شنبه 17آذر 1403 - مجله اینترنتی روان تنظیم
یادگیری مبتنی بر شواهد
مدل آموزش هوشمند
بخش اول
مقدمه
پژوهش بهترین ابزار برای ارتباط یادگیری و آموزش است. سالها بود که بین تحقیقات یادگیری و فعالیت های آموزشی فاصله بزرگی ایجاد شده بود. نظریه های یادگیری بخصوص نظریه های رفتاری از اینکه آموزش کلاسی را پوشش دهند ناتوان بودند. با ظهور رویکرد شناختی امید های بسیاری ایجاد شد تا آموزش متحول شود. اگرچه در ابتدا نظریه های پردازش اطلاعات با گرایش به تحقیقات نظری و پایه نتوانستند نیازهای آموزش را برآورده کنند ولی امروزه ما شاهد آن هستیم که علاوه بر رشد نظریه های کاربردی یادگیری، پژوهش های آموزشی نیز رو به فزونی است. مربیان و کارشناسان آموزشی که در گذشته پیشنهادات آموزشی را بر اساس نظر شخصی و شخصیت های پر نفوذ فرهنگی و آموزشی صادر می کردند امروزه گرایش به مستند کردن پیشنهادات خود هستند. پژوهش در آموزش اعتبار زیادی پیدا کرده است و اگرچه با ارائه مدل ها و نظریه های آموزشی مبتنی بر شواهد که فرایند آموزش را مستند می کنند فاصله زیادی داریم اما بیشتر پیشنهادات آموزشی مبتنی بر شواهد پژوهشی شده اند. در این راستا بر آن هستیم که از منابع موجود پلی مستحکم بین یادگیری و آموزش ایجاد کنیم و در حد امکان با پژوهش های آموزشی رابطه برقرار کنیم.
در این بین عوامل موثر بر یادگیری که در فعالیتهای آموزشی دخیل هستند شامل نقش دانش قبلی در یادگیری جدید و چگونگی سازماندهی آن قابل ذکر است. راهبردهای یادگیری مستند شده بر این قرار دارند که علاوه بر مرور ذهنی که در یادگیری پایه نقش دارد راهبردهای بسط دادن و سازماندهی از مهمترین راهبردهای یادگیری هستند. بسط دادن با ایجاد رابطه بین دانش قبلی و دانش جدید به معنادار کردن آن کمک می کند و سازماندهی با شناسایی ساختار مطالب بر عمق معنای مطلب می افزاید.
علاوه بر نقش شناخت، انگیزش نیز نقش خود را احیاء کرده است. از زمان آزوبل که انگیزش را در آموزش چندان اساسی تلقی نمی کرد تا به امروز که نقش انگیزش در یادگیری تنیده شده است تغییرات بسیاری ایجاد شده است. آزوبل می گفت به انگیزش کاری نداشته باشید. یادگیری را ایجاد کنید. انگیزش بدنبال آن خواهد آمد. پژوهش نشان می دهد که به همین راحتی نیست. علاوه بر اینکه بیشتر دانش آموزان راهبردهای موثر یادگیری را نمی دانند از آنچه می دانند - و پس از آموزش نیز - راهبردها را بکار نمی برند.
گسترش یادگیری به تسلط و انتقال یادگیری و مسئله تمرین و بازخورد نیز از گذشته دور مطرح بوده است. مسئله جدید نقش تسلط و انتقال و اثر تمرین و بازحورد را روشن تر کرده است. بعلاوه نقش اجتماعی و فرهنگی یادگیری در مدل های جدید یادگیری آموزشی بسیار نمایان است. جوّ کلاسی که از گذشته مطرح بوده است در یادگیری آموزشی تنیده شده است. اثرات فضای اجتماعی کلاس بی شک و تردید فرایند یادگیری کلاسی را تحت تاثیر قرار داده است.
در این میان نقش دانش آموز در یادگیری خود بسیار برجسته شده است و بجرات بتوان گفت که بدون دخالت فعال دانش آموز در یادگیری خود، یادگیری چندان عمیق و زنده نخواهد بود. مدل های خود تنظیمی یادگیری تاثیر عمیق نقش یادگیرنده در یادگیری فعال را به تصویر کشیده اند.
