پنج شنبه - 25 اردیبهشت 1404
مجله اینترنتی روان تنظیم
مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی
یادگیری خود تنظیم
خودتنظیمی و شخصیت
قسمت سوم
مطالعه شخصیت
مطالعه شخصیت نیازمند یک شاهکار غیرمعمول از بینش ذهنی است. آن دسته از افرادی که در این زمینه کار میکنند، باید بهطور دقیق بر یک یا چند موضوع تحقیقاتی تخصصی تمرکز کنند، در عین حال که همزمان دیدگاهی گستردهتر از شخصیت را در معنای وسیعتر آن حفظ میکنند. الزامات روزمره انجام تحقیق میتواند حفظ تمرکز گستردهتر را دشوار کند، به خصوص زمانی که پروژههای تحقیقاتی فوری به خوبی پیش میروند.
سالهای اخیر شاهد تجدید علاقه به شخصیت بودهایم، که در امتداد خطوط تحقیقاتی قرار گرفته که گاهی همگرا و گاهی واگرا به نظر میرسند. حوزههای مطالعاتی متعددی در کنار هم این شاخه از علم روانشناسی را تعریف میکنند – شاخهای که بسیاری از ما به طور کلی آن را در روانشناسی به طور فزایندهای مرتبط و مهم میدانیم. روانشناسی شخصیت هیچوقت به اندازه کنونی در وضعیت خوبی نبوده است. این ایده که ما میتوانیم ویژگیهای پایدار و معنادار، مانند برونگرایی و احساساتی بودن را توصیف و اندازه گیری کنیم، دیگر چندان بحثبرانگیز نیست.
مطالعه صفات، حداقل به دلیل اجماع نسبی محققان در مورد ماهیت صفات اصلی، پیشرفت در ژنتیک و علوم اعصاب و افزایش ادغام با حوزههای مختلف روانشناسی رایج، تقویت شده است. دیدگاههای دیگری نیز در مورد شخصیت شکوفا شدهاند که ناشی از پیشرفت در نظریه اجتماعی-شناختی است. کشف مجدد فرآیندهای ناخودآگاه و ضمنی شخصیت و افزایش علاقه به رابطه بین هیجان و شخصیت نیز از جمله مطالب روز هستند. اهمیت روزافزون شخصیت به عنوان عرصهای برای درک یکپارچه روانشناسی راهنمای بسیاری از ما خواهد بود.
علیرغم خوشبینی معاصر، مطالعه شخصیت اغلب بحثبرانگیز بوده و اختلافات اساسی بین محققان آن را دوچندان کرده است. یک مسئلهی همیشگی، ماهیت خود شخصیت است: چه مسائلی در بررسی شخصیت نقش محوری دارند و کدام به درستی به سایر زیرشاخههای روانشناسی تعلق دارند؟ گاهی اوقات، به نظر میرسد که مکاتب مختلف تحقیقات «شخصیت» به موضوعات کاملاً متفاوتی پرداختهاند. برای مثال، تا همین اواخر، ارتباط کمی بین محققان زیستشناسی و اجتماعی وجود داشت.
بحثها در این حوزه تمایل داشتند به دوگانگیهای سفت و سختی کشیده شوند و محققان را مجبور به انتخاب یکی از این دو اردوگاه میکردند: شخصیت یک کیفیت قانونمند است که با اصول کلی قابل اجرا توصیف میشود - در مقابل - شخصیت را باید به صورت فردی مطالعه کرد، با تمرکز بر منحصر به فرد بودن هر فرد.
سوالات مهم دیگر شامل موارد ریر هستند:
آیا رفتار در درجه اول به شخصیت بستگی دارد یا اینکه بیشتر تحت تأثیر قدرت موقعیت و زمینه شکل گرفته است؟
آیا شخصیت در تجربه آگاهانه گنجانده شده است، به طوری که افراد بتوانند به صراحت آن را تجربه کتتد یا همانطور که فروید استدلال کرد، بخش زیادی از شخصیت ناخودآگاه است، به طوری که افراد فاقد بینش نسبت به طبیعت خود هستند؟
آیا شخصیت در درجه اول نتیجه تفاوتهای فردی در عملکرد مغز است یا نتیجه یادگیری اجتماعی و فرهنگ؟
آیا شخصیت عمدتاً توسط فرد تعیین میشود یا عوامل محیطی؟
محیط بر رشد مغز چه تأثیری میگذارد؟
آیا شخصیت در طول بزرگسالی ثابت و پایدار است، یا اینکه فرد به طور کلی با گذشت زمان تغییر میکند و شاید به بلوغ و خرد میرسد؟
پیشرفت در یافتن امکانهای رضایتبخش برای این دیالکتیکهای مختلف، از جمله شناخت اهمیت تعامل فرد-موقعیت در شکلدهی رفتار، و درهمتنیدگی ژنها و محیط (و مغز و فرهنگ) در رشد شخصیت، نشاندهندهی خرد روزافزون این حوزه است.
