چهارشنبه 9 آبان 1403 - مجله اینترنتی روان تنظیم - مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی - نظریه های یادگیری آموزشی
نظریه شناختی اجتماعی بندورا
شخصیت افسانه ای آلبرت بندورا (1925-2021) در موندار، آلبرتا، کانادا متولد شد و در 26 ژوئیه 2021 در سن 95 سالگی در کالیفرنیا درگذشت. علت مرگ وی طبیعی بوده است. او کوچکترین فرزند از شش فرزند بود. هر دوی والدین او از اروپای شرقی مهاجر بودند. پدر بندورا برای راه آهن ترانس کانادا کار می کرد در حالی که مادرش قبل از اینکه بتوانند مقداری زمین بخرند و کشاورز شوند در یک فروشگاه عمومی کار می کرد. اگرچه دوران رشد اغلب سخت بود، والدین بندورا تأکید زیادی بر جشن گرفتن زندگی و مهمتر از آن خانواده داشتند. آنها همچنین بسیار مشتاق بودند که فرزندانشان در مدرسه خوب عمل کنند. مونداره در آن زمان تنها یک مدرسه داشت، بنابراین بندورا تمام تحصیلات خود را در یک مکان انجام داد.
بندورا در دانشگاه بریتیش کلمبیا تحصیل کرد و سه سال بعد در سال 1949 با جایزه بولوکان در رشته روانشناسی فارغ التحصیل شد. بندورا سپس برای تکمیل کار فارغ التحصیلی خود به دانشگاه آیووا رفت. در آن زمان، دانشگاه آیووا مرکز مطالعات روانشناختی بود، به ویژه در زمینه نظریه یادگیری اجتماعی. تا سال 1952، بندورا فوق لیسانس و دکترای خود را به پایان رساند. در روانشناسی بالینی بندورا قبل از پذیرش سمت به عنوان عضو هیئت علمی در دانشگاه استنفورد در سال 1953 در مرکز راهنمایی ویچیتا کار میکرد. بندورا در طول سالها موضوعات مختلفی از جمله پرخاشگری در نوجوانان (بهویژه او به پرخاشگری در پسرانی که از میان خانواده های طبقاتی آمده بودند علاقه داشت)، توانایی های کودکان برای خودتنظیمی و خود تاملی و البته خودکارآمدی (ادراک و باورهای فرد در مورد توانایی خود در ایجاد اثرات یا تأثیرگذاری بر رویدادهایی که به زندگی او مربوط می شود) را مورد مطالعه قرار داده است.
بندورا شاید بیشتر به خاطر آزمایش های عروسک بوبو در دهه 1960 مشهور باشد. در آن زمان این باور عمومی وجود داشت که یادگیری نتیجه تقویت است. در آزمایشهای عروسک بوبو، بندورا به کودکان مدلهای اجتماعی رفتار خشونتآمیز (جدید) یا رفتار غیرخشونتآمیز نسبت به عروسک بوبو ارائه کرد. کودکانی که رفتار خشونت آمیز را مشاهده کردند، به نوبه خود نسبت به عروسک خشن بودند. گروه کنترل به ندرت نسبت به عروسک خشونت آمیز بود. این نظریه به نظریه یادگیری اجتماعی بندورا در دهه 1960 تبدیل شد. نظریه یادگیری اجتماعی بر آنچه افراد از مشاهده و تعامل با افراد دیگر می آموزند تمرکز دارد. اغلب به آن پلی بین تئوری های یادگیری رفتارگرا و شناختی می گویند زیرا توجه، حافظه و انگیزه را در بر می گیرد. بندورا در ادامه به گسترش فرآیندهای انگیزشی و شناختی در نظریه یادگیری اجتماعی پرداخت. در سال 1986، بندورا دومین کتاب خود مبانی اجتماعی فکر و عمل: نظریه شناختی اجتماعی را منتشر کرد که در آن نظریه اولیه یادگیری اجتماعی خود را به نظریه شناختی اجتماعی تغییر نام داد. نظریه شناخت اجتماعی مدعی است که یادگیری در یک زمینه اجتماعی با تعامل پویا و متقابل فرد، محیط و رفتار اتفاق می افتد.
