مزایای خودتنظیمی بسیار قانع کننده است، و من معتقدم که هر کسی می تواند این کار را انجام دهد. اما مانند هر تلاش دیگری در زندگی، خودتنظیمی با کلیدهایی که فقط بتوانید آن را فشار دهید، انجام نمیشود. زمانی بهتر است که زمینه های ذهنی و عاطفی وجود داشته باشد تا شما را برای موفقیت آماده کند. مراحل موفقیت در یادگیری نقشه راهی برای موفقیت فراهم می کند که عناصر ضروری را مشخص می کند که فرد باید برای اطمینان از موفقیت در یادگیری در طول زندگی خود به همراه داشته باشد: خودکارآمدی، خودتنظیمی، و یادگیری.
خودکارآمدی
این باور به خود است که ما می توانیم یادبگیریم. هیچ راهی برای دور زدن این پیش نیاز وجود ندارد، و شیمی مغز با آن ارتباط دارد. هنگامی که ما اطلاعاتی از هر نوع دریافت می کنیم، از طناب نخاعی به سمت شبکه های عصبی مغز حرکت می کند. اولین بخشی از مغز که این اطلاعات را دریافت می کند، مرکز عاطفی است – قبل از بخش های تحلیلی یا تفسیری. به طور قابل پیش بینی، این باعث ایجاد برخی مشکلات در زندگی روزمره ما می شود. وظیفه مرکز احساسی این است که تشخیص دهد آیا اطلاعاتی که به دست می آوریم تهدیدی برای امنیت ما است یا خیر. اگر این قسمت از مغز تهدیدی را درک کند، برای مقابله با تهدید، منابع شیمیایی را در مغز آزاد می کند. البته، شما این را به عنوان پاسخ جنگ یا گریز، که در آن بدن ما تحریک می شود تا به هر طریقی از آسیب بدنی جلوگیری کند. مرکز عاطفی بین تهدیدهای فیزیکی یا شخصی تمایز قائل نمی شود، به این معنی که توهین، انتقاد تند و محکومیت را با همان سطح هشداری که با خشونت، حمله خرس یا کامیونی که در راه است درک می کند. این به خطری برای رفاه ما پاسخ می دهد، و برای انجام این کار، مواد شیمیایی را که معمولاً برای سایر فعالیت های مغز محور استفاده می کنیم - مانند یادگیری - ذخیره می کند.
بنابراین انگیزه دادن به کسی برای یادگیری با تهدید یا سرزنش نه تنها بی اثر است بلکه غیرممکن است. اگر کسی احساس آسیب یا بی اعتمادی می کند، یا اگر با افسردگی، استرس، مسائل شخصی دشوار یا ترس سر و کار دارد، هیچ منبعی برای کمک به یادگیری ندارد. ایجاد یک حس واقعی خودکارآمدی که توانایی یادگیری را داریم، مهم است. اگر در این زمینه ضعیف هستید، با خود مهربان باشید و برای تأیید توانایی های یادگیری خود قدم بردارید. شما تا به حال همه چیز را در زندگی خود یاد گرفته اید. ممکن است احساس نادانی کنید یا اینکه به اندازه کافی خوب نیستید — و این ممکن است درست باشد، اما این فقط یک وضعیت موقتی است.
هیچ موضوعی وجود ندارد که نتوانید با پشتکار و گاه و بیگاه کار سخت آن را درک کنید. تصمیم بگیرید که برای کشف اینکه چگونه شما یاد خواهید گرفت کوتاه نیایید. اگر نیاز دارید زمان زیادی صرف کنید و پیشرفت خود را در طول مسیر مشخص کنید، خودتان را ببخشید. جنبه خودکارآمدی یادگیری چیزی است که باعث می شود به خواندن ادامه دهید.
خودتنظیمی
مرحله بعدی در مراحل موفقیت در یادگیری، سازماندهی زمان، منابع، ابزارها و ارتباطات برای اطمینان از یادگیری موثر است. و بار دیگر، این فرآیند توسط مغز ما دیکته می شود که چگونه اطلاعات دریافتی را تنظیم می کند. پس از پردازش اطلاعات جدید توسط مراکز عاطفی ما، قسمت بعدی مغز که داده ها را دریافت می کند، مغز جلویی یا قشر جلویی مغز است. این کمی شبیه دستیار شخصی ماست: عملکرد حرکتی، حافظه، زبان، حل مسئله، تنظیم تکانه، رفتار اجتماعی و دسته ای از مهارت های شناختی دیگر را کنترل می کند. وقتی مغز جلویی خسته یا تحلیل رفته است، خستگی را تجربه می کنیم که ما را از انجام هر کاری باز می دارد. گاهی این به عنوان به تعویق انداختن شناخته می شود. این کاملا غیرقابل انکار است که هر چه بیشتر در سبد یادگیری خود داشته باشید، بیشتر خسته خواهید شد و توجه و تلاش کمتری برای مسائل پیش رو انجام خواهید داد.
