سه شنبه 30 بهمن 1403
مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی
روانشناسی یادگیری
بخش دوم
یادگیری به عنوان بازنمایی دانش
در طول دوره طولانی که در آن چارچوب های رفتاری بر تحقیقات یادگیری غالب بود، فعالیت مغز انسان تا حدودی یک راز بود. با این حال، سؤالات زیادی در مورد آنچه در داخل "جعبه سیاه" می گذرد، آشکار شد زیرا محققان طیف وسیعی از روش ها را به کار گرفتند تا برخی از اصول اولیه نحوه پردازش اطلاعات توسط انسان و نحوه عملکرد سیستم حافظه را بررسی کنند. این جنبش در اواخر دهه 1950 آغاز شد و در دهه 1970 شتاب زیادی را تجربه کرد. به طور خلاصه، کل مباحث در مورد یادگیری به سرعت از سؤالات مربوط به رفتار به سؤالاتی در مورد کسب دانش و ساخت معنا تغییر یافت. مضامین اساسی و کمک های اصلی جهت گیری شناختی در یادگیری به سرعت جایگاه خود را پیدا کردند که به شرح زیر بیان می شود:
1-شناخت ماهیت فعال پردازش اطلاعات انسانی و درک برخی از ظرفیت ها و محدودیت های سیستم حافظه مهم است.
2-از آنجا که اکتساب دانش یک موضوع اصلی در یادگیری شناختی است، دانستن چیزی در مورد ساختار و سازماندهی حافظه مهم است. اگر یادگیرندگان دائماً در حال ساختن دانش هستند، بازنمایی ذهنی آنها چگونه است؟
3-فراگیران لزوماً کنترل زیادی بر یادگیری خود دارند، بنابراین مهم است که در نظر داشته باشیم که افراد چیزهای زیادی برای یادگیری در مورد یادگیری خود دارند.
4-یادگیری صرفاً یک فرآیند خطی نیست که در آن افراد همچنان به ذخایر دانش خود اضافه می کنند. در عوض، یادگیری یک فرآیند چرخه ای بازگشتی دوباره و دوباره به مفاهیم موجود است که باید اصلاح شود و اغلب برای تصورات نادرست اصلاح شود.
مسائل مربوط به پردازش فعال و ظرفیت مدلهای اصلی حافظه انواع مختلفی از ذخیرهسازی حافظه را ارائه میکردند. برای اهداف این بخش، تمایز بین یک "حافظه کاری" کوتاه مدت و یک حافظه بلند مدت یا دائمی کافی است. تمایز های پیچیده تر بعدا مطرح خواهند شد.
حافظه کوتاه مدت فضای کاری آگاهانه است که در آن اطلاعات جدید به طور مختصر در حالت فعال نگهداری می شود تا فرد بتواند از آن برای پاسخ های سریع استفاده کند یا آن را به شکل دائمی تر پردازش کند. یکی از مشکلات حافظه کوتاه مدت این است که با فضای محدود و همچنین مدت زمان محدود گرفتار است. قاعده کلی این است که حافظه کوتاه مدت می تواند حدود هفت، به اضافه یا منهای دو بیت اطلاعات را در خود جای دهد و بدون تمرین ذهنی مداوم، مدت زمان آن کمی کمتر از 30 ثانیه است. هنگامی که شخص اطلاعات را به حافظه بلند مدت پردازش می کند، این محدودیت ها ناپدید می شوند. با این حال، مسائل دیگری مانند نحوه یافتن اطلاعاتی که قبلاً ذخیره شده است، پیش میآید. این پیچیدگی های حافظه به سادگی نیاز به استراتژی و مهارت در استفاده از سیستم را نشان می دهد.
با حافظه کوتاه مدت، یادگیرندگان می توانند اطلاعات را برای مدت طولانی تری با استراتژی های تمرینی یا با استفاده از ذخیره بیرونی زنده نگه دارند و مشکل ظرفیت را می توان تا حدی با رمزگذاری مجدد قطعات کوچک اطلاعات در قطعات بزرگتر بر اساس تجربه قبلی حل کرد. علاوه بر این، هنگامی که افراد اطلاعات جدید را برای ذخیره سازی دائمی تر پردازش می کنند، معمولاً آن را با دانش ذخیره شده در زمان قبلی مرتبط می کنند. کیفیت این اتصالات تفاوت زیادی در حفظ اطلاعات جدید و بازیابی آنها برای استفاده بعدی ایجاد می کند.
