چهار شنبه 7 آذر 1403 - مجله اینترنتی روان تنظیم
دیدگاههای کنونی در روانشناسی تربیتی
بخش دوم
دیدگاه شناختی در یادگیری، رشد و آموزش
تمرکز بر فرآیندهای شناختی درون یادگیرنده و معلم شامل توسعه فرآیندها و جهت گیری های رشدی برای تحقیقات آینده است. اثر برجسته تمرکز بر تفاوت های فردی در فرآیندهای فکری و هوش، حافظه، فراشناخت، خودتنظیمی و انگیزش است. با ارتباط دادن نظریه به آموزش و عوامل مؤثر بر تک تک یادگیرندگان و معلمان در کلاس درس، حوزه روانشناسی تربیتی فعال تر شده است.
نظریه های معاصر هوش
رشته روانشناسی تربیتی دارای سابقه طولانی تحقیق و علاقه به نظریه و مطالعه هوش است. در اوایل قرن بیستم، مجله روانشناسی تربیتی اولین مجله علمی برای تحقیق در مورد مطالعه هوش بود. علاوه بر تئوری ها، تاکید عمده در این زمینه تحقیق اندازه گیری آن بود که همچنان جایگاه قابل توجهی را در مطالعه هوش اشغال می کند. استرنبرگ هر دو نظریه هوش کلاسیک و معاصر و پیامدهای عمیق آنها را بر زندگی عملی و جوامع مرور کرده است. او نظریههای هوش کلاسیک را که تأثیر شدیدی بر آموزش داشتهاند ارزیابی انتقادی میکند و چالشهای این نظریهها و مفاهیم فعلی هوش را مطرح میکند. توانایی های مرتبط با هوش در بسیاری از حوزه های جامعه نفوذ می کند. اینها به وضوح در بسیاری از آزمون های آموزشی و شغلی نشان داده شده اند که با موفقیت اجتماعی مرتبط هستند. دیدگاه های رقابتی در مورد تأثیر رتبه بندی بر اساس هوش ارائه شده است. استرنبرگ نتیجه میگیرد که جوامع معمولاً مجموعهای از معیارهای مشابه را برای دستهبندی افراد انتخاب میکنند، اما او هشدار میدهد که چنین همبستگیهایی ممکن است صرفاً مصنوع گروههای ترجیحی اجتماعی باشد تا نتیجه برخی فرآیندهای طبیعی. استرنبرگ نیاز به معیارهای روانسنجی هوش را به عنوان پیشنیاز لازم برای اعتبار تئوریهای هوش توصیف میکند.
یک روند قابل توجه در دو دهه اخیر قرن بیستم توسعه آزمون های هوش مبتنی بر نظریه های شناختی و پردازش اطلاعات هوش بوده است. ادبیات در مورد دیدگاه های ضمنی هوش به عنوان مبنایی برای مفاهیم صریح و آزمون های هوش عمل کرده است. نظریههای زیستشناختی اولیه هالستد، هب، و لوریا، با یافتهها و نظریههای بیولوژیکی معاصری که قرار است تأثیر قابلتوجهی بر کار روانسنجی در آینده داشته باشند، مقایسه میشوند.
فرآیندهای حافظه و پردازش اطلاعات
در دهه 1950، نظریه پردازان پردازش اطلاعات جایگزینی برای رفتارگرایی ارائه کردند و تولدی دوباره برای روانشناسی شناختی ارائه کردند. مایر تأثیر غالب نظریه های پردازش اطلاعات شناخت را در چند دهه گذشته مرور کرده است. یک فرض اساسی در زمینه نظریه پردازش اطلاعات این است که ذهن انسان به دنبال ساختن و دستکاری بازنمایی های ذهنی است و این فرآیندهای شناختی را می توان از طریق پاسخ های فیزیولوژیکی و اخیراً با استفاده از مصاحبه های درون نگر و سایر مشاهدات مبتنی بر یادگیری به دست آورد و مطالعه کرد. او از دو دیدگاه متضاد توسعه یافته در پارادایم پردازش اطلاعات پشتیبانی می کند. نظریه پردازان کلاسیک از استعاره رایانه به عنوان ذهن با این ایده استفاده می کنند که ذهن انسان مانند یک ماشین پیچیده است که می تواند از طریق الگوریتم های پیچیده تر به دست آید. از سوی دیگر، نظریهپردازان سازندهگرا، ذهن انسان را مکانی میدانند که در آن یادگیرندگان به طور فعال ساختارهای دانش خود را با ادغام اطلاعات جدید با اطلاعات قدیمی میسازند. هر یک از این رویکردها به جریانهای تحقیقاتی تا حدودی مستقلی برای تجزیه و تحلیل فرآیندهای شناختی اساسی، توصیف انواع کلیدی بازنماییهای ذهنی، و پیشنهاد سیستمهای یادگیری یکپارچه کمک کرده است. با این وجود، کار در هر یک از این پارادایمها نشان میدهد که یادگیری معنادار یک فرآیند مولد است که در آن یادگیرنده باید بهجای دریافت یا ذخیره منفعلانه اطلاعات، فعالانه درگیر پردازش شناختی شود. مؤلفه ها و مفروضات اساسی، مدل جامع پردازش اطلاعات را ممکن کرده است. مشارکتهای پردازش اطلاعات در سه حوزه محتوایی خواندن، نوشتن، و ریاضیات پیامدهای آینده رویکرد شناختی را برجسته کرده اند.
