استفاده از آموزش برای افزایش تفکر خلاق
خلاقیت با نتایج بسیاری که افراد عموماً مطلوب میدانند مرتبط است. خلاقیت میتواند به افراد کمک کند تا با سختیهای زندگی روزمره سازگار شوند. توسعه نهادهای اجتماعی جدید می تواند با تفکر خلاق مرتبط باشد. بقای سازمانی نیز می تواند با کار خلاقانه اعضای سازمان مرتبط باشد.
خلاقیت همچنان اهمیت فزاینده ای خواهد داشت، زیرا اطلاعات به راحتی در دسترس قرار می گیرد و مشاغل به تدریج پیچیده تر می شوند. به این ترتیب، جای تعجب نیست که محققان نه تنها خلاقیت را به طور گسترده مورد مطالعه قرار داده اند، بلکه سعی کرده اند با استفاده از تعدادی رویکرد، ظرفیت خلاقیت افراد را افزایش دهند. این مداخلات به شکل ارائه انگیزه یا پاداش برای خلاق بودن، کمک به افراد برای کسب دانش یا تخصص در زمینه مورد علاقه، یا تلاش برای ایجاد جو سازمانی مناسب برای کار خلاق بوده است. با این حال، یکی از مداخلاتی که نوید بخش خاصی را نشان داده است، آموزش افراد برای خلاقیت است.
آموزش خلاقیت
اثربخشی آموزش بر نتایج خلاق، طیف گسترده ای از تعاریف خلاقیت را در سراسر ادبیات دانشگاهی ترکیب کرده است تا خلاقیت را تولید محصولات یا ایده های مفید و بدیع تعریف کنند. به این ترتیب بسیاری از افراد آن را عامل مهمی در عملکرد فردی و سازمانی می دانند. این امر به ویژه زمانی صادق است که محیطی باشد که مجموعه ای از مشکلات چالش برانگیز، بدیع یا مبهم را ارائه دهد.
در حالی که ممکن است این تعریف از خلاقیت به طور کلی مورد توافق قرار گیرد، رویکردهای افزایش توانایی فرد برای خلاقیت بسیار متفاوت است. بسیاری از اشکال آموزش خلاقیت برای گروههای سنی مختلف، از بچههای مدرسهای گرفته تا بزرگسالان، و برای اهداف مختلف، از آموزشهای کاملاً رسمی تا آموزشهای حرفهای خاص، ایجاد شدهاند. تکنیک های متعددی برای توسعه مهارتهای تفکر واگرا، فرآیندی شناختی که ارتباط نزدیکی با خلاقیت دارد شناسایی شده است. همچنین تکنیک های آموزشی شناسایی شده اند که جزء مهم آموزش خلاقیت در دوره های خلاقیت در سطح دانشگاه بوده اند.
با توجه به تعداد تکنیکها و روشهای آموزشی منحصربهفرد شناساییشده در این مطالعات، تعجبآور نیست که برنامههای آموزش خلاقیت از نظر محتوای دوره، روش ارائه، نتایج مورد نظر و رویکرد نظری مورد استفاده برای ارتقای خلاقیت بسیار متفاوت است. خوشبختانه، محققان دوره های آموزشی خلاقیت موجود را بررسی کرده و متغیرهای متعددی را شناسایی کرده اند که آموزش موثر برای خلاقیت را ارتقا می دهد. با استفاده از تکنیک فرا تحلیلی، بررسی کمّی از آموزش خلاقیت نیز صورت گرفته است. در این مطالعات خلاقیت به عنوان روانی، انعطاف پذیری، اصالت و بسط با استفاده از آزمون های تفکر خلاق تورنس اندازه گیری شده است.
تجزیه و تحلیل این مطالعات شواهد بیشتری ارائه کرد مبنی بر اینکه آموزش خلاقیت در هر چهار معیار روانی، انعطافپذیری، اصالت و بسط مؤثر است، اما دستاوردهای اصالت تا حدودی بیشتر از سه معیار دیگر خلاقیت بود. هدف این محققان شناسایی جنبههای خاصی از آموزش خلاقیت بود که یک دوره آموزشی را کم و بیش در افزایش عملکرد بر روی انواع معیارهای مرتبط با خلاقیت مؤثر میکرد. به طور خاص، این محققان رویکرد نظری مورد استفاده توسط طراحان دوره، محتوای مواد درسی، روش ارائه آن محتوا، و روشی که در آن نتایج مرتبط با خلاقیت اندازهگیری شد را بررسی کرده اند. دانش در مورد تأثیر چارچوب نظری طراح دوره، محتوای دوره، ارائه دوره، و معیارهای خلاقیت استفاده شده می تواند پایه و اساس کامل تری را برای استنتاج در مورد دوره های موجود و توسعه دوره های جدید فراهم کند.
