، رهایی از آن و بهترین بودن است.

تاب آوری چیست؟

اکثر مردم از قبل این احساس را دارند که تاب آوری چیست: توانایی بازگشت با مهارت های جدید، قدرت جهت یابی در موقعیت های سخت، سازگاری و عملکرد در سطح بالا، مقاومت در برابر استرس و شوک و حفظ فرم (ظرفیت جذب استرس داشته باشید و خودتان را حفظ کنید)، توانایی فروپاشیدن و ادامه دادن، توانایی مقابله با زمینه های سخت و دشوار؛ و عدم ترس از چرخش عالی، بدون توجه به پیش بینی. صدها تعریف از «تاب آوری» در ادبیات روانشناسی وجود دارد. تعریف کاری می تواند چنین باشد: تاب آوری شامل آن نقاط قوت درونی ذهن و شخصیت - هم ذاتی و هم رشد یافته - است که فرد را قادر میسازد به خوبی به سختی ها واکنش نشان دهد، از جمله ظرفیتهای پیشگیری از شرایط مرتبط با استرس، مانند افسردگی یا اضطراب، یا عود آنها؛ بهبود سریعتر و کاملتر از استرس و شرایط مرتبط با استرس؛ و تناسب ذهنی و عملکرد را در زمینه های مختلف زندگی بهینه کردن.

همانطور که این تعریف نشان می دهد، انعطاف پذیری یک مسئله استاندارد است، به این معنی که همه ما در حال حاضر دارای قدرت ذهن و شخصیت بالقوه هستیم - مانند دانه هایی که می توان رشد کند. اگر کاملاً تاب آوری نداشتید، این مدت طولانی زنده نمی ماندید. و شما این ظرفیت را دارید که انعطاف پذیری خود را تا حد زیادی گسترش دهید. واکنش خوب به ناملایمات نشان می دهد که ما با آرامش و توانایی با شرایط در حال تغییر سازگار می شویم و از نقاط قوت موجود استفاده می کنیم - اعم از ذهنی، معنوی، عاطفی، فیزیکی، مالی یا اجتماعی (مثلاً مربیان، خانواده یا دوستان). تاب آوری یک فرآیند و یک پله است. ممکن است شما در پله چهارم باشید و من ممکن است در پله یک باشم، اما هر دوی ما می توانیم از پله ها بالا برویم و امیدوارم سطح انعطاف پذیری ما از موج فزاینده استرس فراتر رود. شما می توانید با تمرین مهارت های تاب آوری ظرفیت خود را برای تاب آوری افزایش دهید. با ایجاد انعطاف پذیری، سلامت و عملکرد معمولاً بهبود مییابد.

چرا تاب آوری اینقدر مهم است؟

مزایای ایجاد انعطاف پذیری بسیار عالی و حیاتی است. اول، تاب آوری با مشکلات روانی که بسیاری از ما را آزار می دهد مقابله می کند. تقریباً 50 درصد از بزرگسالان شرایط مرتبط با استرس را تجربه خواهند کرد، و نرخ شیوع این شرایط در سطح جهانی در حال افزایش است. بسیاری از این رنج بیهوده است. تاب آوری می تواند تا حد زیادی از ایجاد یا عود این شرایط جلوگیری کند. در صورت بروز این شرایط، تاب آوری می تواند شدت علائم را کاهش داده و بهبودی را تسهیل کند. دوم، تاب آوری با بسیاری از مشکلات پزشکی و عملکردی مقابله می کند. عوارض عاطفی شرایط مرتبط با استرس به اندازه کافی بد است. با این حال، ذهن و بدن به هم مرتبط هستند. بنابراین استرس عاطفی بیش از حد و حل نشده ما را در برابر طیف گسترده ای از بیماری های پزشکی، مرگ زودرس و اختلال در عملکرد در محل کار، خانه و بازی آسیب پذیرتر می کند. سوم، تاب آوری در مورد تسلط و رشد است. تاب آوری چیزی بیشتر از مبارزه با مشکلات انجام می دهد. بهزیستی مطلوب را ترویج می کند. تاب آوری به ما کمک می کند از نظر ذهنی، عاطفی، جسمی، اجتماعی و معنوی رشد کنیم و بهترین عملکرد را به ویژه در زمانهای سخت داشته باشیم. با انعطاف پذیری، تمایل داریم آرام تر و سازنده تر باشیم و از زندگی بیشتر لذت ببریم.

برعکس، کسانی که انعطاف پذیری ندارند، تمایل به میزان بیشتری از غیبت و ترک پیش از موعد حرفه خود دارند. استرس می تواند در بدتر شدن شرایط مرتبط با سلامت روانی نقش داشته باشد و ایجاد انعطاف پذیری می تواند به شما در مقابله با آنها کمک کند. شروع، حفظ و بدتر شدن شرایط روانی مانند اختلال استرس پس از سانحه، افسردگی، اختلالات اضطرابی، اختلالات مصرف مواد، افکار و رفتارهای خودکشی، نگرانی عمومی، عصبانیت بیش از حد یا مزمن (خشونت خانگی، بدبینی)، اختلال خواب، خستگی، اختلالات خوردن، بیش فعالی، و مشکلات در روابط اجتماعی؛ همه می تواند حاصل استرس باشد و همچنین منجر به استرس شوند.

دو نکته مهم در مورد شرایط مرتبط با استرس وجود دارد که قابل توجه است. اول اینکه افراد استرس را به روش های مختلف نشان می دهند. برای مثال، پس از قرار گرفتن در معرض یک رویداد طاقت فرسا یا مجموعه ای از رویدادهای استرس زا، ممکن است یک فرد دچار اختلال استرس پس از سانحه شود. دیگری ممکن است دچار افسردگی یا اضطراب شود یا افکار خودکشی داشته باشد. برخی ممکن است دو یا چند وضعیت مرتبط با استرس را همزمان یا در زمانهای مختلف تجربه کنند. برخی دیگر ممکن است علیرغم اضطراب یا خستگی ناشی از خواب آشفته - حتی در غیاب تشخیص روانشناختی - به عملکرد معقولی ادامه دهند.

دوم، این شرایط در بسیاری از عوامل خطر مشترک، مانند عزت نفس ناسالم، تحولات عاطفی حل نشده، یا سطوح استرس فیزیکی بیش از حد مشترک است. تاب آوری به این عوامل خطر رایج می پردازد، که می تواند از شما در برابر طیف وسیعی از چالش ها از جمله استرس روزمره محافظت کند.

چه کسی از ایجاد انعطاف پذیری سود می برد؟

اگر به سادگی می خواهید احساس رفاه یا عملکرد خود را در خانه، محل کار، روابط یا هر زمینه مهم دیگری از زندگی بهبود بخشید این امکان پذیر است. بسیاری از افراد، که احتمالاً با استرس شدیدی مانند تروریسم، سوء استفاده، جنگ، آسیب های دیگر یا طلاق مواجه شده اند بعد از مدتی در حال بهبودی از شرایط مرتبط با استرس قرار می گیرند. اگرچه ممکن است بیشتر بازماندگان چنین حوادثی دچار اختلالات روانی نشوند، اما برخی از آنها علائم نگران کننده ای را بعد از آن بروز می دهند. هر یک از شما شرایط پزشکی مرتبط با استرس را تجربه کرده اید یا در معرض خطر آن هستید. برخی از اینها عبارتند از بیماری قلبی، فشار خون بالا، سندرم روده تحریک پذیر، درد مزمن، فیبرومیالژیا، آرتریت روماتوئید، بیماری تیروئید، پسوریازیس، چاقی، سندرم متابولیک، شکایات زنان و زایمان، و سرطان. بسیاری از افراد می خواهند فراتر از بهبودی حرکت کنند و پیشرفت کنند. انعطاف پذیری برای این افراد بسیار سودمند است.