خودتنظیمی و یادگیری
زیمرمن و شانک نقش فعالیت های خودساخته یا خود هدایت شده ای که دانش آموزان در طول یادگیری استفاده می کنند را برجسته کرده اند. این مفاهیم قویاً نشان می دهد که دانش آموزان به طور فعال در حال ساختن و اعمال کنترل بر اهداف یادگیری و اجتماعی خود هستند. پنج دیدگاه نظری، کار را در این حوزه مشخص میکنند: نظریه عامل، نظریه پردازش اطلاعات، نظریه رشدی، نظریه ساختگرایی اجتماعی، و نظریه شناخت اجتماعی. تحقیقات از نقش فرآیندهای خودتنظیمی حمایت می کند، و مداخله به خوبی مستند کرده است که فرآیندهای خودتنظیمی به طور موفقیت آمیزی با بهبود و تنظیم خود در انواع یادگیرندگان و در زمینه های مختلف یادگیری مرتبط است. توجه به این نکته جالب است که اکثریت قریب به اتفاق تحقیقات ارائه شده بر بررسی ساختارهای روانشناختی در چارچوب کلاس درس تمرکز دارد. اهمیت خودتنظیمی در سازماندهی یادگیرنده و کاربرد انتقادی روانشناسی آموزشی، درک اینکه کودکان چگونه یاد می گیرند و چگونه می توانیم فرآیند یادگیری را تقویت کنیم، برجسته می کند.
فراشناخت و یادگیری
مک کورمیک از جمله افرادی است که بر فراشناخت و یادگیری متمرکز شده است. تعاریف سنتی فراشناخت با تعاریف دقیقتری که در حال حاضر مورد استفاده قرار میگیرند جایگزین شده اند. تمایزهای واضحی بین فراشناخت و خودتنظیمی وجود دارد. فراشناخت به عنوان یکی از جنبه های مفهوم بزرگتر خودتنظیمی در نظر گرفته می شود. مسائل نظری همچنان محققان را در طول سالیان هدایت کرده است و همچنین بحث های حل نشده فعلی باقی مانده است. پارادایمهای پژوهشی مورد استفاده برای ارزیابی چنین تواناییهایی، از جمله احساس دانستن، قضاوتهای پیشآزمون، و قضاوتهای پس از آزمون شکل گرفته است. این بحث مطرح می شود که کار در فراشناخت به بهترین وجه به عنوان پلی بین نظریه و عمل در نظر گرفته می شود. بسیاری از کارهای تجربی در این زمینه با وظایف آکادمیک معتبر مانند خواندن، نوشتن، و حل مسئله در علوم و ریاضیات انجام شده است.