متغیرهای آموزشی
در مجموع، بررسی های سیستماتیک نشان می دهد که آموزش ابزار مفیدی برای افزایش توانایی فرد برای خلاقیت است. محققان تأثیر آموزش را بر چندین متغیر پیامد مرتبط با خلاقیت بررسی کرده اند. محققان متغیرهای نتیجه مطالعه آموزش خلاقیت را در چهار گروه طبقه بندی کرده اند: تفکر واگرا، حل مسئله، عملکرد خلاق و نگرش نسبت به خلاقیت. محققان همچنین یک امتیاز ترکیبی از خلاقیت کلی را بر اساس نمرات هر یک از این چهار متغیر پیامد خاص محاسبه کرده اند. آنها دریافتند که هر یک از این نتایج را می توان به طور قابل توجهی در نتیجه آموزش خلاقیت افزایش داد. با این حال، رابطه بین آموزش و هر یک از پیامدهای خلاقیت شناسایی شده پیچیده بود.
نتایج خلاقیت
تفکر واگرا یکی از جنبه های خلاقیت است که به خوبی مطالعه شده است. در دهه 1950، جی.پی.گیلفورد و همکارانش آن را به عنوان توانایی ایجاد چندین راه حل جایگزین برای یک موقعیت یا مشکل معین تعریف کردند. اگرچه محققان هنوز در مورد اینکه آیا تفکر واگرا برای خلاقیت لازم و کافی است یا نه بحث می کنند، آنچه واضح است این است که تفکر واگرا یک ظرفیت منحصر به فرد است که به بسیاری از اشکال خلاقیت کمک می کند.
یکی از شناخته شده ترین برنامه های آموزشی، برنامه تفکر خلاق پوردو است. هدف طراحان دوره افزایش روانی، انعطاف پذیری، اصالت و بسط پاسخ های کارآموزان در طول تفکر خلاق بود.
همانطور که توسط چندین محقق خلاقیت از زمان توسعه ساختار تفکر واگرا بحث شده است، خلاقیت همچنین می تواند به عنوان نسل راه حل های جدید و مفید برای مشکلات (یعنی حل مسئله) در نظر گرفته شود. حل مسئله خلاق عبارت است از حل یک مشکل پیچیده و بد تعریف شده با استفاده از ایده های جدیدی که با استفاده از اطلاعات و تخصص های متعدد به منظور ارائه چارچوبی برای اجرای یک راه حل ایجاد شده اند. این بیانگر توصیف گسترده تری از فرآیندهایی است که به تفکر خلاق کمک می کنند تا تفکر واگرا به تنهایی. به جای تاکید بر یک فرآیند مانند تفکر واگرا، محققان با استفاده از این رویکرد، طیف گستردهای از فرآیندهای شناختی را شناسایی کردهاند که به خلاقیت کمک میکنند. مشکل یابی، ترکیب مفهومی و ارزیابی ایده تنها چند فرآیند هستند که به عنوان عوامل مهم در فرآیند خلاق شناسایی شده اند.
رویکرد حل مسئله به خلاقیت باعث ایجاد یک برنامه آموزشی معروف به نام برنامه حل مسئله خلاق شد. این برنامه در دهه 1970 ایجاد شد و شش مرحله حل خلاقانه مسئله را به کارآموزان ارائه می کند. این شش مرحله شامل یافتن آشفتگی، مشکل یابی، یافتن اطلاعات، ایده یابی، راه حل یابی و پذیرش می باشد. شواهد مرتبط با اثربخشی این برنامه مستند شده است.
محققان دستاوردهایی در تفکر واگرا در مورد وظایف مختلف از جمله حل مشکلات اجتماعی و برنامه ریزی پیدا کرده اند. مهندسان در یک سازمان صنعتی، بلافاصله پس از آموزش، پیشرفت های قابل توجهی در مسئله یابی و حل مسئله نشان می دهند.