بازنمایی دانش
از آنجایی که حجم وسیعی از اطلاعات در حافظه انسان ذخیره شده است، مسائل ساختار و سازمان مهم هستند. به خاطر فضا، بازنمایی دانش باید کارآمد باشد و از افزونگی اجتناب شود. به عنوان مثال، وقتی شخصی اطلاعاتی در مورد اشکال ادبیات را ذخیره می کند، نیازی به ذخیره جداگانه برای هر داستان، شعر یا نمایشنامه نیست، زیرا ادبیات ساختاری اساسی دارد که در هزاران نمونه نسبتاً ثابت است. در عوض، فرد با تجربه، طرحواره های اساسی را برای چگونگی نمایشنامه ها، شعرها و داستان ها به طور کلی ایجاد می کند. این طرحواره ها ممکن است در طول زمان تا حدودی تغییر کنند، اما نکته مهم این است که وقتی فرد با نمونه های جدیدی از ادبیات مواجه می شود، از قبل چیزهای زیادی در مورد انتظاراتش می داند.
دومین مزیت دانش شکلیافته این است که به یادگیرندگان قدرت تولید دانش خود را میدهد. وقتی دانشآموزان در هر رشتهای بر ساختار اساسی رشتههای خود تسلط پیدا میکنند، میتوانند استنباطها و جزئیات بیشتری را تولید کنند که هرگز مستقیماً آموزش داده نشدهاند، اما توسعههای معقولی از دانش پایه هستند.
چندین نوع مختلف بازنمایی دانش در ادبیات یادگیری ارائه شده است. امور روزمره مانند غذا خوردن در رستوران ها، رفتن به پزشکان و دندانپزشکان، شرکت در یک مراسم اجتماعی و رعایت مراسم ساختارهای زیرینی دارند که معمولاً ماهیت زمانی دارند. این ساختارها معمولاً به عنوان اسکریپت شناخته می شوند. مردم برای نظم و پیش بینی به تجربیاتی که مرتباً با آنها مواجه می شوند، به این اسکریپت های اساسی وابسته هستند.
در مقابل، حقایق و مفاهیمی که در مدارس آموخته میشوند، در قالب شبکههای پیشنهادی نمایش داده می شوند. محققان به راحتی می توانند ماهیت "شبکه ای" ایده های اساسی در هر رشته ای را به سادگی با نام بردن یک مثال از یک مفهوم - به عنوان مثال کلمه بهداشت - نشان دهند و سپس از مردم بخواهند که ایده های مرتبطی را که به ذهن می رسد ایجاد کنند.
احتمالاً قویترین طرح کلی که مردم در هر کجا دارند، دانش نحوه سازماندهی داستانها است. از آنجایی که بسیاری از تجربیات انسانی از طریق داستان ها به اشتراک گذاشته می شود، برای همه اعضای هر جامعه ای مهم است که بتوانند عناصر روایت داستان را درک کنند و بتوانند آنها را برای ارتباط ایجاد کنند. می توان استدلال کرد که توانایی انسان برای سازماندهی و انتقال تجربیات انسانی در سطحی بالاتر از جزئیات پیش پا افتاده، بزرگترین دستاورد آنهاست.
کنترل اجرایی
واضح است که فراگیران فعالیت شناختی خود را کنترل می کنند و برای این کار به دو چیز نیاز دارند. یکی از ضروریات، آگاهی از نحوه عملکرد آنهاست. به عنوان مثال، هنگامی که مردم مطالب متنی را می خوانند، درک مطلب کلید موفقیت آنها است. اکثر مردم تکمیل یک متن خواندنی را فقط برای تشخیص این موضوع تجربه کرده اند که هیچ سرنخی از آنچه که اخیرا خوانده اند ندارند. این احساس درک یا فقدان آن، اولین شرط لازم برای توانایی انجام اقدامات اصلاحی است. خوانندگان و یادگیرندگان موفق تمایل دارند چنین آگاهی را تا حد بیشتری نسبت به خوانندگان کمتر موفق حفظ کنند.