نظریه شناخت اجتماعی معتقد است که افراد به سادگی توسط محیط شکل نمی گیرند. آنها شرکت کنندگان فعال در محیط خود هستند. بندورا به خاطر کارش بر روی نظریه یادگیری اجتماعی و نظریه شناختی اجتماعی بسیار شناخته شده است. یادگیری اجتماعی معمولاً به عنوان یادگیری مشاهده ای نیز شناخته می شود، زیرا در نتیجه مشاهده دیگران به وجود می آید. بندورا در آغاز کار خود به جنبه های اجتماعی یادگیری علاقه مند شد. نظریه یادگیری اجتماعی بر این نکته تاکید دارد که رفتار، عوامل شخصی و عوامل محیطی همگی همسان هستند و تعیین کننده یکدیگر هستند.
بندورا ایده جبر متقابل را مطرح کرد که در آن رفتار ما، عوامل شخصی و عوامل محیطی همگی بر یکدیگر تأثیر می گذارند. عوامل شخصی مانند شناخت، عاطفه، عوامل زیستی، علاوه بر رفتار و عوامل محیطی، بر یکدیگر تأثیر میگذارند. بندورا و دیگران طی مطالعات خود در مورد پرخاشگری به این نتیجه رسیدند که جبر متقابل را میتوان در مشاهدات روزمره مشاهده کرد و تقریباً 75 درصد در این زمان، رفتار خصمانه منجر به پاسخ های خصمانه می شود، در حالی که اعمال غیر خصمانه به ندرت منجر به چنین پیامدهایی می شود.
عوامل شخصی: اینکه آیا فرد دارای خودکارآمدی بالا یا پایین نسبت به رفتار است (یعنی یادگیرنده را وادار کنید که توانایی های شخصی خود را برای تکمیل صحیح یک رفتار باور کند).
عوامل رفتاری: پاسخی که فرد پس از انجام یک رفتار دریافت می کند (یعنی فرصت هایی را برای یادگیرنده فراهم می کند تا در نتیجه انجام صحیح رفتار، یادگیری موفقی را تجربه کند).
عوامل محیطی: جنبههایی از محیطی که بر توانایی فرد برای تکمیل موفقیتآمیز یک رفتار تأثیر میگذارد (یعنی ایجاد شرایط محیطی برای بهبود خودکارآمدی با ارائه پشتیبانی و مواد مناسب).
در سال 1986، بندورا دومین کتاب خود را منتشر کرد مبانی اجتماعی فکر و عمل: یک نظریه شناختی اجتماعی، که در آن نظریه اصلی خود را گسترش داد و نام آن را تغییر داد. او نظریه جدید را نظریه شناختی اجتماعی (SCT) نامید. بندورا نام نظریه یادگیری اجتماعی را به نظریه شناختی اجتماعی تغییر داد تا بر نقش اصلی شناخت در رمزگذاری و انجام رفتارها تأکید کند. در این کتاب، بندورا (1986) استدلال کرد که رفتار انسان ناشی از تأثیرات شخصی، رفتاری و محیطی است. نظریه شناختی اجتماعی (SCT) معتقد است که بخشهایی از کسب دانش یک فرد میتواند مستقیماً با مشاهده دیگران در چارچوب تعاملات اجتماعی، تجربیات و تأثیرات رسانههای بیرونی مرتبط باشد. این تئوری بیان میکند که وقتی افراد مدلی را در حال انجام یک رفتار و پیامدهای آن رفتار مشاهده میکنند، توالی رویدادها را به خاطر میآورند و از این اطلاعات برای هدایت رفتارهای بعدی استفاده میکنند. مشاهده یک مدل همچنین می تواند بیننده را به رفتاری که قبلاً آموخته است ترغیب کند.
