مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی
مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی

رشد مغز - کتاب درسی روانشناسی تربیتی شناختی - فصل سوم - بخش ششم

چهارشنبه 9 آبان 1403  - مجله اینترنتی روان تنظیم


کتاب درسی روانشناسی تربیتی شناختی

فصل سوم - بخش ششم

رشد مغز

موضوع رشد مغز نه تنها به خودی خود مورد توجه است، بلکه به این دلیل است که پیامدهای آموزشی برای آموزش و یادگیری بسته به سطح رشد مغز متفاوت است. در این بخش عوامل تأثیرگذار بر رشد، سیر رشد، دوره‌های حساس رشد و نقش رشد در فراگیری و استفاده از زبان بحث می‌شود.

عوامل تأثیرگذار

اگرچه مغز انسان از نظر ساختاری مشابه است، اما در بین افراد تفاوت هایی وجود دارد. پنج تأثیر بر رشد مغز عبارتند از: ژنتیک، تحریک محیطی، تغذیه، استروئیدها و تراتوژن ها.

ژنتیک: مغز انسان از نظر اندازه و ترکیب با سایر حیوانات متفاوت است. اگرچه تفاوت بین ژنوم انسان و شامپانزه بسیار اندک است، این تفاوت و سایر تغییرات ژنتیکی، گونه ای را تولید می کند که می تواند پل ها را طراحی و بسازد، موسیقی بسازد، رمان بنویسد، معادلات پیچیده را حل کند. مغز انسان ساختار ژنتیکی مشابهی دارد، اما با این وجود از نظر اندازه و ساختار متفاوت است. مطالعات روی دوقلوهای تک تخمکی نشان می دهد که آنها گاهی اوقات مغزهایی را توسعه می دهند که از نظر ساختاری متفاوت هستند. دستورالعمل های ژنتیکی اندازه، ساختار و اتصال عصبی مغز را تعیین می کند. بیشتر اوقات این تفاوت ها مغزهایی را تولید می کند که عملکرد طبیعی دارند، اما تحقیقات مغزی برای شناسایی اینکه چگونه تفاوت های ژنتیکی خاص باعث ایجاد ناهنجاری می شود ادامه دارد.

تحریک محیطی: رشد مغز مستلزم تحریک محیط است. رشد پیش از تولد با ایجاد یک مدار عصبی که می تواند محرک ها و تجربیات را دریافت و پردازش کند، زمینه را برای یادگیری فراهم می کند. این تجربیات با افزودن و سازماندهی مجدد سیناپس ها، مدار را بیشتر شکل می دهند. به عنوان مثال، زنان باردار که با نوزاد خود صحبت می کنند و آواز می خوانند، ممکن است از طریق گفتار و آواز خواندن، به ایجاد ارتباطات عصبی در نوزادان کمک کنند. رشد مغز زمانی که تجربیات از دست رفته یا حداقل هستند، عقب می افتد. اگرچه دوره‌های بحرانی خاصی وجود دارد که تحریک می‌تواند اثرات عمیقی داشته باشد، تحقیقات نشان می‌دهد که تحریک در تمام طول زندگی برای اطمینان از رشد مداوم مغز مهم است.

تغذیه: فقدان تغذیه خوب می تواند تأثیرات عمده ای بر رشد مغز داشته باشد و تأثیرات خاص بستگی به زمان وقوع تغذیه نامناسب دارد. به عنوان مثال، سوء تغذیه قبل از تولد، تولید و رشد نورون ها و سلول های گلیال را کند می کند. یک دوره بحرانی بین ماه های چهارم و هفتم بارداری است که اکثر سلول های مغز تولید می شوند. سوءتغذیه بعدی سرعت رشد سلول ها و به دست آوردن غلاف میلین را کاهش می دهد. اگرچه مشکل دوم را می توان با رژیم غذایی مناسب اصلاح کرد، اما اولی را نمی توان، زیرا سلول های بسیار کمی رشد کرده اند. به همین دلیل است که به زنان باردار توصیه می شود از مواد مخدر، الکل و تنباکو پرهیز کنند؛ یک رژیم غذایی خوب را اجرا کنند؛ و از استرس دوری کنید (استرس همچنین باعث ایجاد مشکلاتی برای جنین در حال رشد می شود).

