دو شنبه 8 بهمن 1403
مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی
سوالات اساسی در مورد خلاقیت
بخش اول
تفکر خلاق چیزهای جدیدی را به ارمغان می آورد - نوآوری های کاملا متفاوت - از راه حل های معماهای ساده و پیچیده گرفته تا ایده ها و اختراعاتی که به طور اساسی دنیای ما را تغییر داده اند. افراد خلاق کسانی هستند که چنین نوآوری هایی را تولید می کنند و فرآیند خلاق شامل فرآیندهای روانشناختی در ایجاد نوآوری است. اگر فردی قبلاً هرگز آن معماها و مشکلات را ندیده باشد، و اگر یک یا چند مورد از آنها را حل کند، نتیجه می گیریم که در هنگام انجام این کار خلاقانه فکر می کرد و چیز جدیدی تولید کرده است.
دلایل زیادی وجود دارد که چرا خلاقیت موضوع بسیار مهمی برای روانشناسان است. اول از همه، جهان ما با محصولات متفکران خلاق شکل گرفته است. تمام امکانات مدرن ما - تلفن و سایر روش های ارتباطی، اتومبیل، هواپیما، رایانه و غیره- از طریق کار خلاقانه مخترعان و دانشمندان به وجود آمده است. وجود سالم و زندگی دائمی ما نتیجه پیشرفت های علمی و پزشکی است که نتیجه تفکر خلاقانه دانشمندان در بسیاری از حوزه ها است. بسیاری از غنای زندگی ما - هنر، موسیقی، نمایش، ادبیات، شعر - نتیجه خلاقیت هنری است. جامعه برای محصولات تفکر خلاق ارزش زیادی قائل است. ما افتخاراتی مانند جوایز نوبل را به کسانی می دهیم که چنین چیزهایی را تولید کرده اند، و داستان زندگی و دستاوردهای آنها در کتاب های تاریخی و دایره المعارف های ما آمده است.
با درک چگونگی تولید محصولات خلاقانه، ممکن است بتوانیم احتمال وقوع نوآوری را افزایش دهیم و در نتیجه زندگی را برای همه همنوعان بهتر کنیم. علاوه بر این، تفکر خلاق خود یک تجارت بزرگ است. بزرگترین و معتبرترین شرکتهای ما، و همچنین بزرگترین سازمانهای دولتی، دائماً به دنبال راههایی برای نوآوری بیشتر هستند و هزینههای زیادی به مشاورانی میپردازند که به آنها کمک میکنند تا سطوح جدیدی از نوآوری را از سوی کارکنان خود به دست آورند. مؤسسات آموزش عالی نیز به آموزش تفکر خلاق علاقه مند هستند.
بسیاری از مدارس و کسبوکارهای دانشگاهی دورههایی را ارائه میدهند که برای ارائه مهارتهایی به رهبران کسبوکار - چه کسانی که در آینده فعال خواهند شد و چه کسانی که برای تجدید نظر در کارشان بازگشتهاند - طراحی شدهاند که آنها را قادر میسازد تا مشکلات حین کار را حل کنند.
در سطح مردمی، دائماً گزارشهایی از بحثها در مورد بهترین راه برای ساختار نظام آموزشی ما میخوانیم تا کودکان بهعنوان بزرگسالان جوانی ظاهر شوند که میتوانند خلاقانه فکر کنند.
بنابراین مهم است که تا حدودی درباره چگونگی به وجود آمدن خلاقیت ایده داشته باشیم، تا بتوانیم در مورد چگونگی کمک به افراد در مواجهه با موقعیت هایی که نیاز به خلاقیت دارند، تصمیم گیری کنیم.
باورهای مربوط به خلاقیت
در بحث تحقیق در مورد خلاقیت دو مشکل وجود دارد. برخی افراد، حتی افرادی که دانش بسیار عمیقی از پدیدههای روانشناختی دارند، با این باور که موضوع آنقدر عرفانی و یا ذهنی است که هرگز نمیتوان آن را با روشهای روانشناختی بررسی کرد. در این دیدگاه، ما حتی نمیتوانیم معنای عباراتی مانند خلاقیت و نوآوری را تعریف کنیم، در نتیجه نمیتوانیم آنها را به طور منسجم مورد بحث قرار دهیم، چه رسد به مطالعه آنها با روشهای علمی. گاهی اوقات روانشناسان شناختی - یعنی افرادی که زندگی حرفه ای آنها درگیر بررسی پدیده های روانشناختی دشوار است - هم می پرسند چگونه می توان تفکر خلاق را مطالعه کرد.