حرفه های پر خطر هم می توانند از انعطاف پذیری و تاب آوری بهره ببرند. یک حرفه ای نظامی، افسر پلیس، آتش نشان یا سایر شغل های پر خطر در شرایط اضطراری هستند. افراد در این حرفه های پرخطر، نرخهای بالاتر از میانگین شرایط مرتبط با استرس، همراه با نرخ بالاتر طلاق و ترک پیش از موعد از حرفه انتخابی خود را تجربه می کنند. اگرچه آموزش برای چنین حرفه هایی معمولاً پاسخ دهندگان اورژانس را از نظر تاکتیکی بسیار خوب آماده می کند، بسیاری می گویند که آنها برای عواقب عاطفی پس از تجربیات خود آماده نبودند. در شغل های جاری هم استرس وجود دارد. یک متخصص بهداشت روان، کشیش، مربی، والدین، رهبر یا مربی که میخواهد رفاه شما و دیگران را بهینه کند این شایط را تجربه می کنند. به طور خلاصه، ایجاد انعطاف پذیری می تواند برای همه ما مفید باشد. آیا می توانید کسی را تصور کنید که از افزایش انعطاف پذیری سودی نبرد؟

درباره افراد تاب آور چه می دانیم؟

من میخواستم واقعاً بفهمم چه چیزی باعث انعطاف پذیری افراد واقعی میشود؛ مردم عادی که ناملایمات خارق العاده مانند افسردگی، اقتصادی، سختکوشی، جنگ و گاه آشفتگیهای خانوادگی را تحمل می کنند. بسیاری از افرادی که از جنگ برگشته اند، ازدواج های پایداری ایجاد کردند و زندگی پرباری داشتند. در حالی که بسیاری از ما جنگ را تجربه نکرده ایم، یا در حاشیه آن بوده ایم چیزهای زیادی می توانیم در مورد حفظ سلامت عقل و عملکرد سطح بالا در زندگی روزمره از این افراد یاد بگیریم. واضح است که به نظر می رسد برخی از افراد انعطاف پذیر توانایی عبور از سختی ها را دارند، در حالی که به نظر می رسد برخی دیگر برای مدتی دچار تزلزل می شوند، اما بعداً در زندگی دوباره به سطح بهینه باز می گردند. به نظر می رسد که نقاط قوت درونی و مکانیسم های مقابله ای بهتر از شرایط بیرونی پیش بینی می کنند که چه کسی بر ناملایمات پیروز خواهد شد. این نقاط قوت و مکانیسم های مقابله ای – به اصطلاح عوامل محافظتی - همان چیزی است که کار خواهد کرد: احساس استقلال (جدایی یا استقلال مناسب از ناکارآمدی خانواده، خودکفایی، مصمم بودن برای متفاوت بودن - شاید ترک یک فرد سوءاستفاده کننده، محافظت از خود در خانه؛ داشتن اهدافی برای ساختن زندگی بهتر و کمک کردن به دیگران)، شخصیت عشق و شفقت (صداقت، قدرت اخلاقی)، کنجکاوی (که به تمرکز و درگیری علاقه مند مربوط میشود)، تعادل (درگیر شدن در طیف گسترده ای از فعالیتها، مانند سرگرمی ها، فعالیتهای آموزشی، شغل، سرگرمیهای اجتماعی و فرهنگی)، جامعه پذیری و شایستگی اجتماعی (همدلی، استفاده از مهارت های دوست یابی، تمایل به جستجو و تعهد به روابط، لذت بردن از وابستگی متقابل)، سازگاری (داشتن پشتکار، اعتماد به نفس و انعطاف پذیری)؛ پذیرفتن چیزی که قابل کنترل نیست؛ استفاده از مهارتهای حل مسئله خلاق و راهبردهای مقابله فعال)، ایمان مذهبی درونی، دیدگاهی طولانی از رنج، عادات خوب سلامت (خواب کافی، تغذیه و ورزش، عدم استفاده از الکل یا مواد دیگر، استفاده نکردن از دخانیات، حفظ ظاهر شخصی خوب و بهداشت).

توجه کنید که تاب آوری یک مفهوم انعطاف پذیر و نسبی است. این به صورت همه یا هیچ اتفاق نمی افتد، بلکه در یک پیوستار وجود دارد: از درماندگی و آسیب پذیری کامل تا تاب آوری بهینه؛ هیچ کس در هر شرایطی کاملاً انعطاف پذیر یا انعطاف ناپذیر نیست. انعطاف پذیری به معنای آسیب ناپذیری نیست، زیرا وقتی شرایط به اندازه کافی سخت باشد، هر کسی ممکن است غرق شود. در عوض، انعطاف پذیری به طور کلی به کار کردن، بازی کردن، عشق ورزیدن و انتظار خوب است و عملکرد در بهترین سطح ممکن در هر موقعیتی. موفقیت این است که بهترین کار را انجام دهید. تاب آوری حتی می تواند در درون یک فرد بسته به عوامل درونی و بیرونی زیادی، مانند میزان استراحت و تغذیه، آموزش و تجربه اش، یا ماهیت موقعیت متفاوت باشد. همانطور که تمرین می کنید، هدف شما این است که انعطاف پذیری خود را به سطحی افزایش دهید که بیشتر از چالش هایی باشد که با آن روبرو خواهید شد. تقریباً هر کسی می تواند یاد بگیرد که چگونه در هر سنی انعطاف پذیر باشد. در حالت ایده آل، میتوانیم قبل از وقوع بحران، انعطاف پذیری را توسعه دهیم. گاهی اوقات ناملایمات باعث میشوند تا نقاط قوتی را که نمیدانستیم در اختیار داریم احضار کرده و به کار ببریم. و گاهی اوقات، با نگاهی به گذشته، از تجربیات دشوار درس می گیریم و بعداً در زندگی "آن را جمع آوری می کنیم"، نقاط ضعف را تشخیص می دهیم و آنها را به نقاط قوت تبدیل می کنیم.

تاب آوری و عوامل حفاظتی

ریسک و انعطاف‌پذیری به عنوان قطب‌های متضاد «تفاوت‌های فردی در واکنش افراد به استرس و ناملایمات مفهوم‌سازی شده‌اند که ریسک نشان‌دهنده قطب منفی (تسلیم شدن در برابر ناملایمات) و انعطاف‌پذیری مثبت (غلبه بر ناملایمات) است. در طول پنج دهه گذشته، یک مجموعه گسترده و مداوم از تحقیقات نشان داده است که آینده کودکان به طور قابل توجهی با قرار گرفتن در معرض چندین شرایط نامطلوب زندگی مانند فقر، اختلال در عملکرد خانواده، بیماری یا بی کفایتی والدین، بدرفتاری و سلامت جسمانی ضعیف تیره‌تر می‌شود. پیامدهای منفی این شرایط عبارتند از: افزایش بزهکاری/جرم؛ هوش اندازه گیری شده کمتر؛ افزایش مشکلات آموزشی و یادگیری؛ افزایش احتمال مشکلات جسمی و روانی؛ افزایش احتمال والدین شدن نوجوانان؛ افزایش احتمال بیکاری؛ و کاهش احتمال صلاحیت اجتماعی.

با این حال، بیشتر همین مطالعات، روابط مبادلاتی پیچیده ای را توصیف می کنند که توسط آن کودکان آسیب پذیر در برابر اختلال عملکرد بزرگسالان از طریق تعامل میان ویژگی های زیر محافظت می شوند: کودک (به عنوان مثال، خلق و خوی آسان، پیشرفت گرا)؛ مراقب (به عنوان مثال، تمایل به محافظت از کودک در برابر سختی های سنگین خانوادگی)؛ محیط (به عنوان مثال، سطح بالایی از حمایت خانواده گسترده، دوستان، و سایر بزرگسالان، از جمله افراد در مدارس). در مجموع، نتایج این مطالعات نشان می دهد که درک روش های پویایی که در آن افراد با موفقیت در موقعیت های خطر مذاکره می کنند، نوید بیشتری برای درک انعطاف پذیری ایجاد می کند.

بنابراین، تحقیقات تاب آوری دیگر مشغول توصیف الگوهای ایستا یا مجزای ریسک و تاب آوری نیست. در عوض، توجه به سمت زیر معطوف شده است: (الف) توضیح مکانیسم‌های خاصی که توسط آن مجموعه‌های خطر کودک را به سمت نتایج ضعیف‌تر بزرگسالان سوق می‌دهند، و راه‌هایی که در آن این مکانیسم‌ها توسط عوامل محافظتی قطع می‌شوند؛ و (ب) درک چگونگی سازماندهی این مکانیسم ها در مسیرهای رشدی که شایستگی بزرگسالان را تسهیل یا مانع می شود. این درک به منابع ریسک و انعطاف پذیری در مقاطع مختلف زندگی کودکان بستگی دارد، متغیرهایی که بزرگی و جهت زندگی آنها را تغییر می دهند، و زمان معرفی این متغیرهای تأثیرگذار و همچنین نحوه حفظ آنها. پرداختن به هر دو جنبه خطر مذاکره (به عنوان مثال، مشخص کردن مکانیسم ها و بررسی تأثیر آنها بر مسیرهای رشد) برای موفقیت برنامه های اجتماعی و آموزشی در کمک به محافظت از کودکان آسیب پذیر ضروری است.

