مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی
مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی

مدل آموزش هوشمند - قسمت سوم

جمعه 28 دی 1403

مجله اینترنتی روان تنظیم

 

مدل آموزش هوشمند

قسمت سوم

چگونه دانش قبلی نامناسب و/یا نادرست بر یادگیری فراگیران تأثیر می گذارد؟

دانش قبلی نامناسب

تحت برخی شرایط، دانش آموزان از دانش قبلی استفاده می کنند که برای زمینه یادگیری نامناسب است. اگرچه این دانش لزوماً نادرست نیست، اما می تواند درک آنها از مطالب جدید را منحرف کند.

یکی از موقعیت‌هایی که در آن دانش قبلی می‌تواند یادگیری و عملکرد را تحریف کند، زمانی است که دانش‌آموزان معانی روزمره را در زمینه‌های فنی وارد می‌کنند. به عنوان مثال، چندین مطالعه در آمار نشان می دهد که زمانی که تعاریف رایج از اصطلاحاتی مانند تصادفی و توزیع در زمینه های فنی نفوذ می کند، تحریف درک دانش آموزان از مفاهیم آماری را در پی دارد (دل ماس و لیو، 2007؛ کاپلان، فیشر، و راگنس، 2009). بعنوان مثال شایع دیگر کاربرد روزانه اصطلاحات مثبت و منفی ممکن است درک دانش آموزان را از کاربرد صحیح آن در اصطلاح تقویت مثبت و منفی منحرف کند.

موقعیت دیگری که در آن دانش قبلی نامناسب می تواند مانع یادگیری جدید شود، این است که دانش آموزان از موقعیتی به موقعیت دیگر بدون شناخت محدودیت های قیاس به کاربرد قیاس اقدام کنند. در بیشتر موارد، قیاس‌ها یک کارکرد آموزشی مهم را ایفا می‌کنند و به مربیان این امکان را می‌دهند که برای کمک به درک مفاهیم پیچیده، انتزاعی یا ناآشنا، بر آنچه دانش‌آموزان از قبل می‌دانند، تکیه کنند.

با این حال، وقتی دانش‌آموزان تشخیص نمی‌دهند که قیاس در کجا شکسته می‌شود یا محدودیت‌های یک قیاس ساده برای توصیف یک پدیده پیچیده را نمی‌بینند، ممکن است مشکلاتی ایجاد شود. برای مثال، ماهیچه های اسکلتی و ماهیچه های قلبی برخی از ویژگی های مشترک را دارند. از این رو، تشبیه بین آنها تا حدی منطقی است. با این حال، تفاوت در نحوه عملکرد این دو نوع ماهیچه برای درک عملکرد طبیعی آنها و همچنین برای تعیین نحوه مداخله موثر در یک بحران سلامتی اساسی و حیاتی است. در واقع، اسپیرو و همکاران (1989) دریافتند که بسیاری از دانشجویان پزشکی تصور نادرستی در مورد علت بالقوه نارسایی قلبی دارند که می تواند در ناتوانی آنها در تشخیص محدودیت های قیاس ماهیچه اسکلتی - عضله قلبی ردیابی شود.

علاوه بر این، دانش از یک زمینه درسی، ممکن است یادگیری و عملکرد در زمینه درسی دیگر را در صورتی که دانش آموزان به طور نامناسب به کار گیرند، مانع شود. به گفته بوفورت (2007)، دوره های انشای کالج گاهی اوقات با آموزش یک رویکرد عمومی برای نوشتن که دانشجویان را برای نوشتن خوب در حوزه های خاص آماده نمی کند، به این پدیده کمک می کنند. از آنجایی که دانش‌آموزان به نوشتن به‌عنوان یک مهارت «همگانی برای همه موضوعات» فکر می‌کنند، سنت‌ها و سبک‌ها را از کلاس‌های نوشتاری عمومی خود در زمینه‌های درسی که در آن مناسب نیستند، به اشتباه به کار می‌گیرند. به عنوان مثال، آنها ممکن است قراردادهای یک روایت شخصی یا یک دیدگاه خاص را برای نوشتن یک مقاله تحلیلی یا یک گزارش آزمایشگاهی اعمال کنند.

