سه شنبه 6 آذر 1403
کتاب درسی روانشناسی تربیتی شناختی
فصل پنجم
مدل پردازش اطلاعات
بخش اول
حافظه حسی و ادراک
پردازش اطلاعات فعالیت ذهن انسان برای دریافت، ذخیره و استفاده از اطلاعات است. تعدادی نظریه در مورد حافظه وجود دارد، اما رایج ترین آنها مدل پردازش اطلاعات است (اشکرافت، 2006؛ هانت و الیس، 1999؛ استرنبرگ، 1999). این چارچوب به خوبی تحقیق شده برای بررسی یادگیری و حافظه استفاده می شود.
نماهای اولیه پردازش اطلاعات از رایانه به عنوان مدل استفاده می کردند. مانند کامپیوتر، ذهن انسان اطلاعات را دریافت می کند، عملیاتی را برای تغییر شکل و محتوای آن انجام می دهد، اطلاعات را ذخیره می کند، در صورت نیاز آن را بازیابی می کند و به آن پاسخ می دهد. بنابراین، پردازش شامل جمعآوری اطلاعات و سازماندهی آن در رابطه با آنچه از قبل میدانید یا رمزگذاری؛ نگهداری اطلاعات یا ذخیره سازی؛ و دریافت اطلاعات در صورت نیاز یا بازیابی است. کل سیستم توسط فرآیندهای کنترلی یا کارکرد اجرایی هدایت می شود (فرایندهای مغزی که تفکر و رفتار را هدایت می کند) که تعیین می کند چگونه و چه زمانی اطلاعات در سیستم جریان یابد.
برای اکثر روانشناسان شناختی، مدل کامپیوتری تنها استعاره ای از فعالیت ذهنی انسان است. با این حال، سایر دانشمندان شناختی، به ویژه آنهایی که هوش مصنوعی را مطالعه می کنند، سعی می کنند کامپیوترها را برای «فکر کردن» و حل مسائل مانند انسان طراحی و برنامه ریزی کنند (اندرسون، 2005؛ شانک، 2000). برخی از نظریه پردازان پیشنهاد می کنند که عملکرد مغز شبیه تعداد زیادی از کامپیوترهای بسیار کند است که همگی به طور موازی (در یک زمان) با هر رایانه که به یک کار خاص و متفاوت اختصاص داده شده است، کار می کنند (اشکرفت، 2006).
شکل 7.1 یک نمایش شماتیک از یک مدل معمولی پردازش اطلاعات حافظه است که از ایده های چندین نظریه پرداز به دست آمده است (اتکینسون و شیفرین، 1968؛ گاگن، 1985؛ نایسر، 1976).
برای درک این مدل، اجازه دهید هر عنصر را بررسی کنیم.
حافظه حسی
محرک های محیط (مناظر، صداها، بوها و غیره) دائما مکانیسم های بدن ما را برای دیدن، شنیدن، چشیدن، بوییدن و احساس بمباران می کنند. حافظه حسی پردازش اولیه ای است که این محرک های دریافتی را به اطلاعات تبدیل می کند تا بتوانیم آنها را درک کنیم. حتی اگر مناظر و صداها ممکن است تنها کسری از ثانیه دوام داشته باشند، دگرگونیها (اطلاعات) که این احساسات را نشان میدهند به طور خلاصه در ثبت حسی یا مخزن اطلاعات حسی (واحدی برای ذخیره اطلاعات محیطی) نگهداری میشوند تا این پردازش اولیه انجام شود (دریسکول، 2005؛ اسپرلینگ، 1960).
ظرفیت، مدت و محتوای حافظه حسی
ظرفیت حافظه حسی بسیار زیاد است و میتواند اطلاعات بیشتری از آنچه که ما میتوانیم در یک لحظه دریافت کنیم را ذخیره کند، اما این حجم عظیم از اطلاعات حسی در مدت زمان کوتاه شکننده است و بین یک تا سه ثانیه طول می کشد. محتوای اطلاعاتی حافظه حسی شبیه احساسات ناشی از محرک اصلی است.
