شنبه 26 آبان 1403 - مجله اینترنتی روان تنظیم
کتاب درسی روانشناسی تربیتی شناختی
فصل چهارم
فرایند یادگیری
بخش دوم
یادگیری: رفتاری، شناختی، سازنده گرایانه
روانشناسان شناختی یادگیری را به عنوان فرآیندی تعریف می کنند که منجر به تغییری می شود که در نتیجه تجربه رخ می دهد و پتانسیل بهبود عملکرد و یادگیری آینده را افزایش می دهد (اقتباس از مایر، 2002).
برای این تعریف سه جزء حیاتی وجود دارد:
یادگیری یک فرآیند رشدی است که با سایر فرآیندهای رشدی در زندگی دانش آموز تلاقی می کند، و دانش آموزان نه تنها با مهارت ها، دانش و توانایی ها، بلکه با تجارب اجتماعی و عاطفی که بر آنچه که برای آنها ارزش قائل هستند، نحوه درک خود و دیگران و نحوه مشارکت آنها در فرآیند یادگیری تأثیر می گذارد.
دانش قبلی دانش آموزان می تواند به یادگیری کمک کند یا مانع یادگیری شود. دانشآموزان با دانش، باورها و نگرشهایی که در دورههای دیگر و از طریق زندگی روزمره به دست آوردهاند، وارد دورههای جدید میشوند. همانطور که دانش آموزان این دانش را در کلاس های درس ما به ارمغان می آورند، بر نحوه فیلتر کردن و تفسیر آنچه که می آموزند تأثیر می گذارد. اگر دانش قبلی دانش آموزان قوی و دقیق باشد و در زمان مناسب فعال شود، پایه ای قوی برای ایجاد دانش جدید فراهم می کند. با این حال، زمانی که دانش اثربخش نیست، برای انجام وظیفه ناکافی است، و نامناسب یا نادرست فعال شده است، می تواند در یادگیری جدید اختلال ایجاد کند یا مانع از آن شود.
اینکه دانشآموزان چگونه دانش را سازماندهی میکنند، بر نحوه یادگیری و استفاده از آنچه میدانند تأثیر میگذارد. دانش آموزان به طور طبیعی بین قطعات دانش ارتباط برقرار می کنند. هنگامی که این ارتباطات ساختارهای دانشی را تشکیل می دهند که به طور دقیق و معنادار سازماندهی شده باشند، دانش آموزان بهتر می توانند دانش خود را به طور مؤثر و کارآمد بازیابی و به کار گیرند. در مقابل، وقتی دانش به روشهای نادرست یا تصادفی به هم متصل میشود، دانشآموزان نمیتوانند آن را بهطور مناسب بازیابی یا به کار برند.
انگیزه دانشآموزان آنچه را که برای یادگیری انجام میدهند، تعیین، هدایت و حفظ میکند. وقتی دانش آموزان وارد دانشگاه می شوند و استقلال بیشتری در مورد اینکه چه چیزی، چه زمانی و چگونه مطالعه کنند و یاد بگیرند، به دست می آورند، انگیزه نقش مهمی در هدایت جهت، شدت، تداوم و کیفیت رفتارهای یادگیری ایفا می کند که در آن شرکت می کنند. وقتی دانشآموزان ارزش مثبتی در یک هدف یا فعالیت یادگیری پیدا میکنند، انتظار دارند با موفقیت به یک نتیجه یادگیری مطلوب دست یابند و از محیط خود حمایت دریافت کنند، احتمالاً انگیزه زیادی برای یادگیری خواهند داشت.
برای توسعه تسلط، دانشآموزان باید مهارتهای جزء را کسب کنند، ادغام آنها را تمرین کنند و بدانند چه زمانی باید آموختههای خود را به کار گیرند. دانشآموزان نه تنها باید مهارتها و دانش لازم برای انجام وظایف پیچیده را توسعه دهند، بلکه باید ترکیب و ادغام آنها را برای توسعه روانی و خودکار بودن بیشتر تمرین کنند. در نهایت، دانش آموزان باید یاد بگیرند که چه زمانی و چگونه مهارت ها و دانشی را که می آموزند به کار گیرند. به عنوان مربی، مهم است که ما با آگاهی هشیارانه این عناصر تسلط را توسعه دهیم تا به دانش آموزانمان کمک کنیم تا به طور مؤثرتری بیاموزند.