عوامل حفاظتی

اگرچه مکانیسم‌های دقیق زیربنای تاب‌آوری به‌تازگی درک شده اند، چندین دهه تحقیق طولی حداقل دانش کاری در مورد عوامل محافظتی که برای بهبود شرایط خطر کلیدی هستند، ارائه می‌دهد. این عوامل محافظتی ممکن است به دو گروه سازماندهی شوند، آنهایی که به ویژگی های فرد مربوط می شوند و آنهایی که به زمینه یا محیط مربوط می شوند. عوامل حفاظتی مشخصه فردی شامل: توانایی ذهنی؛ خلق و خوی مثبت یا منش راحت؛ جهت گیری اجتماعی مثبت، از جمله دوستی نزدیک با همسالان؛ خودکارآمدی بالا، اعتماد به نفس و عزت نفس؛ جهت گیری موفقیت با انتظارات واقع بینانه بالا؛ یک سیستم باور یا ایمان انعطاف پذیر؛ میزان مشارکت بیشتر در فعالیت های تولیدی. عوامل حفاظتی محیطی شامل: یک رابطه نزدیک و محبت آمیز با حداقل یکی از والدین یا مراقبین؛ فرزندپروری مؤثر (که با گرمی، ساختار و انتظارات واقعی بالا مشخص می شود)؛ دسترسی به روابط گرم و راهنمایی سایر اعضای خانواده گسترده؛ دسترسی و روابط با مدل‌های مثبت فراخانوادگی بزرگسال در زمینه‌های مختلف؛ ارتباط با حداقل یک یا چندین سازمان اجتماعی؛ دسترسی به مدارس پاسخگو و با کیفیت بالا. در حالی که این عوامل محافظتی ممکن است در نگاه اول ساده به نظر برسند، باید به خاطر داشت که آنها در فرآیند پیچیده و مستمر توسعه انسانی آشکار می شوند. مکانیسم‌های آسیب‌پذیری و حفاظتی در یک پنجره فرصت - دوره‌ای از انعطاف نسبی - زمانی که پاسخ‌ها به خطر فرموله می‌شوند، عمل می‌کنند. از این رو، عوامل محافظ ممکن است به بهترین وجه به عنوان یک معامله پیچیده بین فرد و زمینه های او درک شوند.

آینده تحقیقات و برنامه های تاب آوری

اکثر محققان موافقند که قدرتمندترین ابزار برای کشف مکانیسم‌های تاب‌آوری در مطالعات پیشگیری طولی و آینده‌نگر یافت می‌شود، جایی که فرآیندهایی که تصور می‌شود تاب‌آوری را ارتقاء می‌دهند و خطر را کاهش می‌دهند عمداً اجرا می‌شوند و تأثیر آن‌ها در طول زمان در رابطه با پیامدهای مهم بزرگسالان ردیابی می‌شوند. چنین مطالعاتی این پتانسیل را دارند که روابط پیچیده بین پیش سازهای اولیه و پیامدهای بعدی را که در دوران کودکی و نوجوانی تا بزرگسالی گسترش می یابد، آشکار کنند. این مطالعات باید از اوایل دوران کودکی شروع شود تا مکانیسم ها و فرآیندهایی که در دوره های حیاتی اولیه رشد عمل می کنند بررسی شود. تحقیقات باید آینده نگر باشد و متغیرها را به طور سیستماتیک دستکاری کند تا پیوندهای بین مکانیسم ها و نتایج بعدی را روشن کند و مسیرهایی را که مسیرهای مستقیم و منحرف از کودکی تا بزرگسالی نامیده می شود را روشن کند. این نوع مطالعات به طرح‌های تحقیقاتی متفاوت، روش‌های جمع‌آوری داده‌ها و تکنیک‌های تجزیه و تحلیل داده ها نیاز دارند که در بیشتر تحقیقات قبلی در مورد ریسک و تاب‌آوری مورد استفاده قرار گرفته‌اند.

علاوه بر این، از آنجا که عوامل محافظتی معمولاً در روابط مراقبتی که معتبر هستند و در طول زمان باقی می‌مانند و حفظ می‌شوند، مطالعات جدیدتر باید در محیط‌های طبیعی به جای محیط‌های آزمایشگاهی انجام شود. این نوع تحقیقات در طول دهه ها گسترش می‌یابد و مستلزم این است که حمایت‌های سیستمی از برنامه‌های مداخله/پیشگیری روانی-اجتماعی را که اکنون وجود دارد، بازنگری کنیم. مطالعات پیشگیری طولی نیازمند بودجه ای است که فراتر از دوره های سه تا پنج ساله اکثر کمک های مالی فعلی علوم اجتماعی است. این مطالعات مستلزم همکاری قابل اعتماد بین ارائه دهندگان خدمات جوانان با دسترسی به خانواده ها و محققان با پیچیدگی روش شناختی برای بررسی روابط ریسک و تاب آوری است.

مدارس با توجه به اینکه روزانه با مشکلات دانش آموزانی که به طور جدی در معرض خطر طیف گسترده ای از پیامدهای آموزشی و روانی اجتماعی ضعیف هستند، می توانند نقشی حیاتی در پیشرفت تحقیقات تاب آوری ایفا کنند. مدارس شامل تعداد زیادی از دانش‌آموزان در معرض خطر هستند که جمع‌آوری آن‌ها در شرایط دیگر برای اهداف بلندمدت پیشگیری و اقدامات مداخله دشوار است. پایگاه تحقیقاتی در مورد تاب‌آوری هنوز در حال توسعه است، و هنوز فقط درک جزئی از مکانیسم‌های دخیل در مذاکره موفقیت‌آمیز در موقعیت‌های ریسک به دست آمده است. کودکانی که در شرایط خطر مزمن زندگی می‌کنند، بعید است از برنامه‌هایی که کوتاه‌مدت هستند، سازمان‌دهی نشده‌اند، یا برنامه‌ای برای ادامه از کلاس به کلاس و از ساختمان مدرسه به ساختمان مدرسه ندارند، سود ببرند.

متأسفانه، به نظر می رسد تعدادی از تلاش های تاب آوری فعلی در مدارس از این قبیل باشد. به نظر می‌رسد که چنین برنامه‌هایی مانند مدهای آموزشی متعددی که پیش از آن بوده‌اند پیش بروند، اما در این روند ممکن است به چشم‌انداز برنامه‌هایی که قابل پشتیبانی هستند نیز آسیب وارد کنند. پیانتا و والش (1998) مجموعه ای از تعمیم ها را برای برنامه های مدرسه محور با هدف تقویت تاب آوری ارائه کرده اند. این شامل موارد زیر است:

به منظور قطع کردن چرخه های ریسک، منابع را زودتر بسیج کنید.

در خدمت ایجاد شایستگی آموزشی و اجتماعی به روابط بزرگسال و کودک و همسالان توجه زیادی داشته باشید.

فقط برنامه‌های جامع و یکپارچه را برای کودکان و نوجوانان ارائه دهید، نه برنامه‌های مجزا مبتنی بر مهارت‌ها یا برنامه‌های کناره‌گیری مجزا، که امید چندانی به تأثیر بلندمدت ندارند.

برنامه‌های مبتنی بر این اصول گسترده ممکن است در قطع چرخه‌های مزمن خطر و ارتقای تاب‌آوری در بسیاری از کودکان و جوانان در سنین مدرسه موفق باشند.






استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.

