جمعه 19 بهمن 1403
مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی
یادگیری خود تنظیم
عزت نفس و خودتنظیمی
خودتنظیمی تلاشی هدفمند برای رسیدن به خواسته های فردی است. هدف نقطه شروع و ابزاری برای بررسی نحوه پیشرفت فرد است. از آنجایی که اهداف مهم در مرکز خود تنظیمی قرار دارند خود تنظیمی تلاشی هدفمند تلقی می شود.
خودتنظیمی موفقیت آمیز به عنوان تمایل به تلاش برای رسیدن به مهم ترین اهداف تعریف می شود، اهدافی که رسیدن به آنها برای فرد حیاتی است. دستیابی به اهداف، یا شکست در دستیابی در فرایند خود تنظیمی نسبی تلقی می شود. دستیابی به اهداف، سطح خواسته های فرد را بالا می برد و اهداف جدیدی مطرح می شود و شکست در دستیابی منجر به بازبینی فرایند های خودتنظیمی می شود. در خود تنظیمی شکست و موانع ابزارهای یادگیری هستند. موانع و شکست ها را فرصتی برای یادگیری، شناسایی نقاط ضعف و رفع آنها و توسعه استراتژی های جدید برای دستیابی به آن اهداف می دانند.
با دستیابی به اهداف عزت نفس فرد بالا می رود و در صورت شکست عزت نفس فرد به خطر می افتد. خودارزشمندی میتواند خودتنظیمی را تسهیل کند، زیرا افراد برای موفقیت و اجتناب از شکست انگیزه بالایی دارند. با این حال، از آنجا که افزایش عزت نفس لذت بخش است و کاهش عزت نفس دردناک است، محافظت، حفظ و افزایش عزت نفس می تواند به هدف اصلی تبدیل شود و می تواند مشکلات متعددی برای خودتنظیمی به وجود بیاید، به خصوص زمانی که کارها مشکل هستند و احتمال شکست وجود دارد.
این دامهای خودتنظیمی مرتبط با خودارزشمندی جهتگیریهای یادگیری را فعال می کند. جهتگیریهای یادگیری و تسلط، بهویژه، تمایل به پذیرش شکست در جهت یادگیری و تسلط را بالا می برد، و خودتنظیمی موفق را حتی در افراد با عزت نفس پایین تقویت میکند.
به گفته باومایستر و وهس (2003)، نظریههای خودتنظیمی معاصر به دنبال درک این هستند که چگونه، طی دورههای چند روزه، چند ماهه و چند ساله، مردم در برابر وسوسهها مقاومت میکنند، با تلاش پافشاری میکنند و با دقت گزینهها را برای انتخاب مسیر بهینه اقدام برای رسیدن به اهداف خود، ارزیابی میکنند.
تعداد کمی از اهدافی که ارزش تلاش برای رسیدن به آنها را دارند، میتوانند بدون مقداری پشتکار و تلاش در مواجهه با شکستها، مشکلات و شکها محقق شوند. در عین حال، دستیابی به اهداف مستلزم توانایی تشخیص زمانی است که یک اقدام بی ثمر است و جایگزینی استراتژی دیگر برای دستیابی به نتیجه مطلوب ضروری است.
بنابراین، خودتنظیمی نه تنها شامل انجام اقداماتی برای کاهش اختلافات بین وضعیت فعلی فرد و یک وضعیت یا هدف مطلوب است، بلکه شامل توجه به بازخورد در مورد اینکه آیا این اقدامات منجر به پیشرفت به سوی هدف می شوند یا خیر است (کارور و شییر، 1998).
در نهایت، خودتنظیمی موفق مستلزم شفافیت در مورد اینکه کدام اهداف مهم هستند و چرا، می شود (کارور و شییر، 1998). خودتنظیمی موفقیت آمیز را می توان به عنوان تمایل به تلاش برای رسیدن به مهم ترین اهداف تعریف کرد و در عین حال شکست ها، مشکلات و حتی شکست های آشکار را به عنوان فرصتی برای یادگیری، شناسایی نقاط ضعف و رفع آنها و توسعه استراتژی های جدید برای دستیابی به آن اهداف تعریف کرد.
اکثر ما از ابتدا به طور واقع بینانه مشکل تلاش مداوم برای رسیدن به یک هدف را در مواجهه با موانع ارزیابی می کنیم و بررسی می کنیم که آیا استراتژی فعلی ما کارآمد است یا خیر. حفظ کردن پافشاری برای رسیدن به اهداف در مواجهه با موانع موضوع ساده ای نیست. و هر کس که به هدف دشواری چسبیده است، مانند ادامه تلاش برای انتشار مقاله در مواجهه با رد ویراستاران و انتقادات داوران، می داند که رها کردن استراتژی که در آن فرد زمان، تلاش یا پول زیادی را صرف کرده است چقدر دشوار است.
