جمعه 7 دی 1403
دشواریهای مفاهیم تیزهوشی
قسمت اول
تعیین معیارهای فرانظری مبنای مناسبی برای تحقیقات استعداد فراهم میکند و مهمترین شرایطی را که میتواند بر اعتبار مفاهیم استعداد تأثیر بگذارد، بررسی می کند.
بررسی مختصری از وضعیت کنونی توسعه نظری مفاهیم استعداد، وجود سه نقطه انتقادی مکرر را آشکار می کند: (1) مبنای تجربی اغلب ناکافی است، (2) وضعیت دانش شناختی آنها نامشخص است، و (3) آنها اغلب استانداردهای فرانظری تعیین شده توسط فلسفه علم را تامین نمی کنند. تلاش برای توسعه یک استدلال سازنده یک پاسخ قطعی ارائه می کند، که به خودی خود امکان کنار آمدن علمی با موضوع تحقیق استعدادها را فراهم میکند.
این واقعیت که هیچ عینیتی وجود ندارد که بتوان به سادگی به آن اشاره کرد که وجود یک استعداد ذاتی را نشان دهد، برای شاخهای علمی مانند روانشناسی که عمدتاً مبتنی بر سازهها است، بیاهمیت به نظر میرسد. با این حال، آیا حداقل شواهد غیرمستقیم وجود دارد که از فرضیه استعداد های ذاتی حمایت کند؟
مهمترین انکار مربوط به حوزه تحقیقات تخصص است. اندریاس اریکسون در این میان شاخص است. به طور جدی این پرسش را مطرح میکنند که فرض وجود استعداد های ذاتی یا استعداد های بالقوه تا چه حد واقعی است، یا اینکه آیا تنها یک اسطوره جذاب است.
اساساً، حداقل سه دلیل برای مشکلات تجربی پیش روی مفاهیم استعداد ذاتی وجود دارد:
(1) شواهد تجربی به دست آمده با افراد با استعداد متوسط را نمی توان به راحتی به افراد بسیار با استعداد تعمیم داد. به عنوان مثال، چندین مدل از استعداد، تأثیرات ژنتیکی را به عنوان یک جزء مهم از معنای اصلی استعداد تلقی می کنند. در واقع، تحقیقات زیادی وجود دارد که ثابت می کند تأثیرات ژنتیکی برخی از تفاوت های بین فردی را نشان می دهد. واگنر (1999) نشان می دهد که این تأثیرات ژنتیکی تنها توسط افراد آموزش ندیده ثابت شده است. در همین راستا، اریکسون (اریکسون - کراچر، 1990؛ اریکسون، کرامپ - تش-رومر، 1993؛ اریکسون - پنینگتون، 1993) به این نتیجه قانع کننده می رسد که موانع عملکرد تخمین زده شده به عنوان مرزهای بالایی که از نظر ژنتیکی ثابت شده اند را می توان از طریق فرآیندهای یادگیری مناسب غلبه کرد.
(2) به طور کلی، دومین مشکل تجربی را می توان به روش های ناکافی موجود در حال حاضر برای شناسایی افراد با استعداد ذاتی نسبت داد. بر اساس نظر غالب، استعداد های ذاتی به طور خودکار به دستاوردهای استثنایی تبدیل نمی شوند که ما را به بررسی وجود افراد ناتوان کاملاً با استعداد سوق می دهد. از سوی دیگر، به خوبی ممکن است که ما به افرادی با استعداد ذاتی متوسط که مشاغل یادگیری موفقی داشته اند اشاره کنیم.
در مجموع، تحقیقات استعدادهای درخشان نمی تواند تمایز کاملاً واضحی بین یک فرد بسیار با استعداد ذاتی و یک فرد خوب آموزش دیده یا بین یک فرد با استعداد متوسط و یک فرد بسیار با استعداد که به طور کامل از استعداد ذاتی خود استفاده نمی کند، ایجاد کند.