به عبارت دیگر، افراد رفتارهای جدید را صرفاً با آزمودن آنها و یا با موفقیت یا شکست نمی آموزند، بلکه بقای بشریت در گرو تکرار اعمال دیگران است. بسته به اینکه آیا افراد به خاطر رفتارشان و نتیجه رفتار پاداش یا تنبیه می شوند ، ناظر ممکن است الگوی رفتاری را تکرار کند. رسانه مدل هایی را برای طیف وسیعی از افراد در بسیاری از محیط های مختلف ارائه می دهد.
نظریه شناختی اجتماعی (SCT) یک نظریه یادگیری است که مبتنی بر این ایده است که افراد با مشاهده دیگران یاد می گیرند. رفتارهای آموخته شده می تواند محور شخصیت فرد باشد. در حالی که روانشناسان اجتماعی موافقند که محیطی که فرد در آن رشد می کند به رفتار کمک می کند، فرد (و نحوه پردازش و شناختش) به همان اندازه مهم است. افراد از طریق مشاهده دیگران، با محیط، رفتار و شناخت همه به عنوان عوامل اصلی در تأثیرگذاری بر توسعه در یک رابطه سه گانه متقابل یاد می گیرند. به عنوان مثال، هر رفتاری که شاهد آن هستیم می تواند طرز تفکر (شناخت) فرد را تغییر دهد. به طور مشابه، محیطی که فرد در آن بزرگ شده است ممکن است بر رفتارهای بعدی تأثیر بگذارد.
عاملیت انسانی
توانایی اعمال کنترل بر طبیعت و کیفیت زندگی، جوهره انسانیت است. عاملیت انسانی با تعدادی ویژگی اصلی مشخص می شود که از طریق آگاهی خارق العاده و عملکردی عمل می کنند. اینها شامل بسط موقت اختیار از طریق عمد و تدبیر، خودتنظیمی با نفوذ خود واکنشی، و خود تاملی در مورد قابلیت ها، کیفیت عملکرد، و معنا و هدف زندگی فرد است. عاملیت شخصی در داخل شبکه گسترده ای از تأثیرات اجتماعی-ساختاری عمل می کند. در این مبادلات عاملی، مردم تولیدکننده و نیز محصول نظام های اجتماعی هستند. نظریه شناختی اجتماعی بین سه حالت عامل متمایز می شود: عاملیت شخصی مستقیم، عاملیت نیابتی که به دیگران متکی است تا به دستور شخص برای تضمین نتایج مطلوب عمل کنند، و عاملیت جمعی که از طریق تلاش های اجتماعی هماهنگ و وابسته به یکدیگر اعمال می شود. تعلق و وابستگی متقابل فزاینده فراملی به کارآیی جمعی برای اعمال کنترل بر سرنوشت شخصی و زندگی ملی اهمیت می دهد.
مدل سازی و یادگیری مشاهده ای
نظریه شناختی اجتماعی (SCT) حول فرآیند کسب دانش یا یادگیری است که به طور مستقیم با مشاهده مدل ها مرتبط است. افراد از طریق مشاهده الگوسازی، که قوانین و راهبردهای کلی برای برخورد با موقعیت های مختلف را آموزش می دهد، یاد می گیرند. مدلسازی اصطلاحی است که برای توصیف فرآیندهای روانشناختی زیربنای رفتار تطبیقی استفاده میشود:
اگر افراد مجبور بودند صرفاً بر تأثیرات اعمال خود تکیه کنند تا به آنها آگاهی دهد که چه کاری انجام دهند، یادگیری بسیار پر زحمت خواهد بود. خوشبختانه، بیشتر رفتارهای انسان به صورت مشاهده ای از طریق مدل سازی آموخته می شود: از مشاهده دیگران ایده ای از نحوه انجام رفتارهای جدید شکل می گیرد و در موارد بعدی این اطلاعات رمزگذاری شده به عنوان راهنمای فعالیت عمل می کند.