چگونه رشد تخصص را هموار کنیم؟

تخصص چیست؟

کلمه متخصص به تلاش برای یادگیری از تجربه اشاره دارد. هنگامی که فردی مهارت ها یا دانش خاصی را از طریق تجربه و آموزش به دست آورده است که نشان دهنده تسلط بر یک موضوع خاص است، به این فرد متخصص می گوییم. متخصصان اغلب قادر به عملکرد فراتر از سطحی هستند که افراد کمتر ماهر معمولاً به آن دست می یابند. افراد عادی متخصصان را مرموز اما مورد احترام میدانند و بسیاری از افراد آنها را نابغه می دانند. مطالعه علمی مدرن متخصصان و تخصص آنها را می توان با ظهور رایانه های قابل برنامه ریزی در دهه 1950 مرتبط کرد. هربرت سایمون، برنده جایزه نوبل اقتصاد، پیشنهاد کرد که می توان اساس توانایی های برجسته متخصصان را درک کرد و فرآیندهای فکری آنها را با برنامه های کامپیوتری شبیه سازی کرد. اثبات اینکه برنامه های کامپیوتری نسبتاً ساده می توانند وظایف چالش برانگیز فکری را انجام دهند، مانند حل مسائل پیچیده یکپارچه سازی و یافتن راه حل برای معماهای دشوار، محققان را بر آن داشت تا توانایی ما برای درک عملکرد متخصصان را مورد تجدید نظر قرار دهند. اگر بتوانیم به تفصیل توضیح دهیم که چگونه برخی افراد در طول یک دوره طولانی تجربه در یک حوزه مهارتی خاص به متخصص تبدیل می شوند، چنین یافته هایی ممکن است بینش هیجان انگیزی را در مورد فرآیندهایی ارائه دهد که می تواند عملکرد را بهبود بخشد.

چه اکتشافات هیجان انگیزی منجر به علاقه اخیر به تخصص شد؟

در اوایل دهه 1960، هربرت سایمون مقاله ای را نوشت (سایمون و سایمون، 1962) که استدلال میکرد که استادان بزرگ شطرنج معمولاً به عنوان اعجوبه های روشنفکری در نظر گرفته میشوند که شاهکارهای حافظه و اکتشافاتی را انجام میدهند که توسط افراد عادی دست نیافتنی است. به طور دقیق تر، استادان بزرگ اغلب حرکات تعیین کننده و برنده ای را می بینند که مزایای آن برای بازیکنان ضعیف تر آشکار نیست، حتی پس از اینکه حرکت ها به آنها نشان داده می شود. تعدادی از استادان شطرنج می توانند بسیاری از بازی ها را به طور همزمان بدون دیدن صفحه بازی انجام دهند. در طول جنگ جهانی دوم، آدریان دی گروت ترتیبی داد که شطرنج بازان سطح جهانی در حالی که به دنبال بهترین حرکت برای موقعیتی بودند که از بازی استادان شطرنج گرفته شده بود با صدای بلند افکار خود را به صورت کلامی بیان کنند. او کشف کرد که بازیکنان به جای تکیه بر هوش شگفت انگیز و شهود فوق العاده شان، به طور سیستماتیک، دنباله های جایگزینی از حرکات شطرنج را ایجاد و سپس ارزیابی می کنند.

در اوایل دهه 1970، بیل چیس و هربرت سایمون دریافتند که استادان شطرنج می توانند تقریباً یک موقعیت شطرنج ارائه شده را با بیش از 20 مهره به طور کامل بازتولید کنند، در حالی که یک شطرنج باز تازه کار فقط می تواند حدود چهار مهره را به خاطر بیاورد. مهمتر از همه، وقتی تخته های شطرنج با مهره های یکسانی که به طور تصادفی مرتب شده بودند، ارائه می شد، یادآوری شطرنج بازان نخبه تقریباً به سطح مبتدیان کاهش می یافت و آنها فقط می توانستند ۴ تا ۶ مهره را به خاطر بسپارند. توانایی های حافظه فوق العاده استادان نخبه شطرنج به موقعیتهای شطرنج معنادار محدود می شد. این یافته ها نشان می دهد که عملکرد برتر کارشناسان باید با مشارکت فعال در حوزه تخصص به دست آید. در واقع، سایمون و چیس دریافتند که حداقل ده سال مطالعه فعال شطرنج لازم است تا بازیکنان بتوانند به طور مداوم در مسابقات بین المللی برنده شوند. مهمتر از همه، سایمون و چیس پیشنهاد کردند که عوامل مشابهی بر کسب تخصص در حوزه های دیگر مانند ورزش، زبان و علم تأثیر میگذارند.

در دهه 1970، محققان شروع به استخراج دانش متخصصان کردند تا آن را برای تسریع در کسب تخصص برای افراد مبتدی و کمتر موفق در دسترس قرار دهند. به طور مشابه، دانشمندان کامپیوتر با کارشناسان مصاحبه کردند تا قوانین کلی تصمیم گیری آنها را استخراج کنند و برنامه های رایانه ای (سیستم های خبره) بسازند که قادر به تولید تصمیمات مشابه کارشناسان باشند. این مصاحبه با کارشناسان نشان داد که کارشناسان اساساً بر قوانین کلی تکیه نمی کنند و بازیابی بیشتر دانش آنها به دلیل شرایط خاص دشوار است. هنگامی که کارشناسان با موقعیت‌های خاص و موارد واقعی مواجه می‌شوند، توانایی آن‌ها برای گزارش افکارشان افزایش می‌یابد، اما شگفت‌آور است که دقت برخی از قضاوت‌های متخصصان اغلب بر همتایان کم‌توان ترشان برتری ندارد. بنابراین این سؤالات مطرح میشود: "کارشناسان به طور سنتی چگونه شناسایی شده اند؟" و "چگونه می توانیم کارشناسانی را شناسایی کنیم که ارزش مطالعه وقت گیر را دارند؟"

در بیشتر حوزه های تخصصی، برخلاف شطرنج و ورزش، مشخص نیست که متخصصان چه کسانی هستند. به عنوان مثال، چگونه بهترین معلمان، پزشکان، مربیان یا مدیران را پیدا کنیم؟ یک روش معمولی جستجوی بهترین معلمان و بهترین پزشکان از طریق انتخاب همکاران یا سرپرستان آنها است. بر اساس تحقیقات شطرنج و "قانون 10 ساله" بسیاری از محققان هر فردی را با بیش از 10 سال تجربه حرفه ای به عنوان یک متخصص تعریف کردند. برخی دیگر متخصصان را با آموزش های آکادمیک گسترده و مدارک پیشرفته مرتبط با آنها، مانند کارشناسی ارشد یا دکترا در یک زمینه ، تعریف کردند. آیا باید «متخصصان» را مطالعه کنیم حتی اگر عملکرد آنها بهتر از افراد کم تجربه نباشد؟

هنگامی که افراد شروع به کار در یک حوزه تخصصی می کنند، باید به دانشی که از آموزش های قبلی خود به دست آورده اند تکیه کنند و قوانین آموخته شده را برای تصمیم گیری در مورد اینکه چه کاری انجام دهند، به کار گیرند. با افزایش تجربه، تصمیم گیری کمتر تلاش می طلبد و در نهایت تصمیمات به صورت شهودی گرفته می شوند. به نظر می رسد کارشناسان بسیار باتجربه می توانند تصمیمات پیچیده بگیرند و رویه های دشوار را به آسانی انجام دهند به همان شیوه ای که مردم عادی ماشین خود را رانندگی می کنند یا روی صفحه کلید کامپیوتر تایپ می کنند. هنگامی که محققان تصمیم گرفتند با استفاده از معیارهای عینی، در حوزه ای به غیر از حوزه متخصص عملکرد متخصصان را اندازه گیری کنند، مانند زمانی که پزشکان و پرستاران پیشبینی هایی درباره نتایج نامتعارف بیمار انجام می دهند، تصمیمات یا قضاوت های کارشناسان با تجربه اغلب بهتر از قضاوت های افراد کم تجربه نبود و آزمون عملکرد کارشناسان با غیر متخصصان تفاوتی نداشت. در این حوزه ها افراد بازخورد دقیق و فوری در مورد قضاوت های حرفه ای خود دریافت نمی کنند. به عنوان مثال، تشخیص پزشکی نادرست یک بیمار ممکن است ماهها یا سالها بعد آشکار شود و در زمانی که کارشناسان معمولاً قضاوت خود را انجام می دهند، پاسخ صحیح مشخص نیست، بنابراین هیچ بازخوردی در دسترس نیست. به عنوان مثال دیگر، هنگامی که از دلالان سهام و سایر پیش بینی کنندگان حرفه ای، و دانشجویان اقتصاد پیش بینی هایی برای رویدادهای آینده درخواست شد، دقت کارشناسان که چندین ماه بعد نتایج آن مشخص شد از دانشجویان کالج فراتر نمی رفت.