با این وجود، تفاوتهای مهم و گاهی اساسی در دیدگاهها همچنان پابرجاست. بسیاری از نویسندگان این حوزه، شخصیت را از طریق مفهوم نوظهور ویژگیهای شخصیتی پایدار که تأثیر گستردهای بر بسیاری از حوزههای عملکرد روانشناختی دارند، بررسی میکنند. مسائل مفهومی اساسی که تحقیقات مربوط به شخصیت را شکل دادهاند، تا حدودی پیوسته هستند. سیر تاریخی که شاهد افت و خیز روانشناسی صفات بوده است، میتواند (به سادهترین شکل) منعکسکنندهی تغییر دیالکتیک بین رویکردهای علمی و انسانگرایانه باشد.
میتوان تحقیقات شخصیتی را به عنوان یک علم «سخت» یا طبیعی انجام داد، بدون اینکه به ویژگیهای جهانی پایبند بود، همانطور که با کار بر روی «نشانههای رفتاری» (ثبات رفتار فرد در محیطهای مختلف) نشان داده شده است. نظریههای صفات به دلیل تمایلشان به یک چارچوب اندازه گیری جهانی و ارتباطشان با همه شاخههای نظریه شخصیت، جذابیت پایداری داشتهاند. نظریه صفات، کسانی را که به دنبال درک فرد یا نزدیکی رابطه فرد-موقعیت هستند، یا انسانگرایانی را که میخواهند به بشریت کمک کنند، راضی نمیکند.
مبارزه برای روح نظریه شخصیت به طور خاص به (1) معنای روانشناختی معیارهای شخصیت، (2) نقش شخصیت در پیشبینی رفتار، و (3) انسجام کلنگر شخصیت می کشاند. برخی از نکات مورد توافق تقریباً جهانی هستند، حداقل در میان محققان علمی.
محققان شخصیت توجه ویژهای به معنای سنجش شخصیت (صرف نظر از مقیاس یا ابزار خاص) دارند. اندازه گیریهای عددی باید توسط نوعی فرآیند اعتبارسنجی بیرونی تثبیت شوند تا به درک نظری برسند. برای مثال، نظریهای که چندین سیستم مغزی را مشخص میکند به ما اجازه میدهد اعدادی را که از مقیاسهای شخصیتی به دست میآوریم به پارامترهای آن سیستمها پیوند دهیم، و برای پیشبینی در مورد چگونگی ارتباط اندازه گیریهای ویژگی با اندازه گیریهای عینی عملکرد مغز (مانند تصویربرداری تشدید مغناطیسی عملکردی) بکار ببریم. ما حق داریم نسبت به تحلیل عاملی پرسشنامههایی که بدون چنین ارجاعات نظری و بیرونی تفسیر میشوند، محتاط باشیم.
یکی دیگر از دغدغههای اساسی، پیشبینی رفتار (چه در سطح فردی و چه در سطح گروهی) است. اکنون همه ما با پذیرش اهمیت عوامل فردی و موقعیتی، تعاملگرا هستیم، اما اذعان صرف به تعامل، ممکن است گمراه کننده باشد. حداقل، ما به درک دقیقی از چگونگی تأثیر عوامل شخصیتی بر تعامل پویا بین فرد و محیط در برخی از برخوردهای اجتماعی خاص، و همچنین درک عمیقتری از چگونگی تعامل شخصیت و موقعیتها در طول سالها یا حتی دههها از نظر رشدی نیاز داریم.