در همین راستا خود ارزیابی دانش آموز نقش ارزیابی را در یادگیری برجسته کرده است. خود ارزیابی در همگامی با تمامی مراحل یادگیری آن را پویا و فعال ساخته است. نقشه های مفهومی که در پژوهش های عصب شناختی در مورد تداعی و شبکه های دانش خودنمایی می کند و کاربرد روبریک ها از جمله پیشرفت های اخیر به حساب می آیند. اهداف یادگیری نقش برجسته ای هم در بخش شناختی و هم در بخش انگیزشی بازی می کند. نقش اهداف در یادگیری عمیق و مادام العمر مستند شده است. از دیگر موارد قابل ذکر قوانین پایه و بازخوردهای امتحانی هستند. تاثیر چک لیست ها هم در یادگیری و هم در خود ارزیابی نشان داده شده است. نقش کمک آموزشی همسالان در آموزش و ارزیابی نیز مورد بحث قرار گرفته است.
از زمانی که ویلیام جیمز اشتیاق خود را در بکارگیری روانشناسی در آموزش با انتشار کتاب گفتگو با معلمان نشان داد تا به امروز که ما می توانیم از علم آموزش سخن بگوییم زمان زیادی نمی گذرد. کاربرد روانشناسی در آموزش از حیطه محتوایی عبور کرده است و هویت منحصر به فردی را به آموزش بخشیده است. امروزه توصیه های آموزشی خود یک علم مستقل تلقی می شود و این امید را ایجاد می کند که معلمان با ابزار های نوین و کارامد مجهز شوند.
دو مانع بزرگ فقدان شواهد تحقیقاتی در مورد نحوه عملکرد یادگیری (یعنی علم یادگیری) و کمبود اصول مبتنی بر تحقیق در مورد چگونگی کمک به افراد در یادگیری (یعنی علم آموزش) به ویژه در چند دهه اخیر کمتر خود نمایی می کنند.
در راستای اشتیاق جیمز در کمک به معلمان مدل های جدید مبتنی بر شواهد این امکان را ایجاد می کنند که معلمان و مربیان از دانش و مهارت جدید و معتبر برخوردار باشند. هیجان آموزش و یادگیری عمیق و متدوام که به کاربردهای محیط روزمره کشیده می شوند ندای علمی شدن محیط های آموزشی را سر می دهند.
رشد علمی چند دهه اخیر به حدی بوده است که رشته های فرعی آموزشی مانند زمانی که متخصصین در کمک به مدرسین دانشگاه در درک اینکه چگونه تحقیق در علم یادگیری می تواند تدریس آنها را بهبود بخشد فعال شده اند. ضرورت انتشار منابع علمی قابل استفاده نمایان است. منابع علمی نظری چندان پیشرفت کرده است که معلمان و مدرسان (بجز روانشناسان و دانشمندان وابسته) ممکن است توان بکار گیری سهل الوصول آنها را نداشته باشند. از طرفی توصیه های غیر کارشناسانه منابع اینترنتی نیز چندان قابل اعتماد و قابل استفاده نیستند. ضرورت ایجاب می کند که منابع مستند علمی در قالب های مناسب معلمان و مدرسان مدارس و دانشگاه ها به رشته تحریر در آید.
اصول علمی پیش گفته مانند نقش دانش قبلی، انگیزش و سطح رشد و همچنین فرصت هایی برای دانش آموز برای تمرین، دریافت بازخورد و یادگیری خودراهبر باید در شکل مناسب ارائه شوند. مثال ها و بخصوص سناریو های آموزشی که نکات ظریف کاربردی را برجسته می کند از ترفند های آموزشی جدید محسوب می شوند.
معلمان، مربیان، و اساتیدی که در رشته خود متخصص هستند و با این منابع آشنایی کافی ندارند هدف این بخش هستند. از آنها انتظار نمی رود که در نحوه آموزش به دیگران متخصص شوند زیرا در واقع، آنها تقریباً هیچ آموزشی در مورد نحوه تدریس ندارند. اما شغل آنها شامل تدریس، یخصوص در دانشگاه است. بیشتر این افراد سبک تدریسی را ابداع کردهاند که می تواند مفید باشد، اما راهی برای آنها وجود ندارد که آنچه را که انجام میدهند بر اساس اصول علمی یادگیری و آموزش قرار دهند. این توصیف برای بسیاری از معلمان، مربیان، و اساتید مناسب است.
