یکشنبه 18 آذر 1403 - مجله اینترنتی روان تنظیم
مدلهای زیمرمن از یادگیری خود تنظیم
شرح تفصیلی دیدگاه زیمرمن
بخش هشتم
دیدگاه مرحله ای چرخشی با توجه به فرایند متخصص شدن
تخصص در معنای کلی، تبحر بالای یک فرد در یک زمینه دانش یا مهارتی را بیان می کند که دیگر افراد از درک آن عاجز هستند. فرایند تخصص یک فرایند پیچیده و طولانی مدت است و دستیابی به آن دشوار است و نیاز به آمادگی های گوناگون دارد. تمرین عمدی و سنجیده برای رسیدن به قله های دانش و مهارت و درک مفهومی یک حیطه دانش بشری از ضروریات آن است. خود تنظیمی در جنبه های مختلف رفتاری، شناختی، انگیزشی و عاطفی این فرایند را تسهیل می کند و دستیابی به آن را در افق دید نگه می دارد. زیمرمن در نگاه به فرایند تخصص از مهارتهای معمولی که افراد حرفه ای از خود نشان می دهند استفاده می کند. مدل چرخه ای خود تنظیمی زیمرمن از جمله ابزارهای کارامد برای رسیدن به اوج دانش و مهارت رشته ای است.
انگیزه عامل مهم و جریان ساز این فرایند دشوار و بلند مدت است و مهارتهای ضروری را ادغام و یکپارچه می کند. بلوم از جمله افرادی است که تعامل استعداد و تمرین را به محک آزمایش قرار داد. مطالعه بلوم نشان داد که جوانان با استعداد با جذب اولیه به رشته خود در اولین مواجهه و افزایش زمان تمرینشان متمایز می شوند. موفقیت های آنها، آنها یا والدینشان را به دنبال دریافت آموزش از معلمان واجد شرایط سوق می دهد. اما چرا علاقه اولیه به کار در این جوانان با استعداد منجر به چرخههای خود تداوم انگیزه میشود، در حالی که علاقه اولیه به کار در همسالان غیرمتمایز آنها در حفظ یادگیری و تمرین اختصاصی ناکام است؟ برای توضیح چرخههای خودافزاینده یادگیری خبره، محققان شناخت اجتماعی (زیمرمن، 2000) پیشنهاد کردهاند که فرآیندهای خودتنظیمی با باورهای کلیدی خود انگیزشی از طریق سه مرحله چرخهای مرتبط هستند: پیشاندیشی، کنترل عملکردی و خود بازاندیشی.
مرحله پیش-اندیشی شامل فرایندهای یادگیری و باورهای انگیزشی است و می تواند کوششهای یادگیری، تمرین، و عملکرد را افزایش دهد. مرحله عملکردی شامل کاربرد فرایندهایی برای بهبود دادن کیفیت و کمیت یادگیری، تمرین، و عملکرد است، و مرحله خود باز اندیشی شامل فرایندهایی است که بعد از کوششهای یادگیری، تمرین، یا عملکرد رخ می دهند که در واکنشهای شناختی و رفتاری یک یادگیرنده به آن تجربه اثر می گذارد. این خود بازاندیشی ها، به نوبه خود، فرایندها و باورهای پیش-اندیشی یادگیری بعدی فرد را تحت تاثیر قرار می دهند، که چرخه خود تنظیمی را کامل می کند. اگرچه همه یادگیرندگان تلاش می کنند تا کارکرد شخصی خود را به طریقی خود تنظیمی کنند، پرورش متخصصین بطور پیش کنشی طی مرحله های پیش-اندیشی و کنترل عملکرد بر فرایندهای یادگیری متمرکز می شود (یعنی، بعنوان یک هدف پایانی،) و نه تنها فقط بطور واکنشی بر بازده های شخصی طی خود بازاندیشی (زیمرمن، 2006).
مرحله پیش-اندیشی
برای آماده سازی برای اجرا در سطح مطلوب خود، یادگیرندگان بلند پرواز یا معلمان آنها تکالیف یادگیری را برای تعیین اهداف تمرینی مناسب تحلیل می کنند و یک راهبرد اثربخش برای بدست آوردن این اهداف برنامه ریزی می کنند. فرایند خود تنظیمی تعیین هدف به مشخص کردن اعمال یا بازده های مورد نظر اشاره می کند.