یادگیری مشاهده ای از طریق دنباله ای از چهار فرآیند اتفاق می افتد:
فرآیندهای توجه اطلاعاتی را که برای مشاهده در محیط انتخاب می شوند، در نظر می گیرند. افراد ممکن است برای مشاهده مدل های واقعی زندگی یا مدل هایی که از طریق رسانه با آنها مواجه می شوند، انتخاب کنند.
فرآیندهای نگهداری شامل به خاطر سپردن اطلاعات مشاهده شده است تا بتوان آن را با موفقیت به خاطر آورد و بعداً بازسازی کرد.
فرآیندهای تولید، خاطرات مشاهدات را بازسازی می کنند تا آنچه آموخته شده را بتوان در موقعیت های مناسب به کار برد. در بسیاری از موارد، این بدان معنا نیست که ناظر عمل مشاهده شده را دقیقاً تکرار می کند، بلکه به این معنی است که آنها رفتار را برای ایجاد تنوعی متناسب با زمینه تغییر می دهند.
فرآیندهای انگیزشی تعیین میکنند که آیا یک رفتار مشاهدهشده انجام میشود یا خیر، بر اساس اینکه آیا آن رفتار برای نتایج مطلوب یا نامطلوب برای مدل مشاهده شده است. اگر به یک رفتار مشاهده شده پاداش داده شود، ناظر انگیزه بیشتری برای بازتولید آن بعدا خواهد داشت. با این حال، اگر رفتاری به نحوی تنبیه شود، ناظر انگیزه کمتری برای بازتولید آن خواهد داشت. بنابراین، نظریه شناخت اجتماعی هشدار می دهد که افراد هر رفتاری را که از طریق مدل سازی یاد می گیرند انجام نمی دهند.
انتظارات نتیجه
برای یادگیری یک رفتار خاص، افراد باید بفهمند که اگر آن رفتار را تکرار کنند، نتیجه بالقوه چیست. مشاهدهگر انتظار پاداش یا تنبیه واقعی را ندارد، اما نتایج مشابهی را هنگام تقلید از رفتار پیشبینی میکند (به نام انتظارات نتیجه)، به همین دلیل است که مدلسازی بر شناخت و رفتار تأثیر میگذارد. این انتظارات به شدت تحت تأثیر محیطی است که ناظر در آن رشد می کند. به عنوان مثال، در مورد یک دانش آموز، دستورالعمل هایی که معلم ارائه می دهد به دانش آموزان کمک می کند تا ببینند یک رفتار خاص به چه نتیجه ای منجر می شود. این وظیفه معلم است که به دانش آموز بیاموزد که وقتی رفتاری با موفقیت آموخته شد، نتایج برای دانش آموزان معنادار و ارزشمند است.
خود تنظیمی
خود تنظیمی و خودکارآمدی دو عنصر نظریه بندورا هستند که به شدت بر فرآیندهای شناختی تکیه دارند. آنها بیانگر توانایی فرد برای کنترل رفتار خود از طریق پاداش یا تنبیه واقعی در مورد خودتنظیمی، و باور آنها در توانایی خود برای دستیابی به اهداف مورد نظر در نتیجه اقدامات خود، در مورد خودکارآمدی هستند. خودتنظیمی یک اصطلاح کلی است که هم شامل تقویت خود و هم خود تنبیهی می شود.
تقویت خود عمدتاً از طریق تأثیرات انگیزشی خود عمل می کند. هنگامی که یک فرد برای خود معیاری از عملکرد تعیین می کند، رفتار خود را قضاوت می کند و تعیین می کند که آیا معیارهای تعیین شده برای پاداش را برآورده می کند یا خیر. از آنجایی که بسیاری از فعالیت ها معیارهای موفقیت مطلقی ندارند، فرد اغلب استانداردهای خود را به روش های نسبی تعیین می کند. به عنوان مثال، وزنهبردار ممکن است میزان وزنهای را که در هر جلسه تمرینی بلند میکند، پیگیری کند و سپس بهبود آن را در طول زمان یا با فرا رسیدن هر مسابقه بررسی کند. اگرچه مسابقات پتانسیل پاداش بیرونی را ارائه میدهند، فرد همچنان ممکن است معیاری شخصی برای موفقیت تعیین کند، مانند اینکه تنها در صورت برنده شدن حداقل یکی از لیفتهای فردی راضی باشد. استانداردهایی که افراد برای خود تعیین می کنند را می توان از طریق الگوسازی آموخت. این می تواند مشکلاتی را در زمانی ایجاد کند که مدل ها بسیار توانمند باشند، بسیار بیشتر از توانایی ناظر (مانند یادگیری استانداردهای یک ورزشکار در کلاس جهانی).