استروئیدها: استروئیدها به دسته‌ای از هورمون‌ها اطلاق می‌شوند که بر عملکردهای مختلفی از جمله رشد جنسی و واکنش‌های استرس تأثیر می‌گذارند. استروئیدها می توانند به طرق مختلف بر رشد مغز تأثیر بگذارند. مغز دارای گیرنده های هورمونی است. هورمون هایی مانند استروژن و کورتیزول جذب می شوند و به طور بالقوه ساختار مغز را در طول رشد قبل از تولد تغییر می دهند. هورمون های استرس بیش از حد می تواند باعث مرگ نورون ها شود. محققان همچنین بررسی کرده اند که آیا تفاوت های جنسیتی و ترجیحات جنسی تا حدی به دلیل تفاوت در استروئیدها ایجاد می شود. اگرچه شواهد در مورد نقش استروئیدها در رشد مغز نسبت به تغذیه قطعی نیست، استروئیدها پتانسیل تأثیرگذاری بر مغز را دارند.

تراتوژن ها: تراتوژن ها مواد خارجی هستند (به عنوان مثال، الکل، ویروس ها) که می توانند باعث ایجاد ناهنجاری در جنین در حال رشد شوند. یک ماده تنها در صورتی تراتوژن در نظر گرفته می شود که تحقیقات نشان دهد که سطح غیر واقعی آن می تواند بر رشد مغز تأثیر بگذارد. به عنوان مثال، کافئین در مقادیر کم ممکن است تراتوژن نباشد، اما ممکن است زمانی که مصرف بیشتر باشد، تبدیل به یک تراتوژن شود. تراتوژن ها می توانند بر رشد و اتصالات متقابل نورون ها و سلول های گلیال تأثیر بگذارند. در موارد شدید (به عنوان مثال، ویروس سرخجه)، آنها می توانند باعث نقص مادرزادی شوند.

مراحل رشد

در طول رشد قبل از تولد، مغز از نظر اندازه و ساختار و همچنین از نظر تعداد نورون ها، سلول های گلیال و اتصالات عصبی (سیناپس) رشد می کند. رشد مغز قبل از تولد سریع است، زیرا در نه ماه اتفاق می افتد و بیشتر سلول ها بین ماه های 4 و 7 تولید می شوند. سلول ها به سمت لوله عصبی حرکت می کنند، به قسمت های مختلف مغز مهاجرت می کنند و اتصالات ایجاد می کنند. تخمین زده می شود که جنین در اوج خود، یک چهارم میلیون سلول مغزی در دقیقه تولید می کند. در بدو تولد، مغز بیش از یک میلیون اتصال دارد، که حدود 60 درصد از اوج تعداد سیناپس‌هایی را که در طول زندگی ایجاد می‌شوند را نشان می‌دهد. با توجه به این اعداد، جای تعجب نیست که رشد دوران بارداری تا این حد مهم باشد. تغییراتی که در آن زمان رخ می دهد می تواند اثرات گسترده و دائمی داشته باشد.

رشد مغز نیز در نوزادان به سرعت رخ می دهد. در سن 2 سالگی، یک کودک به اندازه یک بزرگسال سیناپس خواهد داشت و در سن 3 سالگی، کودک میلیاردها بیشتر از یک بزرگسال خواهد داشت. مغز کودکان خردسال متراکم است و دارای ارتباطات عصبی پیچیده و بیش از هر زمان دیگری در زندگی است. در واقع، کودکان خردسال سیناپس های زیادی دارند. حدود 60 درصد از انرژی نوزادان توسط مغز آنها استفاده می شود. در مقایسه، مغز بالغ تنها به 20 تا 25 درصد نیاز دارد.