(3) آخرین مشکل تجربی به دلیل کمیاب بودن افراد با استعداد است. دامنه مشکل زمانی افزایش مییابد که فرد بخواهد مؤلفههای خاصی از استعداد مانند تأثیر ژنتیکی را مشخص کند. به عنوان مثال، برای ارزیابی این تأثیرات ژنتیکی در بین بازیکنان شطرنج، باید مطالعات دوقلو و فرزندخواندگی را در یک جمعیت بسیار کوچک اجرا کرد. جذب چنین نمونه هایی غیرممکن است.
از دیدگاه دانششناختی، در واقع تعیین وضعیت دانششناختی دقیق استعداد های ذاتی دشوار است. به نظر می رسد واضح است که هیچ مطابقت مستقیمی بین یک استعداد ذاتی و یک موجود طبیعی وجود ندارد؛ بلکه یک ساختار استعداد نشان داده شده است. به عنوان مثال، هاو و همکاران (1998) به اصطلاح تعریف فهرستی از استعداد را تاکید کرده اند؛ به عبارت دیگر استعداد را به عنوان ترکیبی از چندین عامل ضروری ارائه کرده اند. اگرچه برخی از نظرات همتایان از نکات فردی این نظریه انتقاد کرده اند، اما هیچ یک از آنها از شکل تعریف به عنوان فهرستی از معیارها شکایت نکرده اند. بررسی تحقیقات عملی نشان میدهد که به نظر میرسد استعدادها بهعنوان پیشبینیکنندههایی استفاده میشوند که با متغیرهایی مانند هوش در یک روش همانندی نشان داده میشوند.
از سوی دیگر، پذیرش استعداد به عنوان تبیینی نزدیک برای دستاوردهای استثنایی دشوار است. هنگامی که یک محقق سعی می کند توضیح دهد که چرا یک دستاورد استثنایی رخ داده است، باید فرآیندهای روانشناختی، مهارت های خاص یا ساختارهای فیزیکی را تجزیه و تحلیل کند. به عنوان مثال، هنگامی که اساس یا سازمان ساختارهای دانش مورد استفاده توسط کارشناسان شطرنج (فریهاف، گراب و زیگلر، 1992) یا ظرفیت تولید ذهنی حرکات شطرنج (هولدینگ، 1985) از قبل بررسی می شود، محقق راضی نمی شود که از عبارت «استعداد» برای توضیح چنین دستاوردهایی استفاده کند. به روشهای خاصی، توضیح مستقیم یک دستاورد استثنایی در قالب رویکرد روششناختی دائماً تلاش میکند استعداد های ذاتی را به فرآیندها یا موجودیتهای روانشناختی تجزیه کند.
از منظر فرانظری، توجه به تحقیقات فعلی استعدادها و همچنین مبنای نظری موجود استعداد از بسیاری جهات قابل توجه است. نخست، باید پذیرفت که توجیه ضرورت علمی استعداد های ذاتی بدون گرفتار شدن در یک دور باطل دشوار است. اغلب، مفاهیم استعداد های ذاتی مشروعیت خود را از طریق شواهد تجربی برتری دستاوردها ایجاد می کنند که برای توجیه خود استعداد های ذاتی استفاده می شود. بسیاری از استدلالها در امتداد خطوطی مشابه این مثال سادهشده قرار دارند: اگر کسی موفقتر باشد، نتیجه آن این است که او با استعداد است و بالعکس، اگر کسی با استعداد باشد، دستاوردهای استثنایی را نشان خواهد داد (تا زمانی که شرایط محیطی نامطلوب او را محدود نکرده باشد). نمونه هایی از این امر را می توان به ویژه در زندگی نامه افراد خارق العاده یافت (به عنوان مثال، الیس، 1927؛ کرچمر، 1931). بنابراین، مفاهیم استعداد باید قادر به ایجاد تمایز مفهومی بین برتری در موفقیت و استعداد های ذاتی نیز باشند.