خودکارآمدی
نظریه شناخت اجتماعی معتقد است که یادگیری به احتمال زیاد زمانی اتفاق می افتد که بین مشاهده گر و مدل یک هم-ذات پنداری نزدیک وجود داشته باشد، و اگر مشاهده گر از خودکارآمدی خوبی نیز برخوردار باشد. خودکارآمدی میزانی است که یک فرد باور دارد که می تواند بر یک مهارت خاص تسلط یابد. باورهای خودکارآمدی بهعنوان مجموعهای مهم از تعیینکنندههای نزدیک انگیزش، عاطفه و کنش انسانی عمل میکنند که از طریق فرآیندهای مداخلهگر انگیزشی، شناختی و عاطفی بر فعالیت عمل میکنند.
خودکارآمدی را می توان با موارد زیر ایجاد یا افزایش داد:
• تجربه تسلط: که فرآیندی است که به فرد کمک می کند تا به کارهای ساده ای که منجر به اهداف پیچیده تری می شود دست یابد.
• مدل سازی اجتماعی: یک مدل قابل شناسایی ارائه می دهد که فرآیندهایی را که یک رفتار را انجام می دهند را نشان می دهد.
• بهبود حالات جسمی و عاطفی: به حصول اطمینان از استراحت و آرامش فرد قبل از اقدام به رفتار جدید اشاره دارد. هرچه آرامش کمتری داشته باشند، کمتر صبور باشند، احتمال اینکه آنها به رفتار هدف دست پیدا نکنند بیشتر است.
• ترغیب کلامی: تشویق فرد برای انجام یک کار یا دستیابی به یک رفتار خاص است.
به عنوان مثال، دانشآموزان زمانی که درک میکنند که در یک کار خاص تسلط یافتهاند، تلاشکنندهتر، فعالتر، متمرکزتر، با انگیزهتر و یادگیرندگان بهتری میشوند. این وظیفه معلم است که به دانش آموزان اجازه دهد تا با ارائه بازخورد برای درک سطح مهارت خود، کارآمدی خود را توسعه دهند و درک کنند. معلمان باید اطمینان حاصل کنند که دانش آموزان دانش و راهبردهای مورد نیاز برای تکمیل تکالیف را دارند. توسعه خودکارآمدی یک عامل انسانی و فرآیند توانایی انسانی است. کودکان خردسال ممکن است درک کاملی از آنچه که می توانند و نمی توانند انجام دهند را توسعه نداده باشند. بنابراین، راهنمایی بزرگسالان می تواند از کودکان خردسال در توسعه خودکارآمدی حمایت کند.
تأثیر تعامل اجتماعی
با شروع تحصیل دانش آموزان، تعامل اجتماعی بسیار تأثیرگذار می شود. کودک نه تنها چیزهای زیادی از خانواده می آموزد، بلکه با رشد آنها، همسالان اهمیت فزاینده ای پیدا می کنند. با گسترش دنیای کودک، همسالان تجربیات خود کارآمدی بیشتری را با خود به همراه می آورند. این می تواند پیامدهای مثبت و منفی داشته باشد. همسالان با تجربه و شایستگی می توانند به الگوهای مهم رفتار تبدیل شوند. متأسفانه برای بسیاری از کودکان، محیط تحصیلی مدرسه یک چالش است. کودکان به سرعت یاد می گیرند که خود را رتبه بندی کنند (نمرات، چه خوب و چه بد، کمک می کند)، و کودکانی که عملکرد ضعیفی دارند، می توانند احساس خودکارآمدی لازم برای تلاش مداوم در مدرسه را از دست بدهند. به عقیده بندورا، مهم است که شیوههای آموزشی نه تنها بر محتوایی که ارائه میکنند، بلکه بر آنچه که با باورهای کودکان در مورد تواناییهایشان انجام میدهند نیز تمرکز کند.