بهترین راه برای مبارزه با این "فرار مغز" کار بر روی مهارت های خودتنظیمی، به ویژه سازماندهی است. این به معنای صرف زمان زیادی قبل از هر کاری برای تنظیم سیستم ها، روال ها و اقداماتی است که اجرای کار را به صورت مداوم آسان تر می کند. آمادگی اغلب تفاوت اساسی بین موفقیت و شکست است، بنابراین ضروری است که در آن عجله نکنید. از آنجایی که آموزش سنتی تماماً در مورد تحمیل یک امر سختگیرانه متمرکز بود، مهارت برنامه ریزی ناممکن بود. اما از آنجایی که ما باید همزمان شاگرد و معلم شویم، نمیتوانیم از این موضوع غافل شویم. برای خود یادگیرنده، این فرآیند به معنای سازماندهی خود و مطالب خود برای تسهیل جمع آوری اطلاعات، مطالعه، درک، و آزمایش خود بر روی آنچه آموخته خواهد شد است.
زمان مطالعه خود را چگونه برنامه ریزی می کنید؟ از چه منابعی برای ردیابی پیشرفت خود و تعیین شکاف دانش خود استفاده خواهید کرد؟ چگونه آموخته های خود را تولید می کنید - نوشتن، ویدئو، پروژه یا وسایل دیگر؟ این مرحله را به عنوان یک گزارش آزمایشگاهی در نظر بگیرید. قبل از اینکه دانشمند آزمایشی را شروع کند، فرضیه خود (یا هر چیزی را که میخواهد انجام دهد یا ثابت کند) و روشها و موادی را که برای رسیدن به نتیجهگیری استفاده میکند، یادداشت میکند. پس از هر مرحله از آزمایش، نتایج را ثبت میکند و نشان میدهد که چه نوع تنظیماتی ممکن است برای آزمایشهای آتی انجام دهد. سرانجام، در پایان، نتایج کلی را می نویسد و توضیح می دهد که این نتیجه گیری واقعاً چه معنایی دارد.
استفاده از این طرز فکر در خودتنظیمی، به این معنی است که در ابتدا چارچوبی را در جای خود قرار دهید که نحوه اجرای آن را توضیح می دهد. اگر به خودتان یک زبان خارجی یاد می دهید، فهرستی از کتاب ها و منابع صوتی آنلاینی که استفاده می کنید تهیه کنید. ممکن است بخواهید فهرستی از نحوه تمرین و آزمون خود تهیه کنید — شاید با یک ضبط صوت آنلاین یا یک تلفن هوشمند. و در پایان دوره، شاید مقدار زیادی از متن انگلیسی را به زبانی که یاد میگیرید ترجمه کنید. این مرحله ممکن است کمی پرزحمت به نظر برسد، به خصوص زمانی که شما فقط می خواهید به یادگیری مطالب بپردازید. اما باعث صرفه جویی در زمان می شود و به شما کمک می کند تا بی نهایت بیشتر بیاموزید. تنظیم کردن خود برای یادگیری بهتر مهم است.
یادگیری
خوب، شما اینجا هستید. با سطح خودکارآمدی و تنظیم خود در حد یکسان، همه شما آماده یادگیری هستید. یادگیری توسط بخشی از مغز انجام می شود که بر حافظه، ارتباطات، تشخیص، بینایی و معنا و سایر عملکردها نظارت می کند. این جایی است که تمام اطلاعات پردازش و تجزیه و تحلیل خواهند شد. جایی است که اطلاعات از حافظه کوتاه مدت به حافظه بلند مدت تبدیل می شود و تغییرات ساختاری فیزیکی واقعی در مغز در آنجا رخ می دهد. مسئله این است که یادگیری به خودی خود کار دشواری نیست. اما اکثر مردم به جای پرداختن به مسائل مربوط به خودکارآمدی و خودتنظیمی خود، این اشتباه را مرتکب می شوند که معتقدند مرحله سوم جایی است که باید شروع کنند. هنگامی که بتوانید بر آن موانع در هرم یادگیری غلبه کنید، یا حداقل آنها را برطرف کنید، خودتنظیمی بسیار آسان تر می شود.