با رشد، کودکان و نوجوانان سیناپس های مغزی خود را بسیار بیشتر از به دست آوردنشان از دست می دهند. زمانی که نوجوانان به 18 سالگی می رسند، حدود نیمی از سیناپس های نوزادی خود را از دست داده اند. اتصالات مغزی که استفاده نمی شوند یا مورد نیاز نیستند به سادگی ناپدید می شوند. این استراتژی «استفاده یا نابودی» مطلوب است زیرا اتصالاتی که استفاده می‌شوند تقویت و تحکیم می‌شوند، در حالی که آن‌هایی که استفاده نمی‌شوند برای همیشه از بین می‌روند.

در سن 5 سالگی، مغز کودک زبان را به دست می آورد و مهارت های حرکتی حسی و سایر شایستگی ها را توسعه می دهد. تغییرات سریع سال های اول کند شده است، اما مغز همچنان به افزودن سیناپس ها ادامه می دهد. شبکه های عصبی در پیوندهای خود پیچیده تر می شوند. این روند در طول توسعه ادامه دارد. تغییرات عمده ای در طول سال های نوجوانی رخ می دهد که مغز دستخوش تغییرات ساختاری می شود.

لوب های فرونتال، که استدلال انتزاعی و حل مسئله را مدیریت می کنند، در حال بلوغ هستند و لوب های جداری بزرگ می شوند. قشر جلوی مغز، که قضاوت ها و تکانه ها را کنترل می کند، به آرامی بالغ می شود. همچنین تغییراتی در انتقال دهنده های عصبی - به ویژه دوپامین - وجود دارد که می تواند مغز را نسبت به اثرات لذت بخش مواد مخدر و الکل حساس تر کند. ضخیم شدن سلول های مغز و سازماندهی مجدد عظیم سیناپس ها در این زمان کلیدی برای یادگیری است. استراتژی "استفاده یا نابودی" منجر به تقویت نواحی مغز از طریق تمرین می شود (مثلاً تمرین پیانو نورون های ناحیه مغز را که انگشتان دست را کنترل می کند ضخیم می کند).

با توجه به این تغییرات گسترده در مغز، تعجب آور نیست که نوجوانان اغلب تصمیمات نادرست می گیرند و رفتارهای پرخطر شامل مواد مخدر، الکل و رابطه جنسی را انجام می دهند. استراتژی های آموزشی باید این تغییرات را در نظر بگیرند.

دوره‌های بحرانی

بسیاری از کتاب‌های مربوط به تربیت کودک تاکید می‌کنند که دو سال اول زندگی نشان‌دهنده یک دوره بحرانی است، به طوری که اگر تجارب خاصی رخ ندهد، رشد کودک برای همیشه آسیب می‌بیند. این بیانیه تا حدی حقیقت دارد، اگرچه این ادعا مبالغه شده است. پنج جنبه از رشد مغز که به نظر می رسد دوره های حیاتی برای آنها وجود دارد عبارتند از: زبان، هیجان ها، رشد حسی حرکتی ، رشد شنوایی، و بینایی.