آنها نمی توانند تصور کنند که چگونه می توان خلاقیت را تحت بررسی های علمی قرار داد. یکی از اهداف روانشناسی این است که نشان دهد چگونه می توان چیزی به ظاهر دشوار را به عنوان خلاقیت تعریف کرد و تحت مطالعه علمی قرار داد.
افراد دیگر، از درون و بیرون روانشناسی، با این باور به بحث خلاقیت میرسند که حتی اگر بتوانیم خلاقیت را تعریف کنیم و شروع به مطالعه آن کنیم، هیچ هدفی در انجام آن وجود ندارد، زیرا خلاقیت در نتیجه کارهای تقریباً نو و اصیل به وجود میآید. در این دیدگاه، افرادی که چیزهایی جدید به ارمغان میآورند، اساساً با مردم عادی متفاوت هستند: آنها دارای استعداد هایی هستند که بقیه ما نداریم. یادگیری در مورد کاری که آنها انجام می دهند و چگونه آن را انجام می دهند، حتی اگر امکان انجام این کار وجود داشته باشد، ممکن است به خودی خود جالب باشد، اما چیز زیادی به ما نمی گوید که مفید باشد.
تفاوت بین بزرگان خلاق و مردم عادی در این دیدگاه دو نوع فرض می شود. از یک طرف، بزرگان مانند من و شما فکر نمی کنند، و تفاوت بین خلاقیت "واقعی" و فعالیت هایی که من و شما انجام می دهیم آنقدر زیاد است که قابل پل زدن نیست. مشکلات نسبتاً ساده ارائه شده ممکن است برای حل نیاز به خلاقیت داشته باشند، اما این مشکلات به قدری با موقعیت هایی که هنرمندان، مخترعان و دانشمندان بزرگ در آن کار می کنند متفاوت است که فرآیندهای شناختی کاملاً متفاوتی باید درگیر شوند. بنابراین، فرآیندهایی که در حل چنین مشکلاتی من و شما در آن درگیر هستیم، چیز زیادی درباره خلاقیت «واقعی» به ما نمیگوید.
دوم، فرض بر این است که تفاوتهای اساسی در ساختار شخصیتی بین افراد خلاق و عادی وجود دارد و فرض بر این است که این تفاوتها در ایجاد خلاقیت برخی افراد نقش دارند. اکثر روانشناسانی که نظریه هایی در مورد تفکر خلاق و افراد خلاق ایجاد کرده اند، دیدگاه متفاوتی در مورد این مسائل دارند. اگرچه بسیاری از روانشناسان بر این باورند که تفکر خلاق به فرآیندهای فکری خاصی بستگی دارد، آنها همچنین معتقدند که این فرآیندها می تواند تا حدودی توسط همه ما انجام شود. کسانی که پیشرفتهای خلاقانه بزرگی ایجاد میکنند، ممکن است متفکران خلاق بهتری باشند، اما همان فرآیندهای فکری برای همه ما در دسترس است یا در ما وجود دارد.
به طور مشابه، اگر مجموعه خاصی از ویژگیهای شخصیتی وجود داشته باشد که به دستاوردهای خلاقانه مربوط میشود، فرض میشود که این ویژگیها تا حدی در بسیاری از ما، اگر نه همه ما، وجود دارد. آنها به سادگی در افرادی که دستاوردهای خلاقانه بزرگی ایجاد می کنند تا حدی بالاتر حضور دارند. بنابر این دیدگاه، ظرفیت خلاق ممکن است تا حدی در همه ما وجود داشته باشد.
همچنین یک دیدگاه اقلیت در روانشناسی وجود دارد که پیشنهاد می کند که فرآیندهای فکری زیربنای تولید نوآوری ها هستند. همان فرآیندهای فکری که زیربنای فعالیت های عادی ما هستند. از این منظر، اصطلاح تفکر خلاق دست کم گمراه کننده و شاید نامی نادرست است، زیرا فرد با استفاده از تفکر معمولی خلاقانه می اندیشد. فرد فقط از آن تفکر معمولی برای ایجاد نوآوری استفاده می کند.