مطالبی که در پی خواهد آمد مبتنی بر این ایده است که یک رویکرد مبتنی بر شواهد را برای تدریس به زبانی ساده تر ارائه کند - یعنی تصمیمات آموزشی را با شواهد تحقیقاتی و نظریه مبتنی بر تحقیق ارائه کند. منابعی که خیلی سخت هستند مانند مقالات تحقیقاتی در زمینه یادگیری و آموزش ممکن است تا حدودی خسته کننده و شاید دلهره آور باشند. این رویکرد بسیار سخت است، زیرا بر شواهد علمی تمرکز میکند، بدون اینکه تمرکز زیادی بر نحوه اعمال شواهد در تدریس داشته باشد. منابعی که خیلی نرم هستند می توانند راهنماهای خودیاری و توصیه های عملی را ارائه دهند که لزوماً مبتنی بر شواهد تحقیقاتی یا نظریه مبتنی بر تحقیق نیستند. این رویکرد بسیار نرم است زیرا بر توصیههای عملی تمرکز میکند بدون اینکه شواهد یا نظریهای برای پشتوانه توصیهها پشتیبانی کند.
چهار معیار اساسی برای به کارگیری علم یادگیری در تدریس شامل نظریه محور بودن، مبتنی بر شواهد تجربی، مربوط بودن به فعالیت مورد نظر یعنی تدریس، روشن بودن آن از نظر درک است. اگر میخواهید تدریس خود را بهبود ببخشید، درک آنچه که تحقیقات در مورد چگونگی کارکرد یادگیری و نحوه تقویت یادگیری میگوید مفید است.
تعامل یادگیری و آموزش
یادگیری از آنچه دانش آموز انجام می دهد و فکر می کند و فقط از آنچه دانش آموز انجام می دهد و فکر می کند نتیجه می شود. معلم، مربی، و استاد تنها با تأثیرگذاری بر آنچه دانش آموز و دانشجو برای یادگیری انجام می دهد، می تواند یادگیری را پیش ببرد. هر گفتگو در مورد تدریس موثر باید با در نظر گرفتن نحوه یادگیری دانش آموزان آغاز شود.
بعنوان معلم، مربی، با استاد علاقه مند سوال هایی را باید مد نظر قرار دهید. به عنوان مثال: چرا دانش آموزان نمی توانند آموخته های خود را به کار گیرند؟ چرا آنها اینقدر به باورهای غلط چسبیده اند؟ چرا آنها بیشتر درگیر مواد آموزشی نیستند؟ چرا آنها ادعا می کنند که خیلی بیشتر از آنچه واقعا می دانند می دانند؟ چرا آنها همچنان از همان استراتژی های مطالعه ناکارآمد استفاده می کنند؟
همچنین باید بررسی کنند که کدام رویکردهای آموزشی از یادگیری دانشآموزان حمایت میکنند؛ رویکردها و استراتژیهای آموزشی را ایجاد یا اصلاح کنند که به طور مؤثرتری یادگیری دانشآموز را در زمینههای خاص تقویت میکنند؛ و این اصول را به دروس جدید منتقل کرده و به کار برند.
تعریف ساده و کاربردی یادگیری
یادگیری به عنوان یک فرآیندی که منجر به تغییر می شود؛ در نتیجه تجربه رخ می دهد؛ و پتانسیل بهبود عملکرد و یادگیری آینده را افزایش می دهد تعریف می شود (مایر، 2002). برای این تعریف سه جزء حیاتی وجود دارد:
یادگیری یک فرآیند است، یک محصول نیست. با این حال، از آنجایی که این فرآیند در ذهن اتفاق میافتد، تنها میتوانیم استنباط کنیم که از محصولات یا اجراهای دانشآموزان رخ داده است.
یادگیری شامل تغییر در دانش، باورها، رفتارها یا نگرش ها می شود. این تغییر در طول زمان آشکار می شود. زودگذر نیست، بلکه تأثیری پایدار بر نحوه تفکر و عمل دانش آموزان دارد.
یادگیری چیزی نیست که در مورد دانش آموزان انجام شود ، بلکه کاری است که خود دانش آموزان انجام می دهند. این نتیجه مستقیم نحوه تفسیر و پاسخ دانش آموزان به تجربیات خود آنها است.