در حالی که مستقیم به جلو خیره می شوید، یک مداد (یا انگشت خود) را جلوی چشمان خود به جلو و عقب تکان دهید. دقیقا چی میبینید؟ بازوی خود را نیشگون بگیرید و رها کنید. بعد از اینکه رها کردید چه احساسی می کنید؟ شما همین ذخیره مختصر اطلاعات حسی را در ثبت حسی خودتان تجربه کردید. بعد از برداشتن محرک واقعی، اثری از مداد را میبینید و بعد از رها کردن آن، نیشگون گرفتن را حس می کنید. پس از خروج محرک واقعی، ثبت حسی اطلاعات مربوط به محرکها را برای مدت کوتاهی نگهداری میکرد (لیندسی و نورمن، 1977).
احساسات بصری به طور خلاصه توسط ثبت حسی به عنوان تصویر، تقریباً مانند عکس، کدگذاری می شوند. احساسات شنوایی به صورت الگوهای صوتی، مشابه پژواک کدگذاری می شوند. ممکن است حواس دیگر نیز رمزهای خاص خود را داشته باشند. بنابراین، برای یک ثانیه یا بیشتر، انبوهی از داده ها از تجربه حسی دست نخورده باقی می ماند. در این لحظات، فرصت کوتاهی برای انتخاب و سازماندهی اطلاعات برای پردازش بیشتر داریم. عدم پردازش اطلاعات به این معنی است که اطلاعات از بین رفته است، بنابراین درک و توجه در این مرحله برای اطمینان از ثبت جنبه های مهم حیاتی است.
اطلاعات در حافظه حسی رمزگذاری میشوند، جایی که ادراک و توجه تعیین میکنند چه چیزی در حافظه فعال برای استفاده بیشتر نگهداری میشود. در حافظه فعال، اطلاعات جدید با دانش حافظه بلند مدت ارتباط برقرار می کند. اطلاعات کاملا پردازش شده و به بخشی از حافظه بلند مدت متصل می شوند و می توانند برای بازگشت به حافظه فعال استفاده شوند. خاطرات ضمنی بدون تلاش آگاهانه شکل می گیرند.
خلاصه حافظه حسی سیستمی است که اطلاعات حسی را بسیار مختصر نگه می دارد.
فرآیند ادراک
فرآیند تشخیص محرک و معنی دادن به آن را ادراک می گویند. این معنا بر اساس هر دو بازنمایی فیزیکی از جهان و دانش موجود ما ساخته شده است. علائم واقعی ثابت می ماند. معنای آنها مطابق با انتظار شما برای تشخیص یک شی تغییر می کند. برای کودکی که دانش مناسبی برای درک یک شی ندارد، احتمالاً علائم بی معنی خواهند بود (اسمیت، 1975).
برخی از درک امروزی ما از ادراک مبتنی بر مطالعات انجام شده در آلمان در اوایل این قرن (و بعداً در ایالات متحده) توسط روانشناسانی به نام نظریهپردازان گشتالت است. گشتالت تمایل به سازماندهی اطلاعات حسی به شکل و فرم کامل است. به جای درک تکههای اطلاعات نامرتبط، معمولاً سعی میکنیم اشیا یا رویدادها را با دیدن آنها به صورت یکپارچه معنا کنیم. بنابراین انسانها تمایل دارند تا جنبههایی از محیط خود را بر اساس بخشهایی از آنچه که میتوانند ببینند، «تکمیل» یا کامل کنند. نظریه پردازان گشتالت معتقدند که مردم ادراکات خود را در کل منسجم سازمان می دهند. اصول ادراک گشتالت توضیح میدهد که ما چگونه الگوهای دنیای اطراف خود را «میبینیم».
اصول گشتالت توضیحات معقولی از جنبه های خاصی از ادراک هستند، اما کل داستان را ارائه نمی کنند. دو نوع توضیح دیگر در نظریه پردازش اطلاعات برای چگونگی تشخیص الگوها و معنا بخشیدن به رویدادهای حسی وجود دارد. اولین مورد، تجزیه و تحلیل ویژگی یا پردازش پایین به بالا نامیده می شود زیرا محرک باید به ویژگی ها یا اجزاء تجزیه و تحلیل شود و در یک الگوی معنی دار "از پایین به بالا" جمع آوری شود. به عنوان مثال، یک حرف بزرگ A شامل دو خط نسبتا مستقیم است که با زاویه 45 درجه و یک خط افقی از وسط به هم وصل شده اند. هر زمان که این ویژگی ها یا هر شکلی را به اندازه کافی مشابه با آن ببینیم، یک A را تشخیص می دهیم (اندرسون، 2005). این توضیح می دهد که چگونه می توانیم کلماتی را که با دست خط دیگران نوشته شده اند بخوانیم.