هرم موفقیت در یادگیری، داراییهای درونی را مشخص میکند که برای شروع آموزش، چه در آموزش نهادی یا خودآموزی، باید داشته باشیم. اما با تمام موضوعاتی که در اختیار داریم، آیا رشته های تحصیلی خاصی وجود دارد که در آموزش خود موثرتر از بقیه باشد؟ هر موضوعی را می توان با برنامه ریزی و اجرای صحیح خودآموزی کرد، چه نواختن موسیقی و چه یادگیری تاریخ جهان یا آمار. همه آنها ممکن است. با این حال، برخی موضوعات هستند که در واقع برای عمل خودآموزی بهتر از دیگران مناسب هستند - و این به تفاوت بین هنر و علم خلاصه می شود.
هر موضوع یا رشته ای یا یک «هنر» است یا یک «علم»– نه فقط موارد بدیهی مانند مجسمه سازی و زیست شناسی. تفاوت هنرها و علوم مربوط به تفاوت بین یادگیری ذهنی و عینی و نقشی است که معلمان در انتشار اطلاعات دارند. در هنر همه چیز ذهنی هست. در نهایت هیچ پاسخ درست یا غلطی در هنر وجود ندارد. مطمئناً، می توان ضربات قلم مو «مناسب» یا روش «مناسب» برای کالیبره کردن دوربین فیلمبرداری را به شما آموزش داد. اما انجام این کارها به صورت منظم برای تولید یک اثر هنری مناسب یک ضرورت مطلق نیست. (ممکن است به طرز وحشتناکی دشوار باشد، اما غیرممکن نیست.) اگر هدف هنر برانگیختن یک احساس است، و احساس ذهنی است، پس راه های بی شماری برای رسیدن به آن هدف وجود دارد. محتوای یک دوره هنر قابل تغییر است و بخش زیادی از آن به مربی بستگی دارد. آنها تفسیرهای خاص خود را از مطالبی که تدریس می کنند دارند، و می تواند کاملاً متفاوت از یک معلم در همان موضوع در مدرسه دیگر باشد. هیچ "واقعیت" آهنینی در هنر وجود ندارد و به همین دلیل معلم از موضوعی که تدریس می کند جدا نیست. بدون نقاط مرجع و نقاط عطف قوی، این کار در خودآموزی دشوارتر است.
علم، از سوی دیگر، هدف واقعگرایانه دارد. شما منحصراً با حقایق اثبات شده و داده های سخت سروکار دارید. سرعت نور، ترکیب فیزیکی عناصر جدول تناوبی و حاصل ضرب 2×4 قابل بحث نیستند. شما واقعا نمی توانید درباره درست بودن یا نبودن پاسخ ها نظر داشته باشید ؛ آنها هستند چه شما آن را دوست داشته باشید یا نه. شما می توانید فرمول ها و نحوه به کارگیری آنها را بیاموزید - آنها هرگز تغییر نخواهند کرد و شما را ناامید نخواهند کرد. به همین ترتیب، هر معلم علوم یا ریاضی در جهان باید این حقایق را به شما بگوید. مهم نیست چگونه آنها را به شما یاد می دهند یا اینکه چگونه آنها را تفسیر یا احساس می کنند. همه آنها باید مفاهیم یکسانی را به شما بیاموزند، زیرا تحت اللفظی و واقعی است. بنابراین علوم عینی متکی به حضور نوع خاصی از معلم نیست آنها آنجا هستند یا نه، حقایق هنوز هم واقعیت خواهند بود. این در مقایسه با هنرها برای یادگیری به تنهایی قابل اعتمادتر است.