تمرین هدفمند همراه با بازخورد هدفمند، کیفیت یادگیری دانش آموزان را افزایش می دهد. یادگیری و عملکرد زمانی به بهترین وجه تقویت میشود که دانشآموزان به تمرینی بپردازند که بر یک هدف یا معیار خاص تمرکز میکند، سطح مناسبی از چالش را هدف قرار میدهد، و از کمیت و فراوانی کافی برای برآورده کردن معیارهای عملکرد برخوردار است. تمرین باید با بازخوردی همراه باشد که صریحاً در مورد برخی از جنبههای عملکرد دانشآموزان نسبت به معیارهای هدف خاص ارتباط برقرار کند، اطلاعاتی را برای کمک به پیشرفت دانشآموزان در برآورده کردن آن معیارها فراهم کند، و در زمان و فرکانسی ارائه شود که به آن اجازه میدهد مفید باشد.
سطح فعلی پیشرفت دانش آموزان با فضای اجتماعی، عاطفی و فکری دوره در تعامل است تا بر یادگیری تأثیر بگذارد. دانش آموزان نه تنها موجودات فکری، بلکه موجودات اجتماعی و عاطفی نیز هستند و هنوز در حال توسعه طیف کاملی از مهارت های فکری، اجتماعی و عاطفی هستند. در حالی که نمیتوانیم فرآیند رشد را کنترل کنیم، میتوانیم جنبههای فکری، اجتماعی، عاطفی و فیزیکی جو کلاس را به روشهای مناسب رشد شکل دهیم. در واقع، بسیاری از مطالعات نشان دادهاند که جوی که ما ایجاد میکنیم پیامدهایی برای دانشآموزان ما دارد. جو منفی ممکن است مانع یادگیری و عملکرد شود، اما جو مثبت می تواند به یادگیری دانش آموزان انرژی بدهد.
برای تبدیل شدن به یادگیرندگان خودراهبر، دانش آموزان باید یاد بگیرند که رویکردهای خود را برای یادگیری نظارت و تنظیم کنند. یادگیرندگان ممکن است برای نظارت و کنترل یادگیری خود در فرآیندهای فراشناختی مختلفی شرکت کنند - ارزیابی تکلیف در دست، ارزیابی نقاط قوت و ضعف خود، برنامه ریزی رویکرد خود، اعمال و نظارت بر استراتژی های مختلف، و تأمل در درجه ای که رویکرد فعلی آنها تا چه اندازه کار می کند است. متأسفانه دانش آموزان به طور طبیعی درگیر این فرآیندها نیستند. وقتی دانشآموزان مهارتهایی را برای مشارکت در این فرآیندها توسعه میدهند، عادات فکری به دست میآورند که نه تنها عملکرد آنها را بهبود میبخشد، بلکه اثربخشی آنها را به عنوان یادگیرنده نیز بهبود میبخشد.
در متن بالا بجای دانش آموز می توانید دانشجو، کارآموز، استاد، مربی، و حتی کارمند و کارگر را وارد کنید و متن را مطابق با آن ویرایش کنید. در واقع یادگیری مختص دانش آموز نیست؛ در دنیای پر تحرک امروز همه به آن نیاز دارند. سرعت پیشرفت تکنولوژی، سطح زندگی، و موقعیت های شغلی به حدی است که امروزه شاهد وسائل جدید، و مشاغل نوینی هستیم که نیاز به سازگاری فردی، اجتماعی، و شغلی و مالی به روز را ضروری کرده اند. مشاغلی به وجود آمده اند که بسیاری نام آنها را نمی دانند و مشاغل بسیاری از صفحه روزگار حذف شده اند. با پیشرفت دنیای مجازی و دیجیتال شاید روزی به کاغذ و قلم هم نیازی نباشد.