ما همچنین یک نمونه اولیه (بهترین نمونه یا مورد کلاسیک) از A داریم که در حافظه ذخیره شده است تا از آن به همراه ویژگی هایی استفاده کنیم که به ما در تشخیص حرف A کمک می کند (دریسکول، 2005). اگر تمام ادراک فقط بر تجزیه و تحلیل ویژگی ها و نمونه های اولیه تکیه می کرد، یادگیری بسیار کند جریان می یافت. خوشبختانه، انسانها قادر به نوع دیگری از ادراک مبتنی بر دانش و انتظار هستند که اغلب پردازش بالا به پایین نامیده میشود. برای تشخیص سریع الگوها، علاوه بر ویژگیهای واقعی، از چیزهایی که قبلاً در مورد موقعیت میدانیم استفاده میکنیم - آنچه در مورد کلمات یا تصاویر یا نحوه عملکرد جهان به طور کلی میدانیم.
بنابراین، آنچه شما می دانید بر آنچه که قادر به درک آن هستید نیز تأثیر می گذارد. نقش دانش در ادراک با فلش هایی نشان داده شده است که در شکل 7.1 به سمت چپ از حافظه بلند مدت (دانش ذخیره شده) به حافظه فعال و سپس به حافظه حسی اشاره می کنند.
بطور خلاصه، ادراک تفسیر اطلاعات حسی است. گشتالت نیز کلمه آلمانی برای الگو یا کل است. پردازش از پایین به بالا بر اساس توجه به ویژگی های تعریف جداگانه و جمع آوری آنها در یک الگوی قابل تشخیص است. نمونه اولیه بهترین نمونه یا بهترین نماینده یک دسته از اشیا است. پردازش از بالا به پایین ادراک بر اساس زمینه و الگوهایی که انتظار دارید در آن موقعیت رخ دهد.
نقش توجه
توجه انتخابی است. با توجه به محرک های انتخاب شده و نادیده گرفتن دیگر ورودی ها، امکاناتی را که درک و پردازش خواهیم کرد، محدود می کنیم. آنچه ما به آن توجه می کنیم تا حدی توسط آنچه قبلاً می دانیم، آنچه باید بدانیم و آنچه می خواهیم بدانیم هدایت می شود، بنابراین توجه درگیر و تحت تأثیر هر سه فرآیند حافظه در شکل 7.1 است.
توجه همچنین تحت تأثیر اتفاقات دیگری در همان زمان، پیچیدگی کار و توانایی شما برای کنترل یا تمرکز توجه قرار می گیرد (دریسکول، 2005). کودکان قبل از رسیدن به سن تقریباً پنج سالگی، توجه "خود به خودی" را نشان می دهند که به این معنی است که دامنه توجه آنها به سرعت از یک شی به شی دیگر تغییر می کند. کودک در سن مدرسه می تواند برای مدت طولانی تری تمرکز کند و معمولاً می تواند در صورت لزوم این کار را انجام دهد و بنابراین توجه "انتخابی" از خود نشان می دهد.
با این حال، برخی از یادگیرندگان مبتلا به اختلال کمبود توجه در تمرکز توجه یا نادیده گرفتن محرک های رقیب مشکل زیادی دارند. همانطور که می دانیم، توجه نیاز به تلاش دارد و یک منبع محدود است. باید کمی تلاش کنید تا به مطالب مربوط به توجه در این صفحه توجه کنید (بسته به احساس شما، میزان انگیزه شما، آنچه در اطراف شما اتفاق می افتد و غیره).
ما میتوانیم در هر زمان فقط به یک وظیفه شناختی توجه کنیم (اندرسون، 2005). برای مثال، زمانی که در حال یادگیری رانندگی هستید، نمی توانید همزمان هم به رادیو گوش کنید و هم رانندگی کنید. پس از مدتی تمرین، میتوانید گوش دهید، اما وقتی ترافیک سنگین است، مجبور می شوید رادیو را خاموش کنید. پس از سالها تمرین، میتوانید یک سخنرانی در ذهن خود برنامهریزی کنید، به رادیو گوش دهید و در حین رانندگی به گفتگو ادامه دهید.
