چهارشنبه - 20 فروردین 1404
مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی
فرایندهای شناختی پیچیده
روانشناسی حل مسئله
قسمت سوم
پایگاه دانش
همه با یک پایگاه دانش منحصر به فرد به یک موقعیت مشکل نزدیک می شوند. این پایگاه دانش اساساً مجموعه ای از انتظارات در مورد نحوه عملکرد جهان است. در خواندن یک کتاب جدید، تجربه شما از خواندن فصول در کتاب های مشابه باعث می شود که ساختار و محتوای خاصی را انتظار داشته باشید. به طور مشابه، هنگامی که شما یک مشکل را شناسایی، تعریف و بازنمایی می کنید، بر حسب چیزی است که قبلاً می دانید. با توجه به تعریف مسئله، بسته به دانش حل کننده مشکل، مشکل به گونه ای متفاوت نشان داده می شود. تحقیقات حل مسئله، اطلاعات بسیار زیادی را در رابطه با رابطه بین دانش و تعریف و بازنمایی مسئله و تا حدی در مورد تشخیص مسئله جمع آوری کرده است. رویکرد معمول به مسائل قیاسی، به عنوان مثال، جستجوی یک ارتباط معنایی بین اجزاء تشکیل دهنده به جای شباهت سطحی مانند تعداد حروف است. در این مثال، دانش در واقع مانعی برای موفقیت در حل مشکلات است.
دانش روزمره، تعریف مسئله و بازنمایی مشکل
تحقیقات اثرات دانش را به طور کلی بر حل مسئله و همچنین تأثیر آن بر تخصص حوزه خاص را نشان داده است. بیشتر این تحقیق بر بازنمایی مسئله متمرکز شده است و همچنین می تواند برای درک ما از تعریف مسئله به کار رود. یکی از منابع شواهد تأثیر دانش بر تعریف و بازنمایی مسئله، از تحقیقات اولیه در مورد حل مسائل به خوبی تعریف شده ناشی می شود. تحقیقات اولیه حل مسئله به دنبال توصیف فرآیند حل مسئله به عنوان مجموعه ای از مراحل در فضاهای مسئله ای مرتبه بالاتر بود.
نیوول و سایمون روی حل مسئله عمومی یا GPS - مدلی از فرآیندهای حل مسئله انسانی - کار کردند. این مدل یک مسئله را به صورت متشکل از فضای مسئله، حالت شروع، حالت هدف، قوانین انتقال و اکتشاف تعریف میکند. فضای مشکل به همه حالتهای احتمالی اشاره دارد که یک مشکل ممکن است در آنها باشد. حالت شروع به حالت اولیه مشکل اشاره دارد. حالت هدف وضعیتی است که سیستم باید به آن برسد. قوانین انتقال به آن دسته از توابع اشاره دارد که سیستم را از یک حالت به حالت دیگر منتقل می کند. در نهایت، اکتشافات به عنوان قوانینی تعریف میشوند که بر خلاف روش تصادفی، تعیین میکنند کدام حرکات باید در فضای مشکل انجام شود. اساساً، GPS از تجزیه و تحلیل میانگین هدف استفاده می کند، فرآیندی که حالت شروع یک مشکل را با حالت هدف مقایسه می کند و سعی می کند تفاوت بین این دو را به حداقل برساند. این مؤلفه ها برای حل مسائل به خوبی تعریف شده در جایی که فضا و انتقال بین حالت ها بدون ابهام هستند، مناسب هستند.
با این حال، این مدل هیچ راه حلی برای مقابله با مشکلات نامشخص ارائه نمی دهد. اما، ایده فضای مسئله به روشی پرکاربرد و مؤثر برای رسمیت بخشیدن به مسائل کاملاً تعریف شده تبدیل شده است. با توجه به GPS، مسائل دارای شکل یا ساختمان مشابه از نظر تئوری باید به طور مشابه بدون توجه به نحوه بازنمایی اطلاعات در مسئله حل شوند. اگر چه مشکلاتی که یک فضای مسئله و ساختار راه حل یکسان اشتراک دارند، واضح است که مؤلفه های انتخاب شده برای بازنمایی ساختار سطحی هر مسئله تأثیری (گاهی منفی) بر بازنمایی ذهنی فضای مسئله دارند. هنگامی که انتظارات یک فرد در مورد یک مشکل نقض می شود، به زمان بیشتری نیاز دارد تا بتوان با موفقیت راه حلی برای مشکل ایجاد کرد و پیمایش کرد. از طرف دیگر، عملکرد زمانی تسهیل میشود که اطلاعات ارائهشده با دانش فرد هماهنگ باشد یا به شکلی باشد که به بازنمایی ناکافی منجر نشود.