پژوهش در مورد بازیکنان زن والیبال نشان داده است که متخصصین، نسبت به غیر متخصص ها، تکنیک های اختصاصی تر معین می کنند و اهداف را برای خودشان پردازش می کنند. برای مثال، متخصصین اهداف فنی و تکنیکی مانند "توپ را بطور مناسب پرتاپ کن" تعیین می کنند، در حالیکه غیر متخصص ها اهداف کلی مانند "تمرکز کن" را انتخاب می کنند، و یادگیرندگان تازه کار در تعیین هدف برای خودشان کاملا ناموفق هستند. در دیگر پژوهش، یادگیرندگانی که یک ترکیب راهبردهای فرایندی و بازده ای تعیین کردند بهتر از یادگیرندگانی که اهداف واحد تعیین کردند عمل کردند. اهداف فرایندی به بهبود دادن راهبرد یا تکنیک فرد اشاره می کنند، در حالیکه اهداف بازده ای به افزایش نتایج عملکرد اشاره می کنند، مانند امتیازات گرفته شده یا تشویق های رشد و انطباق تخصصی از حضار. یک تمرکز انحصاری بر اهداف بازده ای می تواند تکنیک فرد در تکلیف ورزشی را منحرف کند، و مربیان اغلب تلاش می کنند تا این وضعیت ذهنی را تغییر دهند. برای مثال، برای کاهش فشار بر اعضاء تیم اروپایی در جام رایدر 2004، کاپیتان موفق تیم به آنها پیشنهاد داد که از نگاه کردن به صفحه امتیازات اجتناب کنند تا اینکه تیم پیش بیافتد.
برنامه ریزی راهبردی به تصمیمات در مورد اینکه چگونه فرد می تواند یک هدف معین را بدست آورد اشاره می کند، و شواهدی وجود دارد که متخصصین راهبردهای تکنیک مدار بیشتری را انتخاب می کنند. برای مثال، یک شناگر فوق العاده با چهار رکورد جهانی در سال 2002 و یک مدال گیرنده طلا در المپیک 2004 آتن، موفقیت خود را به اخلاق کاری وفادارانه خود و برنامه ریزی راهبردی خود نسبت می داد. راهبرد تمرینی او بر تکنیک های شنا و نه بر کوشش سخت متمرکز بود. تعداد زیادی تکنیک در شنا وجود دارد که بطور مرتب آب را دستکاری می کنند. کمترین تغییر زیروبمی دستان تفاوت بزرگی را ایجاد می کند. بعنوان یک نتیجه از راهبرد تمرین منظم، او توانست هر پای برگردانش را با ضربه های کمتر اما بسیار موثرتر تکمیل کند، که بنیه فوق العاده ای به او می داد.
در حمایت از برنامه ریزی راهبردی، پژوهشگران دریافتند که کاربرد راهبردهای تکنیک مدار یادگیرندگان بطور معناداری یادگیری ورزشی و تحصیلی آنها را بهبود می دهد. تمایل جوانان به استعداد برای فعالیت در اشکال اثربخش تعیین هدف و کاربرد راهبرد به سطوح بالای انگیزش آنها بستگی دارد، و مربیان و عمل کنندگان متخصص تمایل به موفقیت را بعنوان مهمترین عامل برای موفقیت نهایی در یک حیطه رتبه بندی کردند.
پژوهشگران شناختی اجتماعی چهار باور خود انگیزشی کلیدی را که بنیاد کوششهای خود تنظیمی هستند شناسایی کرده اند: خودکارامدی، انتظارات بازده، علاقه-ارزشگذاری تکلیف، و جهتگیری هدفی.
پرتاب کنندگان آزاد متخصص بسکتبال باورهای خودکارامدی بالاتری را – در توانایی خود برای عمل اثربخش – نسبت به غیر متخصص ها یا تازه کارها – گزارش می کنند. یادگیرندگان با باورهای خودکارامدی بالا نسبت به یادگیرندگان با باورهای خودکارامدی پایین اهداف بالاتر برای خودشان تعیین می کنند و به آن اهداف تعهد بیشتری دارند. برای مثال، یک هنرپیشه در میانسالی، تیراندازى با تیر و کمان را برای تمرین و فعالیت ورزشی خود انتخاب کرده بود. او یک سطح بالای مهارت را تا حدی پرورش داده بود که از او دعوت شد تا برای ارزیابی تیم المپیک شرکت کند. او نقش باورهای خودکارامدی خود را در برانگیختن کوششهای تمرینی خود به طریق زیر توصیف کرد: "شما باید بسیار خود انگیخته باشید. شما باید به خودتان ایمان داشته باشید و به توانایی های خود باور داشته باشید".