دومین نکته دردسرساز در مورد ساخت استعداد های ذاتی از منظر فرانظری این است که تمایل به مصونیت دادن آنها در برابر جعل احتمالی وجود دارد. این البته اگر از یک اصطلاح نظری صحبت میکنیم که اندازهگیری آن کمابیش وجود آن را پیشفرض میگیرد، مشکلی نیست، مشابه نحوه مدیریت مفهومی مانند هوش. هوش، به معنای دقیق کلمه، قابل جعل نیست. در بحث وجود استعدادها، بارها این سؤال مطرح می شود که بار اثبات وجود بر دوش کیست (هاو، دیویدسون و اسلوبودا، 1998).
آیا محققان استعداد در حال حاضر نیاز به اثبات وجود استعداد های ذاتی دارند، یا مخالفان آنها نیاز به ارائه مدرکی برای عدم وجود دارند؟ به نظر این سوال به شکل ضعیفی فرمول بندی شده است و حاصل اتخاذ یک فرض ضمنی غیر موجه است.
این فرض جهانی وجود دارد که استعداد های ذاتی پایه رفتارهایی هستند که منجر به برتری در موفقیت می شوند - همیشه - به گفته موافقان - یا هرگز - به گفته مخالفان. در مقابل، مفهوم استعداد باید این امکان را فراهم کند که رفتاری که منجر به برتری موفقیت میشود، در واقع میتواند مبتنی بر وجود یک استعداد ذاتی باشد یا نباشد. در هر مورد باید تصمیم با یک توضیح تجربی گرفته شود.
سومین نکته دردسرساز از منظر فرانظری، شواهدی از کاهش قابل توجه پیشرفت در مورد توانایی حرکت رو به جلو است (لاکاتوس، 1978) که در چند سال اخیر مشاهده شده است. پژوهش استعدادها عمدتاً یک تحقیق پذیرا در روانشناسی است که به موجب آن استانداردهای روش شناختی از برخی جهات از کمبودها رنج می برند. تنها کافیست نگاهی اجمالی به مجلات روانشناسی بیندازیم. فوراً آشکار می شود که عملاً تمام اکتشافات علمی مهم از مجموعه های موضوعی با استعدادهای چشمگیر به دست نمی آیند.
کاستیهای روششناختی در فراتحلیل آثار تجربی کنونی که در مجلات معتبر در مورد استعداد ظاهر میشوند، مشهود است. تأیید کرده اند که گروه های کنترل در کمتر از یک چهارم مطالعات به کار گرفته شده اند. برخی از مطالعات حتی از نشان دادن تعداد افراد شرکت کننده در تحقیقات خود غفلت کرده اند.
تحلیلهای ارائه شده در بالا از جنبههای تجربی، هستیشناختی و علمی به ضرورت بررسی کامل مبانی نظری پژوهش استعدادها اشاره دارد. این لزوما مستلزم ایجاد و ارائه یک مفهوم جدید از استعداد نیست، بلکه بازتابی است که بر اساس آن می توان برداشت های آینده و همچنین فعلی از استعداد را ارزیابی کرد.
در مواجهه با فراوانی کاربردهای مختلف اصطلاح مفهوم تیزهوشی که در حال حاضر استفاده میشود، نمیتوان یک مفهوم جامع از استعداد را در اینجا ارائه کرد و یا یک نمای کلی از دیدگاههای مختلف ساختار ارائه داد. هدف در اینجا ارائه یک درک شهودی برای بخشهای بعدی تحلیل است. تحقیقات استعدادیابی سعی در توضیح هدف آن دارند. مدل فرامفهومی دیدگاه حالت انتقادی استعداد ذاتی استانداردهایی را برای تحلیل و بحث در مورد مفاهیم فعلی استعداد و همچنین برای توسعه مفاهیم آینده تعیین می کند.
مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی
محمود دلیر عبدی نیا
روانشناس تربیتی با دیدگاه شناختی
دانش آموخته دانشگاه تهران
استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.