در واقع می توان پرسید که چرا خودتنظیمی موفق می تواند بسیار دشوار باشد؟
نگرانیهای مربوط به عزت نفس میتواند مسیر تعقیب ارزشمندترین اهداف افراد را مختل کند. این ایده که عزت نفس در تعقیب اهداف مهم است، جدید نیست (هیترتون و امبادی، 1993). محققان مدتها متذکر شدهاند که افراد با عزتنفس بالا نسبت به افرادی که اعتماد به نفس پایینی دارند، در مواجهه با وظایف دشوار بیشتر ادامه میدهند (باومایستر، کمپل، کروگر، وس، 2003؛ مکفارلین، باومایستر، بلاسکویچ، 1984).
اما تداوم به تنهایی مساوی با خودتنظیمی موفق نیست. افراد با عزت نفس بالا در برابر تداوم غیرمولد یا حتی معکوس آسیب پذیر هستند، به ویژه پس از تهدید نفس (باومایستر، هیترتون و تایس، 1993؛ هیترتون و آمبادی، 1993). بنابراین، افراد با عزت نفس بالا و پایین در برابر شکست های خودتنظیمی آسیب پذیر هستند، که هیترتون و آمبادی (1993) را به این موضوع سوق داد که سطوح متوسط عزت نفس برای خودتنظیمی بهینه است.
در مفهوم دقیق خودتنظیمی موفق داشتن سطح یا میزان مناسب عزت نفس سوال برانگیز است. نگرانی در مورد عزت نفس، یا تمایل به حفظ، افزایش و محافظت از عزت نفس، اغلب چیزی است که خودتنظیمی موفق را از مسیر خود خارج می کند. خودتنظیمی احتمالاً در حوزههایی که مردم خود ارزشمندی را در آن سرمایهگذاری کردهاند، از بین میرود.
ویلیام جیمز (1890) بر سه مفهوم عزت نفس تاکید کرده است.
اولاً، عزت نفس دارای هردوی خصوصیات صفت شخصیتی و حالت روانشناختی است. به عبارت دیگر، سطح متوسط یا معمولی عزت نفس افراد در طول زمان و در موقعیت ها ثابت است، اما تجربه لحظه به لحظه عزت نفس آنها حول این سطح صفت در نوسان است (جیمز، 1890؛ کرنیس، کرنل، سان، بری، و هارلو، 1993؛ روزنبرگ، 1979). این نوسانات حالت عزت نفس حول صفت عزت نفس یک فرد برای خود تنظیمی مهم است.
دوم، زمانی که افراد موفقیت و شکست را تجربه می کنند، عزت نفس در نوسان است. افراد زمانی که در اهداف خود موفق می شوند احساس عاطفه مثبت را تجربه می کنند و عزت نفس را افزایش میدهند؛ و در صورت شکست، عاطفه منفی و کاهش عزت نفس را تجربه می کنند (کارور، 2003؛ کارور و شییر، 1998).
سوم، همه موفقیت ها و شکست ها به یک اندازه بر عزت نفس فرد تأثیر نمی گذارند. عزت نفس، هر چه به باورهای خود ارزشمندی مربوط باشد، در پاسخ به رویدادهای خوب و بد بیشتر نوسان می کند (کراکر و ولف، 2001؛ کرنیس و واشول، 1995). به عنوان مثال، هر چه عزت نفس دانش آموزان بیشتر مشروط به موفقیت تحصیلی باشد، هنگام تجربه موفقیت تحصیلی عزت نفس آنها بیشتر می شود و در صورت شکست بیشتر کاهش می یابد (کراکر، سامرز و لوهتانن، 2002). به عبارت دیگر، زمانی که عزت نفس مشروط باشد، موفقیت احساس خوبی دارد زیرا موفقیت در یک کار به این معنی است که فرد موفق و در نتیجه انسانی شایسته است. از سوی دیگر، شکست در حوزههای احتمالی بهویژه دردناک است، زیرا به این معنی است که فرد شکست خورده و در نتیجه بیارزش است.
این سه مشاهده پیامدهای مهم و کاملاً متفاوتی برای خود تنظیمی دارند.
اولاً، وقتی عزت نفس وابسته است، افراد به شدت برای موفقیت و عدم شکست انگیزه پیدا می کنند، در نتیجه احساسات مثبت شدید و عزت نفس بالایی را که ناشی از موفقیت است به دست می آورند و از احساسات دردناک و عزت نفس پایین ناشی از شکست اجتناب می کنند. از این نظر، خودارزشمندی می تواند افراد را تشویق کند تا برای دستیابی به اهداف خود تلاش کنند.