این یافته ها باعث شد که برخی از محققان تمرکز خود را از مطالعه کارشناسانی که با معیارهای اجتماعی شناسایی شده اند، به مطالعه کارشناسانی با عملکرد برتر تکرارپذیر در وظایف نمونه تغییر دهند. اندازه گیری عملکرد افراد در انجام وظایف با پاسخ های صحیح شناخته شده امکان پذیر است. برای مثال، می توان از یک متخصص پزشکی درخواست کرد که عکسبرداری با اشعه ایکس یا الکتروکاردیوگرام بیماران گذشته را که تشخیص صحیح برای آنها مشخص شده بود، را تشخیص دهد. به طور مشابه، می توان به شطرنج بازان موقعیت های شطرنج ارائه داد و از آنها خواست که بهترین حرکت را - که توسط برنامه های شطرنج تعیین می شود که امروزه به طور گسترده ای برتر از قهرمان جهان ارزیابی می شود - انتخاب کنند.

افراد با عملکرد برتر چگونه متفاوت هستند؟

در سراسر حوزه ها، مجریان خبره توانایی برتر برای ایجاد کنش های بهتر را با استفاده از بازنمایی های ذهنی و مهارتهای اکتسابی برای تولید، پیش بینی و نظارت بر اعمال خود نشان میدهند. مجریان خبره مزایای خاصی را در برتری خود نسبت به همتایان کمتر ماهر نشان می دهند. برای مثال، ورزشکاران ذاتاً زمان واکنش سریعتری ندارند و محرکهای ساده ای مانند نور یا صداها را سریعتر از غیر ورزشکاران تشخیص نمیدهند، اما آنها تواناییهای ادراکی را برای تشخیص نشانه هایی توسعه داده اند که پیش بینی می کنند توپ در زمین بیسبال به کجا هدف گرفته شده و می رود یا حمله کاراته به کجا منتهی خواهد شد. به همین ترتیب، برتری حافظه، مانند آنچه برای شطرنج بازان توصیف شد، به محرک های حوزه تخصص محدود می شود. ورزشکارانی مانند هافبک های موفق، لزوماً در آزمون های هوش نمرات بالاتری نسبت به جمعیت عمومی کسب نمی کنند. اگرچه دانشمندان و نوازندگان به عنوان گروه دارای ضریب هوشی بالاتری نسبت به میانگین جمعیت هستند (احتمالاً حداقل تا حدی به دلیل استانداردهای پذیرش تحصیلات عالی)، نمرات هوش بالاتر با عملکرد بالاتر در بین مجریان ماهر در حوزه مربوطه مرتبط نیست.

مجریان خبره چگونه به عملکرد برتر خود دست می یابند؟

در بسیاری از حوزه های تخصصی، تجربه طولانی تر به خودی خود منجر به سطوح بالاتر عملکرد نمی شود - انجام یک کار مشابه برای دوره های طولانی کیفیت عملکرد را افزایش نمی دهد، بلکه صرفاً باعث می شود که آن را با زحمت کمتر و خودکار تر اجرا کنند. اریکسون، کرامپ و تش رومر برای یافتن نوع یادگیری که به طور قابل اعتمادی عملکرد فوق العاده بالایی برای قرن ها ایجاد کرده است، به حوزه موسیقی روی آوردند. آنها دریافتند که کلید بهبود، «تمرین عمدی» است، یعنی درگیر شدن در فعالیت های تمرینی که توسط معلم با هدف مشخص و واضح بهبود عملکرد تعیین میشود و در آن فعالیتهای تمرینی بازخورد فوری و فرصت هایی برای تکرار برای دستیابی به پیشرفت های تدریجی فراهم می کنند. آنها دریافتند که نوازندگان حرفه ای ویولن و بهترین دانش آموزان در یک آکادمی موسیقی بین المللی در برلین تا سن 20 سالگی به طور متوسط 10000 ساعت تمرین عمدی انفرادی را سپری کرده اند که حدود 2500 ساعت و 5000 ساعت بیشتر از دو گروه ویولونیست کمتر موفق در همان آکادمی است. این یافته این دیدگاه رایج را رد کرد که نوازندگان با استعداد بیشتر، به تمرین کمتری نیاز دارند.

در 20 سال گذشته جستجو برای فعالیت های تمرینی عمدی به حوزه های متعددی مانند پزشکی، پرستاری، ورزش، تحقیقات علمی، روان درمانی و تدریس گسترش یافته است. تحقیقات کنونی در حال یافتن رابطه های بین میزان مشارکت در فعالیتهای تمرینی فشرده خاص و تغییرات مفید مطلوب در مغز و سایر قسمت های بدن است. هدف تحقیقات آینده ایجاد درک دقیقی از این است که چگونه فعالیتهای تمرینی طراحی شده میتوانند سازگاری های فیزیولوژیکی پیچیده و بازنمایی های ذهنی ایجاد کنند که با افزایش عملکرد برتر در بین حرفه ای ها و افزایش موفقیت در میان آماتورها مرتبط است.

رشد و توسعه تخصص

متخصصان با سالها تجربه و با پیشرفت از مبتدی، مبتدی پیشرفته، ماهر، شایسته و در نهایت متخصص رشد می کنند. این مراحل مشروط به حل تدریجی مسئله است، به این معنی که افراد باید درگیر مسائل پیچیده‌تر شوند که از نظر استراتژیک با مرحله رشد یادگیرنده همسو باشد. بنابراین، چندین ویژگی متخصصان را از افراد تازه کار متمایز می کند. متخصصان بیشتر می دانند، دانش آنها سازماندهی و یکپارچه تر است، راهبردهای بهتری برای دستیابی به دانش و استفاده از آن دارند و خود تنظیم می شوند و انگیزه های متفاوتی دارند. ما به طور شهودی درک می کنیم که تخصص نیاز به تجربه و اهمیت افزایش استراتژیک چالش کار دارد. با این حال، آیا در هنگام تدریس این کار را انجام می دهیم؟ چه چیزی یک تازه کار را از یک متخصص متمایز می کند و این موضوع چگونه بر نحوه تدریس کلاس های درس یا طراحی برنامه درسی تأثیر می گذارد؟

اولاً، ما می‌توانیم مهارت‌ها را با درجاتی از خودکارآمدی به دست آوریم، اما به این معنا نیست که ما در آن مهارت متخصص هستیم. ما می‌توانیم اکثر مهارت‌های روزمره (مثلاً رانندگی) را در سطح قابل قبولی از عملکرد در یک دوره کوتاه، شاید کمتر از 50 ساعت تمرین و تلاش شناختی کسب کنیم. با این حال، تخصص چیزی بیش از اجرای نیمه خودکار در سطح قابل قبول است. کارشناسان پایگاه های دانش قابل توجهی ساخته اند که بر آنچه که درک می کنند و نحوه سازماندهی، بازنمایی و تفسیر اطلاعات تأثیر می گذارد. این انطباق ها منجر به حل مسئله و عملکرد بهتر می شود. محققان تفاوت‌های متخصصان و تازه‌کارها را در زمینه‌های مختلف بررسی کرده‌اند و از این تحقیقات دریافته ایم که تخصص چیزی بیش از انباشت دانش یا تجربه است. ما همچنین آموخته ایم که تجربه به تنهایی برای تضمین توسعه تخصص کافی نیست. این ایده که به 10000 ساعت تمرین برای توسعه تخصص نیاز است، ممکن است اشتباه باشد؛ ممکن است به تمرین بسیار بیشتر و نوع خاصی از تمرین نیاز داشته باشیم.