دشوارترین نسخههای مسئله آنهایی هستند که فرد را ملزم می کند تا دیدگاه اولیه خود را به نفع دیدگاه جدید و مناسبتر کنار بگذارد. این یافتهها چالشی را برای این ایده ایجاد میکند که بازنمایی یک فرد از یک مشکل صرفاً بر اساس ساختار است. حتی زمانی که ساختار دو فضای مسئله یکسان باشد، حل آن مسائل به عدم تشابه در عناصر سطحی و شیوه های فکری بستگی دارد. به بیان ساده، این نتایج نشان میدهد که در مشکلی بهعنوان لوح خالی وارد نمی شویم. دانش قبلی ابزاری را برای ساختاربندی اطلاعات موجود در مسئله فراهم میکند و به فرد اجازه میدهد تا یک داربست آشنا را بدون توجه به اینکه چقدر مفید یا مضر است، روی اطلاعات اعمال کند. دانش قبلی واسطه توانایی فرد برای بازنمایی مشکل به کارآمدترین شکل است. همچنین شواهدی وجود دارد که نشان میدهد یک روند رشدی در توانایی استفاده از دانش بر تعریف مشکل تأثیر میگذارد. کودکان بزرگتر به دلیل توجه آنها به تمام اطلاعات مرتبط در مورد مشکل، از کودکان کوچکتر در یک کار در مقیاس تعادل بهتر عمل می کنند. بچههای بزرگتر متوجه میشوند که لازم است اطلاعات مربوط به ابعاد مختلف کار را رمزگذاری کنند، اما بچههای کوچکتر بدون تذکر این کار را انجام نمیدهند. بنابراین، تا حدی که تعریف مسئله بر دانشی متکی باشد که منابع اطلاعاتی متعددی باید مورد توجه و کدگذاری قرار گیرند، مهارت تعریف مشکلات نیز با افزایش سن افزایش مییابد.
دانش تخصصی و تعریف مسئله و بازنمایی مشکل
دانش قبلی از نظر دانش روزمره در مورد جهان مورد بحث قرار گرفته است. با این حال، تحقیقات در روانشناسی شناختی تمایز کیفی بین دانش افرادی که کم و بیش تجربه در یک حوزه خاص دارند، یافته است. به طور خاص، مطالعات نشان می دهد که افرادی که دانش قابل توجهی را در یک حوزه انباشته کرده اند، اطلاعات مربوط به مشکلات را متفاوت از روش هایی که این مشکلات توسط افراد بدون پایگاه های دانش گسترده نشان داده می شوند، بازنمایی می کنند. اغلب کارشناسان بازنمایی کارآمدتری از حوزه خود نسبت به افراد تازه کار دارند. این بازنمایی ها جزئیات نامربوط را از بین برده و به ساختار عمیق تر مشکل، تا حدی با قطعهبندی کردن اطلاعات، دست می یابند. این تفاوت ها در ساختار دانش بر نحوه شناسایی، تعریف و بازنمایی مشکلات توسط متخصص تأثیر می گذارد. برای مثال، کارشناسان و تازهکارها معمولاً در نحوه تعریف مشکلات متفاوت هستند.
به دو گروه از دانش آموزان مسائل فیزیک داده شد و از آنها خواسته شد تا آنها را بر اساس شباهتشان در چند گروه دسته بندی کنند. دانشجویان یا دانشجویان فارغ التحصیل رشته فیزیک (متخصص) یا در مقطع کارشناسی با مقداری دانش فیزیک (مبتدی) بودند. سطح تخصص تعیین می کند که دانش آموزان چگونه مشکلات را تعریف می کنند. دانش آموزان تازه کار مشکلات خود را بر اساس ویژگیهای سطحی مشکل سازماندهی میکنند. در مقابل، دانشجویان فارغ التحصیل، مسائل را بر اساس شباهت های ساختاری عمیق تر، از جمله اینکه چه اصولی از فیزیک برای حل مسائل مورد نیاز است، سازماندهی کردند. این نوع فرآیند در سطح عمیق دقیقاً همان چیزی است که برای بررسی بیشتر اطلاعات بی اهمیت موجود در متون بسیاری از مسائل به خوبی تعریف شده مورد نیاز است. همچنین به احتمال زیاد وقتی افراد با مشکلاتی مواجه می شوند که اطلاعات را به گونه ای ارائه می دهد که باعث می شود مشکلات را به شیوه ای نامناسب چارچوب بندی کنند، آسیب می رساند.