ضرورت دوم، کسب و استفاده از راهبردهایی برای یادگیری، درک مطلب و بازیابی حافظه است. این حوزه ای است که در آن دانش آموزان می توانند به طور چشمگیری در رویکرد خود به یادگیری متفاوت باشند. ایده اصلی این است که مردم همیشه می توانند برای پردازش فعال اطلاعات "کاری انجام دهند" و در طول زمان محققان بسیاری از استراتژی های قدرتمند حوزه خاص را شناسایی کرده اند که یادگیرندگان یا به تنهایی به دست می آورند یا می توانند آموزش داده شوند. نکته اصلی این است که هیچ چیز جایگزین مسئولیت یادگیری خود نمی شود.
یادگیری در طول زمان
آخرین نکته ای که در این بخش در مورد یادگیری از دیدگاه شناختی باید به آن اشاره کرد این است که ساختن دانش یک فرآیند بی پایان است. حتی اسکریپت های ساده ای که افراد در زمینه هایی مانند مشارکت آنها در خدمات پزشکی ایجاد می کنند، با تغییر شیوه ها بر اساس فناوری و علم پزشکی، دستخوش تغییرات اساسی می شوند. هر زمان که تجربه فرد در هر حوزه ای تغییر کند، طرح ها یا چارچوب های زیربنایی مورد استفاده برای درک آن شیوه ها نیز باید تغییر کنند. به عبارت دیگر، خطوط داستانی اساسی که به زندگی مردم معنا می بخشد، دائما در حال ساختن هستند. در تحلیل نهایی، این چیزی است که جهان شناختی واقعاً درباره آن است. این در مورد جستجوی مداوم برای معنی است.
یادگیری به عنوان مشارکت اجتماعی
تا اواخر دهه 1980، مهمترین مشارکت در تحقیق در مورد یادگیری در محیطهای آزمایشگاهی رخ میداد، و بزرگترین زمینههای کاربردی در مدارس دولتی در تمام سطوح بود. تاکید بر یادگیری - چه با توجه به رفتار قابل مشاهده یا فعالیت شناختی کمتر قابل مشاهده - بر روی یادگیرندگان فردی بوده است که عمدتا به صورت انفرادی انجام می دهند. این تاکید بر عملکرد فردی از برخی جهات به مردم خدمت کرده است. به هر حال، موفقیت در مدرسه تا حد زیادی یک امر انفرادی است، به ویژه زمانی که به صراحت از این طریق با تأکید مداوم بر نمرات به عنوان شاخص اصلی یادگیری تقویت می شود.
آنچه در دهه 1990 تغییر کرد این بود که تحقیقات جدید نه در آزمایشگاه های روانشناسی بلکه توسط انسان شناسان اجتماعی در شیوه های فرهنگی روزمره انجام شد. نمونههایی از زمینههای مورد مطالعه شامل فرهنگهای صنایع دستی مانند خیاطها، تنظیمات حرفهای مانند ناوبری دریایی و رسیدگی به مطالبات بیمه، و سایر شیوههایی مانند تجسم در باشگاههای مراقبان وزن و جلسات الکل گمنام بود. جای تعجب نیست که داستان در مورد یادگیری که از این نوع مطالعات به وجود آمده است به روشی کاملاً متفاوت طراحی شده است و جزئیات دریچه ای برای یادگیری فراهم می کند که درک محققان را به طور قابل توجهی غنی می کند. یک فرض کلیدی این است که انسان ها موجوداتی اجتماعی هستند و یادگیری ذاتاً یک فرآیند اجتماعی است.