دوم، از آنجا که افزایش عزت نفس لذت بخش است و کاهش عزت نفس دردناک است، محافظت، حفظ و افزایش عزت نفس می تواند به هدف اصلی تبدیل شود یا حداقل می تواند با خودتنظیمی موفق اشتباه گرفته شود. بهویژه، در حوزههایی که عزت نفس مشروط است، مردم اغلب میخواهند به خود و دیگران ثابت کنند یا نشان دهند که ارزشهای خود را حفظ کرده اند. به عبارت دیگر، آنها تمایل دارند اهداف خود تأییدی را حفظ کنند.
ثالثاً، اگرچه اهداف خود تأییدی انگیزش ایجاد می کنند، اما منبع انگیزشی شکننده هستند زیرا افراد وقتی از موفقیت مطمئن نیستند به سرعت و به راحتی هدف را رها می کنند.
چهارم، انگیزهای که از خودارزشمندی احتمالی ناشی میشود، میتواند احساس استقلال، یا احساس انتخاب را که منشأ رفتار فرد باشد تضعیف کند. این خودمختاری کاهش یافته باید با احساس فشار و تنش، و علاقه ذاتی کم به وظایف همراه باشد (دسی و رایان، 1995)، که به طور بالقوه منابع خود تنظیمی را تحلیل می برد (وراون، تایس، و باومیستر، 1998؛ وهس و هیترتون، 2000). بنابراین، خودارزشمندی از طریق ماهیت، کیفیت و ثبات اهداف بر خود تنظیمی تأثیر منفی می گذارد.
پنجم، از آنجایی که افراد میخواهند موفق شوند و در کارهایی که به ارزشهای احتمالی آنها مربوط میشود شکست نخورند، تمایل دارند فعالیتهایی را با در نظر گرفتن شانس موفقیت انتخاب کنند - کارهایی را که به خوبی انجام میدهند یا انتظار موفقیت در آنها را دارند - و از کارهایی که بد انجام می دهند یا فکر می کنند ممکن است در آنها شکست بخورند اجتناب می کنند. به عنوان مثال، دانشجویانی که ارزش شخصی آنها بسیار منوط به موفقیت تحصیلی است، باید به احتمال زیاد از رشته خود کناره گیری کنند، دوره را رها کنند، یا حتی در صورت ناتوانی در عملکردشان، رشته خود را تغییر دهند. آنها ممکن است از دوره هایی که خارج از "منطقه راحتی" آنها هستند اجتناب کنند و به سمت دروس و رشته هایی که انتظار موفقیت در آنها را دارند، گرایش پیدا کنند. اگرچه تمرکز بر روی کاری که فرد به خوبی انجام می دهد ممکن است در بیشتر مواقع تحقق اهداف را تسهیل کند، اما خودتنظیمی موفق اغلب مستلزم یادگیری مهارت های جدید یا بهبود نقاط ضعف خود و در نتیجه خارج شدن از منطقه راحتی است.
ششم، از آنجا که شکست در حوزههای خودارزشمندی از نظر عاطفی دردناک است، افراد در صورت امکان شکست، خود را ناتوان میکنند و موانعی را برای موفقیت خود قبل از انجام کار ایجاد میکنند تا در صورت شکست، بهانهای داشته باشند (کاوینگتون، 1992؛ رودوالت و تراگاکیس، 2002). یک استراتژی متداول خودناتوانسازی، خودداری از تلاش است، بنابراین میتوان شکست را به فقدان تلاش نسبت داد تا عدم توانایی. اما خودداری از تلاش برای کارهای دشوار، زمانی که شکست ممکن است، با افزایش احتمال شکست، خودتنظیمی را تضعیف می کند.
در مجموع، خودارزشمندی میتواند بسیار انگیزهبخش باشد، زیرا وقتی ارزش خود فعال است، مردم واقعاً میخواهند موفق شوند و شکست نخورند. با این حال، زمانی که عزت نفس در خطر است، خودتنظیمی تمایل دارد حفظ، تقویت و محافظت از عزت نفس را بر دستیابی به اهداف دیگر اولویت دهد و دام هایی برای خودتنظیمی، به ویژه در کارهای دشوار برپا کند.
این تلهها به احتمال زیاد در کارهای دشواری که شکست در آنها یک احتمال است، رخ میدهد. بعلاوه، اگرچه افراد با عزت نفس بالا و پایین در معرض کاهش خودتنظیمی قرار دارند، اما تفاوت در مثبت بودن و قطعیت خودپنداره مرتبط با عزت نفس می تواند منجر به بالا رفتن ارزش خود شود - و افراد با عزت نفس پایین در شرایط مختلف طعمه دام های خودتنظیمی شوند.
Online Journal of Ravantanzim
مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی
مدیر مسئول: محمود دلیر عبدی نیا
روانشناس تربیتی با دیدگاه شناختی
دانش آموخته دانشگاه تهران
استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.