رشد حسی حرکتی: سیستم های مرتبط با بینایی، شنوایی، و حرکات به طور گسترده از طریق تجربیات در طول دو سال اول زندگی توسعه می یابند. سیستم دهلیزی در گوش داخلی بر حواس حرکتی و تعادل تأثیر می گذارد و سایر سیستم های حسی را تحت تأثیر قرار می دهد. شواهدی وجود دارد که تحریک ناکافی دهلیزی در میان نوزادان و کودکان نوپا می تواند منجر به مشکلات یادگیری در مراحل بعدی شود. با این حال، اغلب اوقات، نوزادان و کودکان نوپا در محیط‌های محرک قرار نمی‌گیرند، به‌ویژه آن دسته از کودکانی که زمان زیادی را در مراکز مهدکودک می‌گذرانند. بسیاری از کودکان نیز در خارج از این موقعیت ها تحریک کافی دریافت نمی کنند، زیرا آنها زمان زیادی را در صندلی ماشین، واکر یا جلوی تلویزیون می گذرانند. اجازه دادن حرکت به نوزادان و کودکان نوپا و حتی تکان دادن آنها باعث تحریک می شود. حدود 60 درصد از نوزادان و کودکان نوپا به طور متوسط ​​یک تا دو ساعت در روز را صرف تماشای تلویزیون یا فیلم می کنند. اگرچه کودکان خردسال می توانند از این رسانه ها بیاموزند، اما این کار را به راحتی انجام نمی دهند. درک و یادگیری کودکان زمانی افزایش می یابد که والدین با آنها تماشا می کنند و توضیحاتی ارائه می دهند.

رشد شنوایی: دو سال اول کودک برای رشد شنوایی حیاتی است. تا سن 6 ماهگی، نوزادان می توانند بیشتر صداها را در محیط خود تشخیص دهند. در دو سال اول، سیستم شنوایی کودکان از نظر دامنه صداهای شنیده شده و توانایی تشخیص بین صداها بالغ می شود. مشکلات در رشد شنوایی می تواند منجر به مشکلاتی در یادگیری زبان شود، زیرا یادگیری زبان بیشتر به شنیدن صحبت ها در محیط خود بستگی دارد.

بینایی: بینایی تا حد زیادی در سال اول زندگی و به ویژه پس از ماه چهارم رشد می کند. تراکم سیناپسی در سیستم بینایی به طور چشمگیری افزایش می یابد، از جمله اتصالات عصبی که درک رنگ، عمق، حرکت و سایه رنگ را تنظیم می کنند. رشد بصری مناسب نیاز به محیط بصری غنی دارد که در آن نوزادان بتوانند اشیا و حرکات را کشف کنند. تلویزیون و فیلم جایگزین های ضعیفی هستند. اگرچه آنها رنگ و حرکت را ارائه می دهند، اما دو بعدی هستند و مغز در حال رشد نیاز به عمق دارد. عملی که در تلویزیون و فیلم ها نشان داده می شود اغلب خیلی سریع اتفاق می افتد و نوزادان نمی توانند به درستی روی آن تمرکز کنند.

به طور خلاصه، دو سال اول زندگی برای رشد مناسب سیستم‌های حسی حرکتی، بینایی و شنوایی حیاتی است و توسعه این سیستم‌ها زمانی کمک می‌کند که نوزادان در محیطی غنی قرار بگیرند که به آنها اجازه می‌دهد حرکات، مناظر و صداها را تجربه کنند. در عین حال، رشد مغز یک فرآیند مادام العمر است. مغز بعد از 2 سالگی نیاز به تحریک دارند. مغز پیوسته در حال افزودن، حذف و سازماندهی مجدد اتصالات سیناپسی و تغییر ساختاری است. اگرچه محققان نشان داده‌اند که جنبه‌های خاصی از رشد مغز در زمان‌های خاص با سرعت بیشتری رخ می‌دهد، افراد در هر سنی از محیط‌های محرک سود می‌برند.