مدل یادگیری هوشمند
این مدل یادگیری از دیدگاهی توسعهگرایانه و کلنگر سرچشمه میگیرد. به عبارت دیگر، یادگیری یک فرآیند رشدی است که با سایر فرآیندهای رشدی در زندگی دانش آموز تلاقی می کند، و دانش آموزان نه تنها با مهارت ها، دانش و توانایی ها، بلکه با تجارب اجتماعی و عاطفی که بر آنچه که برای آنها ارزش قائل هستند، بر نحوه درک خود و دیگران و نحوه مشارکت آنها در فرآیند یادگیری تأثیر می گذارد.
مطابق با این دیدگاه کل نگر، خوانندگان باید درک کنند که، اگرچه اجزای مدل به صورت جداگانه برای برجسته کردن مسائل خاص مربوط به یادگیری دانشآموز مطرح می شود، اما همه آنها در موقعیتهای یادگیری واقعی کار میکنند و از نظر عملکردی قابل تفکیک نیستند. در واقع آنها مدلی از یادگیری هستند.
مولفه دانش پیشین
دانش قبلی دانش آموزان می تواند به یادگیری کمک کند یا مانع یادگیری شود. دانشآموزان با دانش، باورها و نگرشهایی که در دورههای دیگر و از طریق زندگی روزمره به دست آوردهاند، وارد دورههای درسی میشوند. همانطور که دانش آموزان این دانش را در کلاس های درس به ارمغان می آورند، بر نحوه فیلتر کردن و تفسیر آنچه که می آموزند تأثیر می گذارد. اگر دانش قبلی دانش آموزان قوی و دقیق باشد و در زمان مناسب فعال شود، پایه ای قوی برای ایجاد دانش جدید فراهم می کند. با این حال، زمانی که دانش بی اثر، ناکافی برای کار، با فعال سازی نامناسب یا نادرست باشد، می تواند در یادگیری جدید اختلال ایجاد کند یا مانع از آن شود.
مولفه سازماندهی
اینکه دانشآموزان چگونه دانش را سازماندهی میکنند، بر نحوه یادگیری و استفاده از آنچه میدانند تأثیر میگذارد. دانش آموزان به طور طبیعی بین قطعات دانش ارتباط برقرار می کنند. هنگامی که این ارتباطات ساختارهای دانشی را تشکیل میدهند که به طور دقیق و معنیداری سازماندهی شده باشند، دانشآموزان بهتر میتوانند دانش خود را بهطور مؤثر بازیابی و به طور موثر به کار ببرند. در مقابل، وقتی دانش به روشهای نادرست یا تصادفی به هم متصل میشود، دانشآموزان نمیتوانند آن را بهطور مناسب بازیابی یا به کار برند.
مولفه انگیزش
انگیزه دانشآموزان آنچه را که برای یادگیری انجام میدهند، تعیین، هدایت و حفظ میکند. وقتی دانش آموزان وارد دانشگاه می شوند و استقلال بیشتری در مورد اینکه چه چیزی، چه زمانی و چگونه مطالعه می کنند و یاد می گیرند، به دست می آورند، انگیزه نقش مهمی در هدایت جهت، شدت، تداوم و کیفیت رفتارهای یادگیری ایفا می کند که در آن شرکت می کنند. وقتی دانشآموزان ارزش مثبتی در یک هدف یا فعالیت یادگیری پیدا میکنند، انتظار دارند با موفقیت به یک نتیجه یادگیری مطلوب دست یابند، و حمایت محیط خود درک میکنند، احتمالاً انگیزه زیادی برای یادگیری خواهند داشت.
مولفه تسلط و یکپارچگی
برای توسعه تسلط، دانشآموزان باید مهارتهای جزء را کسب کنند، ادغام آنها را تمرین کنند و بدانند چه زمانی باید آموختههای خود را به کار گیرند. دانشآموزان نه تنها باید مهارتها و دانش لازم برای انجام وظایف پیچیده را توسعه دهند، بلکه باید ترکیب و ادغام آنها را برای توسعه روانی و خودکار بودن بیشتر تمرین کنند. در نهایت، دانش آموزان باید یاد بگیرند که چه زمانی و چگونه مهارت ها و دانشی را که می آموزند به کار گیرند. به عنوان مربی، مهم است که ما آگاهانه از این عناصر تسلط آگاهی را توسعه دهیم تا به دانش آموزانمان کمک کنیم تا به طور مؤثرتری بیاموزند.
