مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله علمی-پژوهشی-کاربردی یادگیری خود تنظیم و راهبردهای یادگیری-مطالعه در حیطه روانشناسی تربیتی شناختی
مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله اینترنتی روان تنظیم

مجله علمی-پژوهشی-کاربردی یادگیری خود تنظیم و راهبردهای یادگیری-مطالعه در حیطه روانشناسی تربیتی شناختی

تاثیر اهداف در تنظیم ذهن و رفتار - مجله اینترنتی روان تنظیم

چکیده

همه افراد موفق به شدت هدف گرا هستند. آنها می دانند که چه می خواهند و هر روز روی دستیابی به آن متمرکز هستند. موضوعی که مربوط به خودتنظیمی است مربوط به فرآیندهای درگیر در تعقیب هدف موثر است که اغلب در دوره‌های زمانی طولانی گسترش می‌یابد و اغلب با موانع و وسوسه‌ها مواجه می‌شود. خودتنظیمی مستلزم مشارکت افراد در مدیریت فرآیندهای تغییر خود است، از جمله توجه آگاهانه به اهمیت نسبی اهداف بالقوه رقابتی، و به طور خاص اولویت بندی اهداف. خودتنظیمی را به عنوان یک سیستم انگیزشی پویا برای تعیین اهداف، توسعه و اجرای استراتژی‌ها برای دستیابی به آن اهداف، ارزیابی پیشرفت و بازنگری اهداف و استراتژی‌ها تلقی می کنند. طبق تعریف، اهداف آینده‌محور هستند، زیرا به نحوه تفکر افراد در مورد پتانسیل غیرقابل تحقق خود و نوع چیزهایی که ممکن است بخواهند به دست آورند مربوط می‌شوند. هر چیزی که در اطراف خود در دنیای انسان ساخته می بینید، قبل از اینکه به واقعیت تبدیل شود، به عنوان یک فکر یا ایده در ذهن یک فرد شروع شده است. شما همان چیزی می شوید که بیشتر اوقات به آن فکر می کنید. همه می دانند که باید اهدافی داشته باشند و یک برنامه خوب برای انجام کاری مهم ضروری است. اهداف هوشمندتر ویژگیهای زیر را دارند: استراتژیک و خاص، قابل اندازه‌گیری، قابل دستیابی، واقع بینانه و مبتنی بر نتایج، زمان محدود، عادلانه، و ثبت شده.

تاثیر اهداف در تنظیم ذهن و رفتار

در مقایسه با سایر موجودات زنده، انسان ها به دلیل داشتن توانایی گسترده برای اعمال کنترل بر حالات درونی، فرآیندها و پاسخ های خود شناخته شده اند. افراد می توانند در مقابل انگیزه های خود مقاومت کنند، رفتار خود را با طیف وسیعی از استانداردها تطبیق دهند و رفتارهای فعلی خود را در خدمت دستیابی به اهداف دوردست تغییر دهند. اصطلاح خودتنظیمی اغلب برای اشاره به تلاش‌های انسان‌ها برای تغییر افکار، احساسات، تمایلات و اعمال خود در منظر چنین مواردی از اهداف عالی استفاده می‌شود. از این رو، خودتنظیمی به فرد به عنوان یک عامل فعال و تصمیم گیرنده اشاره می کند و جنبه حیاتی سازگاری انسان با زندگی است که بدون آن فرد تماشاچی درمانده وقایع خواهد بود. علاقه روانشناسان به خودتنظیمی در سالهای اخیر افزایش یافته است. این محبوبیت فزاینده طیفی از دیدگاه‌ها را ترویج کرد که در اصول مختلف خودتنظیمی که آنها بر آن تأکید می‌کنند و مکانیسم خاصی که پیشنهاد می‌کنند متفاوت است، اما با این وجود دو ویژگی اساسی مشترک دارند.