از آنجایی که کودکان در نوجوانی و بزرگسالی ادامه رشد میدهند، باید مسئولیت خود را در تمام جنبههای زندگی به عهده بگیرند. آنها باید بر بسیاری از مهارت های جدید تسلط داشته باشند و احساس اعتماد به نفس در کار به سوی آینده وابسته به احساس در حال رشد خودکارآمدی است که توسط تجارب گذشته تسلط پشتیبانی می شود. در بزرگسالی، احساس سالم و واقع بینانه خودکارآمدی، انگیزه لازم را برای دستیابی به موفقیت در زندگی فراهم می کند.
به طور خلاصه، همانطور که در مورد دنیای خود و نحوه عملکرد آن بیشتر می آموزیم، همچنین می آموزیم که می توانیم تأثیر قابل توجهی روی آن داشته باشیم. مهمتر از همه، ما می توانیم تأثیر مستقیمی بر محیط شخصی خود داشته باشیم، به خصوص در رابطه با روابط شخصی، رفتارها و اهداف. آنچه ما را برمی انگیزد تا تلاش کنیم بر محیط خود تأثیر بگذاریم، روش های خاصی است که باور داریم، در واقع، می توانیم در مسیری که می خواهیم در زندگی تغییر ایجاد کنیم. بنابراین، تحقیقات تا حد زیادی بر روی آنچه مردم در مورد اثربخشی خود فکر می کنند، متمرکز شده است، نه بر توانایی واقعی آنها برای دستیابی به اهدافشان.
تأثیر نظریه شناختی اجتماعی
بندورا با گسترش نظریه شناختی اجتماعی (SCT) همچنان بر جهان تأثیر می گذارد. SCT در بسیاری از زمینههای عملکرد انسانی مانند انتخاب شغل و رفتار سازمانی و همچنین در درک انگیزه کلاس درس، یادگیری و موفقیت به کار گرفته شده است. بندورا SCT را به ارتباطات جمعی آورد و بیان کرد این تئوری می تواند برای تجزیه و تحلیل اینکه چگونه "ارتباطات نمادین بر افکار، عاطفه و عمل انسان تاثیر می گذارد" استفاده شود. این نظریه نشان می دهد که چگونه رفتار جدید توسط عوامل روانی-اجتماعی حاکم بر اکتساب و پذیرش رفتار در جامعه منتشر می شود. فصل کتاب بندورا با عنوان "تأثیر اجتماعی و سیاستی نظریه شناختی اجتماعی" برای گسترش کاربرد SCT در ارتقای سلامت و مسائل فوری جهانی، که بینشی را برای پرداختن به مشکلات جهانی از طریق یک لنز اجتماعی کلان، با هدف بهبود برابری زندگی افراد ارائه شد. زیر چتر SCT این کار بر این موضوع تمرکز دارد که چگونه SCT بر مناطق تأثیرات سلامتی و جمعیتی در رابطه با تغییرات آب و هوایی تأثیر می گذارد. او پیشنهاد میکند که این مشکلات را میتوان از طریق سریالهای تلویزیونی درام حل کرد که مدلهایی شبیه به بینندگان را نشان میدهد که رفتار مطلوب را انجام میدهند.