اگرچه در خودآموزی، شما مربی خودتان هستید تنها شخصیتی که باید با آن سر و کار داشته باشید، شخصیت خودتان است. شما ممکن است نظرات و تفاسیر دیگران را بخوانید، اما ابزار نهایی مغز شماست. شما وظیفه دارید مطالب مرتبط را جستجو کنید و آن را در ذهن خود القا کنید. به همین دلیل، حداقل کمی اعتبار به این ایده وجود دارد که علوم برای خودآموزی مناسب تر از هنر هستند. مهم نیست که چه شاخه ای از علم را مطالعه می کنید - علوم فیزیکی، حقوق، آمار یا اقتصاد - مجموعه سختی از داده های غیرقابل انکار وجود خواهد داشت که در مقطعی باید آنها را بپذیرید. این حقایق ملموس آسانتر از تئوریهای انعطافپذیرتر هنر است. بنابراین به عنوان یک خودآموز، دوره عینی مطالعه علم ممکن است مناسب تر باشد.
این بدان معنا نیست که آموزش یک موضوع هنری به خودتان غیرممکن است. برای مثال، من زمان زیادی را صرف کار روی مهارتهای نوشتاریام کردهام و هنوز هم به این کار ادامه می دهم. آموزش هنر به خودتان کاملا امکان پذیر است. فقط باید تنظیمات کوچکی را در رویکرد خود به موضوع انجام دهید.
خود انگیزشی
پاداش های خودآموزی فوراً آشکار می شوند، اما اشتباه نکنید: این یک تلاش بلندپروازانه است. شما هم به عنوان دانش آموز و هم به عنوان معلم عمل می کنید. این نیاز به اعتماد به نفس، تعهد و برنامه ریزی خوب دارد. اگر یک «خود شروع کننده» سنتی نیستید، ممکن است هدف آنقدر سنگین به نظر برسد که ایجاد انگیزه برای رسیدن به آن دشوار به نظر برسد. خودآموزی مانند مدرسه معمولی نیست، جایی که شخص یا چیز دیگری مسئول تعیین اهداف شما و ایجاد انگیزه در شما برای کار در جهت آن اهداف باشد. همچنین با کار متفاوت است، جایی که انگیزه شما ساده است: کار خود را تمام کنید و حقوق بگیرید. علاوه بر این، این استراتژی انگیزشی «هویج و چماق» همیشه به این منجر نمیشود که بهترین کار خود را تولید کنید، و حتی اگر پاداش لازم را برای تکمیل موفقیتآمیز کار خود دریافت کنید، احتمال زیادی وجود دارد که نتیجه زیادی کسب نکنید و رضایت کامل بدست نیاورید.
ما آن چارچوب پاداش یا مجازات را انگیزه بیرونی می نامیم: پاداشی که دریافت می کنید از یک منبع خارجی می آید، مانند شرکتی که در آن کار می کنید یا منطقه مدرسه ای که در آن تحصیل می کنید. شخص دیگری طبق دستورالعمل هایی که آنها تنظیم کرده اند، پرداخت ها یا پاداش های شما را ایجاد می کنند - نه شما. این نوع انگیزه در گذشته کارامد بود؛ زمانی که گزینههای تحصیل و اشتغال محدودتر بود و مردم فقط میخواستند زنده بمانند.
نقطه مقابل این مفهوم انگیزه درونی است. فردی که انگیزه درونی را تجربه میکند، بهجای انجام یک کار برای به دست آوردن پاداش یا اجتناب از تنبیه از سوی شخص دیگری، فعالیتهایی را انجام میدهد که آنها را در سطح ناملموس غنی میکند. پاداشهایی که در این چارچوب به دست میآید، از خود تولید میشود: غرور، احساس موفقیت، لذت، دستیابی به چالش. این نوع پاداش ها، به سادگی، بهتر بنظر می رسند و معنای شخصی بیشتری نسبت به حقوق یا نمره دارد.
تحقیقات در حدود پنجاه سال گذشته به طور مداوم نشان داده است که پاداش های درونی انگیزه بیشتری نسبت به پاداش های بیرونی دارند. در واقع، مطالعات انجام شده نشان داد که انگیزه بیرونی در واقع انگیزه درونی را تخریب می کند: اگر کاری را انجام میدهید که هم پول میگیرید و هم به دنبال رضایت شخصی از آن هستید، انگیزه پاداشهای بیرونی کیفیت پاداشهای داخلی را که دنبال میکنید کاهش میدهد.