در این راستا هنوز دیدگاه های یادگیری مورد توجه روانشناسان و دانشمندان است و شاید روزی دیدگاه های آنها نیز دچار تحول شود. در این بین دیدگاه های رفتاری، شناختی، و سازنده گرایی سه دیدگاه قالب هستند که نه تنها در روانشناسی بلکه در فلسفه، سیاست، اقتصاد، و بسیاری از رشته های دیگر مورد بحث قرار می گیرند. رفتارگرایی اگرچه افول بسیاری کرده است در نگرشها و باورهای بسیاری از متخصصین به حیات خود ادامه می دهد. البته این ادامه حیات به وجه علمی آن مربوط نیست بلکه دلایل چندی دارد که در این مختصر نمی گنجد. اما رفتارگرایی در حال احتضار است. قالب روانشناسی علمی امروز از دیدگاه شناختی حمایت می کند. اگرچه در کشور ما هنوز رفتارگرایی جولان می دهد. سازنده گرایی نیز اگرچه ایده های روشنگری مطرح کرده است اما در پژوهش و کاربرد تازه به دنیا رسیده است. بعلاوه علوم عصب شناسی نیز در زمینه های روانشناسی و آموزش و پرورش پیشرفت های چشمگیری داشته اند.
رفتارگرایی در آموزش: نظریه یادگیری رفتاری چیست؟
رفتارگرایی در آموزش یا نظریه یادگیری رفتاری شاخه ای از روانشناسی است که بر چگونگی یادگیری افراد از طریق تعاملات خود با محیط تمرکز می کند. مبتنی بر این ایده است که همه رفتارها از طریق شرطی سازی به دست می آیند که فرآیندی برای تقویت و تنبیه است. بر اساس این نظریه، یادگیری تغییر در رفتار قابل مشاهده است که از تجربه حاصل می شود.
مروری بر نظریه یادگیری رفتاری
نظریه یادگیری رفتاری در اوایل قرن بیستم به عنوان واکنشی در برابر روانشناسی درون نگر، که بر گزارش های ذهنی از حالات و فرآیندهای ذهنی تکیه داشت، ظهور کرد. رفتارشناسانی مانند جان بی واتسون و بی اف اسکینر استدلال کردند که روانشناسی باید علمی از رویدادها و رفتارهای قابل مشاهده و اندازه گیری باشد و حالات ذهنی و فرآیندهای شناختی نامربوط یا غیرقابل دسترسی هستند.
رفتارگرایان پیشنهاد کردند که محرکها و پیامدهای محیطی رفتار را شکل میدهند و یادگیری از طریق فرآیند شرطیسازی رخ میدهد. شرطی سازی عامل شامل تقویت یا تنبیه رفتارها بر اساس نتایج آنها است. به عنوان مثال، اگر دانش آموزی به دلیل پاسخ صحیح به یک سوال مورد تحسین قرار گیرد، احتمال تکرار آن رفتار در آینده بیشتر خواهد بود. از سوی دیگر، اگر دانش آموزی به خاطر صحبت خارج از نوبت مورد سرزنش قرار گیرد، احتمال اینکه در آینده آن رفتار را تکرار کند، کمتر خواهد بود.
نظریه یادگیری رفتاری در بسیاری از زمینه ها مانند آموزش، درمان، آموزش حیوانات و هوش مصنوعی تأثیرگذار بوده است. با این حال، به دلیل ساده انگاری، جبرگرایی و نادیده گرفتن نقش شناخت، عاطفه و عوامل اجتماعی در رفتار انسان مورد انتقاد بسیاری قرار گرفته است.
انواع شرطی سازی
رفتار پاسخگر: شرطی شدن پاسخگر به وسیله محرک فراخوان که معمولا یک محرک فیزیولوژیکی است، ایجاد میشود. نیرومندی شرطی شدن معمولا با مقدار پاسخ شرطی معین می شود. پاسخهای غیر شرطی مثالهایی از رفتار پاسخگر هستند زیرا انها بوسیله محرکهای غیر شرطی فراخوانده می شوند .رفتار پاسخگر همه بازتاب ها، مانند پرش دست در نتیجه سوزن زدن به آن، تنگ شدن مردمک چشم بر اثر نور، و ترشح بزاق در حضور غذا را شامل می شود.
رفتار کنشگر: شرطی شدن کنشگر رفتاری خودانگیخته است که هیچ محرک پیشایند معینی را به عنوان محرک مولد آن نمیتوان مشخص کرد. به عبارت دیگر، رفتار کنشگر به وسیله محرکها فراخوانده نمیشود، بلکه آن رفتار از جاندار صادر میشود. نیرومندی شرطی شدن معمولا با نرخ پاسخ معین می شود. از آنجا که رفتار کنشگر در ابتدا با محرک های شناخته شده همراه نیست، خود به خودی به نظر میرسد. مثالهای این نوع رفتار عبارتند از سوت زدن، برخاستن و راه رفتن، رها کردن یک وسیله بازی و انتخاب وسیله دیگری از سوی کودک، و حرکت دادن دست ها، بازوها، یا پاها به طور دلبخواهی.