بوفورت استدلال می کند که بدون اصلاح، این نفوذ دانش نامناسب نه تنها بر عملکرد دانش آموزان بلکه بر توانایی آنها در درونی کردن قراردادهای بلاغی و راهبردهای رشته جدید نیز تأثیر می گذارد. علاوه بر این، هنگامی که دانش زبانی در زمینه هایی که نامناسب است به کار می رود، یادگیری نیز می تواند دشوار شود (بارتلت، 1932). به عنوان مثال، زمانی که بسیاری از ما در حال یادگیری یک زبان خارجی هستیم، ساختار دستوری را که از زبان مادری خود می شناسیم در زبان جدید به کار می بریم. هنگامی که زبان جدید بر اساس قواعد گرامری اساساً متفاوت، مانند پیکربندی فاعل - مفعول - فعل در مقابل ساختار فاعل - فعل - مفعول عمل می کند، این می تواند مانع یادگیری شود (تونیس، 1981).

به طور مشابه، استفاده نادرست از دانش فرهنگی می تواند منجر به فرضیات اشتباه شود - و اغلب هم چنین می شود. مثلاً وقتی غربی ها از دانش فرهنگی خود برای تفسیر رفتار های شرقی استفاده می کنند، آنها ممکن است معنای این رفتار ها را به اشتباه تفسیر کنند. به عنوان مثال، غربی ها ممکن است شیوه نزدیک شدن شرقی ها به هنگام سلام دادن را بی ادبی فرض کنند و بر اساس آداب خود رفتار کنند. اگر غربی ها این شیوه ها را از دریچه دانش و مفروضات فرهنگی خود تفسیر کنند، ممکن است درک تحریف شده مانع یادگیری بیشتر شود.

تحقیقات نشان می‌دهد که اگر شرایط و زمینه‌هایی که دانش در آنها قابل اجرا (و یا غیرقابل اجرا) است به طور صریح به دانش‌آموزان آموزش داده شود، می‌تواند به آنها کمک کند تا از بکارگیری نامناسب دانش قبلی خودداری کنند. علاوه بر این، اگر دانش‌آموزان اصول انتزاعی را برای راهنمایی به کارگیری دانش خود بیاموزند و مثال‌ها و زمینه‌های متعددی ارائه شوند که در آن‌ها می‌توانند آن اصول را تمرین کنند، به آن‌ها کمک می‌کند تا تشخیص دهند که دانش قبلی‌شان چه زمانی مربوط به یک زمینه خاص است، و همچنین به آنها کمک می کند تا از کاربرد نادرست دانش در زمینه های اشتباه اجتناب کنند (شوارتز و همکاران، 1999).

محققان همچنین مشاهده می‌کنند که آگاه کردن دانش‌آموزان از محدودیت‌های یک قیاس معین می‌تواند به آن‌ها کمک کند تا بیاموزند که به قیاس‌ها به طور غیرانتقادی نزدیک نشوند یا یک قیاس ساده را بیش از حد تعمیم ندهند (اسپیرو و همکاران، 1989). راه دیگری برای کمک به دانش آموزان برای جلوگیری از ایجاد ارتباط نامناسب یا به کارگیری دانش قبلی در زمینه های نادرست این است که آگاهانه دانش قبلی مرتبط خود را فعال کنند (مینسترل، 1989، 1992). هنگامی که دانش‌آموزان با مفهوم ضد شهودی تقویت منفی روبرو می شوند، از تداعی‌هایی استفاده می کنند که در درک آنها اختلال ایجاد می کند (از مثبت به عنوان مطلوب و منفی به عنوان نامطلوب). با این حال، می توان سعی کرد تا مجموعه‌ای از تداعی‌های مناسب فعال شوند - یعنی مثبت به عنوان جمع و منفی به عنوان تفریق. می‌توان از این تداعی‌ها برای کمک به دانش‌آموزانش برای درک این موضوع استفاده کرد که تقویت مثبت شامل افزودن چیزی به یک موقعیت برای افزایش رفتار مطلوب در آن موقعیت است در حالی که تقویت منفی شامل کم کردن چیزی برای افزایش یک رفتار مطلوب در آن موقعیت است.