در واقع ما سه نوع انگیزه داریم. انگیزه نوع اول صرفاً نیاز اولیه برای زنده ماندن است. انگیزه نوع دوم، مدل پاداش و تنبیه است که ممکن است والدین شما آن را خود تجربه کرده باشند. انگیزه نوع سوم در مورد انگیزه درونی است. انگیزه نوع سوم به احتمال زیاد موفقیت شخصی را به ارمغان میآورد که همه ما آرزوی آن را داریم. راز عملکرد بالا انگیزه بیولوژیکی یا انگیزه پاداش و مجازات ما نیست، بلکه سومین انگیزه ما است - تمایل عمیق ما برای هدایت زندگی خود، برای گسترش و توسعه توانایی هایمان، و برای کمک کردن به گسترش و توسعه توانایی های دیگران. سه عامل مختلف انگیزه درونی را تشکیل میدهند.
خودمختاری
خودمختاری میل به هدایت زندگی خودمان است. آزادی یک انگیزه بزرگ و محرک برای همه است. داشتن خودمختاری به این معنی است که شما کاملاً کنترل زندگی خود را در دست دارید. شما پشت فرمان هستید، تصمیم می گیرید و پاداش های خود را ایجاد می کنید. شما به خواسته های هیچ کس دیگری پاسخ نمی دهید و می توانید دستور کار خود را تنظیم کنید. خودمختاری به ما انگیزه میدهد زیرا میخواهیم باور کنیم که فقط ما واقعاً بر زندگی خود تأثیر میگذاریم. هیچ کس در واقع از این که شخص دیگری اهرم های موجودیت خود را دستکاری کند لذت نمی برد. این نشان می دهد که ما توسط انتظارات یا خواسته های دیگران محدود شده ایم. ما طوری تربیت شدهایم که استقلال میخواهیم، زیرا ذخایر ارزش شخصی و قدرت شخصی ما را افزایش میدهد.
در انگیزه خودآموزی، ممکن است از عامل خودمختاری استفاده کنید تا تصور کنید که پس از کسب دانش چگونه زندگی شما ممکن است بهبود یابد. به عنوان مثال، ممکن است انگیزه داشته باشید که به خودتان کدنویسی آموزش دهید، زیرا می توانید تصور کنید که در آینده تجارت قرارداد طراحی وب خود را دارید. شما ممکن است یک زبان یاد بگیرید زیرا می خواهید مدتی را در یک کشور خارجی زندگی کنید. یا فقط می خواهید آشپزی یاد بگیرید چون از درست کردن ماکارونی و پنیر با استفاده از موادی که دیگران انتخاب کرده اند خسته شده اید. نکته این است که این تنها انتخاب شماست.
تسلط
تسلط به عنوان میل به بهبود مستمر در چیزی که مهم است توصیف می شود. انسانها دوست دارند که در کارها بهتر شوند - آنها از رضایت از موفقیت و پیشرفت شخصی لذت میبرند. هیچ چیز مانند رضایت از دانستن اینکه شما کاری را به خوبی انجام می دهید، و برای رسیدن به استانداردهای برتری خود سخت کار کرده اید و تمرین کرده اید، وجود ندارد. تسلط همین است: انگیزه برای بهبود مهارت ها یا دانش خود در زمینه هایی که به آنها علاقه مندید. تسلط یک عامل انگیزشی است زیرا به ما حس پیشرفت می دهد (حداقل اگر بتوانیم آن را در مراحل ابتدایی یادگیری چیزی کاملاً جدید حفظ کنیم، زمانی که ممکن است هر از گاهی ناامید شویم). ما همچنان در زمینهها تلاش میکنیم زیرا میخواهیم هر روز چیز جدیدی یاد بگیریم. ما میخواهیم به نقطهای برسیم که تنها کاری را که میخواهیم انجام دهیم، بدون اینکه توسط «مشغول کاری» یا کارهای بیهدف منحرف شویم. ما خواهان احساس موفقیت هستیم که بتوانیم روزانه از آن استفاده کنیم.
تسلط ممکن است بارزترین مؤلفه محرک در خودآموزی باشد. ممکن است مجبور شوید تمام نکات ظریف کار ادبی را درک کنید، یک چرخ دستی مکانیکی از ابتدا بسازید، یک تولید کننده صوتی شوید، یا بدون نیاز به تماس با وکیل، تمام نکات قراردادهای تجاری را درک کنید. هدف هر خود آموزی کسب تخصص در رشته خود است و یک خودآموز عالی، چشم انداز تسلط را در تمام مراحل سفر در ذهن خود نگه می دارد. تسلط وقتی دوچندان خوشحال کننده است که می دانید به خاطر شما و هدایت شما به تنهایی است، نه اینکه به دنبال مجموعه ای از اساتید باشید.