انتظارات بازده به باورهای خود انگیزشی در مورد هدفهای نهایی یادگیری، تمرین، و عملکرد، مانند امید به شرکت در تیم المپیک اشاره می کند. بعلت آنکه یادگیرندگان موفق فرایندهای راهبردی را بعنوان ابزارهای اثربخش برای رسیدن به هدف تلقی می کنند، آنها توسط گرایش بازده ای مثبت به این فرایندها و نه توسط ترس از بازده های مضر برانگیخته می شوند (پینتریچ، 2000). بازده ها که افزایشهای در شایستگی و توانش یادگیری فرد را بازتاب می دهند ارزش ادراک شده تکلیف را افزایش می دهند. بعلت ارزشگذاری آنها بر یک تکلیف، متخصصین، حتی در فقدان پاداشهای محسوس برای ادامه تلاش برانگیخته تر هستند. یکی از متخصصین، علاقه به تکلیف را برای افزایش توانمندی های خود در تمرین به روش ذیل توصیف کرد: "من حدس می زنم فقط گیر افتاده بودم. واقعا جالب است که برای دیدن اینکه چگونه می توانید خوب عمل کنید تلاش کنید، من نمی دانم که تا چه حدی خوب بودم. کاملا سرشار بودم. به نوک قله نرسیده بودم. تلاش می کردم تا بهتر شو".
جهتگیری تبحری یا یادگیری به باورهای خود انگیزشی در مورد ارزشگذاری پیشرفت یادگیری اشاره می کند تا به بازده های پیشرفت. شواهدی وجود دارد که دانش آموزان با اهداف یادگیری نیرومند سطوح بالاتر فعالیت و عملکرد شناختی را در تکالیف یادگیری نشان می دهند تا دانش آموزان با اهداف یادگیری ضعیف. یک قهرمان تنیس جهتگیری هدفی یادگیری خود را به این طریق توصیف کرد: "من واقعا هرگز از بازی در مسابقات لذت نبردم، حتی وقتی که جوانتر بودم. من فقط دوست داشتم تمرین و تمرین کنم و آن را پر کنم. من به این فکر نمی کردم که بازیکن مقابل بهتر از من است یا نه" (زیمرمن، 2006).
مرحله عملکردی
اهداف سودمندانه، برنامه ریزی راهبردی، و باورهای انگیزشی متخصصین طی مرحله پیش-اندیشی به بکار بردن و پیاده سازی خود-کنترل شده و خود-مشاهده شده این راهبردها، روشها، یا تکنیکها طی مرحله عملکردی منتهی می شود. با وجود این، تحلیل تکلیف مرحله پیش-اندیشی که تصنعی یا نادرست باشند، مانند بسیاری از تازه کاران، می تواند به کوششهای ناموثر و حتی متضاد با کنترل فرایندهای مرحله عملکردی منتهی بشود. بعلت آنکه راهبردها در اثربخشی خود متغیر هستند، آنها باید بطور مکرر خود مشاهده و خود تنظیم شوند؛ که طبقه دوم فرایندهای مرحله عملکردی است. اولین فرایند خود کنترلی که باید مورد بحث قرار گیرد خود-آموزشی است. این شکل از خود گویی به هدایت صوتی یا زیر-صوتی عملکرد خود اشاره می کند، و شواهدی از اثر بخشی آن در افزایش تخصص تحصیلی و ورزشی وجود دارد. برای مثال، با ورزشکارانی که در کنترل خشمهای منفی خود مشکل داشتند، یک روانشناس ورزشی در آکادمی تنیس، پیشنهاد کرد که فهرستی از همه پاسخهای منفی خود را تهیه کنند و یک جایگزین مثبت برای هر کدام از آنها پیدا کنند، مانند گفتن "بگذار برود" یا "ولش کنید" وقتی که یک امتیاز از دست می دادند. با وجود این، کلامی سازی های خود-هدایتی باید با بازده های تکلیف انطباق داده شوند و بطور کلی باید زمانی که بر یک مهارت تسلط ایجاد شد کم رنگ شوند، یا آنها می توانند پیشرفت بیشتر را محدود کنند. فرایند خود تنظیمی تخیل کردن (تصویر سازی ذهنی) برای خلق یا یادآوری تصویرهای ذهنی دقیق برای کمک به یادگیری و عملکرد بکار برده شده اند. تقریبا 80 تا 85 درصد ورزشکاران متخصص تخیل ذهنی را یک کمک برای آموزش خود فرض می کنند. فعالان ورزشی که خود را بعنوان موفق تصور می کنند سطوح بالاتر انگیزش و عملکرد را نسبت به افرادی که این تکنیک را بکار نمی برند گزارش کرده اند. یک نویسنده برنده جایزه، تخیل را به شیوه ای مشابه بکار برده است: "من آنچه را که می نویسم در ذهن خود می بینم و تمرکز نوشتن من در تخیل من است".