خلاصه، هنگام یادگیری مطالب جدید، دانش آموزان ممکن است از دانش (از زمینه های روزمره، از قیاس های ناقص، از زمینه های رشته ای دیگر، و از پس زمینه های فرهنگی یا زبانی خود) استفاده کنند که برای متن نامناسب است و می تواند تفسیر آنها از مطالب جدید را تحریف کند و مانع یادگیری جدید شود. برای کمک به دانش‌آموزان تا یاد بگیرند که دانش قبلی‌شان کجا کاربرد دارد و در کجا کاربرد ندارد، برای مربیان مهم است که (الف) شرایط و زمینه‌های کاربردی را به وضوح توضیح دهند، (ب) اصول انتزاعی را آموزش دهند، اما مثال‌ها و زمینه‌های متعددی نیز ارائه کنند، (ج) هنگام به کارگیری قیاس ها، تفاوت ها و همچنین شباهت ها را ارائه کنند و (د) آگاهانه دانش قبلی مربوطه را برای تقویت ارتباطات مناسب فعال کنند.

دانش قبلی نادرست

در بخش‌های بالا دیده‌ایم که اگر دانش قبلی برای کار در حال انجام ناکافی یا نامناسب باشد، از یادگیری جدید پشتیبانی نمی‌کند. اما اگر کاملاً اشتباه باشد چه؟ تحقیقات نشان می‌دهد که دانش قبلی نادرست (به عبارت دیگر، ایده‌ها، باورها، مدل‌ها یا نظریه‌های ناقص) می‌تواند دانش جدید را تحریف کند و دانش‌آموزان را وا می دارد تا با نادیده گرفتن، رد کردن یا مقاومت در برابر شواهدی که با آنچه آنها معتقدند در تضاد است مانع یادگیری صحیح مطالب جدید شوند (دانبار، فوگلسانگ و استین، 2007؛ چین و مالهوترا، 2002؛ بروور و لامبرت، 2000؛ فیسک و تیلور، 1991؛ آلورمن، اسمیت، 1991، و ریدانس، 1985).

برخی از روانشناسان این تحریف را در نتیجه تلاش ما برای ثبات درونی می دانند. به عنوان مثال، وسنیادو و بروور (1987) دریافتند که کودکان تصور خود را مبنی بر مسطح بودن زمین با دستورالعمل رسمی که می گوید زمین گرد است با تصور زمین به صورت دایره ای اما با سطح صاف در بالا تطبیق می دهند. به عبارت دیگر، کودکان - مانند همه یادگیرندگان - سعی می‌کنند آنچه را که یاد می‌گیرند با تطبیق آن با آنچه قبلاً می‌دانند یا باور دارند، معنا کنند.

دانش قبلی نادرست را اگر شامل ایده ها یا باورهای نسبتاً مجزایی باشد که در مدل های مفهومی بزرگتر گنجانده نشده باشند (مثلاً اعتقاد به اینکه پلوتون یک ستاره است یا قلب خون را اکسیژن می دهد) می توان به راحتی تصحیح کرد. تحقیقات نشان می دهد که این نوع باورها به اصلاح آنها منجر می شود. به عبارت دیگر، دانش‌آموزان به طور کلی وقتی با توضیحات و شواهد متناقض مواجه می‌شوند، دانش قبلی نادرست را اصلاح می‌کنند (بروتون، سیناترا، و رینولدز، 2007؛ گوزتی، اسنایدر، گلس، و گاماس، 1993؛ چی، 2008).

مدل‌های مفهومی یکپارچه‌تر و در عین حال ناقص‌تر - اگر نادرستی‌های فردی آنها به طور سیستماتیک رد شوند - ممکن است در طول زمان اصلاح شوند (روسکو و چی، 2002).

