سه ایده اساسی وجود دارد که به نظر میرسد همه بر آن توافق دارند. اول اینکه خلاقیت را می توان به صورت علمی بررسی کرد. برای مدت طولانی، خلاقیت غیرقابل توصیف تلقی می شد - چیزی که فقط از طریق نمونه هایی مانند آثار هنری، ادبی یا موسیقی بزرگ قابل درک بود. اما امروزه، محققان نشان دادهاند که میتوان به خلاقیت به روشی علمی مانند هر ساختار روانشناختی دیگری رفتار کرد. پژوهشگران میتوانند به اشتراکات و تفاوتهای آثار خلاقانه و پدیدآورندگان، صرفنظر از رشته، پی ببرند.
دوم، خلاقیت یکی از مهمترین سازههایی است که توسط روانشناسی و رشتههای مرتبط مورد مطالعه قرار گرفته است – خلاقیت نشاندهنده آینده نوع بشر است. اگرچه حوزههای دیگر (مثلاً شناخت اجتماعی، حافظه) در ادبیات روانشناختی بسیار بیشتر مورد توجه قرار میگیرند، مهمترین سازه برای آینده جهان خلاقیت است. زمانی، تغییرات عمده فرهنگی، اجتماعی یا تکنولوژیکی جهانی در طی چندین دهه یا حتی یک قرن طول می کشیده است. به نظر می رسد امروز دنیا از روزی به روز دیگر قابل پیش بینی نیست. اگر در برخورد با مجموعه جدیدی از مشکلاتی که به نظر می رسد هر روز به وجود می آیند خلاق نباشیم، در خطر بلعیده شدن توسط مشکلات هستیم.
سوم، خلاقیت یک توانایی ارثی نیست که در بدو تولد ثابت شود. مجموعهای از مهارتها و نگرشها را در بر میگیرد که همه افراد میتوانند در درجات کم یا زیاد توسعه دهند. بسیاری از کارهایی که همه ما در زندگی خود باید انجام دهیم این است که بفهمیم چگونه خلاقیت خود را به طور بهینه توسعه دهیم. در نتیجه هر کسی که نه تنها میخواهد خلاقیت را بهعنوان یک ساختار بهتر درک کند، بلکه همچنین میخواهد بفهمد چگونه خلاقیت خود را توسعه دهد مهم است که بداند از خلاقیت چه سودی حاصلش خواهد شد.
به نظر می رسد ایده ها یا محصولات خلاقانه بسیار کمی نتیجه یک محاسبه منطقی سود و زیان هستند. بیشتر افراد بسیار خلاق که در جریان خلاقیت به کشف و اختراع مهمی نائل شده اند، به کارهایی که برای آنها شهرت و گهگاه ثروت میآورد بعلت اینکه تصور میکردند این کار آنها را ثروتمند میکند علاقهمند نشده بودند. حتی با وجود اینکه برخی از آنها شهرت جهانی پیدا کردند، سبک زندگی آنها ساده و تا حد زیادی بدون تغییر باقی ماند، و در برخی موارد بسیار مرفه تر از زمانی که یادگیرنده سخت کوش دانش یا هنر بودند، نبود.
البته، این واقعیت که پاداش های بیرونی در زندگی افراد خلاق چندان برجسته نیست، به این معنی نیست که خلاق بودن هیچ پاداشی ندارد. برعکس، زندگی آنها غنی و رشک برانگیز است. اما معمولاً به دلایل مادی نیست. پاداشهای یک زندگی خلاقانه از جنس تجربه است؛ به عبارت دیگر، برای بیشتر خلاقیت های روزمره در بازار ارزشی قائل نیستند، اما در زندگی ای که ارزش زیستن داشته باشد سهم بزرگی دارند.