علاوه بر تفکر واگرا و حل مسئله، ایجاد محصولات نوآورانه، یعنی سنجش خلاقیت از نظر بهره وری یا عملکرد، به عنوان جایگزینی برای تفکر واگرا یا حل مسئله پیشنهاد شده است. یکی از مزایای استفاده از عملکرد به عنوان معیاری برای خلاقیت این است که عملکرد در نهایت نتیجه نگرانی اصلی در موقعیت های دنیای واقعی است. اگر هیچ چیزی تولید نشود، صرف زمان و انرژی برای حل مشکلات یا درگیر شدن در فرآیندهای شناختی مانند تفکر واگرا در دنیای واقعی زیاد نیست. البته نکته منفی اندازهگیری خلاقیت صرفاً بر اساس خروجی این است که لزوماً به محققان اجازه نمیدهد در مورد نحوه به دست آوردن آن عملکرد استنتاج کنند. با این حال، واضح است که بهره وری یک فرد جنبه مهمی از عملکرد خلاقانه اوست و باید در بررسی اثربخشی آموزش خلاقیت لحاظ شود. در نهایت، ارزیابی پاسخ یک فرد به کار خلاق یا بررسی میزان پذیرش یا حتی شروع یک عمل خلاقانه یک جنبه مهم خلاقیت است که باید مورد بررسی قرار گیرد.
اعضای سازمان ها اغلب با شک و تردید یا حتی مقاومت به ایده های خلاقانه برخورد می کنند. در حالی که ایده های خلاق اغلب پیش درآمد پیشرفت هستند، آنها همچنین نشان می دهند که تغییر نیاز است و تغییر اغلب دشمنان خود را دارد. این را با این واقعیت همراه کنید که ایدههای خلاقانه همیشه آنطور که در نظر گرفته شده عمل نمیکنند و جای تعجب نیست که افراد در پذیرش خلاقیت مشکل دارند. با این حال، با فرض نیاز به خلاقیت و اینکه ارتقای خلاقیت از طریق آموزش مهم تلقی شده است، در نظر گرفتن درجه ای که آموزش خلاقیت به افراد کمک می کند تا ایده های خلاقانه را بیشتر بپذیرند، معتبر است.
اجزای دوره های آموزشی خلاقیت
دوره های آموزشی را می توان از چهار جزء اصلی تشکیل داد: طراحی دوره، محتوای موجود در دوره، نحوه ارائه محتوای دوره و رسانه مورد استفاده در طول آموزش. علاوه بر این، چارچوب نظری که یک طراح دوره در توسعه دوره از آن استفاده میکند، احتمالاً بر هر چهار عامل تأثیرگذار خواهد بود. طراحی دوره شامل طول دوره خلاقیت، انواع فرصت های تمرینی که به کارآموزان داده می شود (در صورت وجود)، و نحوه برنامه ریزی جلسات آموزشی مختلف (یعنی انبوه در مقابل توزیع شده) است. محتوای دوره شامل دانش واقعی و مفهومی در مورد خلاقیت است که مربی سعی می کند با کارآموزان ارتباط برقرار کند، اما همچنین شامل انواع تکنیک هایی است که مربی برای افزایش خلاقیت ترویج می کند. ارائه دوره شامل متغیرهایی مانند مدت زمان آموزش، میزان سخنرانی استفاده شده، میزان زمان تمرین داده شده به کارآموزان، ماهیت تمرینات آموزشی، میزان بازخورد ارائه شده به کارآموزان، و همچنین سایر متغیرهای مربوط به نحوه انتقال مطالب توسط مربی به کارآموزان به منظور تسهیل یادگیری محتوای گنجانده شده در دوره است. رسانه تحویل شامل انواع موادی است که برای انتقال مطالب در طول دوره استفاده شده است. استفاده از سخنرانی ها، تجهیزات AV، مطالب مبتنی بر مورد، یا فعالیت های یادگیری مشارکتی در این دسته قرار می گیرند.
مداخلات آموزش خلاقیت موثر
محتوا – دوره - نظریه
این واقعیت که طیف وسیعی از تکنیکهای آموزش خلاقیت وجود دارد نشان میدهد که طراحان دوره از دیدگاههای نظری گوناگونی به آموزش خلاقیت نزدیک شدهاند. این واقعیت پیامدهای مهمی برای آموزش خلاقیت دارد، زیرا لنز نظری که طراح دوره برای درک خلاقیت از آن استفاده میکند، میتواند تأثیری فراگیر بر نوع دورهای که آنها توسعه میدهند داشته باشد. روشی که طراح دوره خلاقیت را درک می کند، بر نحوه تعریف خلاقیت و انواع مداخلات و اطلاعاتی که طراح معتقد است خلاقیت کارآموز را ارتقا می دهد، تأثیر می گذارد. این نه تنها پیامدهایی برای چگونگی اندازه گیری خلاقیت در کارآموزان دارد، بلکه پیامدهای گسترده ای برای محتوای خاصی که طراح دوره در یک دوره آموزشی گنجانده است و نحوه ارائه آن مطالب نیز دارد.