با این حال، برخی از انواع دانش قبلی نادرست – که باورهای غلط نامیده می شوند - به طور قابل توجهی در برابر اصلاح مقاوم هستند. باورهای غلط مدل ها یا نظریه هایی هستند که عمیقاً در تفکر دانش آموزان جا افتاده اند. نمونه‌های زیادی در ادبیات مستند شده‌اند؛ از جمله نظریه‌های ساده‌لوحانه در فیزیک (مانند این تصور که اجسام با جرم‌های مختلف با سرعت‌های متفاوتی سقوط می‌کنند)، افسانه‌های «روان‌شناسی عامیانه» (مثلاً اینکه افراد نابینا شنوایی حساس‌تری نسبت به افراد بینا دارند یا یک هیپنوتیزم کننده خوب می تواند اطاعت کامل را ایجاد کند)، و کلیشه هایی درباره گروه های مردمی قومی یا ملّی (براون، 1983؛ قیصر، مک کلوسکی، و پروفیت، 1986؛ مک کلوسکی، 1983؛ تیلور و کوالسکی، 2004).

رد باورهای غلط به دلایلی دشوار است. اول، بسیاری از آنها در طول زمان و در چندین زمینه تقویت شده اند. علاوه بر این، از آنجا که آنها اغلب شامل عناصر دقیق و همچنین مبهم می شوند، دانش آموزان ممکن است نقایص آنها را تشخیص ندهند. در نهایت، در بسیاری از موارد، تصورات نادرست ممکن است امکان توضیح و پیش بینی موفقیت آمیز را در تعدادی از شرایط روزمره فراهم کند.

برای مثال، کلیشه‌ها ساده‌سازی‌های بیش از حد خطرناکی هستند، و تغییر آن‌ها تا حدی دشوار است، زیرا با جنبه‌های واقعیت درک شده ما مطابقت دارند و با نیاز انسان برای تعمیم و طبقه‌بندی سازگار هستند (آلپورت، 1954؛ بروور، 1988؛ فیسک و تیلور، 1991).

تحقیقات نشان داده است که باورهای غلط عمیق غالباً با وجود مداخلات آموزشی مستقیم باقی می‌مانند (رام، نرسسیان، و کیل، 1997؛ گاردنر و دالسینگ، 1986؛ گاتمن، 1979؛ کانفری، 1990). به عنوان مثال، استاین و دانبار مطالعه‌ای انجام دادند (دانبار، فوگل‌سانگ و استین، 2007) که در آن از دانشجویان خواستند درباره دلیل تغییر فصل‌ها بنویسند و سپس دانش مرتبط آنها را از طریق یک آزمون چند گزینه‌ای ارزیابی کردند. پس از اینکه محققان دریافتند 94 درصد از دانش‌آموزان در مطالعه خود تصورات نادرستی داشتند (از جمله این باور که شکل مدار زمین مسئول فصل‌ها است)، به دانش‌آموزان ویدیویی نشان دادند که به وضوح توضیح می‌داد که انحراف محور زمین، نه شکل مدار زمین، مسئول تغییرات فصلی است. با این حال، با وجود این ویدئو، وقتی از دانش‌آموزان خواسته شد تا در مقاله‌های خود تجدید نظر کنند، توضیحات آنها برای فصل‌ها اساساً تغییر نکرد.

به طور مشابه، مک‌کلاسکی، کارامازا و گرین (1980) دریافتند که سایر تصورات غلط عمیقاً مستحکم در مورد جهان فیزیکی حتی زمانی که از طریق آموزش رسمی رد شوند، همچنان بکار گرفته می شوند. نتایجی از این دست هشیار کننده است. با این حال تصویر اصلاً غم انگیز نیست. برای شروع، تشخیص اینکه تغییر مفهومی اغلب به تدریج رخ می دهد و ممکن است بلافاصله قابل مشاهده نباشد مهم است. بنابراین، دانش‌آموزان ممکن است در جهت کسب دانش دقیق‌تر حرکت کنند، حتی زمانی که هنوز در عملکردشان آشکار نباشد (علیبالی، 1999؛ چی و روسکو، 2002).