راهبردهای تکلیف به روشهای سودمند برای یادگیری یا عملکرد در تکالیف خاص اشاره می کنند. در حیطه یادگیری تحصیلی، تعداد زیادی از راهبردهای تکلیف، مانند، یادیارها، نقشه های شناختی، یادداشت برداری، و فهرست نویسی، موثر بوده اند. برای مثال، بعنوان راهبرد تکلیف، یک مولف موفق قبل از شروع به نوشتن، یادداشتهای گسترده و فهرست های متعدد تهیه می کند. اغلب راهبردهای تکلیف در وسعت خود اختصاص به حیطه دارند و در اثربخشی خود نیز اختصاص به بافت دارند. برای مثال، یک پیانو نواز کنسرت راهبرد تمرینی نواختن متنهای موسیقی دشوار را بصورت بسیار آهسته و بسیار نرم بکار می برد تا تکنیک خود را بهبود بخشد. هنگامی که تکنیک او در متن موسیقی پخته می شود، او راهبرد خود را اصلاح می کند و شروع به تمرین در سرعت معمولی می کند. این موضوع قبلا بحث شده را نشان می دهد: کاربرد یک راهبرد خاص نیاز به نظارت دقیق دارد تا کاربرد بهینه آن را اطمینان بخشد.
مدیریت زمان به تخمین و بودجه بندی کاربرد فرد از زمان اشاره می کند و متخصصین اغلب زمان تمرین و کار خود را بدقت سازمان می دهند. برای مثال، برای بهبود دادن کمیّت وکیفیّت نوشتن خود، شاعر آلمانی گوته پیشنهاد می دهد: "روز خود را قبل از آن روز بکار ببرید. ساعتهای اول صبح آغازی طلایی است". اگرچه نویسندگان حرفه ای در زمان بندی حالتهای بهینه خود برای نوشتن (مانند صبح) متفاوت هستند، افرادی که زمان نوشتن خود را زمان بندی می کنند شواهدی از اثربخشی آن را گزارش کرده اند. در میان موسیقیدانان، پیشرفت کنندگان بالا در مسابقات سالانه مقدار زیاد زمان تمرین نسبت به پیشرفت کنندگان پایین گزارش کرده اند. بنابراین، مدیریت زمان می تواند شامل تنظیم هر دوی کیفیت و کمیت کاربرد زمان شود. در پژوهش در تکلیف تحصیلی خانه دانش آموزان، کیفیت زمان مطالعه دانش آموزان بطور بالایی با کمیت آن همبسته بود، و هر دو شاخص ها بطور بالایی پیش بین متوسط نمره کل (GPA) دانش آموزان بودند. باید گفته شود که پیاده سازی این راهبردهای خود-کنترلی اغلب شامل افراد مهم دیگر (افراد معنادار) مانند والدین و معلمان هستند.