اولین ویژگی مشترک این است که خودتنظیمی را به عنوان یک سیستم انگیزشی پویا برای تعیین اهداف، توسعه و اجرای استراتژی‌ها برای دستیابی به آن اهداف، ارزیابی پیشرفت و بازنگری اهداف و استراتژی‌ها بر این اساس تفسیر کنیم. دومین ویژگی مشترک این است که خودتنظیمی همچنین به مدیریت پاسخ‌های هیجانی مربوط می‌شود، که به عنوان عناصر حیاتی سیستم انگیزشی در نظر گرفته می‌شوند و به‌طور پیچیده‌ای با فرآیندهای شناختی مرتبط هستند. موضوعی که مربوط به خودتنظیمی است مربوط به فرآیندهای درگیر در تعقیب هدف موثر است که اغلب در دوره‌های زمانی طولانی گسترش می‌یابد و اغلب با موانع و وسوسه‌ها مواجه می‌شود. به عنوان مثال، افراد چگونه می توانند با موفقیت سیگار را ترک کنند، حتی اگر هر از چندگاهی ممکن است هوس ها را تجربه کنند و با موقعیت های متعددی مواجه شوند که در آن یک سیگار عرضه می شود؟ به طور کلی تر، مردم چگونه مبادلات و انتخاب های بین اهداف دور و تمایلات فوری را مدیریت می کنند؟ و چگونه آنها در چرخه های افزایش و کاهش تعهد به اهداف خود در مسیر باقی می مانند؟

برخی از این مقدمات اراده به فرآیند تعیین هدف مربوط می شود، و زمانی که هدفی از نظر شخصی معنادار، با پشتوانه انتظارات مطلوب در مورد توانایی فرد برای اجرای اقدامات لازم، و انتخاب استانداردهای مناسب برای عملکرد، پشتیبانی می شود، خودتنظیمی مؤثر بیشتر محتمل است. چندین فرآیند دیگر مانند برنامه ریزی مؤثر و خودآموزی کافی برای اجرای برنامه ها به اجرای موفقیت آمیز نیات کمک می کنند. خودتنظیمی موفقیت آمیز مستلزم بسیج استراتژیک فکر، احساس و عمل است، به ویژه هنگامی که با موانع و تضادهای بین اهداف مواجه می شوید، و خود تنظیمی به طور کلی به عنوان یک فرآیند سیستماتیک تعبیر می شود که شامل تلاش آگاهانه برای تأثیرگذاری بر افکار، احساسات و رفتارها به منظور دستیابی به یک هدف در زمینه یک محیط متغیر است. با تعابیر متفاوت، خودتنظیمی مستلزم مشارکت افراد در مدیریت فرآیندهای تغییر خود است، از جمله توجه آگاهانه به اهمیت نسبی اهداف بالقوه رقابتی، و به طور خاص اولویت بندی اهداف. نقش منحصر به فرد دیدگاه خودتنظیمی روانشناختی در توضیح رفتار را می توان زمانی به بهترین وجه درک کرد که در زمینه تاریخی دیدگاه های دیگر در مورد رفتار در نظر گرفته شود، به ویژه تا آنجا که به نقش انگیزه مربوط می شود.

از زمان ظهور علم روان‌شناسی در اواخر قرن نوزدهم، روان‌شناسان طیفی از دیدگاه‌های اساساً متفاوت را در مورد ماهیت فرآیندهای انگیزشی که زیربنای رفتار انسان هستند، ارائه کرده‌اند. اما مهم‌ترین دیدگاه‌ها، رویکردهایی که در بیشتر قرن بیستم بر تفکر درباره انگیزه و رفتار غالب بوده‌اند؛ چه دیدگاه زیست‌شناختی، چه تفکر روان‌کاوانه یا نظریه یادگیری باشد؛ همه رفتار در نظر گرفته شده عمدتا ناشی از فرآیندهای غیر منطقی است. فرآیندهای دقیقی که پیشنهاد شده است بین این دیدگاه ها متفاوت است، اما هیچ کدام شامل استدلال نمی شود. در واقع، در بسیاری از تاریخ تفکر روان‌شناختی، فرآیندهای انگیزشی به طور اساسی متفاوت و مستقل از فرآیندهای شناختی در نظر گرفته شده‌اند. اخیراً محققان شروع به استناد به عامل انسانی کرده و به طور سیستماتیک به راه‌هایی پرداخته‌اند که انگیزه و شناخت به طور پیچیده‌ای به هم مرتبط هستند. تغییر عمده در تفکر در مورد چگونگی ارتباط انگیزه و شناخت در دیدگاه بندورا مشهود است که فرآیندهای شناختی نقش اصلی را در یادگیری انسان و همچنین انگیزه ایفا می کنند.