بندورا بیان می کند که رشد جمعیت به دلیل ارتباط آن با کاهش و تخریب منابع سیاره ما یک بحران جهانی است. بندورا استدلال می کند که SCT باید برای ترغیب مردم به استفاده از کنترل تولد، کاهش نابرابری جنسیتی از طریق آموزش، و مدل سازی حفاظت از محیط زیست برای بهبود وضعیت سیاره استفاده شود. او سعی کرده است از نظریه شناختی برای حل تعدادی از مشکلات جهانی مانند حفاظت از محیط زیست، فقر، رشد فزاینده جمعیت و غیره استفاده کند.
در اینجا دو نمونه تاثیر رویکرد شناختی اجتماعی را بیشتر بررسی می کنیم.
رویکرد شناختی اجتماعی به انگیزش پیشرفت دانشآموزان تیزهوش
دانشآموزان تیزهوش از طریق تعامل خود با محیط، تصوراتی از خود ایجاد میکنند و این ادراکات بر رفتار پیشرفت آنها تأثیر میگذارد. هم عوامل شخصی و هم عوامل زمینهای توسط این ادراک از خود و خودپندارهها واسطه میشوند تا بر رفتار پیشرفت تأثیر بگذارند. این تاکید بر خود به عنوان محور اصلی انگیزش پیشرفت، آن چیزی است که دیدگاه شناختی اجتماعی را از نظریه سنتی انگیزش پیشرفت متمایز می کند. نظریه سنتی انگیزش پیشرفت انگیزه پیشرفت ناخودآگاه و همه جانبه را فرض می کند که تنها با اقدامات فرافکنانه قابل استفاده است. بررسی ادبیات نشان میدهد که یک رویکرد شناختی اجتماعی شرح مفصلتری از فرآیندهای انگیزشی ارائه میدهد. از آنجایی که به جای استنباط برخی انگیزه های ناملموس و دورادور، بر واسطه های شناختی و عاطفی نزدیکی مانند خودکارآمدی، ارزش های تکلیف درونی و بیرونی ادراک شده و اهداف (پیش اندیشی) تمرکز می کند، فرضیه های ناشی از رویکرد شناختی اجتماعی بیشتر قابل آزمایش هستند. مدل شناختی اجتماعی همچنین میتواند بر نظریههای سنتی و نظریههای مبتنی بر شناخت انگیزش پیشرفت پل بزند. دیدگاه شناختی اجتماعی رفتارهای پیشرفت اجتماعی ایجاد شده و شخصی را به صورت میانجی شناختی و یکپارچه از طریق رشد خود (ادراک از خود، اهداف، انگیزه های چندشکل و ارزش ها) می بیند.
کاربرد نظریه شناخت اجتماعی در سلامت
مداخلات تغذیهای برای پیشگیری و مدیریت بیماری یکی از کاربردهای شایع نظریه شناخت اجتماعی در سلامت است. این نظریه که رفتار انسان را بر حسب مدلی سه سویه، پویا و متقابل توضیح می دهد و در آن عوامل شخصی، تأثیرات محیطی و رفتار به طور مستمر تعامل دارند رفتار سلامت در مرکز توجه قرار می گیرد. نظریه شناخت اجتماعی مفاهیم و فرآیندها را از مدلهای شناختی، رفتاری و احساسی تغییر رفتار ترکیب میکند، بنابراین میتوان آن را به آسانی در مداخلات تغذیهای برای پیشگیری و مدیریت بیماری به کار برد. یک فرض اساسی این است که افراد نه تنها از طریق تجربیات خود، بلکه از طریق مشاهده اعمال دیگران و نتایج آن اعمال نیز یاد می گیرند. در نتیجه سازه های کلیدی نظریه شناختی اجتماعی که با مداخله تغذیه ای مرتبط هستند عبارتند از یادگیری مشاهده ای، تقویت، خودکنترلی و خودکارآمدی.
اصول اصلاح رفتار، که اغلب برای ترویج تغییر رژیم غذایی مورد استفاده قرار می گیرد، بر اساس نظریه شناختی اجتماعی تکامل یافته است. برخی از عناصر مداخلات غذایی رفتاری مبتنی بر سازههای تئوری شناختی اجتماعی خودکنترلی، تقویت و خودکارآمدی شامل هدفگذاری، نظارت بر خود و انقباض رفتاری است.