انگیزش و یادگیری
پینتریچ، محقق شاخص در خود تنظیمی و انگیزش، تمرکزی جامع بر پیشرفتهای اساسی در دانش علمی ما درباره سازههای انگیزشی و تأثیر آنها بر شناخت و یادگیری دانشآموزان، بهویژه در محیطهای کلاس درس ارائه میکند. چهار نتیجه کلی و سه ساختار نظری کلیدی که تئوریها را قطع میکنند، ترکیبی یکپارچهتر از کار فعلی در این زمینه ایجاد می کند. چهار پیامد انگیزشی شامل (الف) اینکه چرا افراد یک فعالیت را بر فعالیت دیگر ترجیح می دهند (مثلاً برای انجام کارهای مدرسه یا بازی با دوستان). (ب) چرا افراد کم و بیش درگیر یک کار می شوند: آشکارا (مثلاً یادداشت برداری با جزئیات بیشتر) یا به طور پنهان (مثلاً استفاده از استراتژی های خودتنظیمی بیشتر). (ج) چرا افراد در انجام یک کار پافشاری می کنند یا می خواهند سخت تلاش کنند. و (د) چه سازه های انگیزشی به یادگیری و پیشرفت کمک می کند. سه ساختار کلیدی بر اساس مؤلفه های انتظار، ارزش و عاطفی انگیزش سازماندهی شده اند. اجزای انتظار، به عنوان باورهایی در مورد توانایی فرد برای کنترل، یا به انجام رساندن یک کار، پیشبینیکنندههای قابلتوجهی از نتایج یادگیری و پیشرفت هستند. سه زیرگروه مورد مطالعه قرار گرفته است: انتظارات ظرفیت-شخصی، استراتژی/وسیله-هدف، و پیامد-کنترل. بیشتر شواهد تحقیقاتی به اهمیت انتظارات پیامد-کنترل - به ویژه، خودکارآمدی - و ارتباط آنها با یادگیری و دستاوردهای بعدی اشاره می کند. اجزای ارزش به عنوان جهت گیری های هدف یا بازنمایی های شناختی از هدف یک کار و همچنین باورهای ارزشی تکلیف در مورد اهمیت یک کار، علاقه فرد به یک کار، و ایده های فرد در مورد فایده نهایی یک کار تعریف می شوند. اجزای عاطفی به عنوان احساسات عمومی خود و واکنش های عاطفی فرد به یک کار که بر منابع شناختی و عملکرد تأثیر می گذارد، تعریف می شود.
برداشت پایانی
روانشناسی تربیتی بر کاربرد روانشناسی برای درک فراگیران و محیط یادگیری تمرکز دارد. حوزه روانشناسی تربیتی حوزه مهمی از تحقیقات ، نظریه و کاربرد روانشناختی را نشان می دهد. پنج حوزه اصلی تحقیق و عمل معاصر در روانشناسی آموزشی شامل یادگیری، رشد و آموزش شناختی؛ فرآیندهای اجتماعی فرهنگی، و ارتباطی آموزش؛ کاربرد برنامه درسی؛ یادگیری استثنایی؛ و آموزش، تحقیق و سیاست گذاری است. اگرچه دامنه روانشناسی تربیتی به عنوان یک رشته روانشناسی بسیار گسترده است، از آن به عنوان یک حوزه غنی و حیاتی تحقیق علمی پشتیبانی می کنند. تأثیر پژوهش در روانشناسی آموزشی بر جامعه احتمالاً با کاربردهای آموزشی و تربیتی معلمان و توسعه روشهایی برای تقویت آموزش و یادگیری در کلاس، راههای ایجاد انگیزه در یادگیرندگان و ادغام فناوری در کلاس درس شناخته میشود. این و سایر کاربردها در روانشناسی تربیتی با سختگیری تجربی روشهای تحقیق در طراحی آزمایشهای پایه و کاربردی و تحقیقات میدانی پشتیبانی می شوند. بدیهی است که محققان روانشناسی تربیتی به موضوعات عمده مربوط به آموزش فراگیران در بسترهای آموزشی عادی و ویژه می پردازند. علاوه بر تأثیر روانشناسی تربیتی بر یادگیری و فراگیران، نقش عمده ای در اطلاع رسانی سیاست گذاری و اصلاحات آموزشی نیز داشته است. تعامل تحقیق و کاربرد، سودمندی روانشناسی تربیتی را برای افراد و جامعه نشان می دهد.
اگرچه رویکرد شناختی، تحولی قابل توجه در روانشناسی تربیتی ایجاد کرده است، نقش آن هنوز در مرحله رشد و کنکاش گسترده تر است و نقایص آن خود نمایی نکرده است. بررسی شناخت بعنوان یک مکانیسم پیچیده شناختی یعنی پردازش ماشینی عمده انتقاد به رویکردهای شناخت منفصل است. رویکردهای شناختی اجتماعی، پردازش اطلاعات، پدیده گرایی، و سازنده گرایی حوزه مطالعه و کاربرد روانشناسی تربیتی شناختی را گسترش داده اند و به یک زمینه فعال و پویا تبدیل کرده اند که نه تنها تعاریف جدیدی از یادگیری، رشد، و آموزش ایجاد کرده اند بلکه حیطه های جدیدی مانند اراده را به روانشناسی تربیتی معرفی کرده اند. امید است که این رشته فعال و سودمند در فعالیت های علمی-پژوهشی-کاربردی جامعه علمی ما پرورش یافته و اثر گذار گردد.
مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی
مدیر مسئول: محمود دلیر عبدی نیا - روانشناس تربیتی با دیدگاه شناختی
استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.