تفاوت های خبره و تازه کار در بازنمایی مسئله به خوبی توسط مطالعات معروف تخصص شطرنج نشان داده شده است. چیس و سایمون (1973) حافظه بازسازی کننده افراد را برای چیدمان مهره های شطرنج روی تخته ها مطالعه کردند. کارشناسان شطرنج در بازسازی تخته زمانی که مهرهها در وسط بازی شطرنج قرار میگرفتند، بهتر از تازهکاران عمل کردند. با این حال، زمانی که مهرهها بهطور تصادفی چیده شدند، کارشناسان عملکرد بهتری از افراد تازهکار نداشتند، و این نشان میدهد که نقض این قوانین سطح عمیق در مورد ساختارهای شطرنج، سودمندی دانش تخصصی را کاهش میدهد. بازنمایی ذهنی کارشناسان از مهرههای شطرنج روی صفحه شطرنج پیچیدهتر از افراد تازهکار است، زیرا حاوی اطلاعات قطعهبندی شده هستند. وقتی مهرههای شطرنج بهطور تصادفی روی تخته چیده میشوند، بازنماییهای ذهنی متخصص بر اساس پیکربندیهای آشنا کمکی نمیکنند. مهرههایی که بهطور تصادفی قرار میگیرند را نمیتوان بر اساس الگوهایی که به طور طبیعی در بازی شطرنج اتفاق میافتد در کنار هم قرار داد، و بازیکنان خبره را در هنگام به خاطر سپردن چیدمان تصادفی مهرهها مانند تازهکارها جلوه می دهد.
مطالعات تجربی حل مسئله تمایز بین بازنمایی مسئله متخصص و مبتدی را از نظر زمان صرف شده در مراحل مختلف فرآیند حل مسئله نشان داده است. به طور خاص، کارشناسان نسبت به افراد تازه کار زمان بیشتری را صرف تعیین یک بازنمایی مناسب از مشکل می کنند. تازه کارها مشکل را نسبتاً سریع نشان می دهند و وقت خود را صرف کار روی راه حل می کنند. در مقابل، متخصصان زمان بیشتری را صرف مقایسه دانش فعلی خود با اطلاعاتی کردند که برای کشف آن نیاز داشتند تا بتوانند به بهترین شکل مشکل را نشان دهند. پس از اینکه مشکل در ذهن متخصص حل مسئله راه اندازی شد، روند حل آن نسبت به تازه کارها به سرعت پیش رفت. بنابراین، تأثیر تخصص مهارتهایی را در اختیار حلکننده مسئله قرار میدهد که به حل مسئله از همان مراحل اولیه کمک میکند. از آنجایی که تازه کارها ممکن است متوجه ایرادات موجود در بازنمایی خود از مشکل نشوند، اغلب مجبور می شوند از نو شروع کنند و کار سخت زیادی را برای مشکلی که بازنمایی ضعیفی دارند از دست می دهند. پایگاه دانش به خوبی سازماندهی شده یک متخصص برای ارزیابی مناسب بودن بازنمایی مشکل، حتی قبل از انجام کار بیشتر روی مشکل، مجهزتر است.
در حالی که تخصص اغلب به عنوان کلید موفقیت در حل مسئله مورد ستایش قرار می گیرد، به نظر می رسد که توسعه مجموعه ای از دانش بسیار تخصصی می تواند منجر به اختلال در توانایی متخصصان برای گنجاندن قوانین جدید در تفکر خود یا اصلاح قوانین قدیمی تر شود. راهبردهای ریشهدار کارشناسان به جای تسهیل در عملکرد آنها تداخل دارد. اگرچه کارشناسان اغلب مشکلات را متفاوت از افراد تازهکار تعریف میکنند و آنها را بازنمایی میکنند، متخصصان ممکن است در صورت تغییر اصول اولیه بازنماییهایشان آسیب ببینند و در نتیجه نمایههای عملکردی بهطور قابلتوجهی متفاوت باشند.
تشخیص مسئله
تشخیص مشکل با توجه به دانشی که شخص در مورد یک دامنه دارد، رخ می دهد. این واقعیت که دانش یک متخصص در مورد یک دامنه متفاوت از دانش یک تازه کار سازماندهی شده است، بر ماهیت مشکلاتی که در یک دامنه شناسایی می شود تأثیر می گذارد. مطالعات خلاقیت نشان داده است که قبل از اینکه یک فرد شروع به شناسایی و ایجاد مشکلات جدید ارزشمند کند، به مقدار قابل توجهی تخصص در یک حوزه نیاز دارد. تنها پس از اینکه یک فرد یک رشته را به خوبی بشناسد، می تواند شکاف های موجود در مجموعه دانش آن رشته را تشخیص دهد. تازه کارها بیشتر مستعد تشخیص مشکلاتی هستند که قبلاً توسط این رشته در گذشته مورد توجه قرار گرفته است. نه تنها کارشناسان باید با حوزه خود کاملاً آشنا باشند؛ تشخیص مشکل اغلب شامل ترکیب دانش از بیش از یک حوزه نیز می شود. مایه تاسف است که تعداد کمی از محققین مستقیماً تأثیر دانش را بر تشخیص مسئله بررسی کرده اند. هم دانش روزمره و هم دانش تخصصی یک حوزه خاص نقش مهمی در شناخت یک مشکل و همچنین ماهیت تعریف و بازنمایی یک مشکل دارند. با این حال، تحقیقات بیشتر بر روی دومی متمرکز شده است تا جنبه های قبلی حل مسئله.
Online Journal of Ravantanzim
مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی
مدیر مسئول: محمود دلیر عبدی نیا
روانشناس تربیتی با دیدگاه شناختی
دانش آموخته دانشگاه تهران
استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.