علاوه بر این، حتی زمانی که دانش‌آموزان باورهای نادرست را حفظ می‌کنند، می‌توانند یاد بگیرند که این باورها را مهار کنند و نادیده بگیرند و در عوض از دانش دقیق استفاده کنند. برای مثال، تحقیقات نشان می‌دهد که وقتی افراد به اندازه کافی برای انجام این کار انگیزه داشته باشند، می‌توانند آگاهانه قضاوت‌های کلیشه‌ای را سرکوب کنند و بیاموزند که بیشتر به تحلیل عقلانی و کمتر به کلیشه‌ها تکیه کنند (مونتیث و مارک، 2005؛ مونتیث، شرمن، و دیوین، 1998).

بعلاوه، از آنجایی که غلبه آگاهانه بر تصورات نادرست، نسبت به شیوه‌های صرفاً شهودی و آشنای تفکر، به انرژی شناختی بیشتری نیاز دارد، تحقیقاتی وجود دارد که نشان می‌دهد زمانی که حواس‌پرتی و فشار زمان به حداقل برسد، دانش‌آموزان به احتمال بیشتری منطقی فکر می‌کنند و از کاربرد تصورات نادرست و مفروضات ناقص اجتناب می‌کنند (فینیوکین و همکاران، 2000 ; کانمن و فردریک، 2002).

علاوه بر این، آموزش با دقت طراحی شده می تواند، از طریق فرآیندی به نام پل زدن، به رهایی دانش آموزان از تصورات غلط کمک کند (براون، 1992؛ براون و کلمنت، 1989؛ کلمنت، 1993). برای مثال، کلمنت مشاهده کرد که دانش‌آموزان اغلب در این باور مشکل داشتند که یک میز به کتابی که روی سطح آن قرار داده شده است، نیرو وارد می‌کند. او برای کمک به دانش‌آموزان در درک این مفهوم تا حدی دشوار، یک مداخله آموزشی برای دانش‌آموزان فیزیک دبیرستان طراحی کرد که از دانش قبلی دقیق دانش‌آموزان شروع می شد. از آنجایی که دانش‌آموزان معتقد بودند که یک فنر فشرده نیروی متقابل وارد می‌کند، محققان توانستند از فنر به فوم، سپس به چوب انعطاف‌پذیر و در نهایت به یک میز جامد تشبیه کنند. اشیاء میانی برای پل زدن تفاوت بین فنر و میز عمل کردند و دانش آموزان را قادر ساختند تا دانش قبلی دقیق خود را به زمینه های جدید گسترش دهند.

کلمنت با استفاده از این رویکرد، در مقایسه با آموزش سنتی کلاس درس، به طور قابل توجهی دستاوردهای بیشتری به دست آورد. در روشی مشابه، تحقیقات مینسترل (1989) نشان می‌دهد که دانش‌آموزان می‌توانند از طریق فرآیند استدلال جنبه‌های دقیق دانش خود را در حالی که به تدریج جنبه‌های نادرست را اصلاح می‌کنند، پرورش دهند.

خلاصه، برای مربیان مهم است که به دانش قبلی نادرست که در غیر این صورت ممکن است باعث تحریف یا مانع یادگیری شود، توجه کنند. در برخی موارد، نادرستی ها را می توان به سادگی با قرار دادن دانش آموزان در معرض اطلاعات و شواهد دقیقی که با باورها و مدل های معیوب در تضاد است، اصلاح کرد. با این حال، برای مربیان مهم است که تشخیص دهند که یک تصحیح یا ابطال واحد بعید است برای کمک به دانش‌آموزان در بازنگری باورهای عمیقاً غلط کافی باشد. هدایت دانش‌آموزان از طریق فرآیند تغییر مفهومی احتمالاً مستلزم زمان، صبر و خلاقیت است.

 

مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی

مدیر مسئول: محمود دلیر عبدی نیا

روانشناس تربیتی با دیدگاه شناختی

دانش آموخته دانشگاه تهران

لطفا نظرات و پیشنهادات خود را از طریق بخش نظرات مجله اینترنتی روان تنظیم و یا از طریق ایمیل برای ما ارسال کنید.

استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.