فرایند خود تنظیمی انطباقی جستجوی کمک بعنوان انتخاب الگوها، معلمان، یا کتابهای معین تعریف می شود که برای یاری دادن فرد در یادگیری هستند. برای مثال، والدین اغلب محیطهای تمرینی را برای جوانان با استعداد خود سازمان می دهند، و معلمان مسلط دانش آموزان را در این زمینه که چگونه تکنیکهای تمرینی خود را بهبود بخشند تربیت می کنند. پیشرفت کنندگان بالای تحصیلی در روشهای تمرینی خود غیر اجتماعی نیستند، بلکه بیشتر بطور انتخابی همیاران آموزشی را به یک روش انطباقی خود-آغازگر جستجو می کنند. در مقابل، کم پیشرفت کنندگان در جستجوی کمک، بعلت فقدان برنامه ریزی و ترس منتج آنها از واکنشهای آسیب زا از کمک گیرندگان، بی میل هستند. در میان موسیقیدانان متخصص، یک پیانو نواز کنسرت بطور مکرر فرد ماهر دیگر (استاد خود) را بعنوان الگوی مثالی به کمک می طلبد. در توصیف نوع کمک می گوید: "او نمی تواند به من بگوید که چگونه کاری را انجام دهم، اما او می تواند نشان دهد چگونه باید شبیه به چه باشد. در نتیجه زمانی که من چیزی را می نوازم که کامل نیست، آن را به همان روشی که او فکر می کند باید نواخته شود می نوازد".
سازماندهی محیطی، که به انتخاب یا خلق موقعیت های موثر برای یادگیری یا عملکرد اشاره می کند، دیگر فرایند خود کنترلی مهم است. برای مثال، دانش آموزانی که در تمرکز طی مطالعه مشکل دارند آموزش داده می شوند که چگونه یک محیط مطالعه اثربخش را خلق کنند؛ یعنی در جاییکه رویای روزانه، خوردن، و دیگر رفتارهای نامرتبط به تکلیف کنار گذاشته می شوند و جاییکه یک روش مطالعه ساختار یافته و خود-تقویتی گنجانده می شود. همه دانش آموزان در این مطالعه افزایشهایی در نمرات پایه خود در حداقل یک نمره حرفی گزارش کرده اند. این نتایج مطلوب سازماندهی محیط یک دهه بعد تکرار شدند.
متخصصین در مورد اثر محیطهای خود در کیفیت و کمیت کارکرد خود بسیار حساس هستند. برای مثال، یک شاعر و رمان نویس فرانسوی نیاز خود را برای نوشتن در یک مکان غیر آشفته ساز آرام، مانند یک اتاق در بسته با پرده کرکره های انداخته شده توصیف می کند. دوچرخه ران مسابقه قهرمانی خود را برای پیروزی در تور فرانسه، در بخشهای کوهستانی مسیر مسابقه، با خوابیدن در یک چادر با اکسیژن کم خود را بطور فیزیولوژیکی با آن شرایط، پیش از زمان مسابقه، انطباق می دهد.
فرایندهای کلیدی مشاهده خود طی مرحله عملکردی نظارت فراشناختی و خود-ثبتی هستند، که به ترتیب به ردگیری ذهنی یا ثبت فیزیکی عملکرد خود اشاره می کند. متخصصین بکاربردن و اثربخشی فرایندها و بازده های خود-کنترلی خود را بطور منظم تر از نیمه متخصص ها یا تازه کاران مشاهده می کنند. خود-نظارتی فراشناختی برای تازه کاران دشوار است زیرا میزان اطلاعات در عملکردهای پیچیده می تواند بسادگی بر فرد غلبه کند و می تواند به ردگیری ناثابت یا سطحی منتهی شود. متخصصین در خود-نظارتی شناختی خود طی تمرین، بعلت اختصاصی بودن اهداف یادگیری، تمرینی، و عملکردی خود انتخابی هستند. یادآوری متخصصین از اطلاعات مربوط به تکلیف کامل شده درست تر و کاملتر از تازه کاران و افراد کم پیشرفت در یک حیطه مشابه است. متخصصین همچنین احتمال بیشتری دارند که اطلاعات دائمی یا اساسی را که در یک سطح بالاتر از انتزاع قرار گرفته اند یادآوری کنند. یک گلف باز حرفه ای روش خود را در نظارت به این ترتیب توصیف می کند: "برای من هرگز ممکن نبود که به بیش از دو یا سه جزئیات نوسان فکر کنم و توپ را بطور درستی ضربه بزنم. دو یا سه همیشه یکسان نیستند، گاهی نوسان یک فرد بقدری خوب عمل می کند که او در مورد چیزی نیاز به نگرانی نداشته باشد".