رشد زبان

قبلاً دیدیم که چگونه برخی از عملکردهای مرتبط با زبان در مغز عمل می کنند. اگرچه محققان فرآیندهای مغز را با انواع مختلف محتوا که شامل توانایی‌های ذهنی مختلف می‌شود، مورد بررسی قرار داده‌اند، تحقیقات زیادی در مورد اکتساب و استفاده از زبان انجام شده است. این یک جنبه کلیدی از رشد شناختی است و پیامدهای عمیقی برای یادگیری دارد. تحقیقات مغزی زیادی در مورد زبان بر روی افرادی انجام شده است که دچار آسیب مغزی شده اند و درجاتی از فقدان زبان را تجربه کرده اند. چنین تحقیقاتی در مورد عملکردهایی که در اثر آسیب به نواحی خاص مغز تحت تأثیر قرار می‌گیرند، آموزنده است، اما این تحقیقات به اکتساب زبان و استفاده در مغز در حال رشد کودکان نمی‌پردازند. مطالعات مغزی کودکان در حال رشد، اگرچه کمتر رایج است، بینش های مهمی را در مورد رشد عملکردهای زبان ارائه کرده است. مطالعات اغلب کودکان در حال رشد عادی را با کسانی که در یادگیری در مدرسه مشکل دارند مقایسه کرده اند. به جای تکنیک‌های جراحی که اغلب در بیماران آسیب‌دیده یا فوت شده مغزی استفاده می‌شود، این مطالعات از تکنیک‌های کمتر آسیب زا استفاده می‌کنند. محققان اغلب پتانسیل‌های مرتبط با رویداد (یا پتانسیل‌های برانگیخته) را اندازه‌گیری می‌کنند، که تغییراتی در امواج مغزی است که زمانی رخ می‌دهد که افراد وظایف مختلفی را پیش‌بینی می‌کنند یا درگیر آن‌ها می‌شوند. تفاوت در پتانسیل های مرتبط با رویداد به طور قابل اعتمادی در بین کودکان زیر متوسط، متوسط ​​و بالاتر از میانگین متمایز می شود. کودکانی که به طور معمول در حال رشد هستند، فعال شدن قشر مغزی دو طرفه و قدامی (جلو) و فعال شدن برجسته سمت چپ در ناحیه زبان و گفتار را نشان می دهند. برخلاف حفظ خواندن، به نظر می رسد که رشد خواندن نیز به فعال سازی قدامی، شاید در هر دو طرف مغز بستگی دارد.

تحقیقات دیگر نشان می دهد که کودکان در حال رشدی که اختلال عملکرد سمت چپ را تجربه می کنند ظاهراً تا حدودی با یادگیری خواندن با استفاده از نیمکره راست جبران می کنند. نیمکره راست ممکن است قادر به پشتیبانی و حفظ سطح کافی از خواندن باشد، اما به نظر می رسد که این انتقال قبل از توسعه مهارت زبانی اتفاق بیفتد. چنین فرضی در مورد عملکردهای زبان توسط نیمکره راست ممکن است در میان افرادی که در بزرگسالی دچار آسیب نیمکره چپ شده اند اتفاق نیفتد. به نظر می رسد یک دوره بحرانی در رشد زبان بین تولد تا سن 5 سالگی باشد. در این مدت، مغز کودکان بیشتر توانایی های زبانی خود را توسعه می دهد. افزایش سریع واژگان بین سنین 19 تا 31 ماهگی وجود دارد. توسعه این قابلیت‌های زبانی زمانی که کودکان در محیط‌های غنی از زبان هستند که والدین و دیگران با کودکان صحبت می‌کنند، افزایش می‌یابد. این دوره بحرانی برای رشد زبان با دوره بحرانی رشد شنوایی بین تولد تا سن 2 سالگی همپوشانی دارد.

علاوه بر این دوره بحرانی، به نظر می رسد توسعه زبان نیز بخشی از یک فرآیند طبیعی با یک جدول زمانی باشد. ما دیده‌ایم که چگونه سیستم‌های شنیداری و بصری ظرفیت‌هایی را برای ارائه ورودی برای توسعه زبان ایجاد می‌کنند. ممکن است یک فرآیند موازی در رشد زبان برای ظرفیت درک واج‌ها رخ دهد که کوچک‌ترین واحدهای صداهای گفتاری هستند (مثلاً صداهای "b" و "p" در "bet" و "pet"). کودکان زمانی که واج ها را در محیط خود در معرض آنها قرار می دهند یاد می گیرند یا به دست می آورند. اگر واج ها در محیط آنها وجود نداشته باشد، کودکان آنها را به دست نمی آورند. بنابراین، ممکن است یک دوره بحرانی وجود داشته باشد که در آن اتصالات سیناپسی به درستی تشکیل شود، اما تنها در صورتی که محیط ورودی ها را فراهم کند. به طور خلاصه، مغز کودکان ممکن است "آماده" برای یادگیری جنبه های مختلف زبان در زمان های مختلف مطابق با سطح رشد مغز آنها باشد.

