سه شنبه - 06 خرداد 1404
مجله اینترنتی روان تنظیم
مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی
فراشناخت
مکانیزم نظارت و کنترل فراشناختی
بخش اول
ماهیت نظارت و کنترل
سالها بود که دروننگری از طرف رفتارگرایان طرد شده بود. با ظهور فراشناخت مشاهده فعالیتهای شناختی درون ذهن مورد توجه روانشناسان شناختی قرار گرفت. تمرکز فعلی در حوزه فراشناخت، یعنی رابطه بین نظارت و کنترل، اهمیت مشاهده و نظارت فعالیت های شناختی را برجسته کرد. نظارت به معنای توانایی قضاوت موفقیتآمیز در مورد فرآیندهای شناختی خود است و کنترل به معنای توانایی استفاده از این قضاوتها برای تغییر رفتار است.
سوال اساسی این بود که چگونه ما قضاوتهای خود را برای تغییر رفتارمان، چه در طول یادگیری و چه در طول یادآوری، به کار میبریم؟
تحقیقات در مورد فراشناخت قبل از دهه 1980 تحت سلطه مطالعاتی بود که به فرآیندهای رشدی توجه می کردند و محقق برجسته آن فلاول بود. تحقیقات در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ تحت سلطه روانشناسان شناختی در آمد که به فرآیندهای از پیش توسعهیافته در بزرگسالان علاقهمند بودند.
برای به حداکثر رساندن دانش حاصل از هر دو خط تحقیق، به ویژه برای دیدگاه کاربردی، پیوندی بین این دو مورد نیاز است. سوال دیدگاه کاربردی این است که چگونه راهبردهای فراشناختی در موقعیتهای یادگیری روزمره به کار گرفته میشوند؟
در مطالعه بزرگسالان، بسیاری از تحقیقات در دهه ۱۹۸۰ به این موضوع پرداختند که آیا قضاوتهای فراشناختی واقعاً دقیق هستند یا خیر؟ به دنبال آن، تحقیقات مختصری در مورد مکانیسمهای شناختی زیربنایی قضاوتهای فراشناختی صورت گرفت. امروزه، بسیاری از محققان فراشناخت تمرکز خود را به مسائل مربوط به کنترل فراشناختی یا چگونگی استفاده افراد از قضاوتهای فراشناختی برای تنظیم، تدوین استراتژی و به حداکثر رساندن یادگیری تغییر دادهاند. تعامل بین نظارت و کنترل در طول یادگیری و به خاطر سپردن اساس تحقیقات فراشناختی را تشکیل می داد. ابتدا بررسی صحت قضاوتهای فراشناختی و نحوهی انجام آنها مورد توجه قرار گرفت. بررسی چگونگی استفاده از این فراشناختها برای کنترل رفتار ارزشمند تلقی می شود.
فلاول (۱۹۷۶) برای اولین بار اصطلاح فراشناخت را به عنوان «دانش فرد در مورد فرآیندها و محصولات شناختی خود یا هر چیز مرتبط با آنها، مثلاً ویژگیهای مرتبط با یادگیری اطلاعات و دادهها» ابداع کرد. نظارت فعال و تنظیم و هماهنگی متعاقب این فرآیندها در رابطه با اشیاء شناختی یا دادههایی که بر آنها مبتنی هستند، معمولاً در خدمت یک هدف یا مقصود مشخص قرار دارد. کلو (۱۹۸۲) دو ویژگی کلی فراشناخت را خلاصه کرد: (الف) متفکر، دانشی در مورد تفکر خود و تفکر دیگران دارد؛ و (ب) متفکر میتواند روند تفکر خود را نظارت و تنظیم کند. سومین نظریهپرداز، براون (۱۹۸۷)، فراشناخت را به عنوان وضعیت دانش فرد و کنترل سیستم شناختی خود او توصیف میکند.
بر اساس این تعاریف، بسیاری از محققان توافق داشتند که دو فرآیند مجزا در حال وقوع است: نظارت و کنترل. با این حال، در زمانی که این ایدهها مطرح شدند، شواهد مستقیم کمی وجود داشت که نشان دهد افراد از خروجی نظارت خود برای کنترل رفتارشان استفاده میکردند. میتوان قضاوتهای فراشناختی را صرفاً پدیدههای فرعی در نظر گرفت. افراد احساساتی را تجربه میکنند که میتوان آنها را به صورت قضاوت بیان کرد، اما این احساسات هیچ تاثیری بر فرآیندهای شناختی که ما برای رمزگذاری، بازیابی، محاسبه و حل مسائل استفاده میکنیم، ندارند. این احساسات و قضاوتهای زودگذر حتی ممکن است آن فرآیندهای شناختی را به طور دقیق منعکس نکنند. قابل اعتماد بودن قضاوتها، و مقایسه با قضاوتهای یک ناظر بیرونی باید مورد بررسی قرار می گرفت. اگر نظارت کاملاً نادرست باشد، مسئله کنترل بیاهمیت میشود. اگر تحت شرایط خاصی، قضاوتها در پیشبینی یادگیری دقیق باشند، آنگاه ماهیت رابطه بین قضاوتها و کنترل رفتار، هم از نظر نظری و هم در محیطهای کاربردی، اهمیت پیدا می کنند.