تخصص چگونه توسعه می یابد؟

ما از طریق سال ها تجربه، تخصص را توسعه می دهیم، اما سال ها تجربه تضمین نمی کند که یک فرد متخصص شود. فقط بخش کوچکی از مردم متخصص می شوند. بقیه به عنوان "غیر متخصصان با تجربه" باقی می مانند. توسعه تخصص در چندین مرحله اتفاق می افتد و باید در هر مرحله پیشرفت صورت گیرد و ممکن است ویژگی های دو مرحله را به طور همزمان نشان دهد. برای مربیان، ممکن است مرحله‌بندی فراگیران برای بهینه‌سازی یا شخصی‌سازی آموزش مفید باشد. هیچ راه روشنی برای مرحله بندی یک یادگیرنده وجود ندارد، اما ویژگی ها و رفتارهای کلیدی وجود دارد که ممکن است در فرآیند مرحله بندی کمک کند. یکی از مدل های پذیرفته شده شامل مراحل مبتدی، مبتدی پیشرفته، شایسته، ماهر و متخصص است.

در مرحله مبتدی، دانشجویان در حال یادگیری علوم مرتبط با رشته هستند. آنها وقت خود را صرف به خاطر سپردن حقایق می کنند و فقط قادر و مسئول پیروی از قوانین یا فرآیندهای مشخص شده هستند؛ از قوانین و برنامه ها پیروی می کنند. کسب اطلاعات به عنوان پیش نیاز یادگیری است؛ جز رعایت قوانین احساس مسئولیت دیگری نمی کنند. هیچ قضاوت اختیاری ندارند. زمانی را صرف به خاطر سپردن اطلاعات می کنند. تلاش برای انطباق رفتار با قوانین است؛ یادگیری وابسته به زمینه است.

در مرحله مقدماتی پیشرفته، یادگیرنده شروع به دیدن جنبه های موقعیت های روزمره می کند. این چیزها را فقط می توان از طریق تجربه آموخت و اکتشافات (قوانین سرانگشتی) از این تجربیات برای هدایت یادگیرنده پدید می آید. این مرحله می تواند به دلیل تجربیات اولیه شروع شود، اما به احتمال زیاد در تجربیات اولیه پیشرفته رخ می دهد. در این مرحله، اطلاعات ضروری بیشتر خودکار است، برای بازیابی کمتر تلاش می شود، اما یادگیرندگان هنوز اطلاعات را ذخیره می کنند و برای ایجاد ارتباطات معنی دار به کمک نیاز دارند. قوانین و یادآوری اطلاعات اولیه خودکار تر می شوند. شروع به دیدن ویژگی های زمینه ای یادگیری می کنند؛ اطلاعات در حالت مجزا باقی می مانند؛ همیشه تصویر بزرگ را نمی بیند؛ افزایش راحتی در تصمیم گیری برای موقعیت هایی که قبلا دیده اند پیش می آید؛ مشکل در تمایز بین اطلاعات مربوط و غیر مرتبط هنوز باقی است؛ می توانند راه حل های جزئی برای موقعیت های ناآشنا یا پیچیده ارائه دهند؛ در مورد تصمیم گیری اضطراب دارند؛ و هنوز به دنبال اهداف کوتاه مدت هستند.

در مرحله شایستگی، یادگیرنده استقلال و توانایی برای توسعه برنامه های ویژه را افزایش داده است. هنگامی که یادگیرنده یک برنامه را توسعه می دهد، خطراتی وجود دارد که تنها توسط نظارت ناظر کاهش می یابد. از آنجایی که یادگیرنده برنامه ریزی کرده است، عواقب آن قابل پیش بینی است و فرصتی برای یادگیری ایجاد می کند. این مرحله ممکن است در دوره های بعدی رخ دهد، اما به احتمال زیاد این مهارت در طول دوره آموزش چند سال اول تمرین تقویت می شود. در این مرحله، یادگیرنده شروع به توسعه یک روال می کند و در برنامه ریزی برای موفقیت بلندمدت سنجیده تر است؛ شروع به دیدن چگونگی ارتباط تصمیمات و اقدامات با اهداف بلند مدت می کنند؛ برنامه ریزی آگاهانه و هشیارانه را توسعه می دهد، یک روال و رویه ثابت را دنبال می کند و دستورالعمل ها را تدوین می کند؛ می تواند در مشکلات جدید تصمیم بگیرد.

در مرحله مهارت، فرد در اوایل عمل با ایجاد روال هایی که می تواند امور را ساده تر کند، در تقلا است؛ واکنش های عاطفی را نسبت به نتایج تصمیمات هماهنگ می کند؛ و چندین مورد حواس پرتی را مدیریت می کند و محرک های فکری و عاطفی را در یک تجربه یادگیری ترکیب می کند؛ شروع به تکیه بیشتر بر شهود می کند، اعتماد به نفس و مسئولیت پذیری بیشتری نشان می دهد؛ به سرعت اطلاعات را به عنوان مرتبط و غیر مرتبط فیلتر می کند؛ افزایش احساس مسئولیت و اعتماد به نفس رخ می دهد؛ به وضوح و به سرعت آنچه مرتبط و نامربوط است مجزا می کند؛ انحرافات مناسب از قوانین یا الگوهای عادی را درک می کند؛ حل مشکلات جدید در زمینه تجربه قبلی را آسان می بیند؛ درک عمیق قوانین، نظریه ها و گزینه های جایگزین رشد می کند؛ تصمیم گیری کمتر هشیار است، و بیشتر خودکار است و شروع به توسعه شهود می کند.

در مرحله تخصصی، یک حرفه ای یاد گرفته است که الگوها و سرنخ ها را تشخیص دهد و با استفاده از "شهود" به سرعت تصمیم بگیرد؛ با نکات ظریف هماهنگ است و در صورت وقوع موارد غیرمنتظره با احتیاط عمل می کند؛ به وضوح شهودی فکر می کند؛ دیگر بر قوانین، دستورالعمل ها یا اصول کلی متکی نیست؛ رویکردهای تحلیلی در موقعیت‌های جدید یا زمانی که مشکلات رخ می‌دهند استفاده می‌شود؛ مسئولیت خود، دیگران و محیط را به عهده می گیرد.

تفاوت کارشناسان و تازه کارها چه تاثیری بر آموزش دارد؟

چندین ویژگی متخصصان را از افراد تازه کار متمایز می کند. بطور خلاصه، متخصصان بیشتر می دانند، دانش آنها سازماندهی شده و یکپارچه تر است، آنها استراتژی های بهتری برای دستیابی به دانش و استفاده از آن دارند و خود تنظیم هستند و انگیزه های متفاوتی دارند. این ویژگی ها بویژه بر حل مسئله تاثیر می گذارند، و می توانند بر ایجاد و گسترش آموزش بطور کلی، و دوره های آموزشی یا توسعه برنامه درسی تأثیر بگذارند. ویژگی های زیر در ایجاد استراتژی های آموزشی بویژه کارایی دارند: تخصص بصورت مرحله ای از طریق حل تدریجی مسئله توسعه می یابد؛ متخصصان بیشتر می دانند؛ متخصصان الگوهای معناداری از اطلاعات دارند؛ دانش تخصصی مشروط است؛ متخصصان حافظه کاری برتری دارند؛ متخصصان می توانند جنبه های مهم دانش خود را با تلاش کمی بازیابی کنند؛ متخصصان بیشتر خودتنظیم می شوند و انگیزه های متفاوتی دارند؛ متخصصان اطلاعات کمتری را جمع آوری می کنند؛ و متخصصان سریع هستند. بر اساس این ویژگی ها راهبردهای آموزشی و تربیتی مختلفی را می توان استخراج کرد.

 

استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.

عزت نفس: چگونه خود را ارزشگذاری می کنیم؟

چکیده

عزت نفس عبارت است از میزانی که کیفیت ها و ویژگی های موجود در خودپنداره فرد مثبت تلقی می شوند؛ منعکس کننده تصویر فیزیکی فرد از خود، دیدگاه او نسبت به دستاوردها و توانایی های خود، ارزش ها و موفقیت درک شده در زندگی مطابق با آن ارزشها، و همچنین طرقی که دیگران به آن شخص نگاه می کنند و به آن پاسخ می دهند. هر چه درک انباشته از این ویژگی ها و مشخصات مثبت تر باشد، عزت نفس فرد بالاتر می رود. درجه بالایی از عزت نفس جزء مهم سلامت روان در نظر گرفته می شود، در حالی که عزت نفس پایین و احساس بی ارزشی از علائم رایج افسردگی هستند.