این امکان پذیر است زیرا بسیاری از فرآیندهایی که در ابتدا نیاز به توجه و تمرکز دارند با تمرین خودکار می شوند. در واقع، خودکار بودن یک موضوع درجه است. ما کاملاً خودکار نیستیم، بلکه بسته به میزان تمرینی که در موقعیت داشتهایم، در عملکردمان کم و بیش خودکار هستیم. به عنوان مثال، حتی رانندگان باتجربه ممکن است در طول یک کولاک کورکننده بسیار مراقب و متمرکز شوند (اندرسون، 2005) و مطمئناً هنگام رانندگی در جاده های یخ زده بسیار متمرکز می مانند.
خلاصه در توجه روی یک محرک تمرکز می کنید. خودکار بودن نتیجه یادگیری انجام یک رفتار یا فرآیند تفکر به طور کامل است به طوری که عملکرد به طور خودکار انجام می شود و نیازی به تلاش ندارد.*
توجه و آموزش
اولین قدم در یادگیری توجه است. یادگیرندگان نمی توانند اطلاعاتی را که شناسایی، تشخیص یا درک نمی کنند پردازش کنند (لاچتر و همکاران، 2004). عوامل زیادی در کلاس درس بر توجه افراد تأثیر می گذارد. ارائه ها یا اقدامات چشم نواز یا خیره کننده می تواند توجه را در ابتدای درس جلب کند.
یک معلم ممکن است درس علوم در مورد فشار هوا را با منفجر کردن یک بالون شروع کند. این اولین درس در مورد چگونگی جلب توجه خود به خودی است. و البته کار می کند.
رنگ های روشن، خط کشی، برجسته کردن کلمات نوشتاری یا گفتاری، صدا زدن افراد به نام، رویدادهای غافلگیرکننده، سؤالات جذاب، تنوع در کارها و روش های تدریس و تغییر در سطح صدا، نور یا سرعت، رنگ های روشن تأثیرگذار هستند. از همه اینها می توان برای جلب توجه استفاده کرد.
اگر مردم بخواهند یاد بگیرند باید توجه خود را حفظ کنند – آنها باید بر ویژگی های مهم موقعیت یادگیری متمرکز بمانند. در زیر ایده های بیشتری برای جلب و حفظ توجه فراگیران ارائه می دهد.
از سیگنال ها استفاده کنید. سیگنالی ایجاد کنید که به یادگیرندگان میگوید کارهایی را که انجام میدهند متوقف کنند و روی آن تمرکز کنند. برخی از معلمان به نقطه خاصی در اتاق حرکت می کنند، چراغ ها را تکان می دهند، سوت می زنند، روی میز ضربه می زنند. سیگنال های بینایی و شنیداری را با هم مخلوط کنید.
از رفتارهای حواس پرتی مانند ضربه زدن به مداد در حین صحبت کردن خودداری کنید. هم با سیگنال ها و هم با توجه به یادگیری تداخل دارد. قبل از انتقال به فعالیت جدید، نه در حین انتقال، دستورالعملهای کوتاه و واضح بدهید.
مطمئن شوید که هدف از درس یا تکلیف برای کلاس روشن است. اهداف یا مقاصد را روی تخته بنویسید و آنها را با فراگیران در میان بگذارید. قبل از شروع از آنها بخواهید اهداف را خلاصه یا دوباره بیان کنند. دلایل یادگیری را توضیح دهید و از افراد مثال هایی در مورد نحوه یادگیری آنها بخواهید. مطالب جدید را به درس های قبلی گره بزنید - طرح کلی یا نقشه ای از نحوه آموزش نشان دهید.
مجله اینترنتی روان تنظیم
مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی
مدیر مسئول: محمود دلیر عبدی نیا
روانشناس تربیتی با دیدگاه شناختی
دانش آموخته دانشگاه تهران
لطفا نظرات و پیشنهادات خود را از طریق بخش نظرات مجله اینترنتی روان تنظیم و یا از طریق ایمیل برای ما ارسال کنید.
استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.