نلسون و نارنز (1990، 1994) یک ساختار اساسی را - که شامل دو سطح مرتبط با هم است: یک سطح فرا و یک سطح شیء – معرفی کردند. سطح فرا پویا است، زیرا با ارزیابی وضعیت فعلی، حالت به حالت، عمل میکند و با دروننگری هدایت میشود. سطح شیء شامل اعمال و رفتارهای فرد است و وضعیت بیرونی موقعیت فعلی را توصیف میکند.
در طول نظارت فراشناختی، سطح فرا توسط سطح شیء از وضعیت فعلی مطلع میشود و به نوبه خود، در طول کنترل فراشناختی، سطح فرا، سطح شیء را تغییر میدهد. پایش قبل از بازیابی، یا قبل از یادگیری، یا در حین یادگیری و حفظ مداوم، رخ میدهد. این شامل قضاوتهای مربوط به سهولت یادگیری، قضاوتهای مربوط به احساس یادگیری و قضاوتهای مربوط به احساس دانستن میشود. قضاوتهای مبتنی بر احساس دانستن همچنین ممکن است در طول بازیابی اطلاعات رخ دهند. قضاوتهای مربوط به اطمینان ممکن است پس از بازیابی اطلاعات رخ دهد. برعکس، کنترل در طول یادگیری مداوم، مانند تخصیص زمان مطالعه، و در طول بازیابی، به ویژه برای استراتژی جستجو و خاتمه جستجو، نقش ایفا میکند.
هارت (۱۹۶۵) اولین کسی بود که قضاوتهای مبتنی بر احساسِ دانستن را بررسی کرد. او در یک آزمون یادآوری، از شرکتکنندگان سوالاتی در مورد اطلاعات عمومی پرسید، سپس از آنها خواست تا در مورد سوالاتی که پاسخ داده نشده بودند، قضاوتهای مبتنی بر احساس دانستن ارائه دهند و در نهایت یک آزمون تشخیص ارائه داد. نتایج او نشان داد که قضاوتهای مبتنی بر احساس دانستن آزمودنیها در پیشبینی اینکه کدام موارد به درستی تشخیص داده میشوند، دقیق بودند.
آندروود (۱۹۶۶)، اولین کسی که قضاوتهای مربوط به سهولت یادگیری را بررسی کرد، به آزمودنیها ترکیبات سهحرفی ارائه داد. ترکیبات از کلمات سهحرفی رایج تا هجاهای صامت دشوار متغیر بودند. شرکتکنندگان باید سختی یادگیری موارد را ارزیابی میکردند. در نهایت، از همه شرکتکنندگان آزمون یادآوری گرفته شد. نتایج نشان داد که افراد یادگیری خود را با موفقیت بالایی پیشبینی کردند (همبستگی تقریباً 0.90).
آربوکل و کادی (۱۹۶۹) اولین کسانی بودند که چیزی را که بعدها قضاوتهای یادگیری نامیده شد مطالعه کردند. آنها فهرستهایی از زوجهای مرتبط را به شرکتکنندگان ارائه دادند و از آنها خواسته شد پیشبینی کنند که آیا میتوانند هر جفت را به خاطر بیاورند یا خیر. پس از اینکه شرکتکنندگان میزان اطمینان خود را از به خاطر سپردن آن جفت ارزیابی کردند، یک آزمون حافظه از آنها گرفته شد. نتایج نشان داد که پیشبینیها برای هر فرد به طور قابل توجهی دقیق بودند - آن جفتهای مرتبطی که رتبهبندی پایینتر یا دشوارتری دریافت کرده بودند، نسبت به جفتهایی که رتبهبندی بالاتر یا آسانتری دریافت کرده بودند، کمتر به خاطر آورده شدند.
یافته اصلی این مطالعات اولیه این بود که افراد میتوانستند در زمان ارائه مطلب، به طور قابل اعتمادی پیشبینی کنند که آیا میتوانند آن مطلب را بعداً به یاد بیاورند یا خیر.