متخصصین می توانند درستی مشاهدات از خود را با خود-ثبتی پیشرفت خود بهبودی بخشند. متخصصین ادبی، بطور واقعی از ارزش خود- ثبتی در افزایش کمیت برونداد ادبی خود آگاه بودند و بطور ثابتی این تکنیک را بکار می بردند. ثبت های یک فرد زمانی اثربخش تر هستند که آنها عملکرد خود را بعلاوه شرایطی که آن را احاطه کرده اند، و هم نتایجی که تولید می کند را پیگیری و رد گیری کنند. متاسفانه، تازه کارها اغلب به شیوه ای با بیدقتی و نادرستی خود-ثبتی می کنند. با وجود این، باید ذکر شود که نگهداری ثبت ها می تواند زمان بر باشد، و بعنوان یک نتیجه، اثربخشی آن باید به دقت مورد نظارت قرار گیرد. بعد از آنکه یک مهارت تا یک سطح شخصی قابل قبول تسلط یافته شد، افراد اغلب می توانند از ثبت رفتارها و رویدادها تا زمانی که مشکلاتی ایجاد نشده باشد خود داری کنند (زیمرمن، 2006).
مرحله خود بازاندیشی
متخصصین درستی بازخوردهای خود را با تولید استاندارد هایی برای خودشان افزایش می دهند. داوریهای خود ارزیابی اطلاعات مشاهده خود با یکی از سه نوع استاندارد یا ملاک مقایسه می شوند: (1) یک استاندارد خود بهبود سازی (مانند، مقایسه کوششهای کنونی با بهترین کوشش قبلی،) (2) یک ملاک مقایسه اجتماعی (مانند، مقایسه کوششهای خود با رقبا،) یا (3) یک ملاک تبحری (مانند، مقایسه عملکرد خود با رکورد ملی). خود ارزیابی ها بازده های خودکار عملکرد نیستند بلکه بیشتر به انتخاب و تفسیر ملاکهای مناسب بستگی دارند. زمانیکه استانداردهای خود ارزیابی بسیار بالا یا بسیار پایین باشند، یادگیری و عملکرد افراد کاهش می یابد. برای مثال، یک گلف باز مشهور در مورد خطرات تعیین غیر واقعی استاندارد های بالا چنین هشدار داد: "من تلاش برای انجام کامل یک کار بسیار دشوار را متوقف کردم زیرا از نظر من روشن است که آرزوهای تمامیت خواه و کمال گرایانه نه ممکن هستند و نه عاقلانه، و نه حتی ضروری". برعکس، افرادی که در تعیین استاندارد ها برای خود سطوح پایین تر عملکرد را نسبت به افرادی که خود را با چالش روبرو می کنند از خود نشان می دهند افراد ناموفقی هستند.
خود داوری دوم که فرض شده است نقش محوری در خود باز اندیشی بازی می کند شامل اسناد علّی خطاها است. برای مثال، زمانیکه خطاها به منابع غیرقابل کنترل اسناد داده می شود، مانند شانس یا رقیب، یادگیرندگان خود ارزیابی های منفی و دستیابی کاهش یافته مهارت را نشان می دهند. در مقابل، زمانیکه خطاها به منابع قابل کنترل اسناد داده می شود، مانند راهبردهای خود، یادگیرندگان خود واکنشی های مثبت و مهارت افزایش یافته را تجربه می کنند. گلف بازان متخصص این الگوی مناسب از اسنادها را در زمان تفاوتهای بین دوره های خوب و بد بازی مورد بحث قرار می دهند. آنها امکان اینکه عوامل تصادفی یک نقش مهمی را بازی کنند نادیده می گیرند و در مقابل، خطاهای خود را به فرایندهای شخصا قابل کنترل مانند تمرکز ضعیف، تنش داشتن، تخیل و احساس ضعیف اسناد می دهند. یک شناگر موفق آن را چنین بیان می کند: "بطور کلی، من بطور درونی بخوبی متمرکز می شوم. من دوست دارم که بر ضربه خود متمرکز شوم و مسابقه خودم را انجام دهم، زیرا آن تمام چیزی است که من می توانم کنترل کنم". تازه کاران افتخار می کنند که علت خطاهای خود را به چنین منابع غیر قابل کنترل مانند فقدان توانایی، دشواری تکلیف، یا شانس بد اسناد می دهند. این اسنادهای ناموفق بعلت فرایندها و باورهای خود تنظیمی ضعیف تازه کاران طی مراحل پیش اندیشی و عملکردی رخ می دهند، مانند تعیین مبهم اهداف، کوششهای غیر راهبردی برای یادگرفتن، و ادراکات پایین خودکارامدی.