محققان از روشهای نظری مختلفی برای مطالعه خلاقیت استفاده کردهاند. جای تعجب نیست که استفاده از نظریه های مختلف باعث شده است تا محققان بسیاری از متغیرهای مختلف را به عنوان کمک کننده به خلاقیت پیشنهاد و بررسی کنند. این شامل عاطفه، جو سازمانی، و فرایندهای روانشناختی هوش، استعداد و شناخت است. همه این چهارچوب های نظری جهت گیری روشنی را برای طراحی دوره آموزشی خلاقیت ارائه نمی دهند. دوره های آموزشی خلاقیت موجود را بر اساس چارچوب نظری مورد استفاده طبقه بندی کرده اند و آنها را از نظر اثربخشی نسبی در ارتقای خلاقیت مورد بررسی قرار داده اند و دریافتند که آموزش مبتنی بر چارچوب شناختی خلاقیت تنها چیزی است که اثرات مثبت ثابتی دارد.
دیدگاه شناختی خلاقیت بر این نکته تاکید دارد که چگونه افراد از راهبردهای شناختی برای پردازش اطلاعات استفاده می کنند و با دانش موجود خود برای خلاقیت کار می کنند. انتظار می رود یک دوره آموزشی خلاقیت توسعه یافته از این چارچوب بر استفاده از دانش و اطلاعات تأکید کند، بر فرآیندهای شناختی که افراد خلاق برای کار با آن دانش و اطلاعات استفاده می کنند، تمرکز کند و تفکر و عمل هدفمند را تشویق کند. دلایل متعددی وجود دارد که چرا یک چارچوب شناختی برای خلاقیت باید برای توسعه آموزش خلاقیت مفید باشد.
اول، یک مدل شناختی خلاقیت، توسعه دهندگان دوره را تشویق می کند تا بر ساختارهای دانش خاص تأکید کنند و جهت استفاده از آن دانش را فراهم می کند.
دوم، بر خلاف مدلهای گرایشی یا تداعی خلاقیت، محققی که از چارچوب شناختی استفاده میکند، به احتمال زیاد بر متغیرهای آموزشپذیرتری مانند جمعآوری اطلاعات، تولید ایده، و ارزیابی ایده تمرکز میکند. به این معنا که با توجه به اینکه رویکردهای گرایشی بر تفاوتهای فردی متمرکز هستند که ویژگیهای پایدار هستند و رویکردهای تداعی بر فرآیندهایی تأکید دارند که خارج از آگاهی فرد اتفاق میافتد، محققی که از چارچوب شناختی استفاده میکند به احتمال زیاد روی متغیرهایی تمرکز میکند که در هنگام توسعه یک دوره خلاقیت قابل آموزش هستند. دوره های توسعه یافته از یک چارچوب نظری شناختی مؤثرتر از سایر رویکردها هستند، بلکه دوره هایی که بر فرآیندهای شناختی خاص در طول آموزش تأکید می کنند، به ویژه مؤثر هستند.
به طور خاص، تأکید بر فرآیندهای تولید ایده، مشکل یابی و ترکیب مفهومی به ویژه برای کارآموزان مفید بوده است. به نظر می رسد که ارائه راهنمایی به کارآموزان در مورد نحوه کار با دانش و اطلاعاتی که در مورد یک مشکل دارند، یکی از عناصر مهم آموزش خلاقیت مؤثر است.
با توجه به سایر رویکردهای نظری که فقدان اثربخشی یا بدتر از آن کاهش عملکرد خلاق را نشان میدهند، دو توضیح ممکن وجود دارد. اولاً، این رویکردها برای درک خلاقیت اساساً ناقص هستند و چارچوب مفیدی برای درک خلاقیت ارائه نمی دهند. دوم، این رویکردها برای درک خلاقیت ارزش ارائه می دهند، اما بر سازه هایی که می توان در یک دوره آموزشی خلاقیت آموزش داد، تأکید نمی کنند. کار آینده در این زمینه ها می تواند به حل این مشکل کمک کند.
مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی
(فراشناخت، یادگیری خود تنظیم، و راهبردهای یادگیری-مطالعه)
مدیر مسئول: محمود دلیر عبدی نیا
روانشناس تربیتی با دیدگاه شناختی
استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.