عزت نفس به ارزیابی کلی مثبت یا منفی فرد از خود اشاره دارد و می تواند به طرق مختلف دیده شود: به عنوان یک ویژگی پایدار، به عنوان یک ویژگی ثابت در مقابل شکننده، به عنوان حوزه های خاصی از ارزش خود وابسته، یا به عنوان هدفی که افراد دنبال می کنند. تصور می شود که عزت نفس در دوران کودکی رشد می کند و در طول زمان نسبتاً ثابت می ماند. اگرچه تبعات مرتبط با انواع مختلف عزت نفس وجود دارد، اما جایگزین هایی برای پیگیری عزت نفس وجود دارد که ممکن است به کاهش تبعات کمک کند.

آیا عزت نفس یک نیاز شایع است؟

در فرهنگ عامه، هزاران کتاب خودیاری و کتابچه راهنمای تربیت کودک در این زمینه نوشته شده است. در جامعه علمی، مقالات بیشماری در مجلات مختلف در چند دهه گذشته در این زمینه منتشر شده است. عزت نفس اغلب به عنوان پادزهری برای مشکلات جامعه مورد ستایش قرار گرفته است. جنبش عزت نفس در دهه 1990 فرض بر این داشت که افزایش عزت نفس افراد می تواند مشکلات اجتماعی مانند پیشرفت تحصیلی پایین، نرخ بالای ترک تحصیل، بارداری نوجوانان، خشونت خانگی، و سوء مصرف مواد مخدر و الکل را کاهش دهد. با این حال، بررسی اخیر نشان میدهد که اثرات صفت عزت نفس ممکن است محدود باشد. عزت نفس بالا که زمانی تصور می شد انواع پیامدهای مثبت را پیش بینی می کند، تنها با تمایل به تجربه احساسات مثبت و احساس خودکارآمدی مرتبط است. عزت نفس پایین که زمانی تصور می شد علت پیامدهای منفی است، صرفاً یک نشانه یا وابسته پیامدهای منفی است تا یک علت قابل اعتماد.

به طور کلی، بررسی نشان می دهد که ممکن است مطالب بیشتری در عزت نفس از اینکه فقط بالا یا پایین است وجود داشته باشد. این مدخل ماهیت چندوجهی عزت نفس را بررسی می کند: چگونه عزت نفس بر پاسخ افراد به تهدیدهای خود تأثیر می گذارد؛ ثبات عزت نفس؛ وایستگی های ارزش خود، یا حوزه هایی که افراد عزت نفس خود را بر اساس آن ها قرار می دهند؛ و اهداف اعتباربخشی خود، یا میل به اثبات اینکه فرد دارای ویژگی های خاصی است که عزت نفس بر اساس آن ها استوار است. این مدخل در مورد تفاوت های بین فرهنگی در عزت نفس و راه های کاهش هزینه های مرتبط با پیگیری عزت نفس نیز بحث می کند.

پاسخ به تهدیدات عزت نفس

افراد با عزت نفس بالا دارای دیدگاه های مثبت به خود و اعتماد به خود هستند. آنها در حفظ و تقویت عزت نفس خود، به ویژه در مواجهه با تهدیدهای خود، مهارت دارند. به عنوان مثال، به دنبال بازخورد شکست، افراد با عزت نفس بالا، در مقایسه با افراد با عزت نفس پایین، احتمالاً نقاط قوت خود را نسبت به نقاط ضعف به یاد می آورند، برای مدت طولانی تری در وظایف خود پافشاری می کنند، ریسک بیشتری می کنند و خود را در حوزه های غیر مرتبط با تهدید برای افزایش عزت نفس خود تقویت می کنند. علاوه بر این، آنها احتمالاً تهدید را از خود دور میکنند و اسنادهای خودخدمتی (خودیاری)، مانند سرزنش دیگران یا نادیده گرفتن اعتبار بازخورد منفی را ایجاد می کنند.

افراد با عزت نفس پایین، دیدگاه های نسبتاً کم مطلوب و اعتماد به خود کمتری دارند و به شدت نگران احتمال طرد شدن توسط دیگران هستند. هنگامی که افراد با عزت نفس پایین شکست می خورند، سریعتر نقاط ضعف خود را نسبت به نقاط قوت به یاد می آورند و تمایل دارند بازخوردهای منفی را برای خود درونی کنند و بیش از حد تعمیم دهند و شکست را تأییدی بر عدم کفایت کلی خود می دانند. افراد با عزت نفس پایین به دنبال شکست در جلوگیری از کاهش بیشتر عزت نفس، استراتژی های محافظت از خود را انجام می دهند، مانند کاهش انگیزه کاری، اجتناب از خطرات، و کاهش تمایل به ترمیم خلق و خوی منفی خود. افراد با عزت نفس پایین دارای وابستگی های پذیرش بین فردی هستند؛ وقتی شکست میخورند، به طور خودکار شکست را با طرد شدن توسط دیگران مرتبط میکنند. در واقع، عزت نفس پایین با معیارهای شخصیتی مرتبط است که ناامنی در روابط را منعکس می کند؛ مانند حساسیت به طرد، سبک های دلبستگی ناایمن، و اطمینان جویی بیش از حد در روابط. به دنبال شکست، افراد با عزت نفس پایین بیشتر به سمت روابط بین فردی گرایش پیدا میکنند و همین امر باعث میشود که افراد غریبه را بیشتر دوست داشته باشند. در تعامل با غریبه ها، افراد با عزت نفس پایین ممکن است بیشتر با احتمال طرد شدن هماهنگ شوند و بنابراین احتمالاً تلاش زیادی برای اطمینان از اینکه طرف مقابل آنها را دوست دارد، صرف میکنند.

با این حال، در زمینه روابط نزدیک، افراد با اعتماد به نفس پایین به دنبال تهدید خود، پاسخ های خود محافظتی از خود نشان میدهند؛ آنها از دوستان خود فاصله می گیرند، روابط خود را بی ارزش می کنند و به عشق شریک خود، به عنوان پاسخ های پیشگیرانه برای جلوگیری از احتمال طرد شدن توسط شریک زندگی خود شک می کنند.

افراد با عزت نفس بالا به پذیرش بین فردی خود اطمینان دارند و به طور مزمن نگران این نیستند که آیا دیگران آنها را رد کنند یا بپذیرند. در واقع، افراد با عزت نفس بالا پس از شکست، مستقل تر میشوند و بر تواناییها و شایستگی های منحصر به فرد خود به جای ویژگیهای بین فردی خود تمرکز میکنند و باعث میشود که افراد غریبه کمتر مورد علاقه شان قرار بگیرند. با این حال، در روابط نزدیک، افراد با عزت نفس بالا به شریک زندگی خود نزدیک می شوند و روابط خود را به دنبال تهدید خود تقویت می کنند و در نتیجه عزت نفس خود را ترمیم می کنند.

تحقیقات در مورد واکنش افراد با اعتماد به خود بالا و پایین برای موفقیت تا حدودی نتایج بظاهر متضاد نشان می دهند. برخی از مطالعات نشان می دهد که افراد با عزت نفس بالا و پایین، اعتماد به نفس و خلق مثبت را پس از موفقیت نشان می دهند. با این حال، مطالعات دیگر نشان میدهد که افراد با اعتماد به نفس پایین، اضطراب شدیدی را پس از موفقیت تجربه میکنند، زیرا بازخورد مثبت با دیدگاههای منفی آنها نسبت به خود ناسازگار است. در واقع، افراد با اعتماد به نفس پایین احتمالاً تجربیات عاطفی مثبت را کاهش می دهند، در حالی که افراد با عزت نفس بالا احتمالاً از آن لذت می برند. چنین یافته هایی با نظریه تأیید شخصی ویلیام سوان مطابقت دارد، که بیان میکند که افراد انگیزه دارند تا دیدگاههای موجود خود را تأیید یا تقویت کنند، حتی اگر منفی باشند.