پس خلاقیت چه پاداشی به همراه دارد؟ نمی توان با درک مادی یا رفتارگرایانه از وضعیت انسانی به این سؤال پاسخ داد. اما اگر متوجه شویم که مردم همان چیزی را دارند که مزلو آن را «نظم بالاتر» مینامد، پاسخ کاملاً واضح است. ما دوست داریم چیزهایی را کشف کنیم، چیزهایی درست کنیم - از یک غذای خوب تا یک نقاشی دلپذیر، از یک شوخی خوب تا یک لباس زیبا. در واقع ممکن است به این جمله قصار رسیده باشید: شما آفریده نشده اید که مانند حیوانات زندگی کنید، بلکه برای اینکه فضیلت و دانش را دنبال کنید. از بسیاری جهات، بیش از آن چیزی که بسیاری از روانشناسان معاصر تشخیص می دهند، در این مورد درست گفته شده است. تنها چیزی که لازم است تماشای یک کودک شیرخوار در گهوارهاش، سپس اتاق اطراف آن، و شادی واقعی در چهرهاش هنگامی که چیز جدیدی پیدا میکند یا زمانی که به آنچه ژان پیاژه «لذت از علت بودن» میگوید، مشاهده میکنید. مانند یادگیری نحوه آوردن نور به یک اتاق تاریک با استفاده از کلید روی دیوار، یا ظاهر شدن آب با باز کردن شیر آب حمام. در واقع، ممکن است اهمیت پاداش هایی را که احساس تسلط را ایجاد می کنند دست کم گرفته باشند. همانطور که اکنون میدانیم، حتی جانوران - میمونها و موشها - تلاش زیادی برای دیدن چیزهای جدید یا کاوش در محیطشان انجام میدهند.
جوایز افراد خلاق بر اساس لذت ساده ای است که همه موجودات زنده زمانی که می توانند از هر مهارتی که دارند استفاده کنند ایجاد می شود – به عبارت دیگر، زمانی که می توانند کاملاً خودشان باشند و موجودیت منحصر به فرد خود را بروز دهند. این شرایطی است که آن را تجربه جریان می نامند - تجربه ای که اغلب افراد گهگاه در زندگی خود داشته اند، اگرچه تعداد کمی از آنها می توانند آن را در کار خود بیابند و مجبورند در فعالیت های اوقات فراغت یا اگر خوش شانس باشند در روابط شخصی به دنبال آن بگردند. افراد خلاق از این جهت خوش شانس هستند که می توانند در فعالیت هایی جریان پیدا کنند که علاوه بر ارائه تجربه لذت بخش ذاتی جریان، هویت حرفه ای و سودمندی مالی نیز برای آنها فراهم می کند. افراد در جریان لذت بخش ترین تجربیات خود را با عبارات مشابه توصیف می کنند. آنها به مجموعه محدودی از محرکها توجه میکنند - هنرمند به بوم نقاشی، نوازنده به سازش، دانشمندان به مشکلی که با آن دست و پنجه نرم میکنند - و در آن میدان دید باریک میتوانند به حس کنترل و همچنین احساس کنترل دست یابند؛ آزادی ای که در زندگی عادی به سختی به دست می آید.
البته، افراد زیادی نیز وجود دارند که در حالی که به پیشرفتهای خلاقانه بزرگی در زمینه خاصی از هنر یا علم دست مییابند، از دیگر جنبههای اساسی خود - مانند روابط، خانواده یا سلامتی غفلت میکنند. اگر اینها واقعاً مؤلفههای مهمی از خود فرد هستند، نادیده گرفتن آنها به خاطر کار خلاقانه در یک رشته ممکن است در درازمدت منبع پشیمانی و بدبختی باشد. افراد خلاق، مانند بقیه افراد، زمان محدودی برای تجربه زندگی و انرژی محدودی برای انجام آن دارند. برخی می توانند انتخاب هایی داشته باشند که در پایان زندگی به یک کل هماهنگ می رسند. برخی دیگر، حتی اگر ممکن است در حوزه عمل خود به شهرت جهانی دست یافته باشند، این کار را نمی کنند. نحوه دستیابی به اولین نتیجه به جای نتیجه دوم هنوز یک موضوع کاملاً ناشناخته در درک ما از خلاقیت است.