به نظر می رسد خودکارآمدی، یا اعتماد فرد به توانایی خود برای انجام عمل و پافشاری در آن اقدام علیرغم موانع یا چالش ها، برای تأثیرگذاری بر رفتار سلامت و تلاش های تغییر رژیم غذایی اهمیت ویژه ای دارد. ارائه دهندگان خدمات بهداشتی می توانند با استفاده از سه نوع استراتژی برای افزایش خودکارآمدی بیماران تلاش های عمدی انجام دهند: (1) تعیین اهداف کوچک، افزایشی و دست یافتنی. (2) استفاده از قراردادهای رفتاری رسمی برای تعیین اهداف و تعیین پاداش. و (3) نظارت و تقویت، از جمله خود نظارتی بیمار با نگهداری سوابق. در برنامه های تغذیه گروهی، می توان به راحتی فعالیت هایی مانند نمایش آشپزی، بحث های حل مسئله و نظارت بر خود را که ریشه در تئوری شناختی اجتماعی دارند، گنجاند.
ساختار کلیدی نظریه شناختی اجتماعی جبرگرایی متقابل به این معنی است که یک فرد می تواند هم عامل تغییر و هم پاسخ دهنده به تغییر باشد. بنابراین، تغییرات در محیط، مثالهای الگوها و تقویتکنندهها میتواند برای ترویج رفتار سالمتر مورد استفاده قرار گیرد.
نقد نظریه شناخت اجتماعی
نظریه شناخت اجتماعی یک نظریه یکپارچه نیست. این بدان معنی است که ممکن است جنبه های مختلف نظریه به هم مرتبط نباشند. به عنوان مثال، محققان در حال حاضر نمی توانند ارتباطی بین یادگیری مشاهده ای و خودکارآمدی در دیدگاه اجتماعی-شناختی پیدا کنند. این نظریه به قدری گسترده است که همه اجزای آن به طور کامل درک و در یک توضیح واحد از یادگیری ادغام نشده اند. یافته های مرتبط با این نظریه هنوز در اکثر موارد مقدماتی هستند. این نظریه از این جهت محدود است که نمی توان تمام یادگیری های اجتماعی را مستقیماً مشاهده کرد. به همین دلیل، تعیین کمیت تأثیری که شناخت اجتماعی بر رشد دارد می تواند دشوار باشد. در نهایت، این نظریه تمایل دارد که بلوغ را در طول عمر نادیده بگیرد. به همین دلیل، درک چگونگی یادگیری کودک از طریق مشاهده و نحوه یادگیری بزرگسالان از طریق مشاهده متمایز نمی شود و عوامل رشد را شامل نمی شود.
مفاهیم آموزشی نظریه شناختی اجتماعی
یک فرض مهم نظریه شناخت اجتماعی این است که عوامل تعیین کننده شخصی، مانند خود بازتابی و خودتنظیمی، مجبور نیستند به طور ناخودآگاه در درون افراد ساکن شوند. افراد می توانند آگاهانه عملکرد شناختی خود را تغییر داده و توسعه دهند. این برای این گزاره مهم است که خودکارآمدی نیز قابل تغییر یا افزایش است. از این منظر، افراد می توانند بر انگیزه و عملکرد خود بر اساس مدل دوسویه سه گانه تأثیر بگذارند که در آن عوامل تعیین کننده شخصی (مانند خودکارآمدی)، شرایط محیطی (مانند شرایط درمان) و عمل (مانند تمرین) تأثیرات متقابل دارند. بنابراین، بهبود عملکرد به تغییر برخی از این تأثیرات بستگی دارد.
کاربرد در کلاس درس
در آموزش و یادگیری، چالش پیش رو این است که:
پیامدها در شیوه های تدریس و یادگیری کلاس درس
مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی
مدیر مسئول: محمود دلیر عبدی نیا - روانشناس تربیتی با دیدگاه شناختی
استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.