با این حال، این بدان معنا نیست که چیزی به نام خلاقیت وجود ندارد. شکی نیست که مثلاً دانشمندان، هنرمندان و مخترعان نوآوری می کنند. فقط این است که آن نوآوری ها بر اساس فرآیندهای فکری معمولی است که همه ما انجام می دهیم.
یکی از وظایف روانشناسی خلاقیت بررسی نمونه ای معرف از نظریه های مختلف خلاقیت ارائه شده توسط روانشناسان و بررسی ساختار آنها، پیش بینی های حاصل از آنها و شواهد موافق و مخالف آنها است. وظیفه دیگر روانشناسی خلاقیت نشان دادن رابطه نسبتاً نزدیک بین تفکر خلاق و سایر اشکال شناخت مانند حل مسئله، استدلال و استفاده از حافظه خواهد بود.
به این معنا که دیدگاه روانشناسی خلاقیت این است که تفکر خلاق با تفکر معمولی - تفکری که در انجام فعالیتهای روزمره خود از آن استفاده میکنیم - متفاوت نیست. همچنین نشان می دهد که تفاوتهای شخصیتی و سایر ویژگیهای روانشناختی بین افراد خلاق و افراد عادی ممکن است خیلی زیاد نباشد، و علاوه بر این، این تفاوتها ممکن است در ایجاد خلاقیت افراد خلاق بسیار مهم نباشد.
ساختار تفکر خلاق
بارزترین نکته ای که از این دو گروه به دست می آید این است که به نظر می رسد می توان فرآیند تفکر خلاق را به روشی ساده تحلیل کرد - حتی فرآیند تفکر خلاق در بالاترین سطوح. علاوه بر این، به نظر می رسد فرآیند خلاقیت بسیار ساختار یافته است و تفاوت چندانی با فرآیندهای فکری درگیر در فعالیت های پیش پا افتاده تر ندارد. با اینکه به نظر می رسد شکاف بزرگی بین اهمیت محصولات و عادی بودن فرآیندهای فکری که آنها را به وجود آورده است وجود دارد، در هر دو مورد، نیازی به معرفی هیچ فرآیند فکری که به نظر می رسد فراتر از تفکر معمولی است، نیست. افراد خلاق در توسعه افکار و محصولات خلاق از اطلاعاتی استفاده می کنند که از دامنههای نزدیک به دامنهای که در آن کار میکنند، بدست آمده است.
هیچ جهش خلاقانه گسترده ای رخ نداده است که در آن ایده هایی از مناطق کاملاً نامرتبط در نوعی سنتز جادویی گرد هم آمده باشند. به طور مشابه، افکار و محصولات خلاق خیلی جهشی نیستند؛ بلکه فرد خلاق بر اساس آثار خود از دوره زمانی معینی افکار و محصولات خود را ساخته است و کارهای مرتبط با دیگران را به کار گرفته است. محصولات هم ممکن است فوقالعاده بوده باشند، اما فرآیندهایی که توسط آنها به وجود آمدهاند، چنین نبوده اند.
نتیجه گیری اینکه فرآیندهای فکری معمولی زیربنای تفکر خلاق هستند به این معنی نیست که هر کسی می تواند اثر خلاق تولید کند. اول، برای تولید کار خلاق، ابتدا باید تخصص به دست آورد. فرد باید ظرفیت فکری خود را داشته باشد و سالها مطالعه سختی انجام داده باشد. ثانیاً، باید به سمت ساختن مدلهای فکری خلاق هدایت شود، که ممکن است شامل روشهای تفکر و مهارتهای تجسمی باشد که حداقل باید توسعه یابند. در بیشتر موارد، فرد خلاق چندین ده سال کار کرده است، بنابراین باید تخصص منحصر به فرد خود را در طول عمر خود کسب مرده باشد. علاوه بر مهارت، دانش زیادی در مورد کار خلاق داشته باشد. بعلاوه، قبل از اینکه بتوان آثاری با طیف وسیعی از ارتباطاتی که مردم در آثارشان پیدا می کنند تولید کرد، باید از خود کار فراتر رفت.
بنابراین، این فرض که کار خلاق ممکن است فراتر از فرآیندهای تفکر معمولی نباشد، به این معنا نیست که کار خلاقانه بدون زحمت است و هر کسی می تواند آن را انجام دهد.