اگرچه آزمایشهای متعددی وجود داشته است که دقت قضاوتهای نظارتی افراد را قبل یا در طول مطالعهی در حال انجام نشان میدهد، اکثر محققان فراشناخت امروزه نتیجه میگیرند که قضاوتها از نظر دقت متوسط هستند، به طور قابل اعتمادی بالاتر از شانس هستند، اما به هیچ وجه کامل نیستند. افراد همیشه دقیق نیستند و در واقع گاهی اوقات نادرست عمل میکنند. افراد به طور مداوم در قضاوتهای خود بیش از حد مطمئن هستند، در شهادت شاهدان عینی نادرست هستند و در پیشبینی عملکرد حافظه آینده هم بیش از حد مطمئن و هم نادرست هستند. نشان داده شده است که با ارائه تأخیر پس از ارائه یک مورد جدید و قبل از تصمیمگیری، میتوان دقت پیشبینی قضاوتهای فراشناختی را بهبود بخشید - این به عنوان اثر تأخیر در قضاوت یادگیری شناخته میشود (نلسون و دانلوسکی، ۱۹۹۱؛ ویور و کلمن، ۱۹۹۷).
به طور کلی، محققان بر این باورند که افراد توانایی بررسی شناختهای خود و ارزیابیهای تا حدودی دقیق در مورد آنها را دارند.
مکانیسمهای فراشناختی مبنای قضاوتها چیست؟
با توجه به اینکه افراد توانایی قضاوتهای فراشناختی نسبتاً دقیقی دارند، سوال بعدی این بود که چگونه؟ دو فرضیه اساسی بر بحث مربوط به مکانیسمهای زیربنایی قضاوتهای فراشناختی غالب بودهاند: دو دیدگاه که معمولاً دیدگاههای دسترسی مستقیم و استنباطی نامیده میشوند (نلسون، گرلر و نارنز، ۱۹۸۴؛ شوارتز، ۱۹۹۴). دسترسی مستقیم بیان میکند که افراد میتوانند بر اساس ویژگیهایی از هدف که میتوانند به آنها دسترسی پیدا کنند یا بازیابی کنند، قضاوت فراشناختی انجام دهند. در رابطه با حالتهای «احساس دانستن» (FOK) و « احساس نوک زبانی» (TOT)، این بدان معناست که افراد به یادآورنده به اطلاعاتی که نمیتوانند به طور کامل بازیابی کنند، دسترسی فراشناختی دارند.
این مکانیسم مستقیم بیان میکند که اگر فردی بتواند به ویژگیهای یک هدف جستجو شده دسترسی پیدا کند، آنگاه یک قضاوت فراشناختی قوی و مثبت نسبت به آن مورد خاص ارائه میشود. از سوی دیگر، اگر تنها چند ویژگی از هدف قابل دسترسی باشد، قضاوت فراشناختی ضعیفتری ثبت خواهد شد.
در مقابل، دیدگاه استنباطی بیان میکند که افراد قضاوت فراشناختی خود را بر اساس مجموعهای از سرنخها و نشانهها بنا میکنند. از دیدگاه استنباطی، فرضیه آشنایی با نشانه شوارتز، بیان میکند که قضاوتهای فراشناختی مبتنی بر سطح شناخت نشانه در زمان انجام قضاوتها هستند (متکالف، ۱۹۹۳a). آشنایی با نشانهها در پیشبینی نتایج آزمایشها موفقیتآمیز بوده است.
مکانیسم استنباطی دوم، ترکیبی از دسترسی مستقیم و نظریه استنباطی است که در آن به اطلاعات بازیابی شده متکی است، اما آن اطلاعات را به عنوان سرنخ بالقوهای برای تعیین یک قضاوت استنباطی در نظر میگیرد. مکانیسم دسترسیپذیری، که توسط کوریات (۱۹۹۳، ۱۹۹۴، ۱۹۹۵) پیشنهاد شده است، بیان میکند که قضاوتهای فراشناختی بر اساس تمام اطلاعاتی است که بازیابی میشوند، صرف نظر از اینکه اطلاعات صحیح یا نادرست باشند. مقدار اطلاعاتی که هنگام ارائه یک سوال یا نشانه بازیابی میشود، به عنوان سرنخی برای تعیین قضاوت فراشناختی استفاده میشود. بازیابی اطلاعات نادرست نیز به عنوان یک سرنخ استفاده میشود و قضاوت صحیح را تقویت میکند. شواهدی وجود دارد که هم از دیدگاه دسترسی مستقیم و هم از دیدگاه استنباطی پشتیبانی میکند، و بسیار محتمل است که هر دو در قضاوتهای فراشناختی ما نقش داشته باشند (متکالف، ۱۹۹۹). نظارت فراشناختی پیچیده و پویا از یک چارچوب ناپایدار در سطح شیء است.
در معنای کاربردی، محققان علاقهمند به درک استراتژیهای مطالعه افراد و چگونگی بهبود این استراتژیها هستند. این دستور کار تحقیقاتی پیامدهای قوی برای نظریههای فراشناخت و کاربردهای آشکاری در عمل آموزشی دارد.
ادامه دارد
مجله اینترنتی روان تنظیم
Online Journal of Ravantanzim
مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی
مدیر مسئول: محمود دلیر عبدی نیا
روانشناس تربیتی با دیدگاه شناختی
دانش آموخته دانشگاه تهران
استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.