مولفه تمرین و بازخورد
تمرین هدفمند همراه با بازخورد هدفمند، کیفیت یادگیری دانش آموزان را افزایش می دهد. یادگیری و عملکرد زمانی به بهترین وجه تقویت میشود که دانشآموزان به تمرینی بپردازند که بر یک هدف یا معیار خاص تمرکز میکند، سطح مناسبی از چالش را هدف قرار میدهد، و از کمیت و فراوانی کافی برای برآورده کردن معیارهای عملکرد برخوردار است. تمرین باید با بازخوردی همراه باشد که صریحاً در مورد برخی از جنبههای عملکرد دانشآموزان نسبت به معیارهای هدف خاص ارتباط برقرار کند، اطلاعاتی را برای کمک به پیشرفت دانشآموزان در برآورده کردن آن معیارها فراهم کند، و در زمان و فرکانسی ارائه شود که به آن اجازه میدهد مفید باشد.
مولفه اجتماعی-عاطفی
سطح فعلی پیشرفت دانش آموزان با فضای اجتماعی، عاطفی و فکری دوره در تعامل است تا بر یادگیری تأثیر بگذارد. دانش آموزان نه تنها موجودات فکری، بلکه موجودات اجتماعی و عاطفی نیز هستند و هنوز هم در حال توسعه طیف کاملی از مهارت های فکری، اجتماعی و عاطفی هستند. در حالی که نمیتوانیم فرآیند رشد را کنترل کنیم، میتوانیم جنبههای فکری، اجتماعی، عاطفی و فیزیکی جوّ کلاس را به روشهای مناسب رشد شکل دهیم. در واقع، بسیاری از مطالعات نشان دادهاند که جوی که ما ایجاد میکنیم پیامدهایی برای دانشآموزان ما دارد. جو منفی ممکن است مانع یادگیری و عملکرد شود، اما جو مثبت می تواند به یادگیری دانش آموزان انرژی بدهد.
مولفه خود تنظیمی
برای تبدیل شدن به یادگیرندگان خودراهبر، دانش آموزان باید یاد بگیرند که رویکردهای خود را برای یادگیری نظارت و تنظیم کنند. یادگیرندگان ممکن است درگیر انواع فرآیندهای فراشناختی برای نظارت و کنترل یادگیری خود شوند - ارزیابی کار در دست، ارزیابی نقاط قوت و ضعف خود، برنامه ریزی رویکرد، اعمال و نظارت بر استراتژی های مختلف، و انعکاس در درجه ای که رویکرد فعلی آنها کار می کند. متأسفانه دانش آموزان به طور طبیعی درگیر این فرآیندها نیستند. وقتی دانشآموزان مهارتهایی را برای مشارکت در این فرآیندها توسعه میدهند، عادات فکری به دست میآورند که نه تنها عملکرد آنها را بهبود میبخشد، بلکه اثربخشی آنها را به عنوان یادگیرنده نیز بهبود میبخشد.
چه چیزی این مدل را قدرتمند می کند؟
نقطه قوت اصلی این مدل این است که مستقیماً بر اساس تحقیق استوار است و بر اساس ادبیات روانشناسی شناختی، رشدی و اجتماعی، انسانشناسی، آموزش و مطالعات تفوت های فردی، و تحقیقاتی که نه تنها آموزش عالی، بلکه آموزش همگانی را نیز هدف قرار میدهد، است. اگرچه، البته، این یک بررسی جامع نیست و هر گونه خلاصه ای از تحقیق لزوماً مجموعه ای از پیچیدگی ها را برای دسترسی آسان می کند، ما معتقدیم که بحث های مربوط به تحقیقات زیربنای هر مولفه به دانش و توصیف ویژگی های یادگیری در مورد آن است که توافق گسترده ای وجود دارد.
در واقع، چندین مولفه این مدل با اصولی که دیگران ترسیم کردهاند همگرا میشوند (مرکز یادگیری علم پیتسبورگ، 2009؛ انجمن روانشناسی آمریکا، 2008)، همگرایی که برجستگی آنها را تأیید میکند. این اصول نه تنها مبتنی بر تحقیق هستند، بلکه مستقل از دامنه و تجربه، و بین فرهنگی هستند.
مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی
مدیر مسئول: محمود دلیر عبدی نیا - روانشناس تربیتی با دیدگاه شناختی
استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.