مزایای کار با یک مدل یادگیری رفتاری
پیاده سازی مدل یادگیری رفتاری در آموزش مزایای متعددی دارد. اولاً، یک رویکرد سیستماتیک و ساختار یافته برای آموزش ارائه میکند، و مربیان را قادر میسازد تا انتظارات روشنی را تعیین کنند و روالهای منظمی را در کلاس درس ایجاد کنند. استفاده از تقویت مثبت رفتارهای مطلوب را تشویق می کند و محیط یادگیری مثبت را پرورش می دهد. علاوه بر این، رفتارگرایی بر نتایج قابل اندازهگیری تأکید دارد و به مربیان اجازه میدهد پیشرفت دانشآموز را ارزیابی کرده و آموزش را بر اساس آن تنظیم کنند. رفتارگرایی با تمرکز بر رفتارهای قابل مشاهده، چارچوبی عملی برای آموزش و یادگیری مؤثر فراهم می کند.
کار با یک مدل یادگیری رفتاری می تواند مزایای متعددی برای مربیان و دانش آموزان داشته باشد. برخی از این مزایا عبارتند از:
کاربرد رفتارگرایی در کلاس درس
راههای زیادی وجود دارد که معلمان میتوانند رفتارگرایی را در کلاس درس برای تقویت یادگیری و رفتار دانشآموزان اعمال کنند. در اینجا چند نمونه از راهبردهای آموزش رفتارگرایی آورده شده است:
تقویت مثبت
تقویت مثبت مستلزم ارائه پاداش یا انگیزه برای تقویت رفتارهای مطلوب است. این می تواند شامل تحسین شفاهی، برچسب ها، نشانه ها یا سایر پاداش های ملموس باشد. با تقویت مثبت رفتارهای مطلوب، مربیان می توانند به دانش آموزان انگیزه داده و احتمال تکرار آن رفتارها را افزایش دهند. به عنوان مثال، یک معلم می تواند دانش آموز را به خاطر انجام تکالیفش تحسین کند، به او برچسبی برای بالا بردن دستش بدهد، یا به او وقت استراحت اضافی برای همکاری پاداش بدهد.
تقویت مثبت می تواند چندین مزیت داشته باشد، مانند:
تقویت منفی
تقویت منفی حذف یک محرک ناخوشایند پس از یک رفتار برای افزایش دفعات آن است. به عنوان مثال، یک معلم میتواند میزان تکالیف دانشآموزی را که در یک آزمون خوب عمل میکند کاهش دهد، مثلا به او اجازه دهد اگر در یک پیشآزمون نمرات بالایی کسب کرد، امتحانک را معاف شود، یا اگر اشتباه خود را تصحیح کرد، او را از جریمه معاف کند.
تقویت منفی می تواند چندین مزیت داشته باشد، مانند:
تنبیه
تنبیه شامل اعمال پیامدهای منفی برای جلوگیری از رفتارهای نامطلوب است. این می تواند به شکل توبیخ، استراحت یا از دست دادن امتیازات باشد. به عنوان مثال، یک معلم می تواند دانش آموزی را به خاطر صحبت های خارج از نوبت سرزنش کند، به خاطر قانون شکنی امتیازات منفی بگیرد، یا به خاطر عدم توجه به درس کار اضافی بدهد. با این حال، استفاده عاقلانه از تنبیه و در نظر گرفتن تأثیر بالقوه آن بر انگیزه و عزت نفس دانش آموز مهم است.
تنبیه می تواند چندین اشکال داشته باشد، از جمله:
مدل سازی
الگوسازی شامل نشان دادن رفتارهای مطلوب برای مشاهده و تقلید دانش آموزان است. مربیان می توانند با نشان دادن رفتار مناسب و ارائه مثال هایی از نحوه انجام وظایف خاص یا رسیدگی به موقعیت های خاص به عنوان الگوهای مثبت عمل کنند. به عنوان مثال، یک معلم می تواند به دانش آموزان نشان دهد که چگونه یک مسئله ریاضی را حل کنند، چگونه یک مقاله بنویسند، یا چگونه در یک پروژه گروهی رفتار کنند.