خود داوری های خود ارزیابی و اسنادی بطور نزدیکی با دو خود واکنشی کلیدی یعنی خود خوشنود سازی و استنباطهای انطباقی ارتباط دارند. ادراکات خود خوشنود سازی و هیجان های همراه آن، مانند شادی یا افسردگی، که به تمرین یا عملکرد فرد مربوط اند بر جریانهای عمل که افراد پیگیری می کنند مانند تخصص در نوشتن اثر می گذارد. بطور کلی، واکنشهای خود خوشنود سازی بطور مثبتی با منابع بعدی انگیزش ارتباط دارند، اما شواهد داستانی وجود دارد که نویسندگان متخصص استاندارد های خود ارزیابی خود را زمانیکه پیشرفت می کنند افزایش می دهند، که در ابتدا خوشنود سازی آنها را کاهش می دهد. برای مثال، یک رمان نویس حرفه ای هشدار داد که یک نویسنده هرگز نباید از آنچه که انجام می دهد راضی باشد. زیرا هرگز به اندازه ای که می تواند کامل باشد نیست. بوضوح، خود خوشنود سازی یک بازده خودکار عملکرد نیست؛ بلکه به استاندارد های خود داوری افراد بعلاوه اهداف پیش اندیشی آنها بستگی دارد.
استنباطهای انطباقی یا دفاعی به خود واکنشیهای مربوط به اینکه چگونه رویکرد خود تنظیمی فرد طی کوششهای بعدی برای یادگیری یا عملکرد باید تغییر یابند اشاره می کنند. شواهدی وجود دارد که متخصصین در خود واکنشیهای خود بسیار انطباقی عمل می کنند تا اینکه دفاعی باشند، و ترجیح می دهند که راهبرد خود را تنظیم کنند تا اینکه از تکلیف اجتناب کنند. استنباطهای انطباقی یادگیرندگان را به شکلهای جدید و بالقوه اثربخش تر خود تنظیمی عملکرد هدایت می کنند، در حالیکه استنباطهای دفاعی در ابتدا به حمایت شخص از عدم خوشنودی آینده و عاطفه آزارنده کمک می کنند. انطباق های شخصی می توانند به بازده های فوق العاده منتهی شوند.
یک دوچرخه سوار مسابقه ای بعد از یک تهدید زندگی با سرطان و ناتوانی فیزیکی از شیمی درمانی، مجبور شد تا روشهای آموزشی دوچرخه سواری خود را برای کاهش مقاومت پدال اصلاح کند (تا نیروی پاها را جبران کند)، بنابراین او توسط سرعت افزایش یابنده پدالی انطباق یافت (که ظرفیت تنفس را جبران می کند). زمانیکه او ظرفیت تنفسی خود را بهبود بخشید، این انطباق یک سودمندی بر رقبایش شد، بخصوص در کش و قوسهای کوهستانی مسیر مسابقه.
استنباطهای انطباقی طی تجربه های تمرینی توسط دیگر باورهای مرحله خود بازاندیشی تحت تاثیر قرار می گیرد، مانند اسنادها و ادراکات خوشنودی با پیشرفت فرد، بعلاوه با باورهای خودکارامدی مرحله پیش اندیشی و با راهبردهای خود کنترلی مرحله عملکردی. با اسناد خطاها به روشهای یادگیری، متخصصین خود خوشنود سازی خود را حفظ می کنند و گوناگونی هایی را در روشهای خود پرورش می دهند تا زمانیکه یک نوع بهبود یافته را کشف کنند. در مقابل، اسناد نتایج نامناسب به عوامل غیر قابل کنترل به عدم خوشنودی منتهی می گردد و کوششهای انطباقی بیشتر را کاهش می دهد. به این طریق، اهداف فرایندی راهبردی متخصصین بطور چرخشی به خود خوشنودی بزرگتر و اشکال اثربخش تر انطباق منتهی می گردد. بازده های بعدی با باورها، اهداف، و انتخاب های راهبردی خود انگیزشی پیش اندیشی خود همبستگی دارند (زیمرمن، 2006).
مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی
مدیر مسئول: محمود دلیر عبدی نیا - روانشناس تربیتی با دیدگاه شناختی
استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.