یک فرآیند شناختی مهم زیربنایی انگیزه این است که تقویت‌ها انتظاراتی را از نتایج آینده ایجاد می‌کنند که رفتار را از طریق فرآیندهای هدف‌گذاری و خود ارزیابی در برابر این استانداردها هدایت می‌کند. در واقع، اشاره شده است که مفهوم خودتنظیمی از تلاش‌هایی برای پیچیده‌تر کردن و انعطاف‌پذیر کردن نظریه یادگیری برای دربرگرفتن بخش بزرگ‌تری از رفتار سرچشمه می‌گیرد. نوشته های بندورا به ویژه برای ظهور دیدگاه خودتنظیمی، برجسته کردن موضوعات محوری مانند بازنمایی نمادین اهداف و نظارت بازتابی بر رفتار در تعقیب اهداف، تأثیرگذار بوده است. نظریه شناختی اجتماعی بندورا بیان می کند که افراد به دلیل نتایجی که امیدوارند به دست آورند، رفتاری را انجام می دهند و این انتظارات عملی منعکس کننده عملکرد انگیزشی تقویت هستند. افراد برای به دست آوردن نتایج مثبت پیش بینی شده و جلوگیری از نتایج منفی بالقوه تلاش می کنند، و این تلاش برای هدف بیشتر توسط باورهای خودکارآمدی افراد کنترل می شود. به عنوان یک قاعده کلی، افراد آن دسته از وظایفی را انجام می دهند که خود را برای آنها مؤثر ارزیابی می کنند.

خودکارآمدی به ویژه برای خودتنظیمی مهم است زیرا بر مجموعه ای از متغیرها تأثیر می گذارد که در هنگام تلاش افراد برای تنظیم رفتار خود وارد بازی می شوند. باورهای خودکارآمدی بر سطح و نوع هدفی که افراد اتخاذ می‌کنند، تأثیر می‌گذارد که به نوبه خود بر عملکرد تأثیر می‌گذارد. اهداف واضح و چالش برانگیز انگیزه و دستیابی به هدف را افزایش می دهند، و افراد با خودکارآمدی بالا به احتمال زیاد اهداف بسیار چالش برانگیز را اتخاذ می کنند و به آنها متعهد می مانند. سهم عمده نظریه شناخت اجتماعی در این گزاره نهفته است که باورهای خودکارآمدی بر استانداردهای عملکرد (یعنی تعیین هدف) تأثیر می گذارد، پیشنهادی که به سرعت در سایر نظریه های انگیزشی رفتار گنجانده شده است. اخیراً توجه فزاینده‌ای به توضیح راه‌هایی که باورهای خودکارآمدی نیز بر استراتژی‌های دستیابی به اهداف تأثیر می‌گذارند، معطوف شده است، اما مکانیسم‌های پیشنهادی اساساً با فرآیندهایی همپوشانی دارند که در سایر نظریه های خود تنظیمی نقش اساسی دارند. اصطلاح خودتنظیمی در سال های اخیر به قدری مورد استفاده قرار گرفته است که نمی توان متعجب شد که آیا همه نظریه های رفتار مدل های خود تنظیمی هستند یا خیر. بدیهی است که پاسخ باید منفی باشد.

با پیروی از سایر نویسندگان در زمینه خودتنظیمی، ما سه معیار را برای گنجاندن مدل های رفتار به عنوان مدل های خودتنظیمی اعمال می کنیم: (الف) در نظر گرفتن صریح اهداف، ب) دیدگاه فرد به عنوان یک عامل فعال در شکل دادن به رفتار خود، و (ج) تاکید بر فرآیندهای ارادی در تلاش برای هدف. محور همه مدل‌های رفتاری خودتنظیمی، مفهوم اهداف است. انواع مختلفی از سازه های هدف پیشنهاد شده است، از جمله تلاش های شخصی، وظایف زندگی، پروژه های شخصی یا خود راهنماها، که هر کدام بر جنبه های مختلف اهداف تاکید دارند، با این ایده مشترک که اهداف به فعالیت ها انرژی می بخشند و به زندگی مردم معنا می بخشند. در واقع، درک شخص به معنای درک اهداف فرد است. طبق تعریف، اهداف آینده‌محور هستند، زیرا به نحوه تفکر افراد در مورد پتانسیل غیرقابل تحقق خود و نوع چیزهایی که ممکن است بخواهند به دست آورند مربوط می‌شوند. بیشتر گزارش‌های نظری از خودتنظیمی، اهداف را به‌عنوان اصول راهنما معرفی می‌کنند که افراد آگاهانه و عمداً برای هدایت مؤثر رفتار خود تنظیم می‌کنند. ما یک نظریه را زمانی یک مدل خودتنظیمی می دانیم که از این فرض شروع می شود که افراد عواملی هستند که به نحوی در شکل دادن به سرنوشت خود دخیل هستند. این می تواند به عنوان تصمیم گیرندگان فعال باشد، اما مواردی را نیز شامل می شود که در آن افراد برای دستیابی به اهدافی که آگاهانه از آن آگاه نیستند، اقدام می کنند.