مدل سازی می تواند چندین مزیت داشته باشد، مانند:
شکل دادن به رفتار
شکلدهی فرآیند تقویت تدریجی تقریبهای متوالی از یک رفتار مورد نظر تا زمانی است که بر آن تسلط پیدا کند. این تکنیک رفتارهای پیچیده را به مراحل کوچکتر و قابل مدیریت تقسیم می کند و به دانش آموزان اجازه می دهد تا مهارت ها یا رفتارهای مورد نظر را به تدریج توسعه دهند. به عنوان مثال، یک معلم می تواند به دانش آموز برای نوشتن یک جمله، سپس دو جمله، سپس یک پاراگراف، پاداش دهد تا زمانی که بتواند یک مقاله کامل بنویسد.
شکل دهی می تواند چندین مزیت داشته باشد، مانند:
سرنخ دهی
سرنخ دهی فرآیند ارائه نکات یا تذکرات برای هدایت رفتار یا عملکرد دانش آموز است. به عنوان مثال، برای تسهیل یادآوری حافظه دانش آموزان، حل مسئله، و تکمیل تکلیف، مربیان این گزینه را دارند که از نشانه های مختلف استفاده کنند. این نشانهها ممکن است شامل نشانههای کلامی مانند پرسیدن سؤال یا ارائه یادآوری، نشانههای بصری مانند ژستها یا تصاویر، و نشانههای فیزیکی مانند لمس یا حرکت باشد.
سرنخ دهی می تواند مزایای متعددی داشته باشد، مانند:
راهبردهای تدریس رفتارگرا
ترکیب راهبردهای تدریس رفتارگرایانه می تواند مشارکت و یادگیری دانش آموزان را افزایش دهد. راهبردهای آموزشی زیادی وجود دارد که بر اساس تئوری یادگیری رفتاری هستند. برخی از این استراتژی ها عبارتند از:
آموزش مستقیم: این روش شامل آموزش شفاف و ساختارمند، با تمرکز بر تکرار و تمرین است. این تضمین می کند که دانش آموزان اطلاعات ثابت و صریح را دریافت می کنند.
اقتصاد ژتونی: در سیستم اقتصاد ژتونی ، دانشآموزان برای نشان دادن رفتار مناسب، ژتون یا برگه کسب میکنند. این ژتون یا برگه ها را می توان با پاداش ها یا امتیازات مبادله کرد و به دانش آموزان انگیزه ملموسی برای ادامه کار ارائه می دهد.
محو شدن: مربیان می توانند از دستورات برای راهنمایی دانش آموزان به سمت پاسخ صحیح استفاده کنند. وقتی دانشآموز مهارت پیدا میکند، اعلانها به تدریج کاهش مییابد و به آنها اجازه میدهد به طور مستقل پاسخ دهند.
قراردادهای رفتاری: قراردادهای رفتاری اهداف و پاداشهای خاصی را برای تحقق آنها مشخص میکنند. دانشآموزان و معلمان هر دو قرارداد را امضا میکنند و انتظارات را روشن میکنند و دانشآموزان را تشویق میکنند تا مسئولیت اعمال خود را بر عهده بگیرند.
تایم اوت: تایم اوت حذف موقت دانش آموز از یک محیط تقویت کننده به دلیل رفتار مخرب است. این فرصتی را برای دانش آموز فراهم می کند تا آرام شود و در مورد اعمال خود فکر کند.
تجزیه و تحلیل وظایف: وظایف پیچیده را می توان به مراحل کوچکتر و قابل مدیریت تقسیم کرد. دانشآموزان با آموزش تک مرحلهای و تقویت تدریجی مهارتها میتوانند با سهولت بیشتری به موفقیت دست یابند.
معایب کار با یک مدل یادگیری رفتاری
در حالی که رفتارگرایی مزایای خود را دارد، معایبی نیز وجود دارد که باید در نظر گرفت. منتقدان استدلال می کنند که رفتارگرایی صرفاً بر رفتار بیرونی متمرکز است و تأثیر فرآیندهای شناختی درونی را نادیده می گیرد. ممکن است به طور کامل به یادگیری پیچیده، خلاقیت و مهارتهای تفکر انتقادی که در آموزش امروز ضروری هستند نپردازد. علاوه بر این، اتکای بیش از حد به تکنیکهای رفتارگرایانه ممکن است به یک محیط یادگیری سفت و سخت و بیش از حد کنترلشده منجر شود و استقلال و خلاقیت دانشآموزان را محدود کند. کار با یک مدل یادگیری رفتاری می تواند برای مربیان و دانش آموزان نیز اشکالاتی داشته باشد.