آموزش می تواند به تسهیل رشد زبان کمک کند. نواحی مختلف مغز باید با هم کار کنند تا زبان را یاد بگیرند، مانند نواحی درگیر در دیدن، شنیدن، صحبت کردن، و تفکر فراگیری و استفاده از زبان یک فعالیت هماهنگ است. مردم به گفتار گوش می دهند و متن را می خوانند، به آنچه گفته شده یا خوانده اند فکر می کنند و جملاتی برای نوشتن یا صحبت می سازند. این فعالیت هماهنگ حاکی از آن است که رشد زبان باید از آموزش هایی بهره مند شود که این کارکردها را هماهنگ می کند، یعنی تجربیاتی که به بینایی، شنوایی، گفتار و تفکر نیاز دارند.

به طور خلاصه، نواحی مختلف مغز در رشد زبان در کودکان در حال رشد عادی مشارکت می‌کنند، اگرچه سهم نیمکره چپ معمولاً برجسته‌تر از نیمکره راست است. با گذشت زمان، عملکردهای زبان به شدت در نیمکره چپ قرار می گیرند. به طور خاص، به نظر می رسد مهارت خواندن نیاز به کنترل نیمکره چپ دارد. اما قبل از درک کامل روابط بین عملکردهای مغز و رشد مهارت های زبان و خواندن، تحقیقات بیشتری لازم است. مانند سایر جنبه‌های رشد مغز، اکتساب زبان نشان‌دهنده تعامل بین وراثت و محیط است. تجربیات فرهنگی نوزادان و کودکان تا حد زیادی تعیین می‌کند که کدام سیناپس‌های مغزی را حفظ می‌کنند. اگر فرهنگ بر عملکردهای حرکتی تأکید دارد، آنها تقویت می شوند. در حالی که اگر فرهنگ بر فرآیندهای شناختی تأکید کند، اینها صعود خواهند کرد. اگر کودکان خردسال در معرض یک محیط زبانی غنی قرار گیرند که بر زبان شفاهی و نوشتاری تأکید دارد، آنگاه فراگیری زبان آنها سریعتر از توانایی های زبانی کودکان در محیط های فقیرانه توسعه می یابد.

مفهوم تسهیل رشد اولیه مغز، ارائه تجربیات غنی برای نوزادان و کودکان خردسال، با تاکید بر عملکردهای ادراکی، حرکتی و زبانی است. این امر به ویژه در سال های اول زندگی بسیار مهم است. این تجربیات باید شکل‌گیری ارتباطات و شبکه‌های سیناپسی را افزایش دهد. همچنین شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد نوزادانی که در داخل رحم آسیب می بینند (مثلاً از سوءمصرف مواد مخدر یا الکل مادر) و همچنین آن‌هایی که دارای ناتوانی‌های رشدی هستند (مانند عقب‌ماندگی، اوتیسم)، از مداخله زودهنگام در سه سال اول سود می‌برند.

 دانلود pdf مقاله


مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی

مدیر مسئول: محمود دلیر عبدی نیا - روانشناس تربیتی با دیدگاه شناختی

لطفا نظرات و پیشنهادات خود را از طریق بخش نظرات مجله اینترنتی روان تنظیم و یا از طریق ایمیل برای ما ارسال کنید.

استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.