ثبات عزت نفس

علاوه بر ویژگی عزت نفس، محققان ثبات عزت نفس افراد را نیز بررسی کرده اند. به ویژه، مایکل کرنیس و همکارانش بین عزت نفس بالا و پایدار و عزت نفس بالا و شکننده تمایز قائل شده اند. افراد با عزت نفس بالا و پایدار در طول زمان نوسانات نسبتا کمی در احساس ارزش خود نشان می دهند، زیرا ارزش خود کمتر به بازخورد یا شرایط خارجی وابسته است. در مقابل، افراد با عزت نفس بالا و شکننده، نوسانات چشمگیری در احساس ارزشمندی خود نشان می دهند. از آنجایی که برای تعیین احساسات خود به شدت به بازخورد دیگران و محیط بیرونی وابسته هستند، با دریافت بازخورد منفی دچار بی ثباتی عزت نفس و افزایش خشم و خصومت نسبت به دیگران می شوند. در واقع، خودشیفته ها به احتمال زیاد دارای عزت نفس بسیار شکننده ای هستند – اگرچه آنها نسبت به خود بسیار فکر می کنند، اما دارای شکنندگی زیربنایی از ارزش خود هستند که منجر به تلاشی سیری ناپذیر برای تأیید و تحسین مداوم توسط دیگران میشود.

وابستگی های خودارزشمندی

وابستگی های خودارزشمندی منعکس کننده حوزه های خاصی است که افراد ارزش خود را بر اساس آن ها قرار می دهند. جنیفر کراکر و همکارانش هفت حوزه وابستگی را در بین دانشجویان شناسایی کردند: شایستگی تحصیلی، جذابیت فیزیکی، تایید دیگران، رقابت، فضیلت، حمایت خانواده و داشتن محبت خدا. افراد در مبانی خودارزشمندی متفاوت هستند؛ با پیامدهایی برای نحوه گذراندن وقت، سلامت روانی و جسمی و پیامدهای بین فردی. برای مثال، افرادی که ارزش خود را بر اساس جذابیت قرار می دهند، زمان بیشتری را صرف خرید، آرایش و معاشرت می کنند. افرادی که ارزش خود را بر اساس فضیلت قرار می دهند، زمان بیشتری را برای فعالیت های داوطلبانه و حضور در عبادت صرف می کنند.

تحقیقات نشان داده است که برخی حوزه های وابستگی هزینه های بیشتری را برای سلامت روانی و جسمی نسبت به سایر حوزه ها تحمیل می کنند. به عنوان مثال، مبنا قرار دادن ارزش خود بر اساس ظاهر با علائم افسردگی و اختلالات خوردن همراه است، در حالی که پایه گذاری ارزش خود بر اساس فضیلت با مصرف کمتر الکل و معدل تحصیلی بالاتر مرتبط است. ارزشمندی خود بر اساس تحصیلات، اگرچه با صرف زمان بیشتر برای مطالعه همراه است، معدل را پیش بینی نمی کند. یکی از توضیح ها این است که ارزشگذاری تحصیلی  افراد منجر به افزایش استرس و اضطراب میشود که به نوبه خود، عملکرد مطلوب را مختل میکند.

اگرچه وابستگی ها برانگیزانندگی بالایی دارند، اما منبع آسیب پذیری نیز هستند زیرا افراد احتمالاً رویدادهای منفی را در حوزه های احتمالی تجربه میکنند که احساس ارزشمندی آنها را تهدید میکند. به عنوان مثال، افرادی که ارزش خود را بر اساس تحصیلات استوار می کنند، افکار خودارزیابی منفی بیشتری را پس از شکست نسبت به افرادی که کمتر به شایستگی تحصیلی خود وابسته هستند، گزارش می کنند. علاوه بر این، افراد با اعتماد به خود پایین که ارزش خود را بر پایه تحصیلات استوار میکنند و شکست را تجربه میکنند، احتمالاً هدف را کنار می گذارند تا شایسته به نظر برسند و سریعتر خود را با شکست همراه میکنند تا موفقیت.

در نهایت، تحقیقات نشان داده است که در میان دانشجویان سالهای آخر متقاضی تحصیلات تکمیلی، آنهایی که ارزش خودشان به شدت وابسته به تحصیلات بود، در پاسخ به پذیرش در مقابل رد شدن از پذیرش دانشگاه های تحصیلات تکمیلی، نوسانات چشمگیری در عزت نفس و خلق و خوی خود نشان دادند، که به نوبه خود منجر به بی ثباتی عزت نفس و افزایش علائم افسردگی در طول زمان شده بود.

از نظر بین فردی، تحقیقات نشان داده است که افراد با عزت نفس بالا که ارزش خود را بر اساس شایستگی تحصیلی قرار می دهند و تهدید خود تحصیلی دریافت می کنند، کمتر به مشکلات شخصی دیگران پاسخ می دهند و در نهایت کمتر دوست داشتنی می شوند. در مقابل، افراد با عزت نفس پایین که وابسته به تحصیلات هستند و تهدید تحصیلی را تجربه می کنند، حمایت بیشتری از مشکلات شخصی دیگران می کنند و در نتیجه بیشتر مورد علاقه دیگران قرار می گیرند.

اهداف خود اعتباریابی

افراد احتمالاً اهداف خود تأییدی را اتخاذ می کنند که هدف آن اثبات و تأیید این است که دارای ویژگی هایی هستند که عزت نفس آنها بر اساس آن قرار دارد. تحقیقات نشان داده است که دانش آموزانی که ارزش خود را بر پایه تحصیلات قرار میدهند، احتمالاً دارای اهداف خود تأییدی تحصیلی با هدف اثبات شایستگی خود به دیگران هستند. اگرچه اهداف خود اعتباریابی انگیزه بخش هستند، اما وقتی دانش آموزان بر اعتبارسنجی تواناییهای خود تمرکز میکنند، احتمالاً اضطراب تحصیلی بیشتری را تجربه می کنند، انگیزه درونی کمتری از خود نشان میدهند، اسنادهای مبتنی بر تواناییهای منفی بیشتری ارائه میکنند، و نسبت به افرادی که بر نشان دادن توانایی خود تمرکز نمی کنند در انجام وظایف پس از شکست ضعیف تر عمل می کنند.

فرهنگ و پیگیری عزت نفس

اگرچه برخی از محققان پیشنهاد کرده اند که عزت نفس یک نیاز اساسی است، برخی دیگر استدلال کرده اند که عزت نفس جهانی نیست، بلکه یک ساختار فرهنگی منحصر به فرد برای فرهنگ هایی است که بر فردیت و موفقیت شخصی تأکید دارند. به عنوان مثال، استیو هاینه و همکارانش نشان داده اند که در فرهنگهای آسیای شرقی مانند ژاپن، تمرکز بیشتر بر بهبود خود و انتقاد از خود است، در حالی که در فرهنگ آمریکای شمالی، تمرکز بر محافظت و افزایش عزت نفس است. اخیراً عزت نفس به عنوان یک تعقیب هدف مفهوم سازی شده است که در آن افراد هدف خود را برای محافظت، نگهداری و افزایش عزت نفس خود اتخاذ می کنند. در فرهنگ آمریکای شمالی، مردم بیشتر وقت و انرژی خود را صرف پیگیری عزت نفس می کنند. این پیگیری بسیار انگیزه بخش است، زیرا وقتی افراد موفق میشوند، عزت نفس خود را افزایش میدهند و خلق و خوی مثبت خود را بالا می برند. با این حال، از آنجایی که موفقیت تضمین نشده است، افراد نیز احتمالاً تهدیداتی را برای ارزش خود تجربه می کنند که منجر به کاهش عزت نفس و افزایش عاطفه منفی می شود. با گذشت زمان، پیگیری عزت نفس ممکن است در برآورده شدن نیازهای روانی مانند شایستگی، خودمختاری و ارتباط با دیگران اختلال ایجاد کند. به عنوان مثال، زمانی که افراد بر حفظ عزت نفس تمرکز می کنند، کمتر برای یادگیری از اشتباهات خود یا بررسی زمینه هایی که نیاز به بهبود دارند، آماده هستند.

یک جایگزین برای پیگیری عزت نفس ممکن است تغییر از اهداف متمرکز بر محافظت و افزایش عزت نفس، به اهدافی باشد که بالاتر از خود هستند و دیگران را نیز در بر می گیرند، مانند اتخاذ اهداف یادگیری با هدف مشارکت در زمینه خود. در این راستا، تحقیقات نشان داده است که دانش آموزانی که اهداف تسلط را در کلاس درس اتخاذ میکنند، پردازش شناختی عمیقتر و علاقه درونی بیشتری نسبت به دانش آموزانی که اهداف عملکرد محور دارند، نشان میدهند.


استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.