تمرکز بر عملکرد کلی فرد، که از بسیاری از مؤلفهها یا مدلهای فردی ناشی میشود، موضوع مشترک دیگری است. بین ایده یک خودِ منسجم و چندین ویژگی علم زیستشناسی، از جمله تقسیم مغز به بسیاری از نواحی با عملکرد متمایز (علوم اعصاب)، تعیین ساختار مغز توسط ژنهای متعدد (ژنتیک مولکولی) و تکامل مغز برای پشتیبانی از ویژگیهای تطبیقی متعدد (روانشناسی تکاملی)، تنش وجود دارد. در تضاد با این تمایلات متغیر، اگر یک موضوع وجود داشته باشد که اکثر روانشناسان شخصیت بر سر آن توافق دارند، این است که کل چیزی بیش از مجموع اجزا است.
مشکلات مشابهی در یافتن انسجام شخصیت در رویکردهای شناختی-اجتماعی نیز وجود دارد که فرآیندهای شناختی، عاطفی و انگیزشی متعددی را که زیربنای شخصیت هستند، از هم متمایز می کنند. آیا باید شخصیت را به عنوان یک ویژگی علّی بنیادی مغز ببینیم که با هدایت توسعه بسیاری از کارکردهای روانشناختی به ظاهر متفاوت، به یک درخت بزرگ تبدیل میشود؟ یا انسجام شخصیت در طرحوارههای منحصر به فردی نهفته است که معانی منحصر به فردی به زندگی افراد میدهند؟ یا انسجام شخصیت ماهیتی عملکردی دارد نه ساختاری، که منعکس کننده اهداف و استراتژیهای اصلی فرد برای سازگاری با چالشهای اصلی زندگی است مانند خود تنظیمی؟ تعریف شخصیت به معنای جامع، با ادغام تحقیقات شخصیت و هیجان تکامل می یابد.
مطالعهی هیجانات اهداف یکپارچه مشابهی با محققان صفات دنبال میکند، به این معنی که آنها فرضیات اصلی مشترکی در مورد ماهیت شخصیت دارند. در مورد مدلهای ابعادی (چه کسی، چه چیزی، کجا و چرا)، اهمیت عوامل زیستی و اجتماعی، و تعامل فرد در موقعیت، اجماع معقولی وجود دارد. برخی از دیدگاههای جایگزین در مورد شخصیت، مانند دیدگاههای مبتنی بر سازندهگرایی اجتماعی، آشکارا خارج از این الگو هستند.
به نظر میرسد دیدگاههای شناختی-اجتماعی در حال پیشرفت هستند. برخی از جنبههای تحقیقات اجتماعی-شناختی از معیارهای هنجاری شبیه به صفات (مثلاً عزت نفس) استفاده میکنند و ممکن است با الگوی صفات مقایسه شوند. نظریه صفات به عنوان الگوی غالب در شخصیت سهم مهم مدلهای شناختی-اجتماعی را مانع نمی شود.
سنجش شخصیت
مسائل مربوط به اندازه گیری را میتوان به مجموعهای از سوالات مرتبط با هم تقسیم کرد. اول، آیا اصلاً باید اندازه گیریهای کمّی در مرکز تحقیقات شخصیت قرار گیرند؟ پاسخ منفی نظریهپردازان روانپویشی و سازندهگرایان اجتماعی سنجش شخصیت را دشوار می کند. همچنین کسانی هستند که فرضیات اساسی روشهای روانسنجی مورد استفاده در ارزیابی شخصیت را به چالش میکشند. در بیشتر موارد، محققان شخصیت این فرض را دارند که آزمونهای علمی نظریه شخصیت نیاز به ارزیابیهای کمّی از شخصیت دارند. معمولاً ویژگیهای ابعادی مانند برونگرایی، اضطراب و هیجانخواهی ارزیابی میشوند، اما ویژگیهای شخصیتی منحصر به فرد هر فرد نیز ممکن است کمیسازی شوند.
با فرض اینکه اندازه گیری مطلوب است، سوال بعدی این است که چه چیزی را اندازه گیری کنیم؟ گوردون آلپورت سوالی را مطرح کرد که هنوز در انتظار پاسخ است: واحد اساسی شخصیت چیست؟ در عمل، منابع مختلف دادههای صفات، با پیروی از طبقهبندی ریموند کتل و خودگزارشیها، رفتارهای عینی و دادههای ثبتشده در زندگی، بصورت متمایز بکار می روند.
مجله اینترنتی روان تنظیم
Online Journal of Ravantanzim
مجله تخصصی روانشناسی تربیتی شناختی
مدیر مسئول: محمود دلیر عبدی نیا
روانشناس تربیتی با دیدگاه شناختی
دانش آموخته دانشگاه تهران
استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.