مطالعات موردی، همچنین آغاز یک پایگاه داده را برای ما فراهم می کند تا بتوانیم در ارزیابی ادعاهای نظری مطرح شده در مورد فرآیند خلاق و در مورد افراد خلاق از آن استفاده کنیم.
پیشایندهای ایده های جدید و مسئله خلاقیت واقعی
ایدههای خلاق، حتی آنهایی که کاملاً جدید هستند، کاملاً بر روی ایدههایی که به وجود آمده اند کاشته میشوند. همیشه برای هر ایده خلاق پیشین های وجود دارد. دلیل اینکه گاهی به نظر می رسد یک ایده از هیچ سرچشمه می گیرد این است که ما ناظران از پایگاه دانش فردی که ایده جدید را تولید می کند بی اطلاع هستیم. اگر می دانستیم او چه می داند، می توانستیم ببینیم ایده جدید از کجا آمده است.
افراد دیگر نتیجه میگیرند که نشان دادن پیشایند برای ایدهها به این معنی است که چیزی به نام خلاقیت وجود ندارد: همه فقط ایدهها را از دیگران جدا میکنند و هیچ چیز جدیدی نیست. با این حال، هر دو نتیجه گیری نادرست است.
اول از همه، صرفاً به این دلیل که یک اثر جدید به یک اثر قبلی مرتبط است - یا بر اساس آن توسعه یافته است - به این معنی نیست که کار جدید بدیع نیست. مشکل زمانی پیش میآید که فرد فرض کند یک اثر خلاق باید کاملاً بدیع باشد، که ممکن است یک معیار غیرممکن باشد. بنابراین، اگر کسی انتظارات (شاید غیر منطقی) خود را کمی پایین بیاورد و به دنبال چیزی کمتر از تازگی کامل باشد، می بیند که در اینجا با محصولات خلاقانه سروکار داریم.
جنبه دوم این مشکل، این فرض ناگفته است که مواردی وجود خواهد داشت که جدید بودن کامل پیدا می شود و اینها همان چیزی است که ما باید به آن نگاه کنیم. با این حال، بنظر می رسد که همه محصولات خلاقانه کاملاً جدید نیستند. هرگز محصول خلاقانه ای که هیچ پیشینه ای برای آن وجود نداشته باشد، پیدا نمی کنیم. با بررسی طیف گسترده ای از محصولات از طیف گسترده ای از حوزه ها، و نشان دادن پیشایندهای هر یک از آنها، می توان به اثبات اینکه هیچ محصول خلاقانه ای بدون سابقه وجود ندارد نزدیک شویم. این ممکن است به مردم کمک کند که تمایل بیشتری به این ایده داشته باشند که ممکن است هیچ محصول خلاقانه ای بدون پیشینه وجود نداشته باشد.
آیا ایده های خلاقانه فقط ایده های قدیمی بازیافت شده اند؟
دید بنیادی رابطه بین تخصص و خلاقیت تجربه پایهای را فراهم میکند که فرآیند خلاقانه نوآوریها را بر اساس تخصص تولید میکند. گاهی اوقات به این نتیجه می توان رسید که دیدگاه بنیادی، تفکر خلاق را بی اهمیت جلوه می دهد، زیرا پذیرش دیدگاه بنیادی به این معنی است که ما همچنین باید فرض کنیم که واقعاً چیزی به نام تفکر خلاق وجود ندارد زیرا هیچ محصول خلاقی بدیع نیست.
در پاسخ به این ایراد، باید تأکید شود که دیدگاه بنیادی با اعلام این که همه محصولات جدید صرفاً ایدههای قدیمی بازیافتی هستند، تفکر خلاق را بیاهمیت نمیکند. متفکران خلاق فراتر از گذشته می روند تا ایده ها و اشیاء واقعی را تولید کنند. فرآیند خلاقانه به چیزی بیش از بازیافت ساده ایده های قدیمی نیاز دارد.
اگر خلاقیت صرفاً شامل بازیافت ایدههای قدیمی میشد، درک اینکه دیگران چگونه میتوانستند شکست بخورند دشوار خواهد بود. شکست این افراد به این نتیجه منتهی میشود که باید در خلق آثار بسیار بیشتر از صرفاً گرفتن ایدههای قدیمی و استفاده مجدد از آنها دخیل بوده باشد.
مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی
مدیر مسئول: محمود دلیر عبدی نیا
روانشناس تربیتی با دیدگاه شناختی
دانش آموخته دانشگاه تهران
استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.