هنوز در مورد ماهیت خلاقیت کتابها، مقالات، دیدگاهها و رویکردهای متفاوتی مطرح می شود. بزرگانی که محققان برتر در این زمینه بودند و برخی از آنها دیگر در بین ما نیستند به تفکر در این باره نشستند. ادامه رشد و گسترش آن نشان می دهد که این حیطه به خودی خود یک حیطه جدید است. مفاهیم اصلی، زیربناها، تفاوتهای فردی و گروهی و چگونگی تجلی خلاقیت در دنیای روزمره هنوز هم در مرکز توجه هستند. اگرچه این فرایند یک تعهد بزرگ است، اما مایه لذت نیز بوده است. برای کسانی که به خوبی به این زمینه آشنا هستند و همچنین برای کسانی که برای اولین بار در زمینه خلاقیت دانش پژوهی می کنند، آموزنده، مفید و لذت بخش است.
ماهیت خلاقیت از طریق نظریه و دانش خلاقیت به ریشه های آن در دوران باستان بازمی گردد. نظریههای کلیدی خلاقیت، ارزیابی خلاقیت، چگونگی رشد خلاقیت در طول زندگی زمینه را برای چگونگی بهبود خلاقیت افراد باز می کند. پایه های خلاقیت بر زیربنای بیولوژیکی، که رویکردی تکاملی دارد، رویکرد ژنتیکی و علوم اعصاب قرار می گیرد. پایه های شناختی خلاقیت شناخت خلاق، رابطه بین خلاقیت و کنترل شناختی، و تفکر واگرا را مطرح می کند. زیربنای عاطفی، با خلق و خوی و احساسات شروع می شود زیرا آنها بر خلاقیت تأثیر می گذارند. حتی رابطه بین خلاقیت و بیماری روانی و قدرت شفابخش خلاقیت بحث برانگیز باقی می مانند. پایه های متفاوت خلاقیت فردی و گروهی اغلب با هوش و خرد شروع می شود، و به شخصیت و انگیزه ادامه می یابند و با حوزه رو به رشد خودباوری خلاق پایان می یابند. دیدگاههای فرهنگی در مورد خلاقیت پایه های تفاوت های گروهی را می سازند؛ و با نقش خلاقیت در جامعه و اینکه چگونه محیط فیزیکی میتواند خلاقیت را تحت تأثیر قرار داده و شکل دهد به پایان میرسد. خلاقیت در جهان در مورد خلاقیت مشارکتی است و اینکه چگونه سازمان ها می توانند از تحقیقات برای افزایش خلاقیت استفاده کنند و چگونگی رهبری خلاقیت ما را به تفکر وا می دارد. کلاس درس و بازی، و بررسی عوامل خلاقانه یک شهر و مروری بر خلاقیت روزمره در مرحله بعد قرار می گیرند. راه های بسیاری که خلاقیت خود را نشان می دهیم با نبوغ خلاق و سپس خلاقیت بدخواهانه؛ و در ادامه بررسی زیباییشناسی یا نحوه درک مردم از آثار خلاق و در نهایت با تخیل به پایان میرسید.
همه ما خلاق هستیم، حداقل بالقوه. ایجاد کردن به معنای به وجود آوردن ایده ها یا چیزهای جدید است. خلاق بودن یک تجمل نیست، بلکه یک ضرورت در دنیای در حال تغییر امروز است. خلاقیت رمز موفقیت تقریباً در تمام زمینه های زندگی شخصی و حرفه ای است. خلاقیت را می توان و باید آموزش داد. در اکثر جوامع متمدن هرگز نمی توانید از آن به اندازه کافی استفاده کنید. نتیجه گیری یکپارچه به ما نشان می دهد که چگونه مطالعه خلاقیت می تواند سفری لذت بخش و هیجان انگیز و البته وصف ناپذیر باشد.
استفاده از مطالب ارایه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.