علاوه بر اذعان به اهمیت اهداف و تعیین هدف به عنوان زیربنای انگیزشی کنش انسانی، یک نظریه خودتنظیمی رفتار انسان نیز باید فرآیندهایی را که در تلاش برای دستیابی به هدف مشخص شده دخیل هستند، آشکار سازد. به این معنا که نظریه‌های خودتنظیمی نه تنها به انگیزه، بلکه به اراده نیز مربوط می‌شوند، و فرآیندهای هدف‌گذاری و تلاش برای هدف به‌طور پیچیده در یک فرآیند بازگشتی تعبیر می‌شوند که به‌طور پویا با تغییرات در زمینه‌ای که خودتنظیمی در آن اتفاق می‌افتد تطبیق می‌یابد.

راهبردهای کاربردی

پتانسیل یک فرد معمولی مانند یک اقیانوس عظیم بدون کشتی است، یک قاره جدید کشف نشده، دنیایی از امکانات در انتظار آزاد شدن و هدایت به سوی خیری بزرگ. همه افراد موفق به شدت هدف گرا هستند. آنها می دانند که چه می خواهند و هر روز روی دستیابی به آن متمرکز هستند. توانایی شما در تعیین اهداف، مهارت اصلی موفقیت است. اهداف قفل ذهن مثبت شما را باز می کنند و ایده ها و انرژی را برای دستیابی به هدف آزاد می کنند. بدون هدف، شما به سادگی روی جریان های زندگی حرکت می کنید و جاری می شوید. با اهداف، شما مانند یک تیر، مستقیم و صادقانه به هدف خود پرواز می کنید. حقیقت این است که شما احتمالاً پتانسیل طبیعی بیشتری نسبت به آنچه که در حال حاضر حس می کنید، دارید. هر آنچه که تا به حال انجام داده اید، تنها بخش کوچکی از آنچه واقعاً برای شما امکان پذیر است است. یکی از قوانین موفقیت این است، مهم نیست از کجا آمده اید. مهم این است که کجا میروید و اینکه به کجا می روید فقط توسط خودتان و افکار خودتان تعیین شود. اهداف روشن اعتماد به نفس شما را افزایش می دهد، شایستگی شما را توسعه می دهد و سطح انگیزه شما را افزایش می دهد.

دنیای خودتان را ایجاد کنید. شاید بزرگترین کشف در تاریخ بشر قدرت ذهن شما برای ایجاد جنبه های زندگی شما باشد. هر چیزی که در اطراف خود در دنیای انسان ساخته می بینید، قبل از اینکه به واقعیت تبدیل شود، به عنوان یک فکر یا ایده در ذهن یک فرد شروع شده است. همه چیز در زندگی شما به عنوان یک فکر، یک آرزو، یک امید یا رویا شروع شد، چه در ذهن شما، چه در ذهن شخص دیگری. افکار شما خلاقانه است. افکار شما دنیای شما و هر اتفاقی را که برای شما می افتد شکل می دهد و شکل می دهد.

خلاصه شما همان چیزی می شوید که  بیشتر اوقات به آن فکر می کنید. دنیای بیرونی شما در نهایت به بازتابی از دنیای درونی شما تبدیل می شود و آنچه را که در مورد آن فکر می کنید به شما بازتاب می دهد. هر چیزی که به آن فکر می کنید پیوسته در واقعیت شما ظاهر می شود. از هزاران نفر از افراد موفق پرسیده شده است که بیشتر اوقات به چه چیزی فکر می کنند. متداول ترین پاسخی که افراد موفق داده می شود این است که بیشتر اوقات به آنچه می خواهند فکر می کنند و چگونه می توانند به آن دست یابند. افراد ناموفق و ناراضی بیشتر اوقات درباره چیزهایی که نمی خواهند فکر می کنند و صحبت می کنند. آنها در مورد مشکلات و نگرانی های خود صحبت می کنند و بیشتر اوقات چه کسی مقصر است. اما افراد موفق افکار و گفتگوهای خود را در مورد موضوعات مورد نظر خود حفظ می کنند. آنها بیشتر اوقات در مورد آنچه می خواهند فکر می کنند و صحبت می کنند. زندگی بدون اهداف مشخص مانند رانندگی در مه غلیظ است. مهم نیست که ماشین شما چقدر قدرتمند یا مهندسی شده است، شما آهسته و با تردید رانندگی می کنید و حتی در هموارترین جاده نیز پیشرفت کمی دارید. تصمیم گیری در مورد اهداف خود فوراً مه را از بین می برد و به شما امکان می دهد تمرکز کنید و انرژی ها و توانایی های خود را هدایت کنید. اهداف روشن شما را قادر می سازد تا بر شتاب دهنده زندگی خود قدم بگذارید و به سرعت در جهت دستیابی به چیزهایی که واقعاً می خواهید به جلو جهش کنید.