محوریت مشارکت
یکی از ذهنیتهای رایج در مورد یادگیری که از طریق مدلهای رفتاری و شناختی به پیش برده شده است، این است که یادگیری در مورد کسب مهارتها و دانش عمومی است، بدون توجه کمی به زمینههای مرتبط با این نتایج. در جوامعی که رویههای اجتماعی در حال انجام هستند، تأکید بر نقش فرد در این عمل و ساختارهای مشارکتی که امکان دسترسی به این عمل را فراهم میکنند، تغییر میکند. با این تغییر، یادگیری هرگز از انجام دادن جدا نمی شود و در واقع یادگیری بر اساس مسیر حرکت فرد به عنوان یک تمرین کننده مشروع تعریف می شود. در این زمینه، مبتدیان ممکن است در ابتدا با به عهده گرفتن نقشهای جانبی وارد یک تمرین پیچیده شوند، اما حتی در حاشیه، شرکتکننده تازه کار به دستگاه اجتماعی کامل تمرین دسترسی دارند - مانند مکالمات مربوط به تمرین، ابزارها و زمینههای تمرین - و اعضایی که در نقش خود پیشرفته تر هستند. در طول زمان، تازه کارها به سمت نقش های مرکزی حرکت می کنند و با این حرکت، شروع به کسب هویت به عنوان یک تمرین کننده مشروع می کنند.
هویت
اگر هدف از یادگیری به عنوان فعالیت شناختی تغییر افراد بر اساس دانسته هایشان باشد، هدف از مشارکت اجتماعی تغییر دادن افراد از نظر شخصیتی است که هستند. در نظر گرفتن مفهوم هویت در زمینههای یادگیری رسمی، مانند مدارس، دشوار است، زیرا موضوع مدارس (یعنی رشتههای سنتی) عموماً اجازه دسترسی به حوزههای عملی زیربنایی که توسط خود رشتهها ارجاع میشوند را نمیدهد. بنابراین، میتوانیم بپرسیم وقتی مطالعه علم بیشتر به دانشآموز بودن مربوط میشود تا عمل مشروع علم، چگونه «دانشمند بودن» تحقق پیدا می کند. با این حال، واضح است که رفتن به مدرسه نوعی تمرین است، و این احتمال وجود دارد که دانش آموزان در طول زمان هویت خود را به عنوان افرادی که درگیر تمرین مدرسه رفتن هستند، توسعه دهند.
حمایت از یادگیری
یادگیری در جوامع عملی عموماً یک امر غنی از زمینه و بافت است. این در تضاد کامل با یادگیری در کلاسهای درس است، جایی که دانشی که باید آموخته شود معمولاً برای کارآمدی ارائه میشود، زیرا حقایق و مفاهیم خالی به دقت از زمینههای آشفتهای که چنین دانشی در آن کشف شده و ممکن است به کار گرفته شود، جدا شده است. در جوامع عملی، طبق تعریف، دسترسی به تمام ابزارهای تمرین، تمام ساختارهای اجتماعی، همه داستانها، و تمام جنبههای فیزیکی محیط وجود دارد که سرنخهایی از نحوه مشارکت موفقیتآمیز را ارائه میدهند. در این تنظیمات، فعالیت بسیار شناختی، مانند محاسبات ریاضی، ممکن است کاملاً متفاوت از همان عملیاتی باشد که در درس های مدرسه رخ می دهد.
تاکید بر شناخت موقعیتیافته
یکی از پیامدهای فوری دیدگاههای اجتماعی، ظهور یک بحث مهم در مورد چارچوببندی مداوم یادگیری بهعنوان فرآیندی است که طی آن دانشآموزان فردی دانش و مهارت را از طریق افزودن قطعات کوچک و افزایشی کسب میکنند. سوال برای آموزش رسمی این است که چه مقدار از دنیای تمرین اجتماعی را باید به محیط های یادگیری سنتی راه دهد. اگرچه این بحث ادامه دارد، اما واضح به نظر می رسد که محققان، نظریه پردازان و مربیان دیگر نمی توانند ماهیت بنیادی یادگیری را نادیده بگیرند.
Online Journal of Ravantanzim
مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی
مدیر مسئول: محمود دلیر عبدی نیا
روانشناس تربیتی با دیدگاه شناختی
دانش آموخته دانشگاه تهران
استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.