هدف
هدف تمایل به انجام کارها در خدمت چیزی فراتر از خودمان است. مردم ذاتاً می خواهند کارهای مهم را انجام دهند. اگرچه بخشی از تعریف انگیزه درونی انجام کاری به خاطر خودش است، اما این باور نیز وجود دارد که ما کاری را برای "خوبی بزرگتر" انجام می دهیم. این چیزی است که احساس هدف ارائه می دهد. ما بر این باوریم که کاری که انجام میدهیم تأثیر مثبتی بر زندگی شخصی ما دارد – و بعلاوه کمک به کسی غیر از خودمان، یا بازگرداندن حس معنای بالاتر به زندگی.
ما بر اساس هدف حرکت می کنیم، ما می خواهیم باور کنیم که ما مردم "خوبی" هستیم، که به بالاترین ندای طبیعت و جامعه پاسخ می دهیم. ما میخواهیم باور کنیم که چیز مهمی به دنیا ارائه میدهیم، که تلاشهای ما وجود دیگران را ارزشمندتر، راضیتر یا به سادگی شاد میکند. این لزوماً با خواستههای ما برای خودمختاری در تضاد نیست - بله، ما خواهان استقلال و خودگردانی هستیم، اما همچنین میخواهیم باور کنیم که اعضای شایسته نژاد بشر نیز هستیم. یک خودآموز ممکن است بخواهد فلسفه بخواند زیرا به دنبال حالت ذهنی روشن تر است. آنها به خود کشاورزی یاد می دهند زیرا می خواهند تا در یک باغ ارگانیک جامعه مشارکت کنند. شاید کسی علوم سیاسی را مطالعه کند، زیرا میخواهد تغییراتی در حکومت محلی را درک کند و به آن دامن بزند. یا به خود یاد میدهند که با کودکان کار کنند زیرا از شاد کردن کودکان لذت میبرند. در طول دوره خودآموزی، ذهن خود را به سمت پاداش ها و پیشرفت های داخلی که به دنبال آن هستید، هدایت کنید. خودآموزی همیشه یک نیروی راهنما و قوی در مطالعات شما خواهد بود و هیچ کس نمی تواند آن را به جز خود شما فراهم کند.
خلاصه
خودآموزی یک پیگیری است که جدید نیست، اما آنچه جدید است این است که چقدر ممکن و دست یافتنی است. یک مثال خوب اینترنت است که از ایدههای محصولات متعددی بهره برده است که به توسعهدهندگان اجازه میدهد پروژههای فردی را در طول زمان کار دنبال کنند. دنیا صدف شماست، به لطف اینترنت، و ما این توانایی را داریم که این روزها هر چیزی را که می خواهیم بیاموزیم. یادگیری سنتی جنبههای مثبتی دارد، اما رویکرد ما نسبت به آموزش و چگونگی تلاش برای غنیسازی خود را نیز به شدت محدود میکند. برای مبارزه با این موضوع، ابتدا باید از خودآموزان سرنخ بگیریم و تفاوت ذهنیت بین خواندن و بازگشت و کنجکاوی فکری را درک کنیم.
هرم موفقیت یادگیری به طور دقیق سه جنبه یادگیری را مشخص می کند که دو مورد از آنها معمولاً نادیده گرفته می شوند و بنابراین به عنوان موانع بزرگ برای اکثر افراد عمل می کنند. اول، شما باید به توانایی خود در یادگیری اعتماد داشته باشید، در غیر این صورت ناامید خواهید شد و دوم، شما باید بتوانید تکانه های خود را تنظیم کنید، نظم داشته باشید و در مواقع مهم تمرکز کنید. سوم، یادگیری است، جایی که اکثر مردم تمایل دارند شروع کنند. یادگیری حداقل از نظر روانی فراتر از برداشتن کتاب و خواندن است.
خودانگیزشی با خودتنظیمی مرتبط است. این یک جنبه ضروری از خودآموزی است، زیرا هیچ آموزشی بجز خودتان وجود ندارد که سختگیری را به شما تحمیل کند. شما هم معلم و هم دانش آموز هستید و این وظیفه خودانگیختگی را به همراه دارد. سه جنبه اصلی انگیزه درونی وجود دارد که میتوانید خودتان را به سمت هدف خودآموزی حرکت دهید: خودمختاری، تسلط، و هدف.
استفاده از مطالب ارایه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.