این زمان فوق العاده ای برای فعال بودن است. هیچ‌گاه فرصت‌هایی برای افراد خلاق و مصمم برای دستیابی به اهدافشان بیشتر از آنچه امروز هستند وجود نداشته است. صرف نظر از فراز و نشیب های کوتاه مدت در اقتصاد و زندگی شما، ما در حال ورود به عصر صلح و رفاه هستیم که برتر از هر دوره قبلی در تاریخ بشریت است. هیچ محدودیتی برای آنچه می توانید انجام دهید وجود ندارد، به جز محدودیت هایی که برای تخیل خود قائل هستید. و از آنجایی که هیچ محدودیتی برای آنچه می توانید تصور کنید وجود ندارد، هیچ محدودیتی برای آنچه می توانید بدست آورید وجود ندارد. این یکی از بزرگترین اکتشافات است.

همه می دانند که باید اهدافی داشته باشند و یک برنامه خوب برای انجام کاری مهم ضروری است. بنابراین، چرا زمانی که از آنها خواسته می شود اهداف و برنامه ایجاد کنند، مردم ناله می کنند؟ و چرا بسیاری از اهداف یا الهام بخش نیستند یا محقق نمی شوند؟ یکی از دلایل آن پارادوکس اصلی برنامه ریزی است: اگر هدفی واقعا بلندپروازانه باشد، احتمال محقق نشدن آن وجود دارد. و اگر یک پروژه به اندازه کافی پیچیده باشد که نیاز به یک برنامه داشته باشد، کار تقریباً هرگز به شکلی که برنامه ریزان انتظار داشتند پیش نمی رود و طرح به سرعت منسوخ می شود. درسی که مردم می‌گیرند این است که فقط اهداف آسان را تعیین کنند، یا حتی اهداف را به طور کامل نادیده بگیرند، فهرستی از وظایف تهیه کنند و شروع به کار کنند.

راه حل بهتر، به خصوص زمانی که پروژه شامل رفتن به قلمرو نامشخص است، ایجاد ساختاری از اهداف و نقاط عطف و استفاده از آنها برای مدیریت کار است. ممکن است لازم باشد فهرست دقیقی از وظایف و تکالیف ایجاد شود، اما ممکن است کار یک ماه آینده یا بیشتر را توصیف کنند. ابزار واقعی برای مدیریت کار، هدف و نقاط عطف است. اکثر افراد در آموزش شنیده اند که باید اهدافی هوشمند (مشخص، قابل اندازه گیری، قابل دستیابی، مرتبط و به موقع) را تعیین کنند. ما همچنین دوست داریم در مورد اهدافی صحبت کنیم که هوشمندتر هستند: اهدافی که همچنین بر ارزش متمرکز هستند و ثبت می شوند. نقاط عطف نیز اهمیت دارند. نقطه عطف به سادگی چیزی است که باید در مسیر رسیدن به یک هدف یا مقصد عبور کرد. مهم نیست کدام مسیر را انتخاب می کنید، باید آن نقاط عطف را پشت سر بگذارید. به طور معمول، برنامه ریزان خوب نقاط عطف را با تاریخ مرتبط می کنند.