برخی از این ایرادات عبارتند از:
عدم تمرکز بر مهارت های شناختی: مدل رفتاری در درجه اول بر رفتارهای قابل مشاهده و محرک های بیرونی تاکید دارد. ممکن است توسعه تفکر انتقادی، حل مسئله و مهارتهای شناختی بالاتر را که برای یادگیری بلندمدت و موفقیت تحصیلی ضروری هستند، نادیده بگیرد.
کاربرد محدود برای یادگیری پیچیده: رویکرد رفتاری برای کارهای یادگیری ساده و بیدرنگ مناسبتر است. با این حال، ممکن است به طور کامل به پیچیدگی های حل مسئله در دنیای واقعی و تفکر خلاق که نیاز به درک و تجزیه و تحلیل عمیق تر دارد، نپردازد.
ارزیابی محدود نتایج یادگیری: یادگیری رفتاری اغلب بر نتایج قابل اندازه گیری مانند پاسخ های صحیح یا تکمیل تکالیف متکی است. این تمرکز محدود ممکن است جنبههای ارزشمند یادگیری مانند خلاقیت، هوش هیجانی و مهارتهای اجتماعی را نادیده بگیرد.
تأکید بیش از حد احتمالی بر پاداش ها و تنبیه ها: اتکای شدید به پاداش ها و تنبیه ها ممکن است به انگیزه بیرونی منجر شود، جایی که دانش آموزان به جای علاقه واقعی به یادگیری، به خاطر پاداش ها عمل می کنند. این می تواند انگیزه درونی و تعامل طولانی مدت را مختل کند.
فردی سازی محدود: مدل رفتاری ممکن است به طور کامل با تفاوت های فردی در سبک های یادگیری، نقاط قوت و چالش ها سازگار نباشد. برخی از دانش آموزان ممکن است نیاز به رویکردهای شخصی داشته باشند که نیازهای منحصر به فرد آنها را در نظر بگیرد.
پتانسیل تأثیر عاطفی منفی: تنبیه ها و تقویت منفی گاهی اوقات می تواند منجر به استرس، اضطراب و ترس از شکست در دانش آموزان شود. این تأثیر عاطفی منفی ممکن است تجربه کلی یادگیری آنها را مختل کند.
تمرکز کوتاهمدت: تکنیکهای رفتارگرا اغلب نتایج سریعی را از نظر تغییر رفتار به همراه دارند. با این حال، اثرات آنها ممکن است طولانی مدت نباشد و دانش آموزان ممکن است پس از حذف انگیزه های بیرونی به رفتارهای قبلی خود بازگردند.
استقلال و خلاقیت کمتر: رویکرد رفتاری ممکن است استقلال و خلاقیت دانش آموزان را محدود کند، زیرا آنها تشویق می شوند دستورالعمل های خاص و انتظارات رفتاری از پیش تعریف شده را دنبال کنند.
علیرغم این اشکالات، اذعان به این نکته ضروری است که تکنیکهای رفتارگرایانه زمانی که در اعتدال و همراه با سایر رویکردهای آموزشی مورد استفاده قرار میگیرند، همچنان میتوانند ابزار ارزشمندی باشند. با ترکیب روشهای مختلف تدریس، مربیان میتوانند محیط یادگیری متعادلتر و مؤثرتری ایجاد کنند که نیازهای متنوع دانشآموزان را برطرف کند.
نتیجه گیری
رفتارگرایی در آموزش، بینش های ارزشمندی را در مورد روش هایی که محرک ها و پیامدهای بیرونی رفتار و یادگیری را شکل می دهند، ارائه می دهد. با درک و به کارگیری اصول تئوری یادگیری رفتاری، مربیان می توانند راهبردهای آموزشی موثر ایجاد کنند، محیط های یادگیری مثبت را پرورش دهند و مشارکت دانش آموزان را افزایش دهند. در حالی که رفتارگرایی محدودیتهای خود را دارد، یک رویکرد متعادل که مدلهای یادگیری چندگانه را در بر میگیرد میتواند نیازهای متنوع دانشآموزان را برآورده کند و نتایج یادگیری جامع را ارتقا دهد.
مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی
مدیر مسئول: محمود دلیر عبدی نیا - روانشناس تربیتی با دیدگاه شناختی
استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.