نقاط عطف به شما و تیم شما کمک می کند تا در مسیر خود و به موقع باقی بماند، به اعضای تیم هشداری زودهنگام بدهید، وقتی همه چیز طبق برنامه پیش نمی رود، و وقتی خوب پیش رفت، به تیم چیزی برای جشن گرفتن بدهید. ایجاد نقاط عطف همچنین می‌تواند به تیم‌ها کمک کند تا در مورد آنچه که گاهی اوقات وابستگی متقابل نامیده می‌شود، شفاف باشند. به عنوان مثال، تقویم در یک مدرسه بر اجرای یک برنامه درسی جدید یا استراتژی تدریس تأثیر می گذارد. قبل از اینکه این استراتژی جدید بر نمرات آزمون و آن هدف هوشمند تأثیر بگذارد، باید به معلمان چیز جدیدی آموزش داده شود، آن را امتحان کنند و در آن خوب شوند و به طور معمول از آن استفاده کنند. ایجاد نقاط عطف می تواند به تیم ها کمک کند تا در مورد آنچه در تلاش هستند به انجام برسانند واقع بین باشند. اهداف هوشمندتر ویژگیهای زیر را دارند:

استراتژیک و خاص: بیانیه های هدف قوی توضیح می دهد که چه کسی، چه چیزی، چه زمانی، و چرا بود. اگر بیانیه هدف شما مبهم باشد، به سختی می توانید به آن دست یابید زیرا تعریف موفقیت دشوار خواهد بود. اهداف استراتژیک با اولویت های استراتژیک مرتبط هستند که بخشی از چشم انداز بزرگتر موفقیت هستند. اهداف خاص بر حل یک مشکل خاص یا رفع یک نیاز خاص متمرکز هستند.

قابل اندازه‌گیری: اغلب، تمرکز در اینجا بر موفقیت است. اقدامات مشخصی را ایجاد کنید تا بتوانید پیشرفت را ردیابی کرده و نتیجه هدف خود را اندازه گیری کنید. با این حال، به یاد داشته باشید که معیار لازم نیست کامل باشد، اما باید به اندازه کافی خوب باشد. در حالت ایده آل، اندازه گیری می تواند و باید به روش های مختلفی با استفاده از تعدادی ابزار و فرآیند انجام شود.

قابل دستیابی: تیم ها باید در مورد هدف به توافق برسند و باید به طور منطقی احساس اطمینان کنند که ظرفیت رسیدن به هدف را دارند. یک هدف باید در محدوده نفوذ یا کنترل ما قابل دستیابی باشد و با توجه به منابع فعلی قابل انجام باشد. برای اینکه بدانید آیا یک هدف قابل دستیابی است یا خیر، باید نقطه شروع خود (خط مبنا) را بدانید، چه مقدار زمان برای دستیابی به هدف دارید و چه نوع منابعی برای ایجاد تغییرات لازم دارید. اهدافی که به مردم الهام می بخشد نیز باید کششی باشد!

واقع بینانه و مبتنی بر نتایج: هدف باید کششی، اما واقع بینانه و مرتبط با یادگیری دانش آموزان باشد. اطمینان حاصل کنید که اقداماتی که برای رسیدن به هدف باید انجام دهید، کارهایی هستند که می توانید انجام دهید و کنترل کنید. آیا این هدف قابل دستیابی است؟ اهداف مبتنی بر نتایج، یک نقطه پایانی مورد نظر را بیان می کنند. نتایج می تواند به شکل معیارهای یادگیری دانش آموز، تمرین معلم، جو مدرسه، یا مشارکت دانش آموز یا والدین باشد. همه اینها نتایجی هستند که می توانند برای تمرکز بر یک هدف هوشمند مفید باشند.

زمان محدود: به وضوح زمان‌بندی فعالیت‌ها و جدول زمانی نتایج را مشخص می‌کند. ضرب الاجل خود را مشخص کنید. توافق بر روی یک چارچوب زمانی برای دستیابی به هدف به حفظ آن در اولویت کمک می کند و ضروری می کند که به طور دوره ای بررسی کنیم که چقدر خوب یا با چه سرعتی به سمت هدف پیش می رویم.

عادلانه: اهداف باید از دستیابی به انتظارات برای یک کلاس درس عادلانه برای همه دانش آموزان حمایت کنند. اهدافی را تعیین کنید که به برآورده کردن انتظارات بالا برای اطمینان از برابری کمک کند. این هدف بخشی از یک تلاش همه جانبه برای ایجاد کلاس های درس عادلانه و یک سیستم مدرسه عادلانه است، سیستمی که نتایجی را برای دانش آموزان ایجاد می کند که بر اساس نژاد، کلاس، زبان، جنسیت یا فرهنگ دانش آموزان قابل پیش بینی نیست.

ثبت شده: هدف و پیشرفت خود را به سمت آن ثبت کنید. اهداف مکتوب قابل مشاهده هستند و شانس بیشتری برای تکمیل موفقیت آمیز دارند. اهداف نوشته شده برای هدایت کار استفاده می شود.

 

 استفاده از مطالب ارایه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد